رمضان

دوستان سلام.

طاعاتتون قبول باشه.چه روزه میگیرید چه نمیگیرید زیر سایه رحمت خدا باشید الهی..


بین پستهام که فاصله میفته نوشتن خیلی سخت میشه.انگار رشته ی کلامم پاره شده.

از این روزهام بخوام بنویسم خوب روزهای اول بعد مشاوره و نوشتن پست قبلیم،‌به طرز معجزه واری همه چیز در جهت خوب شدن حال من در جریان بود...

زحمت نمیکشیدم اما چیزی که میخواستم صاف میفتاد تو دامنم انگار...

همسر خوش اخلاق شده بود.

یه شب ظرف میشست خودکار.یه شب کنارم آب میکشید.سه بار غذا درست کرد.

یه شب وسط گوشی بازیش یهو گفت بلاگر؟؟ ‌بیار باقی کتاب رو بخون دیگه... 

من شاخ دراوردم.هنوز گوشی رو کنار نمیذاره اما حواسش رو به کتاب هم میده و این از حرفایی که وسط خوندنم میزنه،‌از غلط های تلفظیم که اصلاح میکنه کاملا معلومه...

من متوجه شدم برای کارگر گرفتن و تمیز کردن خونه مدتهاست داشتم پیش خودم بهونه ریز و درشت میاوردم.نمیدونم چرا انقدر مقاومت میکردم.یه بخشیش خسیس بازی بود.

اما یه روز دلمو زدم دریا و زنگ زدم خانمی که شمارشو از نفیسه گرفته بودم.

یه خانم درست هم سن خودم.که یه دختر ده ساله و یهه پسر هفت ساله داشت و با یه بچه ی چهار ماهه اومده بود خونه ام :/

‌میگفت وقتی چهل روز از زایمانم گذشت دوباره شروع کردم کار کردن.

تو روستا زندگی میکرد و تقریبا خانواده ای نداشت.بچه ی طلاق بود و طفلک بین مادر پدری که جفتشون ازدواج کرده بودن کلا فراموش شده بود انگار.

یه شوهر داشت که کار نمیکرد.مینشست خونه میخورد و میخوابید و سیگار میکشید.

خیلی ازش خوشم اومد.

خیلی تحسینش میکنم.

به جای نشستن تو خونه و منت شوهرشو کشیدن که بره کار کنه خرج زندگی رو بده،‌بجای صبح تا شب شب تا صبح اشک ریختن و از بدبختی نالیدن و جا گرفتن تو نقش قربانی،‌میرفت خودش کار میکرد و خرجشونو درمیاورد.باورتون میشه یه پراید برا خودش خریده بود که رفت و آمدش آسون باشه؟ ‌باورتون میشه برام از کتابایی میگفت که میخونه؟ ‌باورتون میشه انقدر خوشتیپ بود و چنان آرایش نازی کرده بود که نگو؟

‌انقدرم ماشالا بگو و بخند و با انرژی و مثبت بود که.

خلاصه کل خونه رو برام مثل دسته ی گل کرد.

هفتاد هزار تومنم گرفت.

من فکر میکردم نهایت پنجاه میشه اما خوب پشیمون نیستم.

اولین تنش با همسر بعد رفتن اون شد.

وقتی رفت همسر میخواست بره حمام.یهو گفت وای بلاگر دیوارای حمامم شسته بیچاره.

گفتم آره دستش درد نکنه راضی ام ازش.

بعد دوباره گفت بیچاره شب باید همش دستاش درد بگیرن:/

‌اینجا بود که یه چیزی تو دلم وول خورد و حالم گرفته شد.

روزایی که جوجه میرفت خونه مادرشوهر زهره میدونید من چقدر کار میکردم؟ ‌یعنی تا وقتی جون داشتم و وقت... یکسره میشستم میسابیدم بدو بدو،‌گردگیری،‌پختن و فریز کردن... اما تا حالا نشده بود همسر بگه وای حتما خیلی خسته شدی و دستات درد میکنن.چقدر زحمت کشیدی.وای حتی فلان جارم شستی :/

‌و این اولین انتقادی بود که ازش کردم و همینا رو بهش گفتم.

غش غش خندید فقط.

بعد اون همش درگیری پیش اومد. سر مهمون اومدن.مهمونی رفتن.لباس من تو مهمونی.

این شد که یه بار دیگه باهاش حرف زدم و با اینکه لحنم آروم بود اما خوب انتقاد بود دیگه.و کم کم دوباره فاصله و فاصله و فاصله گرفتیم.

خوب بنظرم بعد هفت سال زندگی خیلی مسخره است یهو بگه مثلا پیش دوستم لباس یقه باز نپوش  :/ ‌انگار منو هی لختی پتی از پیش این و اون جمع کرده...

میشناسمش یه کم که شل بگیرم باید تو همه لباسام دخالت کنه.چرا فکر میکنه صاحب منه ؟ ‌یا عقلش بیشتر میرسه تو پوشش من ؟ ‌یا سلیقه ی من باید سلیقه ی خودش باشه ؟ 

‌مثلا ترجیح میده جای یه شومیز آستین بلند زیر باسن با شلوار یه لباس حتی آستین کوتاه بپوشم عین خلا روسری هم سرم کنم باهاش دامنمم اگه کوتاه باشه اما جوراب شلواری زیر باشه اشکال نداره...  خوب وقتی آستین کوتاهه روسری چی میگه...  کلا موقع بلوز شلوار پوشیدن احتمالا آرزو میکنه من از ناف تا زانو نداشته باشم کلا... اونم با این اندام نحیف چهل و نه کیلوییم  :/

‌خلاصه بهش گفتم بجای اینکه مرتب بگی روسری رو بکش جلو گردنت ،‌اینو بپوش اونو نپوش یا تشخیص بدی پیش چه آدمی چه تیپی بزنم یه بارم که شده آماده که میشم دو تا قسمت خوبشو بگو.خانم چقدر برازنده است این لباس.عزیزم چقدر این رنگ بهت میاد.خانمی چه قشنگ شدی...   یا اصلا کلا نظر نده دیگه عجبا....

اوووم از اینا بگذریم حالم بد نیست.

انگیزه دانشگاه و درس ندارم اصلا.

این روزهام کتاب و بازی با جوجه و شماره دوزیه.

یه تابلو هوم سوییت هوم زدم که بفروشم برای خونه سازی زلزله زده ها.

گل و قلباش مونده.احتمالا تو پست بعد عکسشو بذارم.

خوب دیگه من پستو میبندم.پسرم داره بیدار میشه.همسر هم خوابه و امشب اولین شیفت شبکاریشه...

به خدا میسپارمتون.

برای هم دعا کنیم.برای شادی و خوشی و سلامتی هم....

من همیشه همین مشکلُ دارم سرِ پست گذاشتنم! همیشه رشته یِ کلامم پاره شــده؛ بسکه دیر به دیر اومدم :|

امروز تازه فرصت کردم و سه تا پستِ قبلتونُ هم خوندم
حسابی عقب افتاده بودم ...

خدارُشکر که حالتون بهتره
نمیدونم، حرفایِ مشاورُ که میخوندم، نمیتونستم هضمشون کنم و هِی با خودم فِک میکردم دیگه تا چه حد!!
چون شما همیشه برا من الگویِ صبر و تحمل و خودسازی بودید و هستید...

کلاً شخصیتِ شما رُ خیلی قبول دارم و امیدوارم هر روز شادتر از روزِ قبل باشید و زندگی ـتون رنگی ـتر شه :***

آخه تند تند پست نوشتنم یه جوریه... 


ممنون عزیز دلم

سلام قشنگ نوشتی حوصله ام سر رفته بود ببین عزیزم ذره بین بر ندار دنبال شوهرت چی میگه کجا رو نگاه میکنه گاهی اوقات چشم پوشی کن که فکر نکنه هر چی میگه و هر کاری میکنه مهمه و یه مسئله دیگه حتما برای نظافت عمقی خونه کمک بگیر چون انها حرفه ایی هستن و در زمان کوتاهتر نتیجه بهتری می گیرن کارهای هنری تو هم دیدم قشنگه خیلی اگه تونستی بزرگتر هم درست کن 

راست میگی بهناز... باید این موشکافی رو کنار بذارم

‌آره حتما این کارو میکنم. دیگه ماهی یکی دوبار آدمو نمیکشه که.

مردا کلا تو لباس پوشیدن نظرای عجیب میدن دست خودشونم نیس چون تو دنیای ما زنا نیستن از خوش پوشی زنا چیزی نمیدونن اینجوری نظر میدن 
اوایل که با وحید میرفتم خرید همین مشکلو داشتم 
کم کم دستش اومده حالا 
توهم دلیلتو توضیح بده قانع میشه حتما 

بَرِکَلا به این خانومه مستقل :))))

خوب باز گلی به جمال وحید.شما تازه ازدواج کردید و بالاخره براش جا افتاده.ما تو مرز هشت سالگی هستیم و این نظرات کماکان هستن.

حالا پری شبا ازش پرسیدم من تا حالا چیزی پوشیدم تو شرمنده شی؟ ‌و این یه ذره ارومش کرده.
قوبانت

سلام عصر بخیر.خوشحالم که بهتر شدین.
پس شما چکار میکنید وقتی رفتین خارج از کشور؟؟؟یقینا با مانتو اونجا نیستین چه بسا شاید هم کلا حجاب نداشته باشین و روسری نزنید😐😐😐اونموقع چی میگن همسرتون؟؟؟

سلام شیوا جان ممنون از شما..

اوووم خوب یه کم اخلاق شوهرم ‌عجیبه.البته از نظر من وگرنه اکثر آدمایی که دیدم همینطورن.مثلا همسر معتقده باید پوشش ما خوشایند دیگران باشه تا خوشایند خودمون.حالا این خوشایند دیگران جاهای مختلف بر حسب اعتقاد و فرهنگ و اینا فرق میکنه دیگه.مثلا شمال که هستم الان دیگه مطلقا کار نداره پیش کی روسری میذارم پیش کی نمیذارم بلوز شلوارم یا دامن تنمه مانتوم جلو بازه یا دکمه داره بلنده یا کوتاه اما خوب مثلا شهر خودش رو مانتو جلو باز پوشیدن مشکل داره تو همکاراش که دوستای درجه چندمن خیلی تدابیر پوششی ارائه میده درجه یکا رو کمتر ...
حالا خارج هم با توجه به اینکه تا حالا حرفی نزده و منم میشناسه حتما میدونه من اونجا روسری نمیذارم و مشکلی از این نظر نیست.از طرفی خودش خط قرمزای منم میدونه که مثلا هر چی باشه اونجا باز من نمیام با شورت رکابی بگردم مثلا.الان حرف منم همینه.بنظرم وقتی اون شناخته هست دیگه لزومی به نظر دادن نیست

۰۴ خرداد ۱۹:۳۶ زهرای سعید
یعنی روسری نمیپوشی پیش دوستاش ؟ یا میخوای مثلا با بلوز و دامن باشی فقط ؟

چرا میپوشم الان.اگه از فردا بگه کاری مطلقا به پوششت ندارم نمیپوشم .

اون بلوز دامن هم جریانش چیز دیگه بود بد متوجه شدی قربونت.حرفم این بود شوهرم با بلوز شلوار مشکل داره.

سلاااام بلاگر جااان...
آقااااا من اعتراض دارم،،خیلی پستت هول هولکی و کوتاه بود،،حس وقتایی رو گرفتم که قبل امتحان با عجله سر فصلا رو میخوندم 😊😊
شوخی بودااا...
چقددرر عالی که حال زندگیت و حال درونت بهتره...
بهترترترم باشییییی...

سلام عزیزم. اعتراض وارده 😂 اما چه کنم...


ممنون گلم

۰۴ خرداد ۲۲:۱۷ سارا میم
سلام عزیزم 
عجب خانومی .نمونه یه زن واقعی 😍😍😍 
اوووم راجع ب بقیه نوشتت ارع حق داری 😔 
بلاگر جون زایمانت طبیعی بود یا سز؟ چند کیلو‌کلا اضاف کرده بودی؟

سلام مامانیییییییی...

بله بله
اوووم 😡

طبیعی.هجده کیلو

 من نمی دونم چه حکمتیه که اکثر آقایون وقتی به خانومای دیگه می رسن میشن یه پا فردین! ولی واسه خانوم خودشون زبون تعریف و تشکر ندارن.....
توو قضیه ی لباس هم متاسفانه یه طوری بارمون آوردن که انگار مرد مالک بدن و تفکر و روح و روان زنه!
اینجور وقتا میخوام از حرص بترکم بخدا
آخه این چه فرهنگیه که وقتی آدما وارد زندگی مشترک میشن تازه باید توسط شریک زندگی شون دوباره تربیت شن و همسرداری یاد بگیرن؟!
ماشالله اون خانوم چقدر زرنگ بودن، دمش گرم ولی حالا لازم بود با اون شرایط شون سه تا بچه هم بیارن؟! قضاوت نیستا، ولی دقت که میکنی می بینی اینجور آدما تعداد بچه هاشون هم بیشتره!
الان مشخصه من حرص دارم؟! یا بیشتر توضیح بدم؟!
بابت کار قشنگت برای زلزله زده ها بهت آفرین میگم و از خدا میخوام هزاران برابر این مهربونی و سخاوتت، عشق و نور و شادی توو زندگیت جاری بشه ❤

منم نمیدونم هدیه... حالا الان که دارم جواب تو رو میدم ناراحتشم نیستم اما خوب جای سواله بقول تو... 

من سالهای اول زندگیم سر پوشش خیلی باج دادم خیلی.بعد یهو کم آوردم.دیگه درست شد.الان خیلی عادی میپوشم.اون موقع افتضاح بودم.باورت نمیشه عکسای دو سه سال اول زندگی رو میبینم فقط میخندم.میگم نگااااااا خوب چرا من که انقدر لاغر بودم گوش میکردم یه تونیک سفره ماهی طور بلند بپوشم.
حالا همین عادی هم گاهی مورد پسند همسر نیست.معمولا کوتاه نمیام اما یه جاهایی هم مجبور میشم دیگه... 
ولی کلا وقتی زنایی رو میبینم که همه جوره بخاطر اینکه دعوا نشه کوتاه میان ناراحت میشم براشون.
اتفاقا سیستم تربیتی مامان من همینجوره.میگه تو زندگی همیشه یکی باید من باشه،‌یکی نیم من :/ ‌نمیدونم چرا اصرار داره همیشه نیم منه دختر خودش باشه 😁

بیچاره بچه سوم از دستش در رفته بود :/ 

نه نه مشخصه😂 عاشقتم...

وای مرسی عزیزم.دوختنش فقط یه قسمت کوچکشه امیدوارم فروش بره و از شادی بال دربیارم😍

عجبا...
داشتم ذوق میکروم بابت نتیجه ی مشاوره که یهو خورد تو ذوقم :/

بقول خودت ؛ دل قوی دار

نمیدونم اینروزا چرا اکثرمون ریختیم بهم!
هی جمعش میکنیم هی باز میره سر پله ی اول!

حالا ان شاالله که باز زندگیهامون بیوفته توی مسیر💖

چه خوب شد ک نوشتی مادر جان.

اوووفففف خونه ت چه دلبر شده
تر و تمیز و مرتب.

:)

‌آخه یه نیم ساعت همه چیزو حل نمیکنه که...  اره بابا ناراحت نیستم حالم بد نیست.تلاشمو میکنم
تو هم بکن و کم نیار مینا جان.

آره بعد اونم خودم همش تمیز نگه داشتمش.هنوز دارم کیف میکنم

۰۵ خرداد ۱۰:۰۰ عینکی عینکی
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
کار خوبی کردی که کارگر گرفتی. خب اگه برای هفته ای یکبار برنامه داشتی و رو پنجاه حساب کرده بودی الان که خونت حسابی تمیز شده میتونی خورد خورد خودت کاراتو بکنی **** ***** **** ******* *** *** *** ** ***** **** *** ***** * ** **** ***** **** ***** *** ** ***** * ***** *** *** ****** ** ** **** ** ******* **** *** ****** ** **** *** ***** ***** **** **** ***** **** ****** *** **** ** ***** **** *** ******* *** *** ** *** *** **** ****** ***** ** **** **** ***** ******** ***** *** **** ** * **** ***** * **** ****** ** ***** ***** **** ** ** **** ***** *** * ** **** ***** **** **** *** ***** 
*** ***** **** ** **** *** **** * *** **** * ****** * *** **** **** ****** ** *****
**** ******* *** ***** *** ** ***** **** **** * ** **** ** *** ** **** ** ** ***** ** **** *** ***** ****

آیا درسته اسم همسر مردمو تو کامنت فرت و فرت میبری؟؟ ‌

هفته ای یه بار که نه اما ماهی دوبارو حساب کرده بودم.اگه هر بارم بخواد هفتاد بگیره باز بنظرم اشکال نداره.شوهر میگه زیاده اما من از اون گوش در میکنمش.چون همیشگی نیست که.کوتاه جوجه این دوران کوچکولوییش که رد شه مستقل تر شه خیلی کارا میتونم بکنم.واقعا نمیتونم هر هفته با ناز و عشوه و اینا بچه رو بهش بسپارم.لذتش برام وقتیه که خودش با کمال میل بخواد کمک کنه..

آدم ها هر رنجی که میکشن به خاطر ندونستن هاشونه
اما اونی که میدونه و عمل نمیکنه حقشه بیشتر رنج بکشه
کسی که میدونه اگر به مسائل مثبت زندگیش تمرکز کنه هرچی بیشتر اونها رو به سمت خودش میکشه وقتی رو نکات منفی زندگیش تمرکز میکنه خب باید هم دائم منفی های بیشتری وارد زندگیش بشن
قانونه
قانون بدون تغییر بدون استثنا و بدون هیچ کم و کاستی تو دنیا و کائنات
این همه از کثیف بودن خونه و زندگیت نالیدی نالیدی و نالیدی حالا که تمیز شده ما کیف کردنت از خونه زندگی تمیزت رو تو نوشته ات ندیدیم
اونقدر تو همین پست از این دختره تعریف کردی که منم میخواستم قربون دست و بالای بلوریش برم چه برسه به شوهرت
دمش گرم دختری که اومد خوه زندگیت رو برق انداخت اما صد در صد از کمالاتش برای شوهرت هم زیاد گفتی یا حتی خودش دید و خیلی طبیعیه که نگران دست درد اون باشه ولی خودت که جون میکندی و تمیز میکردی کی برای شوهرت از زحمتهای تو تعریف کرد که نگران تو هم باشه؟

وقتی اون همه فرصت برای لذت بردن از خونه تر و تمیز رو به خاطر یه حرف خیلی طبیعی و قابل پیش بینی و احتمالا بدون هیچ نیت شوهرت ندیده گرفتی یا لاقل برای ما نگفتی خیلی عادی و براساس قوانینه که درگیری بیشتری پشت هم برات پیش بیاد خودت منتظرشون هستی
کلام تو زندگی تو رو میسازه.
نوشتن هم استفاده از کلامه
و تو چیزی رو میگی چیزی رو می نویسی که روش تمرکز داری
و همون رو هم به سمت خودت میکشی
و چرا اینقدر نکات مثبت زندگیت به صورت تعریف کردن و رد شدنه اما نکات منفیت این همه با حس و جزییات؟
ناشکری دخترم ناشکری
و تا شکرگزاری رو درست و حسابی یادنگیری از این زندگی لذت درست و حسابی نمی بری

شمس تبریزی:
اگر چشم انتظار احترام و توجه و محبت دیگرانی، ابتدا این ها را به خودت بدهکاری، کسی که خودش را دوست نداشته باشد ممکن نیست دیگران دوستش داشته باشند. خودت را که دوست داشته باشی اگر دنیا پر از خار هم بشود به زودی برای تو خارها گل میشود.
ملت عشق، قاعدهء نوزدهم

نسیم ناشکر نیستم...

از خونه تمیزمم کیف کردم فقط ننوشتم انگار.واقعا پست رو هول هولی نوشتم و خیلی چیزا رو نرسیدم اشاره کنم.
خوب دختره تعریف کردنی بود نسیم.شخصیتشو میگم.تمیزکاریشم کارشه.اون عادت داره واقعا.من تو روز ده تا دراز نشست میزنم میمیرم اما مسلما یه ورزشکار حرفه ای صد تا هم بزنه آخ نمیگه.
برای شوهرم ازش همینو گفتم که شوهرش بیکاره خودش خرج زندگیشو میده.
خوب یه وقتایی همسر میدید من دارم تمیز میکنم.یا مثلا از سر کار که برمیگشت خونه برق میزد منم با روی خوش دستشو میگرفتم تو خونه میچرخوندم میگفتم امروز این کارا رو کردم خوب معلوم نیست آدم زحمت میکشه برای اونهمه تمیزی ؟
‌آره اینو راست میگی... نکات مثبت رو تعریف میکنم و رد میشم اما حسای منفیمو باز میکنم  :( ‌نمیدونم.. شاید میخوام درک بشم .‌خالی بشم..هان؟
 ملت عشق :(

یکبار به من گفتی فرم هیکلت گلابی هست
و گلابی ها زیر ناف تا زانوی جذاب و تو چشم و هوس انگیزی دارن علی الخصوص برای مردها حتی در یک اندام نحیف 49 کیلویی
حساسیت شوهرت به جاست عزیزم به خصوص در مقابل دوستان خودش که بهتر از تو می شناسدشون

نمی دونم چرا تو ناراحت میشی یا شوهرت چی میگه که تو رو ناراحت میکنه ولی همسر من هم در مورد نحوه لباس پوشیدن من حتما اظهار نظر میکنه و خیلی وقتها من از چیزی که میگه واقعا تعجب میکنم ولی احترام میذارم به خصوص اگر جلوی دوستان خودش باشه

طبیعیه.منم تو لباس اون نظر میدم.اما مجبورش نمیکنم.

خوبه منم بگم نه تو باید الا و بلا لباس یقه اخوندی بپوشی پیش نفیسه؟ ‌خواسته های اون از من همینقدر غیر منطقیه.
و اون اصرارش به اینکه اجبار کنه منو کفری میکنه.
حالا نمیگم همیشه اینطوره.من واقعا الان دارم طعم شیرین آزادی و انتخاب رو میچشم سالهاست.اونم از همت و اصرار خودمه.اما خوب یه جاهایی هم...

۰۵ خرداد ۱۱:۵۶ بانو شهریوری
سلام عزیزم چقد کارخوبی کردی واسه نظافت گفتی کسی بیاد

به نظر من مردا خودخواه ترین موجودات زمینن

همسری منم همینه جلو کی چی بپوش جلو کی چی نپوش

کلا نمیدونم چرا میخوان واسه بقیه تعیین تکلیف کنن

حالا بیخیال عزیزم خودت و ناراحت نکن خوبه که از پس خودت برمیای و زیر بار زور نمیری

آره خودمم خوشحالم

اوووم چی بگم...

مرسی جانم

پس بالاخره کارگر آوردی 😚
و چه خانوم خوب و مثبتی بوده،چه زحمت کش و باکلاس بوده 👌👏👏
ولی بلاگر قیمت کارگر همینه
مادر اشکانم کارگر میگیره بهش بین 70 تا 100 میده

آره خدا رو شکر


اوووم من که نمیدونستم قیمت رو.اما خوب پول یه خونه تکونی بود طبق گفته خودش.
حالا من اصل کارم فقط شستن دستشویی حمام و بالکن و تمیزی آشپزخونه بود.چون دو تا اتاق خوابا و هالم فقط جارو میخواستن و خودم تمیزشون کرده بودم.
ولی خوب باز من قیمت نمیدونم که.حتما شهر به شهر متراژ به متراژ فرق میکنه و باز پشیمون نیستم.

اینکه چرا حسهای منفیت رو باز میکنی یه کم به اون نیاز به جلب محبت و دلسوزی هم فکر کن
تو ناخودآگاهت یه چیزی هست که زیاد از تو دیدم بهش توجه کن بذار پیدا و حل بشه بره پی کارش
نمونه بارزش هم تو همین پست هست که چرا شوهرت دلش برای اون دختره سوخته ولی برای تو نسوخته
ریشهء این مهرطلبی نابودکننده رو دریاب.

اما چیزی که هست تا هروقت به نکات منفی زندگیت توجه میکنی با احساس ازشون حرف میزنی و میشکافی و به قول معروف درد و دل میکنی انرژی منفی بیشتری در خودت ذخیره میکنی . مسائل منفی بیشتری به چشمت و سراغت میاد

من از روی نوشته ات میگم ناشکری با تو که زندگی نمیکنم عزیزم

حداقلش الان دیگه زندگی بوگندویی وجود نداره که بخوای بالا بیاریش اینو ببین و به ما هم بگو
کلام قدرتمندت رو برای دریافت موارد مثبت تری در زندگیت به کار بنداز

در مورد هزینه ای که خانمه ازت دریافت کرده هم هزینه نرم و متعارفی بوده قیمتش همینه و ارزشش رو داره ماهی دو یا حتی یکبار ازش استفاده کنی

در ضمن من همیشه راست میگم :) گاهی که بهت برمیخوره و عصبانی میشی و میخوای لت و پارم کنی و مخالف حرفهام هستی درست همون موقع است که دست میذارم رو نکات درست تر و دردناک تر. اتفاقا اون موقع ها باید بیشتر به حرفهام فکر کنی.


این که مهر میطلبم که دلیل نمیشه تیپ شخصیتی مهرطلب داشته باشم نسیم جان.

اصلا بحث دلسوزی نبوده.کلا حرفم سر ندیدن مسایل خوب مربوط به من بود.

درد دلم بده:( 

باشه باشه...

آره منکه نمیدونستم.همه همینو گفتن.ان شاالله همین کارو میکنم.

کچل جان :)

سلام
میدونی بلا شوهر من آدمیه که معمولا منو باز میزاره و اجازه میده لباسی رو بپوشم که به خودم قبل از هر چیزی یه حس خوب بده. از یطرفم من مثل توام یعنی خودم سعی میکنم حواسم باشه چی بپوشم کجا و جلوی کی. 
اما یه وقتایی که تو جمع همکارها و دوستای نچندان صمیمیش باشیم اونوقت گاهی بهم یه پیشنهاد و نظرهایی راجع به لباسم میده یا حتی امر و نهی هم میکنه. خودش در این مورد میگه که یه سری از مردها و همکارهاشون بعد از مهمونیا و دور همی ها میشینن کنار هم و در مورد جز به جز مهمونی تبادل نظر میکنن و حتی در مورد زنها و لباسهاشون و خیلی چیزای دیگه!!
احتمالا شوهر شمام از این قبیل همکارها داره و بیشتر روشون شناخت داره که حساسیتش بیشتر میشه.

زهرا جانم تا حدودی هم حق با تو هست.


سلام بلاگری بانو..
خوبی عزیزم؟
با حالی که خوب نیست دارم مینویسم...شدیدا به هم ریخته و مستاصلم...
اما خوب خوندن پستات همیشه حالمو خوب میکنه پس مرسی که هستی...
خوب کاری کردی کسی رو گرفتی که کمکت کنه.چه خانوم مستقل و باکلاسی.من واقعا اینجور زنارو تحسین میکنم...
از وقتی که پام اینجوری شد متوجه شدم که یه زن باید در وحله ی اول برای خودش و بدنش و سلامتی روح و جسمش ارزش قائل باشه...خودمون باید به خودمون بها بدیم..
اما در مورد غرغر در موردش لباس و اظهار نظرای آقایون...متاسفانه منم با همچین موردی اونم به طور شدید دست و پنجه نرم میکنم....کاش آقایون متوجه میشدن که ما خانوما خودمون عقلمون میرسه که چه لباسی رو کجا بپوشیم و کجا نه...این تذکر دادنشون اعتماد به نفس  آدمو میاره پایین....
و در آخر این که امیدوارم تو امتحانات موفق باشی گلم...
برام دعا کن.
خوش باشی.

سلام آوا.کجایی تو چرا پست نمیذاری دختر.


۰۶ خرداد ۱۴:۰۵ لی لی پوت
سلام چقدر افکارامون شبیه همه اون لحظه که همسرت گفت بیچاره دستش درد میگیره تا صبح این صحنه واسم بارها در جاهای مختلف اتفاق افتاده که به بحث منجر شده :) :( بعدش گفتم که شمیم چرا اونجوری جوش میاری آخه اما خوب دست خودم نیست من خیلی خیلی روی این موارد حساسم :( خوشحال میشم بخونیم همدیگرو از این به بعد :)

ای بابا... اره خوب راهش جوش اوردن نیست اما خوب گاهی ادم جوش میاره.


حتما.
میام به زودی

خداروشکر اگه نماز فراموش شده روزه گرفتن فراموش شده حجاب از بین رفته تواین مملکت هنوز یک ذره مردهامون غیرت دارن رو همسراشون ،باید افتخارکنی به چنین همسری ک تمام تورا فقط برای خودش میخواد ن اینکه چشم هرکسی  تو را ببیند کاش افکارخودمون روتغییربدیم حجاب محدودیت نیست مصونیت هست حفاظت میکنه انسان رو.همونجور که یک شکلات رو پوستش روجداکنید ویک شکلات روباپوست بزاریددم پنجره ببینید روی کدام یک ازشکلات هامگس های کثیف جمع میشن زیبایی هایت رابرای خودت وهمسرت دوسته داشته باش نه برای هرمردی دیگردوست خوبم موفق ومویدباشی

پناه میبرم به خدا از افکار آدم هایی که زن براشون حکم شکلاته و مرد مگس.

من شکلات نیستم.
ما با مگس های کثیف رفت و آمد نمیکنیم.
من به همسرم افتخار میکنم اما جزو اموال شخصیش نیستم که مالکم باشه.همونطور که جزو اموال عمومی هم نیستم و میدونم با چه پوششی بگردم که مصون بمونم.
مصونیت هم لزوما در نوع خاص حجابی نیست که شما میپسندید دوست عزیز.

واگر واقعابرهنگی تمدن است پس حیوان ها از همه ی ما متمدن ترند
واگر «حجاب» 1400 سال ما را به عقب برگرداند...                              «برهنگی» ما را به عصر حجر بر می‌گرداند...!...قضاوت باخودتان....

چقدر تو افکار سکسی غرقید که هر نوع پوشش الا اونچه خودتون میپسندید رو مساوی برهنگی میدونید.

اونچه انسان رو از حیوان تمایز داده پوششش نیست دوست خوبم اشتباه به عرض شما رسوندن.
قوه ی تعقل و شعورشه که  اختیار و انتخاب به دنبالش میاد.

من کجا در مورد تیپ شخصیتی تو حرف زده بودم؟
که حالا بگم مهر طلبه یا نه؟
توهمم میزنی ها؟
من اصلا به تقسیم بندی آدمها به تیپ های شخصیتی مختلف اعتقاد ندارم اینا فقط یه یه سری خط کش مسخره است برای علم روانشناسی که خیلی هم به بیراهه میره اتفاقا
بی زحمت یه کم با دقت تر حرفهای آدم رو بخون من اگر بابت کامنتهام 40 تومن حق ویزیت میگرفتم احتمالا دقت بیشتری برای درکش به خرج میدادی

داستان فقط اینه که تو چون خودت رو دوست نداری و مهر و عشقی که لازمه از طرف خودت دریافت کنی رو دریافت نمیکنی منتظری یکی از بیرون این خلاء عاطفی که مربوط به خودت هست رو برات جبران کنه حالا میخواد خواننده های وبلاگت باشن فالورهات باشن همسرت باشه خواهرت باشه یا رفقا
ریشهء اش رو باید پیدا و ترمیم کنی اگر هم نمیخوای و نمی پذیری و قبول نداری که یعنی هنوز وقتش نشده که درست بشه


گفتم شاید منظورت اونه....  :/


ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
سلام!
به وب من خوش آمدی.
مشخصات منو میتونی از قسمت *بلاگر شناسی* بخونی.
اگر که خاموش همراه منی خواهشا موقع پستهای رمز دار روشن نشو!
اگر وب داری و کامنت میذاری خواهشا آدرس بذار شاید لازم شد :)

دوست خوبم!
اینجا یه رسانه ی مجازیه اما یادت نره ما آدم های واقعی هستیم..
از شکستن دل همدیگه با حرفای نامناسب پرهیز کنیم.
هدف از ایجاد این وب صرفا ثبت دلنوشته های من و گهگاهی نوازش طبع لطیف شما با شعره.
تمام نیکی ها و بهترین های دنیا از آنِ شما و سرِ راهِ شما باشه.
ان شاء الله.
آرشیو مطالب
شهریور ۱۴۰۱ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۲ )
فروردين ۱۴۰۱ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۳ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۴ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۵ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۶ )
دی ۱۳۹۹ ( ۱۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۵ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۴ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۴ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
دی ۱۳۹۸ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۳ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
دی ۱۳۹۷ ( ۵ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۶ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۴ )
دی ۱۳۹۶ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
موضوعات
روزنوشت (۲۱۶)
شعر نوشت (۵)
پخت و پز نوشت (۴)
عکس (۱۰)
مناسبت نوشت (۵)
زبان در خانه (۱)
پیوندهای روزانه
اجاره مبله در تهران
گرسنه ها بخوانند :)
مامان-بابا ها بخوانند 2 :)
مامان-بابا ها بخوانند 1 :)
همه ی خانم ها بخوانند :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان