زود تند سریع نوشت

سلام سلام.

اومدم ببینم میتونم رکورد یک ساعت و نیم برای یه پست نوشتن رو کاهش بدم؟؟

همسر به زودی میرسه ^_^


هوم جونم براتون بگه کــــــــــــــــــه آقا چقدر اون همبرگر خونگی ازش استقبال شد ^_^ منم دستورش رو از نوستال گرفته بودم.

کیکه رو هم که قرار بود من و همسر بهش حمله ور بشیم چون دیر شام خوردیم گذاشتیم برای فرداش.که دیگه من گفتم اجازه بده اینو من ببرم کلاس زبان برای تو باز درست میکنم.

این شد که همسر ناکام موند بلکه امروز عصر براش درست کنم.

دیروز که بیدار شدم علیرغم یه عالم کار که داشتم تصمیم گرفتم یه سری ها رو بذارم برای بعد و روز زن و زنانگی برگزار کنم برای خودم :)

یعنی فقط خودم و آینه و مواد لازم ^_^

بعد ساعت دو که کارم تموم شد دراز کشیده بودم روی مبل و همسر که اومد اصلا نمیخواستم باهاش چشم تو چشم شم.سلام که کرد من فقط دستمو بردم بالا بدون اینکه صدایی درآرم. اونم اومد بالاسرم و بادیدن قیافه ام یهو گفت یا اباالفضل و منم یهو پخی زدم زیر خنده  از دیدن قیافه ای که گرفته بود.حالا هی میگفت نخند نخند پوستت خراب میشه اما دیگه کار از کار گذشته بود و ماسکِ گلی من کلا رو صورتم تَرَک ترک شد و مجبور شدم زود برم بشورمش...

بعدشم که همسر رفت باشگاه و منم بعد مدتها یه آرایش حسابی کردم (منظورم خیلی تر تمیزه نه خیلی غلیظ) و فرفر زنگ زد گفت من پایین ساختمونم و منم کیک رو زدم زیر بغل و بدو بدو رفتم.

فرفر برام یه بسته بیسکوییت جو آورده بود و دو تا هم بستنی خریده بود که هلاکمون کرد تو سرما ^_^


حالا من کیکمو تو کلاس از بسته درآوردم و گذاشتم رو میز و اون دوست عنق هم با یه جعبه بزرگ شیرینی تر برا عروسی چند روز آینده اش اومد کلاس.دیگه من همش میگفتم دیگه با شیرینی تر کی کیک منو میخوره؟ اما چنان خوردن که انگار اصلا روی زمین نبوده ^_^

خلاصه کلاس دیروز عالی بود.

اینم عکس کیک جان: 


دستور پختشم که اینجاست : کلیک


بعد زبان هم رسما بعد نود و بوقی رفتیم کلاس بافتنیمون.اونجا هم خیلی خوش گذشت.مربیمون خیلی خانم باحالیه.کلی حرف میزنه هر سری برامون.سرمونو گرم میکنه.از خاطرات ازدواجش گفت برامون و ما رو کشت از خنده.بعدم به من میگفت سیسمونی رو مامانت اینا میخرن دیگه که من گفتم نه ما رسم نداریم و کلی ناراحت شد.هی میگفت پدر مادر وظیفشونه من هی مخالفت میکردم و کلا بحث میکردیم. اون میگفت باید هوای بچه رو تا زنده هستیم داشته باشیم و من میگفتم درسته اما آیا بچه ها نباید مستقل باشن؟ نباید مسئول بچه آوردن خودشون باشن؟ بهش میگفتم مثلا مامان من بعنوان یه زن قدیمی که سنی ازش گذشته و اینهمه بچه داره اگه هر سال یکی بزائه گناه مامانم چیه؟ یا اگه تو یه سال دو تا نوه صاحب شه گناهش چیه؟ اونم میگفت خوب تو هم گناه داری. ولی من با هر فشاری که رومون باشه واقعا شکایتی ندارم از این جریان و اینطوری راحت ترم.کمک خیلی خوبه اما خوب مثلا رسم اینجا اینه برای سیسمونی خانواده ی طفلی دختر باید همه چیز رو بخرن و اصلا برا دختراشون مهم نیست پدر بیچاره زیر بار وام و قرض بره یا نره.مادر طفلی طلاهاشو بفروشه یا نه؟ 

خلاصه آخرش گفت از کامواهایی که تو خونه داری بیار من یه چیزی به سلیقه ی خودم برا جوجه ات ببافم بذاری رو سیسمونیت ^_^

بعد کلاس هم من یه شلوار ارتشی برا خودم خریدم که با اون شلوار پسرم که تو اینستا دیدید سال بعد ست کنیم :)


وای اینم بگم که خدا رو شکر دیروز حقوقامونو ریختن.

یه سیصد تومنی کمتر از اونچه که باید, اما باز خیلی خدا رو شکر.کارت پول تو جیبی من هم شارژ شد و حالا فقط مونده پاداش...

حالا هر چی هم من بخوام سفت و سخت بگیرم باز شرایط شخت شده خلاصه.این ماه هم نوبت دکتر زنانمه هم آزمایش دیابتم.زانوی همسر هم یهو باد کرده و میگه فکر کنم رباط پاره کردم و دیگه تو باشگاه خیلی دستش بسته شده :(

درد میکشه و من جگرم خونه.اگه خوب نشه گفتم بریم تهران دکتر. خلاصه این ماه فوق العاده دست به عصا رفتار میکنیم با کارت جان حقوق ^_^

ولی خوب تنمون سالم باشه و نیازهای اولیه مون برآورده بشه, دل من خوشه و غم پول ندارم...

اصلا یه قندِ عسلِ قانعی من هستم که دومی ندارم ^___^


خوب دیگه من بدو بدو میبندم پست رو و به خدا میسپارمتون :)


آقاخوب خانوم باردار محترم دستور اون همبرگر خونگی هم بزار دیگه  😕منم دلم خواست که

چشم در اولین فرصت میذارم.نمیدونم کجا نوشتم.اینو مایه شو از قبل آماده توی فریز داشتم.

۰۷ بهمن ۱۴:۲۱ دچــ ــــار
از اون خیارشورا هم خیلی استقبال شد روش تهیه اش رو بذارین :)

حقش بود الان این کامنت دونی گزینه ی بلاک و ریپورت داشت هااااا ..


۰۷ بهمن ۱۴:۳۰ یا فاطمة الزهراء
آقاااا منم مخالفم همه اش رو خانواده دختر بخرن مگه واقعا وضع مالی شون خیلی خوب باشه و خب حالا بگیم رسمه و الا خود آدم خواسته بچه دار شه باس پاش وایسته :دی 
بعدشم اصلا عشقش به اینه با بابای بچه دوتایی برین هی بگردین یه چیزی ببینید ذوق کنید و هی تجسمش کنید توی اون یا در حال بازی با اون و هی بخندین و خو‌ با‌شین اینکه خانواده بخره گند میزنه به این لذته واقعا
ولی من خودم دوست دارم که حسابی فوله فول خیاطی و بافتنی یاد بگیرم وقتی نوه دار شدم یکسری از لباساشو خودم بدوزم و ببافم ولی عمرا برم سیسمونی بخرم براش خودش خواسته خودشم بره بخره :)) البته منم باهاش میرم که ذوق کنم از ذوقش :)) و احیانا پول کم آوردن حساب کنم 
خخخ تا کجا رفتم من :)) 
عکس بافتنیت رو بذار توی اینستا ببینم چقدر شده ^_^

و خب حالا بگیم رسمه؟  یعنی اگه رسم باشه مخالفتی نداری؟ 

آره اصن اگه وضعشون خوب باشه چه موردی داره من حرفم سر فشاریه که داره به اسم رسم و حرف مردم و اینا پدر خانواده های دخترا رو درمیاره.

دیوونه شدی رفتی تو خیالات که خخخ
 جلسه ی بعد یقشو میبافم یهو کامل که شد عکسشو میذارم.

۰۷ بهمن ۱۴:۳۳ یا فاطمة الزهراء
الان بقیه پستت رو خوندم :|||
ان شاء اللّه چیزی نیست و خوب میشه ولی خدایی نکرده لازم شد بیاین تهران دکتر برین پیش دکتر عباسی هم معرکه است کارش اصلا حرف نداره هم از نظر پولی که میگیره خیلی با انصافه حتی از خیلی ها پولی هم نمیگیره مثلا از سربازها اصلا پول نمیگیره حتی ویزیتشو
رااااستی :))) دفعه بعدی خواستی ماسک بذاری رو صورتت رو کاغذ بنویس بچسبون به دیوار بالای جا کفشی :)))) 

خدا کنه خوب شه طفلونکی.. پولش فدای سرش درد نکشه.


نه بابا کلا خونه هم باشه بهش بگم من میخوام ماسک بذارم اول تا آخر باید خنده ی منو دراره.برا همین حتما باید تنها باشم.

اصلا خودم فدای تو قند عسل قانع بشم دربست :*

سلام عزیزِ دل. خوبی خانومی؟
منم با تو هم عقیده هستم. خوب خانواده تا چایی که بتونن خودشون به بچه ها کمک میکنن. بدون اینکه وظیفه باشه. موظف کردن پدر و مادها کار درستی نیست

اووووم کیک خوشمزه نوش جونتون

ووووی شلوار ارتشی داره فسقل خان. ای جاااانم. شلوار تو هم مبارک باشه 

خدا رو شکر حقوق ها رو دادن و خیالت راحت شد
مواظب خودت باش گلم 
:*

عه وا باراااان.


همین الان تو وبلاگت بودم اما کامنت دونیت کد نداد برای کامنتم.منم کپی کردمش تو یادداشتهام گفتم بعدا بذارمش.

سلام به روی ماهت.
خدا نکنه عزیزممممم.
اوهوم اوهوم :)

فدای تو :)

مرسی خاله. آره پسرم یه شلوار ارتشی با نمک داره :)

آره هزار بار شکر:)

تو بیشتر عزیزم :)

سلام به دوست شنگولم با این کیک خوشمزه آقا منم کیک می خوام خیلی خوشکله حتما خیلی هم خوشمزست به به
خداروشکر که حقوقتونو دادن اما ولخرجی نکنی ها درست مصرف کن
واقعا هم اینجوریه خانواده ی دخترو می کشن با اون همه جهیزه ای که برای دختر میخرن آخه نمی گن شاید پول کافی نداشته باشن وفشار زیاد روی اون خانواده قرار می گیره
همیشه تن خودتو همسرتو اون نی نی پسرمونم سالم سالم

سلام به روی ماهت.آره من خیلی طعمش رو دوست دارم.

نه دیگه این ماه حواسم خیلی جمعه اما واقعا مبلغی نیست که آدم خیلی خاطر جمع باشه ها.باز شکر
بحث جهاز هم یه چیز عجیبیه واقعا.کاش یه روز چشممون ببینه ایران از این وضعیت چشم این و اونو کور کن به بهای ترکوندن زندگی خودت دربیاد .
هر کی داره بده حسابی هم بده اما من شوهرایی رو دیدم که بعد سالها باز به زنشون سرکوفت جهاز میزنن ...

۰۷ بهمن ۱۷:۳۴ ستاره عبدالمیری
سلام چقدر خوبه که شما این رسم رو ندارین ما جنوبیا هم نداریم احه زور هست بخدا این خانواده ی دختره تا عمر دارن باید قسط جهاز و سیسمونی بدن خدا رو خوش نمیاد جهاز بدن دختر هم بدن سیسمونی هم روش اخر سر هم بچه مال خانواده ی پدری هست 
بنظر من الان اگه قراره به دختر و پسر کمک بشه هر دو طرف خانواده ی باید کمک کنن 

اره واقعا اگه کمکی قراره بشه دو طرف باید بدن ولی باز باید مسئولیت اصلی رو پدر مادر خود بچه داشته باشن.

کیک پختی و کردی کبابم 
خیلی وقته نرفتم سمت فر 
من کیک موخامممم 

برا شوهرت پختی کیک؟
نپخته باشی پوستتو میکنم ^-^ 

منم مخالف سیسمونی خریدن مامان بابای دخترم 
چه وضشه 
مگه گناه کردن دختر زاییدن 
منم میخام خودم بخرم بعدنا 
حالا دیگه وقتشه ما کمک پدر مادرا بشیم نه اینکه مدام تو خرج بندازیمشون

آقا بیخود ناله نکن... تو همیشه تو خونت بوهای خوشمزه پیچیده.حالا چ کیک چ هر چیز دیگه..

آقا فردا میپزم.
بخدا گناه دارم پوستمو نکن. بخاطر زانوش نذاشتم هیچ کاری و حتی کمکی بهم بکنه.انقدر امروز برای شام و نهار و ظرف سرپا بودم پدرم درومده.به بچم رحم کن...
واقعا عاشقت شدم با این حرف و تصمیمت. آفرین.

۰۷ بهمن ۱۹:۵۴ سارینا2
سلام
خوبی؟
بلاگر من گیر کردم و چیزی به ذهنم نمیرسه
امروز مادرشوهرم میگفت یکشنبه میریم
بعدا شوهرم گفت چرا مگه حوصلتون سر رفته
گفتن نه شما هر وقت بیاین دو روز بیشتر نیستید ما خجالت میکشیم زیاد بمونیم
شوهرم گفت ما به جاش دفعات بیشتری اومدیم
توی زمستون و بارندگی و اینا که وقت رفتن نیست
اونا هم گفتن هرجور شما صلاح بدونی

یعنی چی بلاگر
نمیخوام در این زمینه به شوهرم غر بزنم
ولی آخه
اون که تا 5 خونه نیست بعدم میره باشگاه 
چقدر توی خونه است که اینجوری تعارف می کنه

همون نفس گیر کرده شده موضوع ما
که خودت می گفتی

خواهرشوهرم میپرسید تمشک های این شهر کی در میاد که دفعه بعد اون موقع بیایم

یعنی کلا از این به بعد برنامه داریم

فکر کنم باید یه کاری راه بندازم مثل شروع خونه تکونی و اینا
مطمئنم خواهرشوهره فوری درمیره
حالا تا یکشنبه ببینم چی میشه

البته مادرشوهرم خودش گفت اگر کار خونه تکونی داری کمکت کنیم که من اینو الان میگم

سارینا اصلا باورم نمیشه بخدا.

یعنی هنگ کردم واقعا.همش از خودم میپرسم اگه من بودم چکار میکردم.
البته من اندازه تو تعارفی نیستم و انقدر عذاب وجدان نمیگیرم.
راحت بگم اگه من بودم پوست شوهرمو میکندم در درجه اول.یا همون لحظه میگفتم عزیز دلم اصرار نکن خوب این بنده های خدا هم کار و زندگی دارن نمیشه که برای دل ما از همه چیزشون بیفتن.
یا به شوهرم راحت میگفتم منم دارم برای زندگیمون زحمت میکشم و کار میکنم حقم نیست اینهمه مدت از کار برمیگردم همش فکر مهمون داری هم باشم به هیچکدوم از برنامه های شخصیم نرسم.و اینکه بگو اگه مادر خودمم بود همین بود حرفم فکر نکن چون خانواده ی تو هستن اینو میگم.
خونه تکونیت رو هم راه بنداز و اصلا عذاب وجدان نکش و احساس بدجنسی نکن.من فکر کنم طولانی ترین زمانی که مادرشوهرم اینا مونده باشن خونه ام ده دوازده روز بوده.برای همونشم من کلی عذاب کشیدم.راحت بگم از دست خواهرشوهرم خیلی کشیدم.
عجبااااا...

۰۷ بهمن ۱۹:۵۹ دچــ ــــار
ببخشید:)

خدا ببخشه^_^

به به چه کیکی نوووش جونت عزیزم...چقدر هم دستورش راحته حتما توی همین هفته ای ک بیاد درست میکنم

ای جون دلم چه ستی بکنی شلوار و با قندعسلمون :))

خداروشکر بابت حقوق ولی مطمئن باش انقدر قدم نی نی خوبه ک همه ی کارا درست میشه عزیز

مواظب خودت و گل پسرمون باش مامانی میبوسمت :*

قربونت برم.   آفرین درست کن.


اووف اصلا باباش باس هلاک شه از دیدنمون  ^_^

آمین گلم..  

منم میبوسمت عزیز.فدای تو.

۰۷ بهمن ۲۳:۲۸ دچــ ــــار
ولی فکر کنم با دست خورد کرده بودینا :)) کارد دم دستتون نبود؟!

نخیرم با چاقو زده بودم :)))


فقط گرسنه بودیم زود میخواستم قالش کنده شه بخوریم ^_^

منم خیلی به رسم و رسوم اهمیت نمیدم اگر پدر مادر می تونن بکنن اگر نمی تونن نکنن من خودم هم نذاشتم مامانم زیاد چیزی بخره
البته من چیز زیادی هم نخریدم مامانم یه تخت و یه کیف لوازم بچه و چند دست لباس خرید خودمم فقط لباس و لوازم ضروری اولیه رو خریدم بقیه اش رو گذاشتم هر وقت وقتش شد خودم خریدم مثل صندلی ماشین تو 8 ماهگی و کالسکه تو 6 ماهگی تخت و کمد هم تو 20 ماهگی و خرد خرد هرچی لازم داشتیم فقط هرچی که واقعا لازم داشتیم
اما عروسمون مامانش تا 7 سالگی بچه خرید کرده بود که خیلی از لباسها تو فصل مناسبش اندازه بچهء نشد خیلی از لوازمش رو اصلا استفاده نکرد حالا خدا رو شکر بارداره و این یکی هم دختره و دقیقا تو فصل مخالف خواهرش به دنیا میاد شاید از اونایی که اون استفاده نکرد این استفاده کنه
سیسمونی رو هم فقط برای بچهء اول هر دختر میخرن
شمالی ها هم رسم دارن که ولی تو میتونی سنت شکن باشی

اوهوم دقیقا...

آره یادمه بهم گفته بودی ...
اینجا هم سیسمونی که میدن تا هفت سالگی هست.. حتی دوچرخشو میخرن :|

شمالی ها همشون رسم ندارن. سمت ما که نیست :/

قربون کارت حقوق! :)) چه عجب :))
خدا حفظ کنه سه تاییتون رو :*

واقعا چه عجب :)


زنده باشی عزیزم. خدا شما رو هم حفظ کنه

عاقا خداییشم حق پدر مادرا نیست ک بخوان سیسمونی هم بدن😕
همون جهازای کمر شکنم ک میدن بسه...
اما خب بسوزه پدر رسومات غلط.

خواستم زوایای کیک رو تععین کنم که بگم از کدوم راویه تو حلقم،که دیدم گرده و فرقی نداره خخخ
پس اجالتا تودلیه روش تو حلقم😂

خداروشکر ک حقوقتون دادن💟
ان شاالله پاداشتونم بزودی بدن🙆

شلوارتو عشقست😉

کلا حرفم مساله ی فشار هست و وظیفه تلقی شدن یه چیزی... 

من با جهاز کمر شکن هم به شدت مخالفم.

خخخ دیوونه :)

آره خدا رو شکر:)
آمین.

بدجوووری ^_^

منم باهات موافقم,چه معنی داره همیشه مامان باباهامون برامون خرج کنن اما خب من چون تک دختر بودم خیلی زشت بود مامانم سیسمونی نده,البته طبق خواسته خودم و شوهرم خیلی مختصر و مفید وسیله خرید بقیه شم خودم خریدم که بهش فشار نیاد
ای جان اون کیک خوشگل چی میگه تو این پست؟نوش جون هر کی که خورد

ای جان به اون سکانس ماسک زدنت و برخورد شوهرت^_^

آفرین به تو که باز به فکر فشارش بودی...


میگه بیا منو بخور ^_^ بچه های کلاس زبان خوردن :)

:) قربون تو بشم.

وای چقدر کیکت هوس برانگیزه خیلی دلم خواست ،دستورشو برداشتم بزودی میدرستم 😜
خانواده همسر من برای سیسمونی نوه هاشون چون خود دخترا نخواستن وسایل سیسمونی هرچی که ضروری بوده خودشون خریدن, بچه هاشون که به دنیا اومدن یه مبلغ 5میلیونی پدر مادر میدن میگن هرچی خواست بخره یا پس انداز کنه😊اینم یه مدل از سیسمونی 😉

هوم تازه امروز دوباره درست کردم و خیلی خیلی بهتر از قبلی شده بود جات خالی :)

عجب... دستشون درد نکنه.

۰۸ بهمن ۲۳:۴۵ زَهـ ــــــ ـرآ ـهـَ ـسـ ـتـَـ ـمـ
همیشه حال دلتون خوب باشه...غمتون رو به سرازیری! 
همین که دغدغه پول نداری خیلی عالیه ..

ممنون از دعای خوبت عزیزم :)


اوهوم خدا رو شکر :)

زحمت بکش دستور اون همبرگر خونگی رو واسمون بذار دیگه:)
یادمه اون دفعه که این کیک رو پختی گفتم درستش میکنم و تنبلیم شد:|
ای بابا خخخ

اینجا هم رسمه هم جهاز رو کامل میدن هم سیسمونی
منم مخالفم با خیلی چیزا
ولی خوب  وقتی خودشون دوتایی میرن بیرون با ذوق خرید میکنند میان آدم دلش نمیاد بگه چرا اینو خریدید دیگه:/
کلا اصن یه رسمایی رو از خودشون درآوردن انگار یه خانواده جرم کردن دختر زاییدن

عزیزم چه مادر و پسر دلبری بشید خو:*

خداروشکر حقوقا رو ریختن
از دعای من بود عاغا^_^
درصد منو رد کن بیاد خخخخ

امیدوارم بحران مالی هم هرچه زودتر تموم بشه عزیزدلم:)

+من هروقت از باشگاه میام و عین یه ببرِگرسنه ام میام وب تو
تو هم که ماشالا هی از چیزای خوشمزه مینویسی و موندن بر سر اراده رو واسه من سخت میکنی خخخخ

یه ذره طول میکشه عشخم. باشه میذارم اما.


خخخ دستت درد نکنه :)

داشته باشن برن خرید کنن کی میخواد جلوشونو بگیره.حرفم سر اینه که چرا اجبار و وظیفه باشه؟.چه خانواده ای که میرن میخرن ذوقشو میکنن. چه اونایی که ندارن و با قرض و وام و کمر خم میرن خرید.برای جفتشون اجباره.

برو از خدا بترس.
حالا یه دعایی کردی.کار خیرتو با درصد خراب نکن :دی

آمین آمین

ببر گرسنه جان من اصلا حکمت پست هام به امتحان اراده ی توئه :)


ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
سلام!
به وب من خوش آمدی.
مشخصات منو میتونی از قسمت *بلاگر شناسی* بخونی.
اگر که خاموش همراه منی خواهشا موقع پستهای رمز دار روشن نشو!
اگر وب داری و کامنت میذاری خواهشا آدرس بذار شاید لازم شد :)

دوست خوبم!
اینجا یه رسانه ی مجازیه اما یادت نره ما آدم های واقعی هستیم..
از شکستن دل همدیگه با حرفای نامناسب پرهیز کنیم.
هدف از ایجاد این وب صرفا ثبت دلنوشته های من و گهگاهی نوازش طبع لطیف شما با شعره.
تمام نیکی ها و بهترین های دنیا از آنِ شما و سرِ راهِ شما باشه.
ان شاء الله.
آرشیو مطالب
شهریور ۱۴۰۱ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۲ )
فروردين ۱۴۰۱ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۳ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۴ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۵ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۶ )
دی ۱۳۹۹ ( ۱۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۵ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۴ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۴ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
دی ۱۳۹۸ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۳ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
دی ۱۳۹۷ ( ۵ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۶ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۴ )
دی ۱۳۹۶ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
موضوعات
روزنوشت (۲۱۶)
شعر نوشت (۵)
پخت و پز نوشت (۴)
عکس (۱۰)
مناسبت نوشت (۵)
زبان در خانه (۱)
پیوندهای روزانه
اجاره مبله در تهران
گرسنه ها بخوانند :)
مامان-بابا ها بخوانند 2 :)
مامان-بابا ها بخوانند 1 :)
همه ی خانم ها بخوانند :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان