این روزها نوشت :)

نتیجه تصویری برای عکس بارداری


سلام دوستای گشنگم ^_^

خوب میبینم که غیبتم طولانی شده بود :)

من از وقتی خبر اومدن تو دلی رو به این خاله اش دادم فورا گفت یا بیا تهران ببینمت یا میام خونتون...

دیگه منم که تهران برو نبودم و قرار شد ایشون قدم رنجه کنه :)

من و همسر دو سال پیش برای اولین بار باهاش تهران قرار گذاشتیم و دیدیمش و گشتیم و پیتزایی رفتیم و دیگه هم همیشه دوست موندیم..

حالا بچم ذوق کرده بود از خاله شدنش و گفت حتما باید بیام ببینمت...
و قرارمون روز یکشنبه بود که البته من بعدش دیدم اصلا نمیتونم اونجوری برای فاینال زبانم آماده بشم و خواهش کردم بعد امتحانم بیاد.

روز یکشنبه که رو به موت بودم از شدت حال بد و فقط یکی دو صفحه خوندم و با خودم گفتم اصلا نمیخونم.. حداقل میدونم نمیفتم اما دیگه نمره خوبم نمیگیرم.اما دوشنبه که شد سه ساعت قبل امتحان نشستم به خوندن.اما با چه حالی؟ با چه وضعی؟ افتضاااح!

قبل رفتن هی میرفتم تو آسانسور هی باز برمیگشتم طبقه ی خودمون چون همش حس میکردم الان بالا میارم..
خلاصه با فلاکت رفتم سر جلسه و حسابی پریشون احوال بودم..
و تو امتحان هم خیلی تلاش کردم که وسطاش تو سطل جلو پام بالا نیارم :|
اما خیلی جو کلاس بد بود.
یه مراقب برامون گذاشته بودن که واقعا نمیدونم در وصف خودش و وجدان کاریش چی بنویسم؟
برام مهم نبود کاملا صدای مشورتی امتحان دادن بچه ها رو میشنیدم.
اصلا مهم نبود انقدر سر و صدا داشتن که من داشتم دیوونه میشدم.
اما اعصابم از اونجا بهم ریخت که یکی از دوستان که همیشه سر امتحان باهاش مشکل دارم و دانشجوی زبانم هست شروع کرد سوال پرسیدن از معلم.. خوب تمام سختی ریدینگ ها به واژه هاییه که با درک مطلب معنیشونو میفهمی ممکنه ترجمه دقیقشو ندونی اما ایشون میپرسید و معلم معنی ها رو میگفت..
و آخر سر هم که دو سه نمره سوال رو همکلاسیم سوال کرد و گفت جوابشو بگید بهمون هیچ کدوممون ننوشتیم و معلم با اینکه پرسید هیچکس؟ و من گفتم که چرا من نوشتم باز جوابا رو گفت.. وای اون لحظه میخواستم واقعا به همشون بد و بیراه بگم..
دوست داشتم بگم خیلی شعورشون کمه..
بگم من خیلی با بدبختی خوندم و امتحان به این سختی شاید همین چند نمره که من نوشتم و کس دیگه ننوشته شاید کمکم کنه تازه هم سطح کلاس بشم بعد جلسه پرسش و پاسخ راه انداختن :( اما خوب نگفتم دیگه.. نمیدونم چرا نگفتم..  اگه شروع میکردم حرف زدن حتما حالم بدتر میشد و حتما میزدم زیر گریه .همون طور که وقتی همسر اومد دنبالم و پرسید چرا رنگت اینجوری شده فورا زدم زیر گریه :(
و اگه نبود. اگه دستمو نمیگرفت.اگه منو نمیبرد کافه و برام خوراکی نمیخرید و باهام حرف نمیزد دق میکردم تا تنها برسم خونه

سه شنبه که شد دیگه من از صبح بیدار شدم و با تو دلی قشنگم صحبت کردم و گفتم مهمون تو راهه و گفتم تو دلی خوبی باشه تا مامانش بتونه پذیرایی کنه و عجیب اینکه حالم خیلی خوب شد و قورمه سبزی بار گذاشتم و دیگه ظهر که دوست جان رسید خوردیم و این حرفا..
تا عصر که یکسره حرف زدیم و غروب هم رفتیم سینما و لانتوری رو دیدیم :)
شام هم از اون مرغ مجلسی ها که دستورشو گذاشتم تو آشپزی درست کردم.

چهارشنبه خیلی دیر بیدار شدیم و دوست جان برای نهار پیشنهاد آب دوغ خیار داد و منم تا حالا نخورده بودم و چون خودمم بیشتر دوست داشتم غذای سرد و آبکی بخورم درست کردیم و خوردیم.. هوم دوست نداشتم زیاد :| عصرش رفتیم کافی شاپ محبوب من.
بستنی اوشمزه خوردیم ^_^ و خوب چون شب تولد همسر محسوب میشد رفتیم و من براش یه کیف پول ایستاده عسلی چرم خریدم ^_^
و سه شاخه رز ...


و وقتی برگشتیم خونه دیدم یادم رفته کیک رو بگیرم :| و خوب هیچ جوری هم دوباره نمیشد بیرون رفت و اینگونه شد که ما اولین تولد بدون کیک رو گذروندیم :)
یعنی فقط دوست جان یه آهنگ تولدت مبارک گذاشت و من با دسته گل و ساک کادو وارد شدم ^_^ و تموم شد و رفت :)

الان که فکرشو میکنم میگم خوب شد مغز خر نخوردم تا حالا صبر کنم برای خبر دادن تو دلی :)
والا چجوری میخواستم حال خرابم رو پنهان کنم ؟ اصلا نمیشد..

دیگه امروز بعد دو روز که فکر میکردم پرونده ی ویارم بسته شده باز حالم خیلی بد شد :(  یعنی من نفهمیدم پاییز چجوری اومد اصلا :)
نهار کتلت خوردیم اما برای شام دیگه اصلا توان نداشتم همون قارچ سوخاری و پیتزا خوردیم باز...

الانم نشستیم بستنی سنتی و فالوده میزنیم و من پست میذارم و همسر هم که رفته عروسی و همین دیگه... اینم از پست من ^_^

نمیره ی زبانمم شد نود و سه و TOP  شدم و همسر کلی بهم گفت جگرش خنک شده که اونا تقلب هم میکنن باز نود هم نمیشن :|
رقیب جانمم نود و دو شد..

آهان خبر آخر هم اینکه مترجمی زبان رو قبول شدم و خوب دیگه باید ببینم میتونم برم یا نه ...

وای وای وای خیلی حالم خرابه و دیگه میرم که بستنیمو بخورم و ولو شیم و راستی! من از فردا دیگه نت ندارم تا برم باز ثبت نام کنم و یه دوره یه ساله بخرم. نگران نشید خلاصه.

خدا نگهدار Deco-mail pictograms of Heart


۰۱ مهر ۲۳:۰۵ یا فاطمة الزهراء
قربون خودت ُ تو دلیت ^_^

^_^

سلام مامان بلاگر
دلم تنگ شده بود واست هوووم چه تو دلی حرف گوش کنی داشتی هاااا خدا کنه همیشه همینطور باشه😉
مواظب خودتون باش عزیزم ان شاالله ویار هم زودی بره پی کارش

سلام شیرین جونم.

اوهومم میبینی؟؟ خخخ اما فقط همون دو روز بهم مرخصی داده بود دیگه :|

آمین. فدات شم

پیتزا میخوری؟
توش کالباسم داره؟
عقلم داری تو؟
همین اول بسم الله سم وارد بدنت میکنی بعد میخوای ویارت خوب هم بشه
ویار به خاطر تغذیه بد و کمبودهاییه که بدن داره یا اضافاتی که نباید داشته باشه در واقع همن سمومی که از غذاهای اشتباه وارد بدن میشه بعد تو میای بهش اضافه هم میکنی

اما خب خبر قبول شدنت تو مترجمی زبان و تاپ شدنت عصبانیت منو از تغذیهء غلطت تعدیل کرد زیاد فحشت نمیدم
اما تغذیه ات رودرست کن وگرنه تا آخر بارداری هی میخوای هوس چیزای عجیب غریب بکنی

به خودت برس دیگه
این اصل اول بارداری درسته
میشه لطفا دور پیتزاهایی که ممکنه توش سوسیس کالباس داشته باشه رو خط بکشی

نه تو پیتزایی که من سفارش دادم کالباس نبود نسیم جون ولی یه برش از اون کالباس داره خوردم.

دیگه اولین و آخرین بارم بود...

^_^
باشه چشم.


۰۲ مهر ۱۰:۱۷ سارا میم
چ نی نی حرف گوش کنی 😍😍
میگم بلاگر وبلاگ هیلارو میخونی ?تو پبوندامه .اونم بارداره و مطالب خوبی مینویسه .حتما بخونش شاید بدردت خورد 😘😘
دیدن دوست مجازی فک کنم خیلی مزه میده 😍منکه تجربش نکردم تاحالا 
اورین ب تو ک همیشه تاپی😍😍😍😍

خیلی خاله اش ^_^

نه گلم وبلاگشو نمیخونم.فقط اینستاگرامشو دارم. باشه سر میزنم وبش
خیلی مزه میده بله ^_^
قربونت برم

۰۲ مهر ۱۰:۵۰ نگار :)
بازم خداروشکر نمره ات از همشون بیشتر شده :)))

ای جان پس حسابی خوش گذشته بهتون..جای منم خالی بوده دیگه؟! :دی

اوهوم...


بله خیلی.. بله بله خیلی زیااااد عزیزم.

۰۲ مهر ۱۱:۰۴ اون روی سگ من نوستالژیک ...
سلام بر شما واون تو دلی خاله:*** بخورمش من
خواهرجان این همه زن متاهل تجربه دار یکی نیست به شما بگه برای اون حالت تهوعت شما اصن نباید غذا ابکی بخوری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من در تعجبم از تجربه وافرم در مورد سه زن داداش گرام و 7 توله عزیزتراز جانشون، همشون هم عین تو بود حالشون، دکتر بهشون میگفت غذا ابکی نخورن حالا نه یه دکتر اینا که هرکدوم یه شهری هستن و دکتراشونم مختلف بوده، ولی واقعا غذای ابکی باعث بیشتر شدن حالت تهوعشون میشد، و بهشون توصیه میکرد غذای خشک بخورن مثل نونهای خشک و بسکویت های نمکی مثل ترد و چوب شور و... اینارو امتحان کن، احتمالا وقتی بیدار میشی حالت تهوعت بیشتره یا عصر یا موقع خواب ببین تو بدنت چطوریه و سعی کن برای این حالت شیرینجات کمتر بخوری، منظورم وقتی حالت تهوع داری در بقیه موارداتفاقا شیرینجات میل کن در حد تیم ملی که فشارتو بیاره بالا، تونیاز به مراقبت داری عزیزم، من حق رو میدم به خواهرت که گفته یه مدت بیا خونه ما، اخه زمانی که همسر شیفتن خدای نکرده تو حالت بد بشه دست کدوم یکی از ما بهت میرسه اخه؟
مراقب خودت باش عزیزم

سلام نوستال جونم...

عه خوب من نمیدونستم که... اخه غذای غیر آبکی همیشه سر دلم میمونه خیلی حس بدی بهم میده.ولی با ابکی راحت ترم راحت میره پایین راحت هضم میشه..
ولی خوب نمیدونم که یه مدت ابکی نمیخورم ببینم چ میشه.
بیسکوییت هم سر صبح خوردم نوستال اصلا بهتر نشدم.
ممنون از اطلاعاتت عزیزم.
خونه ابجی هم این هفته میرم اما دوست ندارم همش برم .
فدای تو بشم

۰۲ مهر ۲۰:۵۴ سارینا2

سلام
نمیدونم کی دستم رفت رو خصوصی یه بار خصوصی ارسال شد حالا عمومیش رو ارسال می کنم:-)) 
خوبی مادر آینده؟
بازم خوبه یه روز جنین محترم به شما مرخصی داد
جنینای من که حتی یه روزم مرخصی نمیدادن
فقط نصفه شبها اگر بیدار میشدم میدیدم حس تهوع ندارم بال در می آوردم
نون پنیر هم به مدت نیم ساعت حالمو خوب میکرد:-)) 
خوب از شر استرس امتحان زبان هم راحت شدی:-) 
راستی اسم انتخاب کردی؟یا منتظر مشخص شدن جنسیتی!
من که مطمئن بودم دختره کلی وقت گذاشتم با شوهرم به تفاهم رسیدم سر اسم بعدش سونو گفت پسره:-)) 
خلاصه که دوباره گیر انتخاب اسم افتادم تا خود روز گرفتن شناسنامه اسمی که به اولی بیاد و هردومون موافق باشیم پیدا نکردیم :' -( 
خلاصه که اگر تفاهم دارید سر اسم هر دو جنس کلی بهت تبریک میگم

عه کچل. انقد خوشال شده بودم دو تا کامنت ازت دارم....

پس چ. جنین من حرف گوش کنه خووو ^_^
نه سارینا جونم. هنوز ب اسمش فکر نکردیم.والا ما برعکسیم.تا باردار نبودم چندوقت یه بار کلی درمورد اسم حرف میزدیم اما الان نه.فکر کنم منتظریم که بدونیم جنسیتش رو بعد..

نوستالژ جان اگر شما به کامنتا دقت کرده بودی میدیدی بلاگر چندتا کامنت گرفته بابت اینکه موقع حالت تهوع بیسکویت و نون سوخاری و مواد غذایی خشک بخوره ولی باقی روز غذای آبکی مشکل نداره که هیچ خیلی هم خوبه به خاطر همون زود هضم بودن و سبک بودنش و اینکه تو سوپ و اش میشه انواع و اقسام مواد مغذی رو ریخت و خورد
پس فقط و فقط هنگام حالت تهوعه که نباید آبکی خورد.

:)

سلام عزیزم تاپ شدنت مبارک افرین با این حال و روزت نمره زبانت عالی شده ماشالله. بلاگر جان من برای بارداری فقط یکبار اقدام کردم الان 13روز شده و من دیشب بیبی چک گرفتم و قرمز شد یعنی الان من حامله ام؟ من نمیتونم باور کنم خودم وقتی ازمایشگاه کار میکردم وقتی یکی میخواست تست بارداری بده اول براش بیبی چک میزاشتم اگر پررنگ میشد ازمایش و میگرفتمم الان از من قرمز شده ولی میترسم خوشحالی کنم مامانم و ایناا خیلی خوشحال شدن اما من بهشون گفتم ذوق نکنید شاید اشتباه شده باشه به همسرمم نگفتم فردا صب میرم ازمایش بدم یعنی نشون میده؟من 18 شهریوررفتم حمام و فقط یکبار اقدام کردم نمیدونستم از کی سوال کنم این موقع شب گفتم از شما بپرسم ای کاش بتونی زود جوابمو بدی تا نتت قطع نشده ممنون. 
انشالله که حالت خوب بشه داخل کامنها دیدم یکی گفته ابکی نخور فکر نکنم اشکالی داشته باشه مامان من میگه وقتی منو باردار بوده هیچ چیز ابکی نمیتونسته بخوره اب چای میوه فقط کلم پلو...اما سرخواهرم فقط ابکی و میوه میخورده و تا 9ماه حتی تا بعداز زایمان اصلا غذا نمیخورده. حالا نمیدونم واقعا چطوریه من این چندروز حالم خوب نبود و ترش میکردم مامانم میگفت تو همیشه میگی حالم بده و با یکبار حامله نمیشی نمیدونم والا ببخشید عزیزم کامنتم طولانی شد هرچقدر سرت گرم مهمونی و اینا باشه فکر کنم ویارت کمتر باشه بهترینها را برات ارزو میکنم

ممنون گلم.

عزیز دلم اگه اولین روز اخرین پریودت دهم اینای شهریور هم بوده باشه خیلی بعیده بی بی چک نشون بده.یعنی هر دو تا خطش قرمز شد؟؟
امروز اگه بری ازمایش احتمالش قویه که اگه مثبت باشه نشون بده چون گمونم از تخمک گذاریت نه روز اینا گذشته دیگه.. ببخش من دیشب جواب ندادم.
اگه هم باردار باشی الان خیلی خیلی زوده برای ویار و این حرفات.
بابت اون ابکی جات هم که اشاره کردی ممنون

سلام بلاگر جانم.ینی در اصل سلام و صبح بخیر بر مامان بلاگر عزیزو  زرنگ.
وایییی که چقدر حس خوبیه آدم یه مامان فعال و موفق داشته باشه.من ممطئنم یه روز بچه ت بهت افتخار میکنه بلاگر...
خوب اول از همه تبریک مخصوص بابت قبولی دانشگاه.من که مطمئن بودم قبول میشی و حالا خیلی برات خوشحالم.
به نظرم حتما ثبت نام کن.ببین با این روحیه و انگیزه ای که من از تو سراغ دارم مطمئنم که میتونی از پسش بربیای بدون این که کوچکترین کم توجهی و اجحافی نسبت به نینی بشه
بعدشم مگه پیام نور قبول نشدی؟خوب اصلا مجبور نیستی که بری سرکلاس...
و این که تازه پیام نور زیاد گیر نمیدن.میتونی ثبت نام کنی و هرچند تا ترم که بخوای مرخصی بگیری تا نینی از آب و گل در بیاد...خواهش میکنم فرصت به این خوبی رو از دست نده..شاید بعد ها دیگه انگیزه ش نباشه.
و بعدشم دوم تبریک به خاطر زبانت که با وجود این حالت بازم تاپ شدی.ینی عشق میکنم اینارو میخونما...چه حالی میده که نمره ی بقیه با وجود تقلب بازم به نمره ی تو نرسید...
ووو بازم تبریک بابت تولد همسرجانت.ایشالا سال دیگه سه نفری با نینی تون جشن میگیرین...


و حالا در مورد کامنتت.
اولا که کچل جان من تا موهام یکمی جا نیوفته و رو نیاد عمرا با موی کوتاه عکس بگیرم...عکسی نداشتم که بخوام بذارم.خخخخ.
مناسبت مهمونی مامان میثم هم یه جور جشن کوچیک برای مینا بین دوستاش بود.چون دوستای مامان میثم زیادن یه چیزی تو مایه های شصت نفر شایدم خیلی بیشتر..نمیشد که همه ی اینارو عروسی دعوت کنه برای همین یه جشن تو خونه گرفت...اونام کادوهاشون رو آوردن.
خخ این جور سورپرازا واقعا خوشحال کننده ست من که خیلی ذوق کردم از دیدن مامان منیرم..
خوب مواظب خودت و تودلی باشی.استراحت کن.فدای تو روزت خوش.

سلام آوا جان.

ممنون بابت تبریکات.
عزیزم دانشگاه رو خیلی احتمالش زیاده ثبت نام کنم.البته هنوز که سازمان سنجش محترم اصلا اسامی رو به دانشگاهها اعلام نکرده..
سیستم پیام نور رو هم در جریانم.و امیدوارم ب درد این رشته من بخوره .
بازم چشمت روشن بابت مامان منیر.
روز خوش

۰۳ مهر ۱۲:۱۷ سُهیلآ
خوندم کلی خوشحالی 
اما حس حرف زدن ندارم 
فقد دعا پاییز با بدیاش شروع شد 

مبارکه همه چی :)

عه عه عه

یعنی چ سهیلااااااا

فدات بشم من

۰۳ مهر ۱۲:۳۰ مهرناز
سلام شاید این حالت ویار تا ماه چهارم با تو باشه تنها راهش هم آینه که کم کم غذا بخوری تا هم مواد مغذی به بدنت برسه هم زیاد تهوع نگیری .بعضی دکترا هم B6تجویز میکنند یا در شرایط خیلی بد که آدم وزن زیاد نکنه یا حتی وزن کم کنه شاید داروی ضد تهوع اما هیچ دارویی رو سر خود نخور حتما دکتر زنان بنویسه بعدشم بعضیا میگن ویار نشانه سلامت جنین هست.غذای چرب و سنگین مثل همون پیتزا خوب حالت تهوع رو تشدید میکنه من خودمی حتی جوجه هم به خاطر سنگینی اذیتم میکرد.
سعی کن غذای سالم مقوی و خانگی بخوری .
شاد باشید. 

وای چهار ماه ظلمه بخدا ...

ممنون از توصیه ها و اطلاعاتت گلم.
شما هم شاد باشی 

۰۳ مهر ۱۳:۳۳ بانوچـ ـه
مادر شدنت مبارک :)

ممنون عزیز دلم :)

اخرین روز پریودم 18شهریور بود. امروز صبح رفتم دکتر و بهم گفت بادار هستی و یرام ازمایش نوشت ساعت 5 بعدازظهرمیرم تا مطمئن بشم

وای خدایا چقدر عالی..

عزیززززم تبریک میگم خیلی خوشحال شدم..


عزیزم مرسی که ابا این حالت اینقدر خوی جواب میدی ممنونم. توقع نداشتم اون موقع شب جواب بدی دیشب از استرسی که داشتم بی خواب شده بودم. راستی یادم رفت تولد همسرت و بهت تبریک بگم انشالله که 120 سال بشند و در کنار هم و نی نی خوشحال باشید و همیشه جشن و شادی باشه

فدات شم گلم.


قربونت برم عزیزم ازمایشم مثبت شد خودم باورم نمیشه. ی کیک خریدم روش ی جفت کفش ابی بود شبیه عکسی که تو گذاشتی رو کیک ی جفت پای نی نی بود ی لباس و شمع خریدم و وقتی شوهرم اومد خیلی سوپرایزشد حالا قرارامشب با خانوادهامون جشن بگیرییم خانواده خودم خبردارن اماخانواده شوهرم نمیدنن امشب بفهمن چی میشه اونا خیلی منتظر این لحظه هستن.برای همه چی ممنون.
عزیزم امروز حالت چطوره بهتری؟

واااای عسل اشک تو چشمام جمع شد...

عزیززززززم خیلی مبارکت باشه. خیلی از خودت مواظبت کن. خیلی از تغذیه ات مواظبت کن. مواد غذایی که عادت ماهانه رو جلو میندازن یا دردناک میکنن نخور. دکتر زنان هم زود برو اسید فولیکتو شروع کنی و آزمایشاتو بدی.خلاصه این دست اون دست نکن. 
خیلی خوشحالم که زیاد منتظر نموندی و زود به خواسته ات رسیدی.
اولین روز آخرین  *پریت کی بود ؟ زود بگو که چیزای باحالی بهت بگم.. 
من دیشب رو به موت بودم اومدم خونه ی ابجیم. امروز که خدا رو شکر تا حالا خوب بودم.الانم با این کامنت تو بهتر شدم کلی.

۰۴ مهر ۱۴:۵۹ مامان دخترم ..
سلام بلاگر جانم
حتما حسابی با مهمونت خوش گذروندی:)
افرین ب جیگر خاله ک ابرو داری کرد.
الان چطوری؟
هنوزم داری تهوع؟

حسابی مراقب خودت باش...
همینطور مراقب جیگر ما :)

ماااچ و ازین صوبتا :*

سلام مینایی.

دو دوز اول که خوب بودم خیلی خوش گذشت.
امروز تا حالاخوب بودم اما دیشب هنوز حالم خیلی بد بود.

فدات ..

قربونت برم عزیزم نازی فدای چشمات که اینقدر با احساسی...ببخشید این همه منتظر شدی گفته بودم میخوام امشب خانوادهامون و دعوت کنم امشب نوبت اوتا بود سوپرایز بشند اول مادرشوهرم اومد باور نمیکرد اینقدر ذوق کردو خوشحال شد گفت زنگ بزن بابا بیاد پدرشوهرم زنگ زدم اومد اول تعجب کرده بودبعدخیلی خوشحال شدو میگفت خدایاشکرت و صلوات میفرستاذ و میگفت میخوام برای عروسم طلا سفارش بدم و حرف میزدو ذوق میکرد میگفتم میوه بفرماییدمیگفت میوه چندماه دیگه میاد بعدخواهرشوهر ننیتونم توصیف کنم باصدای بلند و کشدار گفت عزیزم و ماشالله بغلم کرد و بوس و بوس گریه و خنده با هم ههممون بعد مامانمو خواهرمو بوس کرد تبریک گفت ی هیجانی بوداااااو فیلم میگرفتیم شب قبل به همسرم گفته بودم خیلی سوپرایزشده بود و قربون صدقم میرفت محکم بغلم کردو ....امشبم که اومدو فیلم و دید ذوق خواهرو مادر و پدر گریه اش گرفته بود لحظه های خوبی بود مامانم اینا تا یک ساعت پیش اینجابودن مامانم برام گل اورد با ی گلیم فرش نی نی و ی پتو کیک قاج کردیم و شب خوبی بود خیلی خوب خدایا شکرت...
 اولین روز اخرین پ 18 شهریور بود 5شنبه من جمعه اقدام کردم... فقط همون یکبار و تلاش کردم خودم باورم نمیشه با یکبار... من از دو ماه پیش قرصای ویتامین میخوردم و از بعد از اون شب دیگه نخوردم و زنگ زدم به دکترم بهم گفت فولیک اسیید بخور و قرصای تیروئید امروز جواب ازمایش و که دیدبرام دوباره ازمایش نوشت برای سلامت خوذم گفت دو هفته دیگه این ازمایش و بگیر و بیار و بهم گفت الان سه هفته اس
وای خدای من چقدر کامنتم طولاتی شد...

عززززیزم چقدر خوبه این حالت..

خدا رو شکر همه چیز خوب پیش رفت...
تو خلم کردی با اون تاریخ گفتنت. تو که ب من گفته بودی هجدهم پاک شدی و حمام رفتی الان اما میگی اولین روز پریودت بوده.. 
خدا به راه راست هدایتت کنه با این حواست خخخ

ببین عزیزم کلا دست و پاهامو گم کردم عزیزم من اولین روز پ 11شهریور بود و 18 شهریورپاک شدم حمام کردم بخاطراینکه دکترم گفته بود قبل از تخمک گذاری دخترمیشه من موفق همون شب...

خخخ باشه هول نشو..  من اولین روزتو مثلا دهم اینا در نظر گرفته بودم.
ایول امیدوارم سلامت باشه..
الان حدودا سه هفته و 5 روزته که یعنی تو چهاری.الان اسمش اون تو رویانه!
این هفته کیسه ی آمنیوتیک که نقش محافظ و جایگاه نرم و گرمشو داره تشکیل میشه.یه سری رگ خونی و گلبول های قرمز اولیه توش تشکیل میشه.(این جا یاد این افتادم مورچه چیه که کله پاچه اش چی باشه خخخ) جفت هم تشکیل میشه این هفته اما چون هنوز درست متصل نشده داخل رحم که تبادل غذا و اکسیژن کنه جوجه غذاشو از کیسه ی زرده که دورش پیچیده میگیره.یه دردایی مث درد پریود شدن ممکنه داشته باشی که نگرانشون نشو.ممکنه سینه هات کم کم حساس و دردناک بشن .الان قیافه ی کلی نی نیت یه گلوله ی سلول سلویه که تو مقاله نوشته اندازه ی یه دونه خشخاشه! من که نمیدونم دونه ی خشخاش چ قدریه اما خوب حتما خیلی کوچکولوعه ^_^
من امیدوارم تو اصلا دچار ویار نشی عزیزم و همش عشق و حال کنی...
زیاد هم به این که صد در صد دختره دل نبند و فکر نکن.تو تلاشتو کردی باقیشو بسپار به صلاح دید خدا و منتظر شو تا تعیین جنسیت.
ووویی چه خوبه که بارداریت با منه و همش چهار هفته عقب تری ^_^
به خودت از نظر تغذیه رسیدگی کن تا زمانی که میتونی از خوردن لذت ببری و هنوز ویار نداری.استخر هم تا آخر سه ماهگیت نرو .مسافرت اینا هم نرو.. خلاصه یکم بپا تا سفت بشه مطمئن شی حسابی چسبیده و دیگه ول کن مامانش نیست :)

۰۵ مهر ۱۳:۵۰ گلی ^__^
سلام مامان بلاگرجان:)
خوبی؟
تودلی چطوره؟
همچنان مامانشو اذیت میکنه؟

سلام گلی جونم.
بد نیستم خدا رو شکر.
اون وروجکم خوبه خاله ^_^

اوووف خیلی :)

عزیزم بهت تبریک میگم
تو همیشه نامبر وانی
گلای قشنگی خریدی,تولد آقاتون مبارک

ممنون میترا جون.
فدای تو بشم.

خودت خوبی؟ گل دخترت خوبه؟

۰۵ مهر ۱۸:۵۸ سارینا2
سلام
بهتری؟
میگم من کامنت دوستت عسل رو دیدم
تقریبا محاله که کسی تاریخ آخرین پری اش 18 شهریور بوده باشه و الان جواب آزمایشش معلوم باشه
چون تا رابطه خونی بین مادر و جنین برقرار نشه هورمون بارداری یا hcg توی خون سر و کله اش پیدا نمیشه
ضمنا یک روز بعد پری که تخمک گذاری اتفاق نمی افته که اقدام بشه کرد

فکر می کنم یا تاریخها رو اشتباه کرده یا جواب آزمایشه با کسی اشتباه شده البته این هورمون در شرایط غیر بارداری هم ممکنه بالا بره که دقیقا نمیدونم چه مواردیه
ولی اگر از تاریخها مطمئن هست بگو با یه دکتر زنان مشورت کنه

با آرزوی بهبود حال شما


سلام مرسی.

عزیزم دوستمون حامله شده هول شده منظورشو بد نوشته. تو اولین کامنتش برام نوشته بود 18 شهریور پاک شده تو کامنت آخریش اشتباهی نوشته همون روز پریود شده.خوب یازدهم اولین روزش بوده . به خاطر همین روزی که تست رو انجام داده سه هفته و چند روز از یازدهم گذشته بود و مثبت شدن نتیجه اش حتمی بود دیگه(حدود 9 روز هم از لقاح گذشته بود اگه دقیقا روز تخمک گذاریش رو چهارده روزه در نظر بگیریم). چون بعد لانه گزینی هورمون بتا شروع میکنه ترشح شدن.فقط برای من جالب بود که بی بی چکش انقدر زود نشون داد.هرچند مال منم بی بی چک قبل اینکه موعد پ بعدیم برسه نشون داد.
بعد من متوجه نشدم کجا گفته یه روز بعد پری اقدام کرده؟ نه گلم گفته فقط یه بار اقدام کردم اما تاریخشو نگفته.در هرصورت چون میخواسته چند روز قبل از تخمک گذاریش اقدام کنه و شانس دختر دار شدنشو بالا ببره احتمالا چهار روز اینا بعد پاک شدنش اقدام کرده.

سلام بلاگر جانم.
صبحت بخیر عزیزم؟
تو دلی ناز ما چه طوره؟خودت خوبی؟تهوعت بهتر شده؟
اومدم حالی پپرسم و برم...
دانشگاه رو چی کار کردی؟

سلام و صبح بخیری عزیزم :)

تو دلی سلامته اگه خدا بخواد.
تهوعم .. هوم یه ذره به بوها حساس شدم..
مرسی که حالمو میپرسی.
دانشگاه رو هم فعلا هیچی..

سلام مامانی مهربون
خوبی خانومی؟
عزیز دل خاله چطوره؟ مواظبش هستی که. ای جاااانم فسقل داره تو شکم مامانش خوش میگذرونه :*

سلام باران جون. من بد نیستم.

تو دلی هم خوبه خاله..مرسی که جویای احوالمونی

سلام بلاگر جان.
خوبی عزیزم؟خوردی یه چیزی؟
آخ خاله قربون تو دل دلی بره که گرسنه ش میشه.وااااای....
خخخ اره راس میگی به قول تو من همیشه دغدغه ی خرید دارم.اما باور کن لازم دارم و الکی نمیخرم.الان در حال حاضر یه شلوارلی دارم.آیا این کم نیست؟خوب باید بخرم دیگه..و این که الان دوتا مانتوی تابستونی دارم که از بس پوشیدم و شستم و اتو کردم رنگشون رفته..خوب بایدیه دونه پاییزی بخرم دیگه....خخخخخ.
آره عزیزم دوباره داره میده.یاه ست.کانال گلد استار وان.شبا ساعت ده و ده دقیقه.تقریبا اولاشه اگه خواستی ببین.صبحا هم فکر کنم نه و نیم تکرارش باشه.
آخه شهرزاد رو جسته گریخته داریم از ماهواره میبینیم مثلا قسمت های مختلفش رو.واسه همین دیگه حال نمیده از اول بشینیم ببینیم..نمیدونم....
اره همون بازی رو میگم.خیلی خوبه.سرعتشم بهتر شده ها.نسخه ی جدیدش یکمی سرعتش رو بهتر کردن.
تورو خدا بیخیال دانشگاه نشیا.برو ثبت نام کن دیگه.حیف نیست این فرصت از دستت بره؟

سلام گلم .

امروز خوراکم خوب بود خدا رو شکر.
که اونطور.
خوب دیگه من صبر میکنم تا گوشی جدید بخرم و نصبش کنم.
نه بابا بیخیال نمیشم.

سلام عزیزم خوبی انشالله که بهتر باشی. عزیزم واقعاممنونم برای اطلاعاتی که در اختیارم میذاری واقعا خیلی به این اطلاعات نیاز دارم منم خیلی خیلی از این موضوع خوشحال هستم که میتونم از اظلاعاتت استفادع کنن مرتب میام وبت میخونم کامنتام برام خیلی مفید. خشخاش مثل ی دونه خاکیشیره. مامان من اول میگفت نقطه و الان میگه پسته من چطوره گاهیم میگه مغزبادوم میاددست میذارع رو شکمم و باهاش حرف میزنه... منو شوهرمم وقتی میخوایم در موردش صحبت کنیم میگیم پسته...اتفاقا دیروز دردای پ داشتم ی مرتبه گفتم یا ابوالفظل و پریدم دستشویی اما چیزی نبود به مامانم زنگ زدم و گفتم مامانم گفت طبیعه چون موقعه اش شده اتفاقا من منتظر بودم اوا جون بارداربشه و منم یاد بگیرم قسمت شد که با شما بشه همیشه کامنتات و میدیدم وبلاگ اواجون بلاگرکبیر نظرمو جلب کرد یکی دوبار اومدم بخونم دیدم رمزدار میرفتم خلاصه 1 روز اومدم و بدون رمزارو خوندم و خوشم اومد خیلی خوشحالم که باهات اشناشدم و میاونم از تجربهات استفاده کنم و جواب سوالهام و میگیرم برام سوال بود کی میتونم صدای قلبشو بشنوم دیشب اومدم اینستا دیدم توضیح دادی خوشحال شدم نمیدونی چقدر بیقرا. م. برای شنیدن صدای قلبش <br>
تغذیه ام خوبه و همه خیلی رسیدگی میکنن از اونطرف مامانم از اینطرفم پدرشوهرومادرشوهرم همسرمم که دیگه نپرس از هرچیزی 6تا6تامیخره مثلا قبل از اینکه بدونیم هوس فالوده بستنی مردم رفته 2کیلوفالوده 2کیلوبستنی خریده...<br>
این ماه کلی کارکردم و مبل جابجاکردم هم خونه خودم هم خونه مامانم خیلی تغییردکوراسیون میدم وماماننم میگفت نکن شایدباردارباشی امامن کارخودم میکردم یکبارم تصادف کردیم ی خانومه از پشت محکم زد بهمون من عقب بودم پرت شدم جلو حالا انشالله که مشکلی بوجود نیاد.<br>
درمورد کامنت ساریناجون اول تشکرمیکنم بابت توجه اتون بلاگرجان درست میگندمن یکباراشتباه جواب داده بودم و من از اول قاعدگی حساب نکرده بودم از همون شب که تصمیم گرفتیم حساب کرده بودم الان که احساس میکنم نی نی دارم برام فقط سلامتیش مهمه فرق نمیکنه پسر باشه یا دختر روزی که تصمیم به بچه دار شدن گرفتم دوماه پیش بود دکترزنان ازم سوال کرد دوست داری چی باشه بهش گفتم دختر بهم گفت هرروزی که پاک شدی روزای فرد تا قبل از تخمک گذاری اقدام کن بخاطراینکه کروموزنهای y زود میمیرن و کرموزنهای xمی مونه و موقع تخمک گذاری xبا x که یه هم برسن دختر میشه الان برام مهم نیست برای اینکه بچه اولم هست پسرم باشه دوست دارم هرچی به صلاح باشه.<br>
در مورد ازمایشم ازمایشگاه اشنا بود قبلا اونجا قسمت بیوشیمی و الایزار بودم وقتی رفتم اونجا و دکتر ازم سوال کرد برای چی اومدی و ویزیتم و خوند سوال کرد میخوای باشه یا نه گفتم میخوام باشه همون موقغ برام انجام دادن و یک ساعت تحویل گرفتم اما با تمام این حرفا خیلی میترسم که خاله پ بیاد و ضایع بشم ما خیلی زود به همه گفتیم دلیلشم همسرم بود که ذوق داشت به مامانش بگه منم دوست داشتم بابرنامه ریزی باشه و سورپرایز بشن...شبی که نیخواستم همسرم و سوپرایز کنم کیک کوچیک نبودو من ی کیک دوکیلویی خریدم بخاطر اینکه سفارشی بودو تک کیلویی 30 تومن حالاکاری یه هزینه اش ندارم زیاد بود اونشب کیک و خورد نکردیم و فرداشب دعوت کردیم از اینکه همسرم دهن لقی نکنه و بگه.<br>
اتفاقا خودمم باور نمیکردم بادکترزنان که صحبت کردم بهم گفت الان 3هفته شده تاریخ زایمان و زد برای 17خرداد و برام ازمایش نوشته گفته 3 ابان ازمایش بگیرم و ببرم براش.<br>
ویارم خدا کنه به مامامنم نرم الان فقط سمت راستم درد میکنه گاهی دردای پ میاد سراغم و نمیدونم باید چکار کنم قبلا گل گاوزبون دم میکردم میخوردم ولی الان میترسم خوب نباشه.<br>
بلاگر جان برای همه جی ازت تشکر میکنم انشالله که هرجه زودترویارت تموم بشه و با لذت همه جی بتونی بخوری.<br>
راستی من وزنم از ماه گذشته نیم کیلو کمترشده نمیدونم دلیلش چیه؟

سلام گلم ببخش دیر تایید میکنم.

ووویی جونم دیگه..

عسل میدونی؟ خیلی قدر این که همه دور و برتن رو بدون.. من خیلی تنهام.. این خیلی آزارم میده.. من اگه یکی بود هر روز برام غذت درست میکرد الان خیلی بهتر بودم.. کلا اگه غذا از بیرون خونه ام میرسید.. چون الان تو آشپزخونه شوهرمم که آشپزی میکنه من بدحال میشم..

میفهمم حالتو..
من هنوزم دل درد دارم اما وقتی تازه شروع شده بود خیلی میترسیدم.. اصلا جرات دستشویی رفتن و خون دیدن نداشتم :(
اما خوب دیگه یکی از دوست جان ها آرومم کرد و منم استرس رو کنار گذاشتم. اگه قرار باشه بمونه خدا نگهش میداره. اگه نمونه هم حتما توش خیری هست.
امیدوارم زودتر این چندین هفته ی خطر رو با سلامتی پشت سر بذاریم :)
من اطلاعاتی درمورد گل گاو زبون ندارم عزیزم اما هیچ داروی گیاهی رو بدون مشورت با دکترت نخور.
وووویی فدات شم عزیزم مررسی...

مشکلی نیست بابا حالا مونده وزن بگیری :) تا سه ماه اول وزن کم کردن طبیعیه .

۰۷ مهر ۱۲:۵۸ خانوم خونه
چه خاله ی با محبتی...
عزیزجان خیلی مراقب خودت باش...بیشتر استراحت کن...
تولد همسریتم مبارک باشه

^_^

چشم گلم.

ممنون

من و دخترم خوبیم:-*فدات بشم
خیلی مواظب خودت و میوه ی توی دلت باش:-*ببوسش از طرف من

قربونت بشم..

۰۷ مهر ۲۱:۱۰ soheila joon
سلام عزیزم خوبی؟ تو دلیت خوبه؟

سلام..
تو دلی خوب باشه کافیه.. من که مرخصم اصلا :(

ســــــــــــــلام مامان تودلی
یعنی این پست هیچی منو به اندازه 93شدن خوشحال نکرد
الحق که خدا باهات بود
داشتم مینوشتم تودلی یهو نمیدونم چرا فکرکردم دختره :)) . )
انشالا این روزای بد حالی هم میگزره و باانرژی برامون مینویسی
.
از پست ارث  این چیزام کمی ناراحت شدم.چه بده حق ادم بخورن.
بیخیال دیگه بهش فکرنکن
.
مواااظب خودتون باااش

سلام عزیزم..

93 شدن دیگه چجوریه :|

آخی مرسی..

هوم دیگه فکرشو نمیکنم..
قربونت..

سلام بلاگر جان
حالت خوبه؟ نی نی خوبه؟
نیستی چرا.... روبراهی ان شاءالله؟
خیلی خیییییلی مواظب خودتو نی نی باش

سلام هدیه جونم .
حالم خوش نبود گلم. نی نی خوبه حتما :)

ممنون از محبتت

۰۸ مهر ۱۵:۵۸ مامان دخترم ..
نیستیا !!!
خوبی؟؟؟

خوب نبودم مینا جون

بلاگر جان من دوباره شروع کردم به نوشتن . گفتم ادرسمو داشته باشی

خوب کردی عزیزم.
کچل بشی آخه چرا بلاگفاااااااااااا :(

سلام خوبی بچه چطوره حالش؟
تولد اقاتون مبارک
خواستم بگم کتاب عطر سنبل عطر کاج رو خوندی؟ یادم افتاد اهل کتاب هستی گفتم بیام بهت پیشنهادش کنم اگه نخوندی البته احساس میکنم قبلا گفتی که خوندیش!!  باز اگه نخوندی بخونش حتمااا کتاب بسیار جالب و متفاوتیه که کاندید بهترین کتاب طنز در امریکا شده بوده. اسم نویسنده هم خانم جزایری دوما هستش. 

سلام سارا جون.. خوبه احتمالا :)

ممنون گلم :)

نه عزیزم نخوندم.. وای تعداد کتابایی که خریدم و نخوندم خیلی زیاد شده اما اینم حتما همین ماه میخرم و خیلی ممنونتم که بهم معرفیش کردی :)

۰۹ مهر ۱۹:۲۹ soheila joon
ار سهیلا به مامان تو دلی 
خوبی خوشی ؟

سهیلا به گوشم :)

خوشم اما خوب نه >_<

سلام مامان جان
روز بخیر
خوبی جانم؟
مامان جان کم پیدایی
ان شاءالله که نبودت خیره
منتظریم

سلام مارال جون .

قربونت برم مرسی که میپرسی احوالمو.

سلام بلاگرجونم خوبی؟کجایی؟دیگه خیلی نگران شدم غیبتت خیلی طولانی شده امیدوارم که خودت و تودلی سلامت باشید من حدس زدم غیبتت بخاطر اینترنت باشه خیلی نگرانم ی خبری از خودت بده

سلام عزیزم.
ببخشید تو رو خدا نگرانم شدی.
نت بود خیلی حالم بد بود..

یک کامنتم گذاشته بودم جواب کامنت خودت و سارینا جون فکر کنم نیمده برات فکر کنم روز سه شنبه بود دقیق یادم نییت

تازه تاییدش کردم عزیزم :*

خب نه ک قبلا بلاگفا داشتم دیگه ب اون عادت دارم. با بلاگ راحت نیستم. دارم کچلم میشم به حول و قوه ی الهی

دور از جونت بابا گیسو کمند شی اصلا

93خب منظورم نمره بود تاپ شدنت
😊😉

عه خخخ آره الان فهمیدم :)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
سلام!
به وب من خوش آمدی.
مشخصات منو میتونی از قسمت *بلاگر شناسی* بخونی.
اگر که خاموش همراه منی خواهشا موقع پستهای رمز دار روشن نشو!
اگر وب داری و کامنت میذاری خواهشا آدرس بذار شاید لازم شد :)

دوست خوبم!
اینجا یه رسانه ی مجازیه اما یادت نره ما آدم های واقعی هستیم..
از شکستن دل همدیگه با حرفای نامناسب پرهیز کنیم.
هدف از ایجاد این وب صرفا ثبت دلنوشته های من و گهگاهی نوازش طبع لطیف شما با شعره.
تمام نیکی ها و بهترین های دنیا از آنِ شما و سرِ راهِ شما باشه.
ان شاء الله.
آرشیو مطالب
شهریور ۱۴۰۱ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۲ )
فروردين ۱۴۰۱ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۳ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۴ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۵ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۶ )
دی ۱۳۹۹ ( ۱۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۵ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۴ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۴ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
دی ۱۳۹۸ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۳ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
دی ۱۳۹۷ ( ۵ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۶ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۴ )
دی ۱۳۹۶ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
موضوعات
روزنوشت (۲۱۶)
شعر نوشت (۵)
پخت و پز نوشت (۴)
عکس (۱۰)
مناسبت نوشت (۵)
زبان در خانه (۱)
پیوندهای روزانه
اجاره مبله در تهران
گرسنه ها بخوانند :)
مامان-بابا ها بخوانند 2 :)
مامان-بابا ها بخوانند 1 :)
همه ی خانم ها بخوانند :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان