مناسبت نوشت..


سلام به روی ماهِ دوستای خوبم :)


رسما دارم تو شرایط سخت تایپ میکنم اما دلم نیومد این پست رو نذارم :)


مناسبت روزی که گذشت سالگرد ازدواج من و همسر بود که شش ساله شدیم :)

البته ما یازده مرداد 88 بود که اولین بار همو دیدیم و برامون این روز خاطره ی اون دیدار هم هست :)

امروز بهش گفتم مثل سیر ترشی هفت ساله شدیم. تازه جا افتادیم و دیگه باید درمون هزار تا درد هم بشیم ^_^

اصلا یه جورایی باورم نمیشه شش ساله که با هم زندگی کردیم..

کنار هم خوبی  ها و بدی های بی شماری رو تجربه کردیم..

از هم زخم ها خوردیم و رو زخم های هم مرهم ها گذاشتیم..

اشک و لبخندهای زیادی به چشم و لب هم نشوندیم..

اصلا انگار تو دست و بال هم بزرگ شدیم :)


دوستش دارم...

نیایشم اینه اونقدری عمر داشته باشم که هر جای زندگیم کم گذاشتم و اشتباهی کردم براش جبران کنم..

خدا جونم بهمون از اون عشق خوبِ تو دل خودت بده..




و اما سفر..

انقدر همه چیز هول هولکی اتفاق افتاد که من نه وقت کردم به دادِ اون بیست درصد برسم نه هیچ کار دیگه ای..

جمعه شب بود که خواهر فرنگی تماس گرفت و گفت شنبه از خونه ی پدر شوهرش میان دنبالم که با هم بریم شمال :)

خوب یه عالم خوبی داشت این اومدنه. کی اصلا دوست داره تک و تنها با اتوبوس بره سفر اونم تو شرایطی که یه خواب امن نداری و مرتب باید حواست به جاده باشه که ببینی اون لحظه ای که چشم های بسته ی راننده قراره به ملکوتِ اعلا پیوندت بده کی میرسه؟

خلاصه هر چند که سالگرد ازدواجمون نمیتونستیم پیش هم باشیم اما دوتایی تصمیم گرفتیم من قبول کنم با آبجی اینا بیام شمال..


سفر باحالی بود. اولا که آبجی از من خواست غذای نی نیشو درست کنم برای تو راه و منم به صورتِ "نسیمِ پر توان/برس به داد این ناتوان" یه دستور گرفتم و برا اولین بار غذای نی نی درست کردم ^__^  خیلی هم لذت بخش بود :) ماشالا عین عسل هم خوردش :)

خواهر زادم البته خیلی زیاد غریبی میکنه و علیرغم اینکه خیلی خوش خنده است از تو بغل مامانش اما اصلا بغل ماها نمیاد و همش دنبال مامان باباش گریه میکنه :(  اینه که اینهمه منتظر موندم بیاد بچلونمش اصلا هیچی به هیچی شد :|


قسمت سوغاتی گرفتن ها و هدیه دادن ها هم جالب بود :)


امروز هم که رفتیم دریا :)

میخواستیم سوار اسب بشیم که خواهرم یه لحظه نی نیشو سوار اسبه کرد تا برش داشت اسب خاک تو سر یه لگد پروند و ما از ترس مردیم :((

نزدیک بود بچه بیفته از بغل آبجی و آبجیمم که از درد ضعف کرد و فورا افتاد :((

خیلی وضع بدی شد اصلا...

اما خدا روشکر اولا به بچه نخورد دوما به ماهیچه خورد و الان سیاه و کبوده حداقل دچار شکستگی نشد :(


الان هم من و دو تا از آبجی ها از خونه ی بابا اومدیم خونه ی اون یکی آبجی که نزدیک مامانه و همسری من هم امروز صبح بهمون ملحق خواهد شد :)


راستش تلفن خونه ی بابام از طرف مخابرات یه مشکل خطی پیدا کرده و از شانسمون قطعه برای همین نت ندارم اونجا.

گاهی که توی اینستا پستی میذارم در واقع موبایل خواهرم رو مودم میکنم ^_^

خلاصه که جریان این بسیار کم رنگ بودنم اینه :|


شمال رو عاشقم اما تا حالا نشده زیر سقف این استان من و همسر با هم خوب باشیم و خوب بمونیم :|

نمیدونم چه دلیلی داره که همیشه آخرش گیس و گیس کشی و دلخوری پیش میاد..

ببینم این چند روز رو میتونیم به سلامت و مسالمت توی جمع زندگی کنیم :/ ؟


مواظب خودتون باشید.

برای پیدا کردنم تو اینستاگرام کافیه "بلاگر کبیر" رو تو قسمت جستجو تایپ کنید :)

خیلی شاد باشید.. خیلی..


+ اگر عاشِقَم باشی

  پروردگارِ کوچکی خواهَم داشت

  که بهشتِ تَنَش,

  پاداشِ دَستهای ِ مؤمن ِ من است...

تبریککککککککککک

قوبونــــــــــت :*

سالگرد ازدواج تون مبارک بلاگر جان
الهی که روز به روز دوست داشتن تون قشنگ تر و وسیع تر شه و لحظه لحظه هاتون پر بشه از خاطرات خوشگل و شاد
شمال خیلی زیاد خوش بگذره
واای اون اسبه... خدا رحم کرد... من از اینجا کلی دردم اومد!!!

ممنون هدیه ی قشنگم.

آمین وای مرسی
جای شما بدون شک خالیه

وای خیلی ترسناک بود هدیه خیلی...

عزیزم انشالله سالگرد صدسالگی رو با کلی عشق کنار نوه نتیجه ها جشن بگیری بعد بیا تعریف کنی برا ما :)))


اووه مرسی عسل ^_^

مبارکا باشه شیش سالگیتون آجی
شام نمیدی به ما؟

فدای تو

شامو شب عروسی دادیم دیگه مگه نیومدی؟؟

۱۲ مرداد ۱۱:۴۱ زینـب خــآنم
مگ نـمی خواستی تنهایی بری شمال ؟
الآن با همسرت رفتی یا تنها ؟!
شرایط جوی ُ خستگی روی میزان آی کیو تاثیر داره ، شما ببخشید  : دی

با دقت نمیخونی هاااا

گفتم که من شنبه اومدم شوهرم امروز اومد همسرم چند روز دیگه برمیگرده من دو هفته ای میمونم ^_^
خخخ کچل مچل

مبارکه، گل و قلب،

سلامت باشی گلم.

۱۲ مرداد ۱۲:۲۷ معشوقه ...
سلام عزیزم؛) سالگرد ازدواج و اولین دیدارتون مبارک باشه❤
انشاالله همیشه عاشق و خوشبخت باشید ؛)
غذای نی نی ^_^
اسب سواری نکردم تاحالا. باحال باید باشه.

سلام خانمی. ممنون

آمین باز ممنون
^_^
اره خوبه. نمیشه اسمشو گذاشت اسب سواری چون افسارشو که دست خود ادم نمیدن..

۱۲ مرداد ۱۲:۴۰ خانوم خونه
مبیارکههههههههههههههههههههههههههه عزیزجان

فدای تو عسل جان

سلام عزیزدلممم
سالگرد ازدواجتون مبارک خانومی. الهی همیشه و همیشه کنار هم باشید و لبخند روی لب های هم بیارید... آمین

سفر هم بهتون خوش بگذره گلم :*

اووووم بی نتی .... است :((

سلام باران جونم.

ممنون از محبتت.

باران جون قلبت چطوره؟

مبارک باشه عزیزدلم. ایشالا 120 سالگی ازدواجتون رو جشن بگیرید :))

وای خدا رحم کرده به خواهرت و دخترش..چه اسب نفهمی بوده ها :/

ایشالا این سفر پر از خاطرات و اتفاقات خوب باشه برات :)))

مرسی نگار جانم.


خیلی نگار :(

آمین..

سلام 

خوبی بلاگر جان؟

سالگرد ازدواجت مبارک

خوش بگذره

ما هم اغلب در شهر مادر شوهرم اینا دچار اختلاف میشیم جالبیش اینه که توی شهر خودمون هم اگر اختلافی داریم سر خانواده همسرمه و البته گاهی هم سر تربیت بچه ها


واقعا چرا باید اینجوری باشه


توی شهر خودت سعی کن به شوهرت خیلی خوش بگذره حسابی بهش توجه کن و احترام بذار تا همیشه با علاقه برای رفتن به اونجا همراهیت کنه 

دعواها رو بذار برای برگشت خخخخخ


سلام گلم.

ممنونم ^_^

وای خیلی بده.. 

ایول خیلی خوب گفتی ^_^

۱۲ مرداد ۱۳:۴۴ سُـرور ..

تبریکات فرااوااااان..

شادباشی الهی..

ممنون سرور قشنگم.

سلام عزیز دل ^-^ سالگرد ازدواجتون مبارک باشه بازم ... خوشبختیتون روز افزون ^-^ و روزهاتون لبریز از دلبستگـی و عاشقی و موفقیت ـای دو نفره :-*
عزیزم ^-^ ... اصولا اینایـی که زود ازدواج میکنن قشنگ با هم بزرگ هم میشن .

اووممممم الان یعنـی میگی اون فندقـی که تو ماشین بغل باباش نشسته بود دختر خواهر فرنگـی بود ؟! اِی جونم ^_^ من اصولا بچه ـا رو دوس ندارم ولی بعضیاشون خیلی خوردنی ـه ریختاشون ... ع جمله این خواهرزادت ، جووون ^-^

چرا مسافرت ـاتون خوب نیستین با هم شما ؟ً! یادمه تهران هم که اومده بودین میگفتـی شاکی بودی ... چی میشه تو مسافرت که از گیس هم گلاویز میشین ؟! :)))

سلام ریحانه جانم. مرسی دخمل ^_^ چ دعاهای خوب خوبی ♥


اره اون دخمل فرنگیمونه ^_^ واقعا ریحانه هر کی میبینه دوس داره قورتش بده.

نمیدونم واقعا نه فقط تو مسافرت. دور و برمون که شلوغ میشه سریعا از صمیمیتمون کم میشه.
هی من میگم چرا فلان حرفو زدی فلان کارو کردی هی اون یه چیزی میگه دعوا میشه ^_^

سالگرد ازدواجتون مبارک باشه

سفر خوش بگذره همچنان

ممنون جگرم..

۱۲ مرداد ۱۵:۲۲ ستاره باران
سالگرد ازدواجتون مبارررک :**

ان شاء الله سال دیگه با نی نی تون جشن بگیرین :)

ممنون عزیز دل جانم.

وویی مرسی

۱۲ مرداد ۱۷:۰۱ ⓜⓘⓝⓐ💋 ..
ان شاالله یه روز سالگرد ازدواجتون با سالگرد تولد بچتون یکی بشه.
بلند بگو ان شاالله :))))

وویی مرسی ^_^

قربونت برم

مگه دعوت کردی کچل؟

نگو که کارت دعوتم بهت نرسید :))

مبارک باشه
به امید خوشبختی  همه ی جوونا..

متشکرم

سلام بلاگر جان عزیزم..
چقدر خوشحال شدم پستت رو دیدم.
سالگرد ازدواجتون مبارک باشه دوست خوبم.ایشالا همیشه این روز رو کنار هم با دل خوش و آرامش فراوون جشن بگیرین....
دیروز سالگرد ازدواج من و میثم هم بود.که البته به خاطر مسائلی روز زیاد خوبی هم نبود...
واسه ماجرای اسبه خیلی ناراحت شدم.خداروشکر که اتفاق بدتری نیوفتاد...
فدات.مواظب خودت باش.حسابی از شمال و هوای خوبش و آدمای خوبش و خلاصه همه چیز خوبش لذت ببرو  انرژی مثبت جمع کن.

سلام اوا جان.

عه مبارکه.
قربونت عسل

سیر ترسیمون چطوره :)))))

اووووووف تو هفت ساله من هیچی خو ینی چی این ظلم نی عایا :))))))))

نی نی بیار دگه پووف 

یکم شوما ارام باش اذری خوبی باش دعوا نمیشه 


هه.. خوبم

ظلم؟؟ کچل خو اونوقت که من تو غربت با شوعر سر و کله میزدم تو داشتی عشق و حال میکردی 

باوشه :-)

هوم تقصیر منه ینی؟؟

آهان از این دست بهونه ها؟:-) :-) :-) :-) :-) 

^_^

من دیگه حرفی ندارم

۱۳ مرداد ۱۴:۵۱ ندا بانو
خاهرزاده منم غریبگی میکرد ولی بزرگتر شده و بهتر شده😍
سالگرتونم مباااارک😘😍

خدا حفظش کنه عزیزم.

قربونت :*

تولد سالگردتون مبارک ^___________________^

ممنون عسلم :)

سالگرد ازدواجتون مباااااارک :-) 
خواهرت بعد چندسال اومده ایران؟

قربانت.

یه سال :)

اولا که سالگرد ازدواجتون مبارک (هرچند به نظر من سالگرد ازدواج ما برای یک گروه دو نفره است و تمام خوش خوشانش باید بین دو نفر باشه و به هیچ کس دیگه ربط نداره حتی بچه ها) ولی خب من به این لوس بازی وارد میشم و تبریک میگم چون تو دوست داری

در مورد از بین رفتن صمیمیت بین تو و همسرت یه دلیل می تونه داشته باشه که در اکثر زوجهای با تفاوت فرهنگی اتفاق می افته
این به این خاطره که ما دوست داریم همسرمون تو جمع خیلی ایده ال باشه و همه تاییدش کنن به خصوص خانوادهء خودمون دائم به این فکر میکنیم که این الان این کار رو داره میکنه از چشم خانوادهء ما می افته یا به این فکر میکنیم که الان ما رو با رفتار این قضاوت میکنن و بعد هر رفتاری که به نظر ما از نظر خانواده مون خوشایند نیست ما رو حرص میده
در حالیکه این فقط یه توهمه چون خانوادهء ما دیگه بعد از 6-7 سال همسر ما رو شناختن و به همون شکل و با همون رفتارها قبولش دارن ممکنه از بعضی رفتارها دلخور بشن ولی میدونن که این ادم همینجوریه دیگه
پس دلیل نداره ما حرص بخوریم و دوست داشته باشیم همسرمون رو تغییر بدیم و بعد تازه وقتی تنها شدیم دق و دلیمون رو سرش خالی کنیم و دائم از رفتارهاش ایراد بگیریم و اون چیزی که اون هست رو زیر سوال ببریم
بهتره بپذیریم همسر ما همینیه که هست قابل تغییر نیست خانواده مون هم می شناسنش دیگه
شما اگه دوست داشتی همسرت به میل خانواده ات یا جمعی که توش هست رفتار کنه و طوری باشه که همه جوره تایید بشه بهتر بود اجازه میدادی خانواده ات یه شوهر به میل و خواست خودشون برات انتخاب کنن  یا حداقل یه همسر از شهر خودتون و اشنا با فرهنگ خودتون انتخاب میکردی
اگر همسرت رو با تمام رفتارهای اشتباهش تو جمع نپذیری تا همیشه از تو جمع بودن با همسرت حرص خواهی خورد
باید بیخیالش بشی و اجازه بدی اون همونطوری که هست باشه اذیتش نکن هیچوقت تو رو با رفتارهای اون قضاوت نخواهند کرد هیچکس اینکار رو نخواهد کرد

حالا برگرد برو سر خونه زندگیت که بیشتر بیای نت دلم برات تنگ شده

ممنون گلم که به لوس بازی های من اهمیت دادی :)


چی بگم. نه بابا مساله ام این نیس که به میل خانوادم رفتار کنه یا مقبول اونا باشه.اما دوست دارم پابند ارزشهای خودمون بمونه.شوهرم تو سفر عوض میشه اصلا :/
یه جوری میشه انگار آدم رو نمیشناسه.تو هر چیزی نقطه ی مقابل من میشه.گاهی حس میکنم به عمد میخواد سر شاخ بشه :/

چقدر همه میخوان منو برگردونن :) یه هفته هستم حالا باز :)

اری اذریا تندن من میدرکمت 
برای درکمم میشه یه میلیون الحساب :)

چقدر درکت گرونه آقا منو درک نکن تو :/

بلاگر عزیزِ جان! سالگردتون مبااارک انشالا صدمین سالگرد کنار هم خوب و عاشق و سلامت رو اینجا ثبت کنی!
خونه هم مبارک هیچ نمینویسی از خونه جدید. با پستات خوشحالمون کن

اوووه صد سال :)  قربونت بشم سارای خوبم :)

بذار برگردم از خونه هم خواهم نوشت :)

عه سالگرد ازدواجمون نزدیک ب همه 😀
شیش مرداد سالگرد ازدواج ما بود .
ایشالا شصت سال دیگه کنار هم ب عشق و دلخوشی زندگی کنین

عه چه جالب :)
مبارک باشه عزیزم.
ممنون :*

۱۵ مرداد ۱۵:۴۲ خآنوم چی
ششمین سالگردتون با تاخیر مبااااااااااااااااارک:*:*:*:*:*:*
خوش بگذره:)

ممنوووون :)

توی لیست من نیومدی عزیز من همینطوری الان وبتو باز کردم..
ببخش خانمی

 با تاخیر سالگرد عشقتون مبارک بلاگر جانم... :* الهی 120 سالگی این عشق و جشن بگیرین...

عه چه لیست کچلی داری :/

ممنون از مهربونیت :)

بلاگر جانم...
کجایی پس؟
جدا دلم برات تنگ شده.
فکر کنم وقتی تو بیای که من برم...
مام آخر این هفته اسباب کشی داریم فکر کنم.

اوی جانم دیگه :)

به سلامتی اثاث کشی کنید و روزای خوبی داشته باشی آوا جان.

۱۶ مرداد ۱۹:۰۸ یا فاطمة الزهراء
ای جونه دلم تبریک میگم عزیزم ان شا لله صدمین سالگرد رو جشن بگیرین
کامل نخوندم پستت رو چشمم درد گرفته از صبح دارم پست میخونم :)) میام کامل میخونم نظر میدم باز

قربانت عزیزم :*

عه چشماتو مواظب باش بابا :)

۱۶ مرداد ۲۰:۳۱ یا فاطمة الزهراء
سفر خوش بگذره
خوبه که با اتوبوس نرفتی :) 
خب دیگه کم کم وقتشه برای نی نی خودت غذا بپزی منم برای گواهینامه اقدام کردم :) 
بعدش خدا به خواهرت و نی نی رحم کرده کلی چه اسب خری :)) 
و اینکه امیدوارم دعواتون نشه و پست بعدی پر از تعریفای دل آب کن باشه 

قربونت.
نهایتا با اتوبوس برمیگردم.
^__^
اوهوم :(

مرسی عسل

پ کی میای دلمون پوکید

قربون دلت خو ..
میام یه هفته اینای دیگه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
سلام!
به وب من خوش آمدی.
مشخصات منو میتونی از قسمت *بلاگر شناسی* بخونی.
اگر که خاموش همراه منی خواهشا موقع پستهای رمز دار روشن نشو!
اگر وب داری و کامنت میذاری خواهشا آدرس بذار شاید لازم شد :)

دوست خوبم!
اینجا یه رسانه ی مجازیه اما یادت نره ما آدم های واقعی هستیم..
از شکستن دل همدیگه با حرفای نامناسب پرهیز کنیم.
هدف از ایجاد این وب صرفا ثبت دلنوشته های من و گهگاهی نوازش طبع لطیف شما با شعره.
تمام نیکی ها و بهترین های دنیا از آنِ شما و سرِ راهِ شما باشه.
ان شاء الله.
آرشیو مطالب
شهریور ۱۴۰۱ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۲ )
فروردين ۱۴۰۱ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۳ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۴ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۵ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۶ )
دی ۱۳۹۹ ( ۱۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۵ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۴ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۴ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
دی ۱۳۹۸ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۳ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
دی ۱۳۹۷ ( ۵ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۶ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۴ )
دی ۱۳۹۶ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
موضوعات
روزنوشت (۲۱۶)
شعر نوشت (۵)
پخت و پز نوشت (۴)
عکس (۱۰)
مناسبت نوشت (۵)
زبان در خانه (۱)
پیوندهای روزانه
اجاره مبله در تهران
گرسنه ها بخوانند :)
مامان-بابا ها بخوانند 2 :)
مامان-بابا ها بخوانند 1 :)
همه ی خانم ها بخوانند :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان