چهار روز به رفتن نوشت :)

سلام...

آقا من بالاخره یه کارتن لباس جمع کردم ^_^

تشویــــــــق :)))


الانم وسط خونه چند تا کارتن بسته نشده و دو تا چمدون و باقی لباسهای زمستونی ریخته شده.

تو اتاق هم رخت خوابهای توی کمد رو تو ساک رخت خواب چیدیم و برگردوندیم تو کمد.

این شبها هم روی تشک میخوابیم به جای تخت و چون جا ندارن همون جور جمع که میکنیم میبریم وسط اتاق میذاریم اصلا یه وضعیه :)

تو این اوضاع خانم صاحبخونه هم میخواد باز با خواهرش بیاد خونه رو ببینه و میگه میخوام یه اندازه گیری هایی انجام بدم.

به خودم میگم یعنی همین چهار روزم نمیتونه صبر کنه؟؟

باز به خودم میگم حتما نمیتونه .حتما خیلی ذوق داره میخواد وقتی میاد خونه اش همه چیز سر جاش باشه اما باز یه ذره برام عجیبه..

چون اونا تو خونه ی پدرشوهرش زندگی میکنن و دیگه قرار داد اینا ندارن بگم باید عجله ای بلند بشن.. خوب میتونه صبر کنه ما بریم بعد یه هفته ی دیگه بیاد ساکن بشه ..

گفته میخواد بیاد اندازه ی پرده ها رو بگیره اما خوب من میدونم داره خواهرشو میاره سوراخ سنبه ی اینجا رو بهش نشون بده باز ذوق کنن :|

وگرنه از خودم میخواست اندازه ی پرده رو دیگه...

حالا ولش کن..


دیروز رفتم امتحان زبانمو دادم. خدا رو شکر خوب بود.. اما باز نمره ی کلاسیم رو نه و نیم داد.. عجباااااااا

منم هیچ چی نگفتم.. راستش نه که یه کم خشک و یه جوریه ترسیدم بگم بیاد برای پایان ترم کلا هشت بده حالمو بگیره..

دیگه مطمئن شدم پایان ترمم بیشتر از نه و نیم نمیده گذاشتم همون موقع بهش بگم چیقده نامرده

همینا دیگه...

دیشب شامم قورمه سبزی بود و چون قورمه های من میرن تو منوی سرآشپز , همسر براشون جون میده. حتی خودمم همینطور ^_^

دیشب دیر شام خوردیم و زیاد هم خوردیم..

بعدش هم همسر رفت سوپرمارکت از لواشک تا یه عالمه هله هوله ی دیگه آورد و ریخت وسط خونه .دیگه قرار شد آخرین بار باشه من چیپس و پفک میخورم :(  البته قبل عید هم قرار بود آخرین بارم باشه اما خوب دووم آوردم این همه دیگه :)

خلاصه که دیشب پرخوری کردم و الان از صبح مدام دلم میپیچه و یه بلاهای بدی سرم اومده :)


امروز هم کلاس زبان دارم و احتمالا برم و پیچوندنی ها رو بذارم برای آخر هفته که دارم بدو بدو کارتن چسب میزنم

خدا نگهدارتون باشه :)


+ بِهِشت میتَوانَد کَسی باشَد که دوستَش داری.

 کَسی که دوستَش داری میتَوانَد بِهِشت باشد و مُهِم نیست اگر غروب ها

به جای نَهرهای شیر و عَسَل

با قُرصی نانِ تازه به خانه بیایَد

۲۷ تیر ۱۱:۰۳ soheila joon
جمله اخرو کپی کردم بفرستم برا همسرجان اینکه با این جمله هات باعث تحکیم بنیان خانواده میشی جای تشکر داره 

با گفتن جمله ی خدا خودش کمکت کنه صحنه رو ترک میکنم :*

عه خواهش میشه ^_^
الان من یه قشنگ ترشو برای همسر جان خودم فرستادم :)

دیوونه :)

۲۷ تیر ۱۱:۰۴ نگار :)
روزهای شلوغی داری پس :)))

چرا بهت 9 و نیم میده؟! زورش میاد نمره کامل بده :|

دختر دم رفتن پرخوری نکن برات مصیبت میشه ها :دی

اوهوم :)

آره دیگه مثل اینکه :|

باشه ^_^

۲۷ تیر ۱۱:۴۶ گلی ^__^
خونه جدید نت داری عایا؟

هنوز نمیدونم گلی باورت میشه حتی یادم رفته بپرسم خط تلفن داره یا نه؟؟؟

۲۷ تیر ۱۲:۰۹ نگین ...
عجب روزهای شلوغی
لذت ببر که من الان دارم از بیکاری میمیرم !:)))

من فقط دلم هله هوله میخوام :|

اوهوم خوبه :)

یه کرانچی  و پفک حلقه ای  و بستنی مونده هااا بدم خدمتت ؟

۲۷ تیر ۱۲:۱۵ همسایه بی سایه
ای جونم به ناراحتی ناشی از نه و نیم 😆
ای جونم به قورمه سبزی 😍
ای جونم به تمر و لواشک و دلپیچه هاش 😢
ای جونم به بهشتِ تک قرص نانی 😌

ای جوونم به این کامنت..
خوبی تو؟؟

۲۷ تیر ۱۳:۰۶ همسایه بی سایه
مگه میشه تو خوب باشی و من بد باشم؟!

خدا رو شکر که خوبی..
با معرفت جان :)))

۲۷ تیر ۱۳:۳۶ سارینا2

دوباره سلام

خوبی؟ببین من هم مثل تو به کارهای دقیقه نودی علاقمندم به خاطر همون هیجان

مثلا تا عصر روز قبل سفر اصلا شروع به بستن ساک و چمدان نمی کنم حوصلم نمیاد از دو روز قبل یه وضعیت غیر عادی به خونم بدم

ولی شما دیگه شروع کن لطفا

دیگه به نظرم دقیقه نود فرا رسیده دیگه نذار برای وقت اضافه

کمی سرعتت رو افزایش بده


زیاد به نمره زبان فکر نکن من چندین سال کلاس زبان رفتم که از تاپ استیودنت داشتم تا مثلا نمره 80 که البته اون آخری مربوط به زمانی بود که امتحانای دانشگاهم مصادف با امتحان زبان شده بود کلا فرق خاصی نداشت چند بیاری همون که قبول میشدی کافی بود


بلاگر من توی شهری هستم که دور از هم خانواده خودم و هم خانواده همسرم هستم اینجا شهرمون کوچک هست و امکاناتش محدوده مهمترین مشکلم مدرسه پسرم هست که کیفیت لازم رو نداره و بچه هاش هم زیاد مودب نیستن

حالا از شانسم امکان جابجایی به شهر خودمو ندارم ولی امکان انتقالی به شهری که خانواده همسرم هستن رو دارم


ولی از اون طرف وقتی میرم یه سر پیش اونا همش سردرد دارم بالاخره یه چیزی پیدا میشه که کلا اعصابمو خرد کنه


همسرم میگه اگه بریم اونجا و من ببینم شماها اذیت میشین رفت و آمدمونو کم می کنیم ولی میدونم اینا وعده سر خرمن هستش خدا نکنه این مردا چشمشون به خانوادشون بیفته به نظرم اگر میخواست تجدید نظر رفتاری داشته باتشه میتونست از همین رفت و آمدها شروع کنه با وعده وعید که نمیشه


خلاصه نمیدونم ظلم کنم به بچه هام و همینجا نگهشون دارم یا برم به شهر اونا و با یه اعصاب له شده ادامه حیات بدم


راستش زنداداش خودم رابطش با خانوادمون خیلی خوبه هر روز به مادرم زنگ میزنه هر هفته جمعه ها خونه مادرم ایناست خوب منم اگر کسی روی اعصابم نرفته بود میتونستم یه رابطه صمیمی تر داشته باشم 


فعلا که از فکر انتقالی گرفتن دراومدم اعصابم نمیکشه اصلا


خدا خودش به همه کمک کنه و بهترین مسیر رو پیش روی همه بذاره


یه هفته دیگه کلا اسباب کشیت آخراشه و یه نفس راحت میکشی

موفق باشی


سلام عزیزم..
وای چه باحال..
باشه باشه دیگه واقعا انجامش میدم :)

اندازه ی من عاشق زبان بودی و خودتو براش میکشتی؟ من نمیگم همیشه تاپ بشم اما میگم بهم حقمو بدن.. حقم ده بود.
من ترمهای اولی که شروع کردم تو سفیر یه رقیب درست حسابی داشتم همیشه تاپ میشد.اختلافمون همیشه 25 صدم بود نیم نمره بود اما بیشتر از این نبود. اما من همیشه خوشحال و راضی بودم.. حقم بود نمره هام.. نتیجه ی دانشم بود..
چه شرایطی عزیزم :(  ناراحت شدم واقعا..
به همسرت میگی راضی نیستی از اینهمه کمکهای مالیش ؟؟ از حق خودتون میزنه بده به اونا یا داره و به اونا هم میده؟  باز اگه خودتون خیلی اوضاعتون خوب باشه میشه یه جوری تحملش کرد..
اگه رفتی حداقل دورترین نقطه از اونا خونه بگیر و خیلی رفت و آمدت رو محدود کن. گناه داری واقعا نمیدونم چی بگم :(
میدونی رابطه ی عروس و خانواده ی شوهر واقعا پیچیده است.. نمیشه گفت عروس از اول باید خوب باشه که خانواده شوهر باهاش خوب شن یا خانواده خوب بوده که عروس خوب شده.گاهی هم آدم خودشو میکشه برا عروسش اما عروس که بد شد دیگه باید بسوزونه.. یا برعکسش آدم خوب تا میکنه اما خواهر شوهر همچنان نیش میزنه..
 آمین عزیزم.. امیدوارم اینا حل شن واقعا..

آره از یه هفته ی دیگه روی بهتر زندگی رو میبینم :)  خواهرام و بیرون رفتنا و مهمونی ها و بعدم شمال و اوووه تا آخر مرداد همینجوریه :)
قربونت :*

خدا قوت پهلوون
شروع اسباب کشی عالی بود, بقیه ش هم عالی پیش میره, شک نکن
قورمه سبزی و هله هوله هم نوش جونت
نمره ی زبان هم... چی بگم, واسه یه سری مدرس ها انگار افت داره کسی نمره کامل بگیره

ممنون عسلم :)

عاشقتم دیگه.. یه کارتن لباس عالی بود ؟؟  ممنون از روحیه ای که میدی :)

ممنون عزیزم.

اوهوم حالا آخر ترم همه ی اینا رو بهش میگم :)

۲۷ تیر ۱۴:۰۹ UP in the sky
خسته نباشی،
خب چرا آخرین بار؟ یعنی تا آخر عمر نمیخوای بخوری :-؟

من بیشترین مدتی که مطلقا چیپس و نوشابه و پفک نخوردم دو سال بود.. 

کلا دلم نمیخواد زیاد بخورم مثلا اخرین بار باشه تو یه سال اینده.. سعیمو میکنم البته تصمیمم جدی نیست. همین الان یه چیپس فلفلی و ماست موسیر بدن بهم مقاومتم میشگنه فوری

چشم منو دور دیدی ها
چیپس و پفک؟؟؟؟؟؟؟
اون کمربند من کو؟

حال صاحبخونه ات رو درک نمیکنی دیگه... اگر در حال فرار از خونه پدرشوهرش باشه این 4 روز براش 4 سال میگذره عزیزم

4 روز دیگه فرصت خوبیه برای اینکه بدون عجله وسایلت رو ببندی دیگه با جدیت شروع کن

 یکی دو روزش برای آشپزخونه میگذره
امیدارم کتابها رو بسته باشی یا زیاد نباشن 

خونه جدیدم باید تمیز کنی آیا؟

این جمله های آخر رو اگر من برای شوهرم بفرستم فکر میکنه دارم بهش متلک میگم که غروبها نون تازه بگیره بیاد
از وقتی اومدم شیراز نه نون تازه خبری هست نه نون بربری نه نون سنگگ نه تافتون تازه
همش لواشه اونم باید سی چهل تا بگیری بذاری فریزر
من نمی دونم چرا این مردم اصلا هیچ نونی رو به جز لواش قبول ندارن از هر 500 تا نونوایی لواش یه دونه سنگگ هست یه دونه بربری یه دونه تافتون اونها هم هر کدوم کیلومترها دورن
گذری از یه جایی بگذریم شانسی ببینیم یه نونوایی داره بربری می پزه مثلا چندتا بگیریم که خوشمزه هم نیست بقیه اش هم باز میره فریزری میشه
هر وقت میرم خونه بابام اینا به جای همه وعده های غذایی نون بربری تازه میخورم با پنیر و گردو یا با کره و چای شیرین

بعد نود و بوقی بود دیگه..

 نه بابا گمون نکنم فراری باشه. ده ساله زندگی میکنه باهاشون. دیگه چهار روزم روش دیگه ..
کتابام زیاد نیست یه کارتن میشه.
اون خونه هم نمیدونم به هرحال طرف خودش صاحبخونه اسن و داره خالی میکنه فکر نکنم خیلی نمیرکاری بخواد.

وای نسیم من عاشق شیرازم اما بدون بربری هرگز...
من تازه ازدواج کرده بودم نونوایی لواش تو کوچمون بود شوهرمم لواش میخرید و خلاص.یکی دوبار گفتم بربری دوس دارم انگار نه انگار.
یه بار مامانم زنگ زد از فرط غصه ی نون زدم زیر گریه..  هیچی دیگه مامانم زنگ زد همسر گفت براش نون بربری نخری هر چی دیدی از چشم خودت دیدی خخخ
دیگه همیشه بربری میخره ^_^

آموزشگاه زبانـی که من میرم اصن اینطوری نیس ، کلاسـی جدا نیس ...
هر نمره جدا گونه اس ... بعد مثن امکان نداره کسی speaking ده بشه >.< امکان نداره ـا بقیه رو حالا میشه یه کاریش کرد...
خدا رو شکر کن واسه 9.5 کلیت ! :)) تازه یه تاپ داره بات صوبت میکنه :دی

برای ما اسپیکینگ تو نمره ی کلاسی ارزیابی میشه دیگه.. مثلا اسپیکینگ و هوم ورک و فعالیت های گروهی اینا.

نمره ی امتحان هم مثلا لیسنینگ و گرامر و ووکبیولری و رایتینگ و ریدینگ.

۲۷ تیر ۱۴:۲۶ ⓜⓘⓝⓐ💋 ..
میگم کاشکی خواهرات واسه جمع کردن اسبابها هم میومدن کمکت
ادم تنهایی انگار دست و دلش ب کار نمیره :/

ببینم تو ازین خونه بری دیگه با وجود اسباب کشی و مهمون و بعدشم رفتن ب شمالو بعدش دوباره اومدن مهموناتو اینکه اصن نت داشته باشی یا نه،
احتمالا تا پاییز ما از وجودت بی بهره میمونیم 
هان؟؟؟

دیگه نمیشد ..


نه به این شدت اما خوب کمتر میام دیگه.. 

۲۷ تیر ۱۴:۴۲ معشوقه ...
اول از همه یه سوالی خییلی ذهنمو مشغول کرده...
اینکه مثلا هفته پیش امتحان پایان ترم زبانتو داشتی....الان باز دوباره یه میانترم داری...مگه هر ترمی اینقدر کوتاهه؟ هر ترمتون چندماهه؟ :0 اخه خیلی زود زود میان ترم و پایان ترم میدی
دیگه اینکه قرمه سبزی میخوام و هله هوله ^_^ دل پیچشم به جون میخرم ؛)
جمله ی اخر پست عالی بود. ❤

عزیزم من این دومین ترمیه که دارم فشرده میخونم. هر ترمم میشه سه هفته تقریبا.


تو که استاد خوردنی اصلا..
 قربونت ♥

۲۷ تیر ۱۵:۳۸ گلی ^__^
خیلی ممنون واقعا:|

:)

چاکریم

۲۷ تیر ۱۵:۵۷ مهرداد
سلام بر خواهر بلاگر و برادر  بزرگوار  همسرجان بلاگر .
خوب خوبه اینقدر  هم تنبل نیستین...دارین جمع میکنین....:))
این بیان چرا شکلک نداره ....دی
هله هوله خوب نیست برا سلامتی...اما گاهی وقتا تنوع هم خوب است..لذت دارد...هییییییییییییییییییییی خدا چی بگم از زبان  خیلی دلم میخواد زبان یاد بگیرم ولی چه کنم من موجود دو زیستم نصفی در  دریا و نصفی هم در  خشکی ...این جوری نمیشه...شاید هم بشه من بلد نیستم چه جورش رو......
از پروردگار  عالمیان بترسید.. این قدر  غذای  خوشمزه نخورید...این قدر   به استاد زبان هم گیر ندهید ...
دعای  خیر برای  تداوم زندگی مشترکتان... باشد که رستگار شوید....
راستی عکس دختر ناخدا رو هم گذاشتم.....

سلام به شما.

آره ^_^

چجوری دوزیست یعنی؟؟ مهندس کشتی رانی و این حرفایید ؟؟ شش ماه اونور شش ماه اینور؟؟
ممنون و متشکر از دعای خیرتون..
ممنون از خبر میام در اولین فرصت..

۲۷ تیر ۱۹:۲۸ ستاره باران
آفرین به ارادت [تشووویق] باز 9.5 :| قورمه سبزی دلم خواس [گریه]

هوم قورمه سبزی :)  عشق مشترک اکثر ایرانیا :)
ممنون از تشویق

۲۷ تیر ۱۹:۵۳ سارینا2
دوباره سلام
خوبی؟
خوب حق داری آدم حقشو میخواد دیگه
در رابطه با توقعات مالی اینا بگم که همینجوری به خودی خود هر ماه همسرم و برادراش هر کدوم جدا پول میدن به مادرشون مثلا هر کدوم 300 تا 400 من هم روی اون پول حرفی ندارم بالاخره بیمه نیست که حقوق بهش بدن شوهرشم فوت کرده
حقوق شوهرم خوبه خودم هم حقوقم خوبه هیات علمی هستم البته پول پرستار بچه اینا باید بدم از حقوقم ولی در هر صورت دریافتیمون نسبتا خوبه
ولی شوهرم اگر توی یه شهر بزرگ بره حقوقش خیلی کم میشه یعنی حقوقش به خاطر تحمل این شهر کوچک هست
و به نظر من ما اگر دریافتیمون خوبه همش حق بچه هامونه که آوردیمشون اینجا
پارسال به یکی از فامیلای درجه دومم میخواستم یک میلیون کمک کنم شوهرم گفت فکر نمی کنم نیازی باشه
ولی خانواده خودش خیلی چیزا رو ضروری نشون میدن و اصلا هم از پولی که هر ماه میگیرن برنامه ریزی نمیکنن

بلاگر خواستم بهت بگم که زیاد دنبال خوردن گردو بادام و کلا مغزها نباش تا زمانی که تازه شون بیاد الان چیزایی که توی بازار هست همشون مال پارساله و سرشار از آفلاتوکسین که هم سرطان زاست و هم باعث سقط میشه
هر وقت تازشون اومد همونا رو بخور اگر مال همین امسالو بخری فریز کنی تا سه ماه خوبه بعدش دوباره آفلاتوکسین پیدا میکنه

اگر هم خیلی اصرار به خوردنشون داری حداقل از این بسته بندی ها بگیر که در معرض رطوبت نباشن

سلام عسل خوبم.
بابا دیگه خیلی پس نامردیه اینکه باز توقع دارن :(
عه من نمیدونستم شما شاغلی ..
واقعا در این که حق با شماست شکی نمیشه داشت عزیزم..

عجب ! پس چرا دکتر نمیگه اینا رو به آدم ! یعنی اینهمه ماها گردو فسنجونی اینا میخریم همش بده؟ یا گردو برا صبحانه! آدم کیلویی هفتاد گردو بخره بعد سرطان هم بگیره ؟ خخخ نامردیه دیگه

مرسی از صوبتات رشته ات چیه؟

سلام به عزیز دل خودم
خسته نباشی خانومی. ان شالله تو خونه جدید همیشه شادی و موفقیت داشته باشید

احتمالا اون خانوم ذوق فراوون داره و نمیتونه حتی یک روز صبر کنه. خونه رو خریدن؟ 

الهی خدا کمی انصاف به این استاد زبانتون عیانت کنه... آمین

+بدون قرص نون تازه هم باید قبوله :))

سلام گلم :)
ممنون فدات شم :)

آره ازمون خریدن. دقیقا منم به این که ذوق داره فکر کردم :)

اوهوم :(

:)

۲۷ تیر ۲۲:۵۵ سُـرور ..
هررر وقت اسم قورمه سبزی میاد من هوس میکنم :/  ولی افسووووس...

چرا افسوس؟؟
میدونم سیامک نمیخوره اما تو چرا برای خودت درست نمیکنی؟؟

سلام عزیزم خخ بلاخره یه چیزی جمع کردی خسته نباشی خخخ ،ایشالله زود زود اسباب کشی کنید خیالت هم راحت بشه ،دیدی گفتم امتاحانت رو عالی میدی موفق باشی ،به به قرمه سبزی نوش جونت ،چیپس و پفک هرز گاهی خوبه بااا خخخخ ولی دیگه سعی کن نخوری 😁ولی نوش جونت گوشت بشه به تنت خواراکیات روز خوبی داشته باشی .

سلامت باشی :)
امتحان :|
ممنون عزیز دلم :)

۲۸ تیر ۱۱:۱۶ مهرداد
همممممم 
خواهر بلاگر دوزیست سخت پوست تازه شاید سه زیست ،
۱۴ روز خشکی، ۱۴ روز دریا، ۲ روز هم تو هوا ....( منظورم رفت و آمده که غالبا هوایی  ۶ پرواز در ماه) لیکن انشاالله که بتونم زبان بخونم ،  ولی کلاس نمیشه رفت .

عجب... خیلی سخته اما تو دریا بودن خوبه :)

درسته کلاس نمیشه رفت اما اون دو هفته ها خیلی زمانهای خوبی هستن برای خودآموزی..
با خودتون کتاب ببرید.. تو گوشیتون آدیو مربوطه رو بریزید.
خلاصه کم کم شروع کنید.. منم همیشه کلاس نرفتم.. تو خونه خوندم وقتایی که نمیتونستم برم..

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
سلام!
به وب من خوش آمدی.
مشخصات منو میتونی از قسمت *بلاگر شناسی* بخونی.
اگر که خاموش همراه منی خواهشا موقع پستهای رمز دار روشن نشو!
اگر وب داری و کامنت میذاری خواهشا آدرس بذار شاید لازم شد :)

دوست خوبم!
اینجا یه رسانه ی مجازیه اما یادت نره ما آدم های واقعی هستیم..
از شکستن دل همدیگه با حرفای نامناسب پرهیز کنیم.
هدف از ایجاد این وب صرفا ثبت دلنوشته های من و گهگاهی نوازش طبع لطیف شما با شعره.
تمام نیکی ها و بهترین های دنیا از آنِ شما و سرِ راهِ شما باشه.
ان شاء الله.
آرشیو مطالب
شهریور ۱۴۰۱ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۲ )
فروردين ۱۴۰۱ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۳ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۴ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۵ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۶ )
دی ۱۳۹۹ ( ۱۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۵ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۴ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۴ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
دی ۱۳۹۸ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۳ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
دی ۱۳۹۷ ( ۵ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۶ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۴ )
دی ۱۳۹۶ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
موضوعات
روزنوشت (۲۱۶)
شعر نوشت (۵)
پخت و پز نوشت (۴)
عکس (۱۰)
مناسبت نوشت (۵)
زبان در خانه (۱)
پیوندهای روزانه
اجاره مبله در تهران
گرسنه ها بخوانند :)
مامان-بابا ها بخوانند 2 :)
مامان-بابا ها بخوانند 1 :)
همه ی خانم ها بخوانند :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان