بد قلق نوشت .

سلام.

اصلا نمیدونم چرا زندگی افتاده رو دنده ی بدقلقی !

میخوام روزای آرامشم برگرده اما قاط زدم..

شنبه که میرفتم برای فاینال دیرم شده بود و عجله ای کیف پول همسر رو باز کردم و پول برداشتم و کیف رو گذاشتم رو تخت و رفتم.

اول بگم که فاینال سخت بود. خصوصا ریدینگش.اصلا نقطه ضعف من همیشه تو امتحان ریدینگه.چقدر سوالهاش پیچیده بود چقدرم واژه ی نا آشنا داشت.وسط تمتحانمم گفت نمره ی کلاسیت رو نه و نیم دادم اعصابم حسابی خرد شد.

واقعا این بار حقم ده بود.کلا احساس میکنم مثل یه سری استادای دانشگاه که نمیذارن دانشجو بیست بگیره اینم دیگه نهایتا نه و نیم میده و ده تو مرامش نیست.

غروب همون روز همسر تنها رفت چندتا بنگاه و من موندم خونه تازه لیست خرید هم دادم بهش..

وقتی زنگ زد پرسید کیف پولم رو تو برداشتی خودمو آماده کردم بیاد سرمو گوش تا گوش ببره.بی پول رفته بود بیرون.

اما وقتی اومد خدا رو شکر دعوا نکرد..

از نیمه شب دیشب یه ذره احساس تهوع داشتم خوابیدم.با بوی دود بیدار شدم.

موتور کولر سوخته بود و خونه پر از دود رقیق و بوی افتضاح شده بود. نفس مگه میشد کشید؟؟

در و پنجره باز کردم و خوابیدم.همسر که شش و نیم برگشت بیدارم کرد دیدم حالم خیلی بده.دنیا میچرخید.تهوع شدید... 

گفت بریم دکتر نرفتم گفتم بخوابم خوب میشم.

ظهر بیدار شوم با حال افتضاح تری...

افتضاحااااا

دیگه باز گفت بریم درمانگاه منم تخس بازی درنیاوردم.

سه تا امپول زدم و زیر سرم رفتم.

اما دریغ که احساس گنم بهتر شدم.

مستقیم اومدیم خونه ی آبجی.

کلی بهم رسید اما حتی الان حالم واقعا بده..

دل پیچه معده درد تهوع احساس کرختی و بی حسی .. کاقعا نمیدونم چرا یهو..

امشبم خونه آبجی ام.

گفتم یه خبر بدم که چرا نیستم.

خدا کنه خوب بشم فردا.. 

همسر هم با همه ی ویژگی های بدش یه ویژگی خوب داره که آدم هلاکش میشه..

میدونم درست نیست اما وقتی مریضم یا حتی دندون میکشم یا دستمو میبرم خلاصه وقتای بحرانی عشقش رو واضح تر از هر وقتی میبینم..

میدونم خیلی اشتباه تایپی داره این پست.خوب که بشم اصلاح میکنم.

مواظب خودتون باشید شب خوش.

سلام عزیزم...
قبول دارم بعضی اوقات زندگی عجیب میفته روی اون دنده ی بدش... امیدوارم هر چ زودتر تموم این اتفاقاتی ک ی کمی تلخه تموم بشه...
حالتم احتمال زیاد بخاطر همین استرسا و فشارای عصبی این چند روزه ت هست و امتحانت و گرمای هوا...الهی فردا صبح ک بیدار شدی خوب خوب باشی :)
مواظب خودت باش :*

سلام خانمی..

اره واقعا فشار زیادی روم بود این چند وقت..
ممنون

۱۴ تیر ۰۱:۲۰ نگار :)
خب 10 میداد دیگه :|

اوه سه تا آمپول. ..
ایشالا زودتر خوب بشی عزیزم..

این ترم جدید هم با همین دارم. دیگه اگه حقم باشه واقعا اما نده یه جیزی میگم بهش.


>_<
قربونت

۱۴ تیر ۰۲:۴۳ ستاره باران
عه !! چرا آخه یهویی اینهمه حالت بد شد؟ سه تا آمپوووول!! امیدوارم زودی خوب شی :)

درباره بعضی استادام واقعا حرفی ندارم {شکلک حال بهم خوردن}

فکر کنم خدا دید تصمیم گرفتم خیلی خوب شم دوباره گفت بذار صبرشو امتحان کنم..


چقدر همه از سه تا امپول خوردن من تعجب کردن.. اگه میدونستم غیر عادی زیاده نمیذاشتم :)
ای بابا.. شایدم من اشتباه میکنم این ترم اگه کم بده مطمین میشم و باهاش حرف میزنم.

حرص نخوربابا۹/۵نمره خدادلش میگره اگه تونیاراخیه همیشه مامانم اینجوربم میگف الهی دورش بگردم
حالاتوام حرص نخور
اوووه ۳تاامپول یاخداچ کردی بابلاگرما
امای چیزش شیرین بودشوهرهواتاداشتهاای میچسبه اینایجورعشاق تنبل اندتومواقع حساس بروز میدندناراحت نشی ازحزفماروشوخی گفتم شایدم مغرور ولی میچشبهاهچین ب دل میشنه مهربونیشون
مواظب خودت باش نذاربدقلقی زندگی ذره ای ازروح شادت کم کنه 
راستی داداشت بهترشده؟سرپاشده ایشالله؟
سحرت پرازعطرمعبودعزیز

فدات بشم من که اصلا نفهمیدم مامانت چ گفت :/

نه دقیقا لفظ عشاق تنبل رو خوب گفتی..
داداشم بهتره.. نه اونقدری که آدم با دمش فندق بشکنه اما باز خدا رو شکر.
ممنون بانو

سلام بلاگر جان ان شاالله بهتر بشی گلم ووووی تو گرما بدون کولر خدا صبرت بده😢

سلام فدات شم. اومدم خونه خواهرم مگه میشه بی کولر موند ؟؟

۱۴ تیر ۰۴:۳۱ بابا لنگ دراز
امیدوارم هرچه زودتر دنده تون جا بیفته مثل مازراتی پیش بره زندگیتون : )

چه دعای باحال داش مشتی ای ..

ممنون

۱۴ تیر ۰۴:۵۶ ماهی قرمز
این دو پست آهرو نخونده بودم 
که خداروشکر الان فهمیدم داداشت حالش خوبه :)
اما مواظب خودت باش دختر ، بلابه دور باشه 
تو اینستا هم پیدات میکنم؛)

اره خدا رو شکر.

قربونت.. 
منتظرم ♥

۱۴ تیر ۰۵:۱۷ . زیزیگلو
نکنه نی نی تو راهه؟! وای خدا فکرشو بکن!! نی نی کوچولو!

وای خواهرمم همینو میگه اما نه خبری نیست..

سلام بلاگر جان.
نمیدونم چرا چند روزه زندگی بدقلق شده با همه مون چند وقته..
منم خوب بودما...یه چند روزه یه جوری شدم.یه سری دوستانم همینطور.خدا به همه مون آرامش بده.
مریض شدی یا به خاطر دود کولره بود اینجوری شدی؟
چه خوب که شوهرت اینجوریه...بعضی مردا تازه موقع ناراحتی و مریضی زنشون عقب میکشن.
اره این ترم نهایت تلاشت رو بکن اما دیدی واقعا حقته بهش بگو.بعضی استادا فکر میکنن باکلاسیه نمره ی کامل ندادن....
و این که خوب استراحت کن تا خوب شی عزیزم..
منتظر پست بعدیت هستم...البته همون بلاگر پر انرژی همیشگی.

سلام گلم.

ای بابا خدا داره دسته جمعی امتحانمون میکنه حتما..
اره بنظرم ب خاطر اون بود دود سمیه دیگه به هر حال.امروزم تهوع دارم.. نمیدونم خدا کنه خوب شم خیلی سرمم گیج میره.

آره متاسفانه :( خوب آخه چرا باید اینجوری کنن .. 
حتما همین کارو میکنم..
ممنون فدات شم.

آفرین به این همسر خوب و با کمالات ^-^

موش بخورتش اصلا..

اوه س تا الهی بهترباشی

ممنون جانم

۱۴ تیر ۱۰:۴۵ یا فاطمة الزهراء
غصه نمره رو نخور 
ان شا الله بهتر شی زودتر

قربونت.

سلام عزیزدلم
الهی بمیرم چی شدی یهو؟ تشخیص دکتر چی بود؟ :(

درسته ، زندگی گاهی بدجوری میافته تو فاز بد. ولی همیشگی نیست
نمره امتحان فدای سرت خانومی. مهم اینکه خودت میدونی تو چه سطحی هستی 

مواظب خودت باش عزیز مهربونم. کار خوبی کردی پیش خواهرت هستی که بهت کمک کنه  :*



سلام عزیزم خدا نکنه..

دکتر گفت خیلی بعید میدونم بخاطر دود کولر باشه.. شاید ویروسه اما من مطمینم از اونه..
حتما خیلی توش نفس کشیدم..

درسته بقولی این نیز بگذرد..
ای بابا نمره .. بحث نمره نیست بحث حق و ناحق کردنه.. 

ممنون عسل.

۱۴ تیر ۱۳:۰۳ soheila joon
مامان شدی 

نه..

۱۴ تیر ۱۳:۰۳ soheila joon
مامان شدی 

چه تاکیدی هم میکنه گفتم که نه :)

بالاگر جان بهتری عزیزم؟وای تهوع خیلی بده من مدت هاست درگیرشم

بالاگر ؟؟

از دیروز بهترم شکر.
داری مامان میشی شاید ^_^

دختر یه صدقه ای چیزی بده
انشاالله زندگیت بیفته رو غلطک و آرامشش بیشتر شه
اینکه میگی شوهرت مواقعی که طوریت میشه عشقش بیشتر نمود پیدا میکنه رو دوس دارم,حس قشنگیه دیدنش
منم قبلنا از این صحنه ها زیاد میدیدم,الانم هست اما درصدش کمتر شده :-D

مواظب خودت باشیا,دیگه نشنوم بلا ملا سرت اومده ها
آ باریکلا دختر خوب :-*

من که خودمو کشتم با صدقه..

آمین ممنون عزیزم..
 تو یه بار تا نصف برو زیر تریلی و برگرد ببین اون درصد کم یهو چ میشه :)

باشه مامانی..

۱۴ تیر ۲۱:۳۰ UP in the sky
ایشالله که بهتری
دیگه واسه نیم نمره حرص نخور سن و سالی ازمون گذشته
ولی خب من معلم میشدم 9.5 ده میدادم.

بهترم الحمدلله

خخخ دیوونه کدوم سن و سال.. چ ربطی داره. من حرفم حق و ناحقه نه نیم نمره. اگه حقم هشتم بود هفت گرفته بودم باز همینو میگفتم هرچند که هشت ارزش نداره.ای جانم تو بیا معلم من شو اصن ♥

۱۴ تیر ۲۲:۵۹ ندا بانو
حالت تهوعت ب خاطر الودگی و کمبود اکسیزن بخاطر سوختگی کولره؟؟؟؟احتمالا مسموم شدی
الان بهتری ؟؟؟؟:(

عزیزم آره انگار مسموم شده بودم.

بهترم مرسی از احوال پرسیت.

وای نه چه خبره؟ماهنو هقدیم بعد رابطمون در اون حد نی ک منجر ب بارداری بشه. بعد مگه بچه خوک میخوام بزام ک یک ساله حالت تهوع و استفراغ دارم؟عزیزم اگه خوب نشدی ی بار دیگه برو دکتر. چرا انقد خودتو اذیت میکنی

دیوونه خوک چیه خخخ

میدونم عقدی شوخی کردم..
ببینم چ طور میشم تا یکی دو روز اینده

۱۶ تیر ۰۲:۳۱ الوچه بانوو
من اصلاح شدش و خوندم:)

:) دیوونه ای هااا دو بار خوندی یعنی؟

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
سلام!
به وب من خوش آمدی.
مشخصات منو میتونی از قسمت *بلاگر شناسی* بخونی.
اگر که خاموش همراه منی خواهشا موقع پستهای رمز دار روشن نشو!
اگر وب داری و کامنت میذاری خواهشا آدرس بذار شاید لازم شد :)

دوست خوبم!
اینجا یه رسانه ی مجازیه اما یادت نره ما آدم های واقعی هستیم..
از شکستن دل همدیگه با حرفای نامناسب پرهیز کنیم.
هدف از ایجاد این وب صرفا ثبت دلنوشته های من و گهگاهی نوازش طبع لطیف شما با شعره.
تمام نیکی ها و بهترین های دنیا از آنِ شما و سرِ راهِ شما باشه.
ان شاء الله.
آرشیو مطالب
شهریور ۱۴۰۱ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۲ )
فروردين ۱۴۰۱ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۳ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۴ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۵ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۶ )
دی ۱۳۹۹ ( ۱۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۵ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۴ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۴ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
دی ۱۳۹۸ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۳ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
دی ۱۳۹۷ ( ۵ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۶ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۴ )
دی ۱۳۹۶ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
موضوعات
روزنوشت (۲۱۶)
شعر نوشت (۵)
پخت و پز نوشت (۴)
عکس (۱۰)
مناسبت نوشت (۵)
زبان در خانه (۱)
پیوندهای روزانه
اجاره مبله در تهران
گرسنه ها بخوانند :)
مامان-بابا ها بخوانند 2 :)
مامان-بابا ها بخوانند 1 :)
همه ی خانم ها بخوانند :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان