چهارشنبه نوشت :)

سلام و عرض ادب دوستای خوبم :)

خدا رو هزار مرتبه شکر که امروز رو هم دارم با سلامتی تن و شادی دل تموم میکنم :)

امیدوارم برای شما هم همینطور و با حس خوب به پایان برسه..


دیشب موقع خواب به همسر اس ام اس زدم که صبح برام یا حلیم بخره یا کله پاچه ...

میدونم چقدر سخته شب کار باشی و صبح که داری دیوونه میشی از خستگی و خواب زنت سفارش کله پاچه داده باشه .اما دستش درد نکنه با کله پاچه برگشته بود خونه و صبح که بیدارم کرد صبحانه بخوریم کلی جیگرم حال اومد ^_^

قسمت بدش این بود که دیشب حدود چهار صبح خوابیده بودم و همینجور یه چشم باز,یه چشم بسته از صبحانه ام لذت بردم و یه کمی که بیدار نشستم دیدم دارم از وسط نصف میشم باز دراز به دراز افتادم >_<

چشم که باز کردم ساعت دوازده بود..


نهار نداشتیم که هیچ حوصله ی پخت و پز هم نبود :/

راستش آخر ماهه و این چند روز همش گفتم بذار سر برج شه برم یه خرید کلی اینه که چیزایی که احتیاج داریم رو تک تک نمیخرم.. این هم مزید بر علت میشه که آشپزی نکنم .. آخه همش تکراری میشه..

خلاصه همسر هم بیدار شد و نشست یه ذره بازی کرد .. منم نگاش میکردم دورادور .بهش فکر میکردم..

تازه که ازدواج کرده بودیم خیلی باحال بود..

مثلا میرفتم دانشگاه برمیگشتم میدیدم خونه مثل دسته گله :/

میرفتم سفر میومدم خونه مثل دسته گل بود :/

خیلی دمش گرم بود اون وقتا >_<

بعد اینا هیچی شوهرم یه آشپز عالیه..

قیمه درست میکنه.. فسنجونش حرف نداره.. کتلت من یادش دادم.. ماکارونی هاش بی نظیره... سوپ فقط سوپای خودش.. و خیلی چیزای دیگه!

اما اصلا دیگه از این خبرا تو خونمون نیست که چیزی بپزه..

دور و برمو نگاه کردم .اوضاع خونه رو و تو فکرم این بود که چرا دیگه هیچ کاری نمیکنه تا به زور ازش نخوام ؟

چند روز بود حال جسمیم خوب نبود و اون بی حوصلگیه هم که اومده بود.. این شد که این چند روز که میگم خیلی همه چیز به هم ریخت یهوو..

ظرفا دیر به دیر شسته شد.. غذا از سر اجبار پخته شد.. خوب همین که فکر میکنم چند روز در ماهم نمیتونم استراحت کنم کسی باهام همکاری نمیکنه بیشتر با بی میلی انجام میدادم کارا رو..

تو همین فکرا بودم که اومد نشست کنارم..

چی شده؟

هیچی!

خوب چرا قیافه ات ناراحته اینجوری؟

حوصله ندارم ...

چرا حوصله نداری؟

چون که سر رفته..

آخه چرا؟

به خاطر تو!

مـــــــــــــــــــــن ؟؟ o_O

همسر این چه وضعشه؟ من اگه غذا نپزم تو هم انگار نه انگار.. تا سقف آشپزخونه ظرف جمع شه من نشورم تو هم انگار نه انگار.. خونه رو کثافت بگیره دست نزنم تو هم انگار نه انگار. همش وظیفه ی من میدونی این کارا رو بکنم؟ خوب منم خدمتکار نیستم که یه جا خسته میشم.انتظار کمک دارم.انتظار دیده شدن دارم.. حال این چند روز منو دیدی اما انگار نه انگار .. خوب بعد میگی چرا ناراحتم :( فردا پدر شدی هم اینجوری کمک حالم میشی؟

فکر میکنه میگه کاملا حق با توئه.معذرت میخوام .از این به بعد بیشتر حواسم بهت هست..

میرم یه تیکه سینه مرغ که جدا کرده بودم برای اولین بار ته چین پختن و قسمت نشده بود رو میذارم تو زود پز...

دیگه خودش پا میشه مرغ سرخ میکنه.گوجه سرخ میکنه.برنج میپزه.ظرفا رو تا دونه ی آخر میشوره.

منم میرم حمام .لباس و کتابای کلاسمو مرتب میکنم.بدون اینکه استرس خونه و زندگی و کار عقب افتاده داشته باشم..

غذا رو ساعت چهار اینا میخوریم :)

دیگه بعدش من رفتم کلاس و چقدر هم کلاس عالی بود.. یه همکلاسی جدید اومده هرچند مثل برج زهر ماره اما دو سال همش از من کوچکتره و اینطوری خیالم راحت تر شده :)

آخر کلاس میبینم اس اومده.

همسر میگه پایین منتظرتم..

چه بارون خوبی میبارید :)

گفت پیاده بریم؟ گفتم باشه..

رفتیم من دو تا دفتر خریدم.

بعدم رفتیم کافه.. سلفی ملفی گرفتیم.. خیلی خوب بود.. باز قدم زدیم تا خونه.. بعدم که همسر رفت سر کار :(



+ همچنان باشگاه میرم.. خوبه :) خیلی خوب :))

+ دوست دارم برای روز مرد کیک درست کنم.. یه کیک اسفنجی که بتونم خامه بکشم روش و تزئینش کنم..

+ همیشه که میرم شمال دوستان سفارش های زیادی دارن :/ بلاگر برامون سبزی محلی بیار.ماهی بیار.رب آلو بیار.زیتون بیار.. فصل گوجه سبز و پرتقال هم که هر وقت مامان یه عالمه بهم میده هیچوقت تنها خور نبودم..  اما نمیدونم چرا وقتش که میشه یا کسی برام از این کارا نمیکنه یا تا میگم اگه میشه فلان چیز رو بیار یه جوری در آن واحد شماره کارت اس ام اس میکنه که انگار من میخوام فرار کنم :(

یکی از دوستان خونه ی مادر شوهرش بود.ازش خواستم برام شِنگ بیاره..  و یه پک روغن شتر مرغ که آشنای نزدیکشون اصلش رو تولید میکنه..

روغن شتر مرغه رو گرفته میگه بذار خودم استفاده کنم ببینم خوبه یا نه بعد برای تو بگیرم :/

شنگ هم نیاورد.واقعا نه اینکه نمیتونست بیاره.. با خودش فکر کرد زیادم مهم نیست حالا بلاگر شنگ نخوره میمیره؟؟

بعد امروز زنگ زده میگه سرسنگین شدی قبلا یه اسی یه زنگی الان هیچی.. با خودم گفتم حتما بخاطر شنگ قهر کردی..

یعنی تا بیخ گلوم اومد بگم آره اما چون خانم دوست شوهرمه خوردم حرفمو گفتم الان فکر میکنن بخاطر شکممه ... درحالی که دلخوری من بخاطر معرفت نداشته ی دوستامه..  بدتر از همه اینکه این خصلت مشترک اکثریت قریب به اتفاق دوستامه.. با طرف 18 ساله دوستم اصلا هیچی به هیچی یه جورایی :/ این که دیگه جای خود داره ...


+فریادِ مَردُمان همه از دستِ دشمن است
فریادِ "سعدی" از دلِ نا مهربانِ دوست...


+شنگ یه سبزی محلیه... میزنن تو آبغوره یا سرکه نوش جان میکنن :)


+ دستور شیرینیِ قبلی رو برداشتم.. حیفم اومد اونقدر روغن بخورید :/ بخاطر نظراتی که به ملکوت اعلا پیوندشون دادم عذر میخوام :(


+ شازده کوچولو تموم شد... خوب بود... قشنگ بود... عمیق تر از اون بود که بتونم با یه قشنگ بود ازش بگذرم...

+ دلم داره برای یه عدد نی نی داشتن پرررر میزنه... خدایا اوضاع زندگی و مالی رو یه کم ردیف کن برامون پیر شدیم :(

+ای جونم واسه این عکس اصن :)))

کامنتارو تایید میکردی بعد پست رو پاک میکردی خوب دختر خوب :-/

کچل جانم تو که اصن کامنتت خصوصی بود :/
دستور اون کاکا رو میذارم به زودی :)
آهان ماجده هم گفته بود کماجه؟ نه عزیزم کماج نیست.. دیگه چیزی نمونده بود :)

۲۵ فروردين ۲۳:۵۱ جوجو کوچولو
ینی من ب قربون کل پستت برم
آخه آخرش
بچه :|

مهبان میزنم نصفت میکنمااا..
به خدا اگه یه روز عکس از بچه ی خودم بذارم تو یکی باید هر روز بیای براش کامنت قربون صدقه بذاری :)))

سلام بلاگر جان خداروشکر که خوشحالی دوست دارم کتاب شازده کوچولو رو بخونم ولی قسمت نشده شایدم من تنبلم خدا به زودی نی نی نصیبت بکنه برای حال منم دعا کن دوستم شب خوش

وای چرا این روزا حال دوستام اون خوبِ خوبی که باید نیست؟؟؟
شیرین جانم خوب باش عزیزم.. دعاگو هستم..
حتما بخون...
ممنون از دعات :)

بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
من کله پاچه دوس ندارم اصن :|

**** *** *** *** *** ******* **** **** ********* **** **** :))))))

ایشالا خیلی زود خودت مامان بشی :)))

عه دلت میاد؟؟ زبووون..چشممممم.. بنا گوش... اینا عشقن اصن :)

وووویی خجالتم میدی خو اینجوری نگووو بابا ...  تو که خودت هوشگل خوشگلایی :)

مرسی :)

باهام خشن صحبت کردی ؟

من که همش قند و شکره حرفام تو رو خدا خشونت داشت اصن جوابم ؟؟
شیطونه میگه بزنم سیاه و کبودت کنمااااا ^_^

۲۶ فروردين ۰۰:۱۶ جوجو کوچولو
من :|
قربون صدقه :|
بچه :|

خدایا به من توان بده نزنم مهبانو نصف نکنم..
نی نی من نازه خووووو :)

یعنی اون نظرای هزار خطی منو پروندی؟
تو دیونه ای عایا؟
خب دستور کیک رو برمیداشتی چرا پست رو کلا پرندی؟
اگه دیگه نظر انجوری برات گذاشتم

نه بابا پست رو زدم ثبت موقت که نمایش داده نشه..
منی که برا تک تک کامنتای خود شما میمیرم آیا به قصد میام اون گوهر افشانی ها رو به فنا بدم عشق جان؟؟؟
بیا بوس بده دیگه هم نگو برام از اون نظرا نمیذاری :*
تازه از دلمم دربیار.. خشونت این کامنتت زیاد بود :/

۲۶ فروردين ۰۰:۲۲ جوجو کوچولو
هیچ نی نی ناز نیست :|

یعنی تف تو حلق و بینیت که انقدر یه دنده ای :)))

۲۶ فروردين ۰۰:۵۶ پونه پلویز
وای فک کن مامان شی من میمیرم حتما از ذوق:))))
پریشب مامانم میگفت بخاطر شرایطت زود بچه بیار من دانشگاه رو ول میکنم بچت و نگه میدارم تو درس بخونی مامان یکم رفت اونور تر بابا گفت اصلا  اعتماد نکن:))))پاره شدم اون لحظه از خنده:)))))
اوووف چ کلاسیم میذاره برای شوووویش:)))
قربانت بروم الان همه ی دوستا همینن تا نیازت دارن عشقشونی نیازشون ک تموم شه دیگه جواب تلفنتم نمیدن :)

دیووونه خدا نکنه بمیری ^_^
وای بابات چقدر باحاله ^_^
کلاس چیه حقیقته دیگه.. تا کی بشور بساب بپز رو دوش زن باشه؟؟
خوب پس من هویچم آیا باز اینقدری هوای دوستامو دارم؟؟

چه خشن! فکرکنم تحت تاثیر حرف آتی قرار گرفتی، همسر هم که چه حرف گوش کن! خدا حفظش کنه :))))
بارونای این روزا مست میکنه آدمُ ^_^
من این عکسه رو دارم، عااااشقشم ینی:* اما کیفیت این بهتره، اجازه هس سِیوش کنم؟ میبینی چه دختر ماهی ام؟ اجازه میگیرم؟ خدا پشت و پناهم خب :))))

چی شد؟؟؟  کدوم حرف آتی؟؟    حرف حساب رو آدم باس گوش کنه دیگه :))
واقعا.. خدا رو شکر. اما کاش شکوفه اینای میوه ها خراب نشه و خدا هوای باغبونا و کشاورزا رو هم داشته باشه..
اجازه که هست عسلم اما خوب راست کلیکم قفله که :/
اصن درد و بلات به جونم انقده خوبی تو :*

۲۶ فروردين ۰۱:۳۴ بابا لنگ دراز
چ همسر باحال و باصفایی دارید.
خدا حفظش کنه و بهش صبر بده :)
امیدوارم مشکلاتتونم حل بشه تا ب آرزوتون برسید :)
در ضمن :) ما شمالی هستیم :)

بعله... همسرِ باحالِ با صفایی که قادره به راحتی منو دقمرگ کنه گاهی ..
صبر چرا دیگه :))))) بابا خوب کجا نوشته همه ی کارای خونه به عهده ی زن باید باشه؟؟
ایشالا... خدا از دهنتون بشنوه :)

ای وای چه خوووب :))) 

اینجا انقدری شدید نبود که به محصولات آسیب بزنه، ولی خب انشالا خدا هوای روزی باغبونا و کشاورزا رو هم داشته باشه :)
عهههه قفله جدی؟ اصن امتحان نکرده بودم! عیب نداره اسکرین شات گرفتم از عکس :))))
ووووووی نگو اینجوری، خدا نکنه عزیزممم:*

آمین :)
آره جوجه جونم قفله :)

:* ماچ

۲۶ فروردين ۰۱:۴۹ دختر ـــَ ک
ای بابا کاش نمینوشتی شنگ چیه بعد من میپرسیدم چیه بعدتو واسم مینوشتی چیه. بعد من میگفتم ای بابا فکر کردم میوه ای چیزیه و اینا باز تو میگفتی...:دی
حالا که نوشتی اصلا فانتزیمو بهم زدی
ایشالله شوهرت هر روز بهتر و رمانتیک تر و کارکن تر و بازی نکنتر و مهربونترو بلاگرپسنددتر از هرروز باشه

برا جلو گیری از همین قرتی بازیا نوشتم دیگه ^_^

آمین آمین :))

من آخرش باید کشف کنم که چرا انقد زندگی تورو دوس دارم 
حرفات به جناب شوهر رو بسیار دوس داشتم,تا حالا کسی یهت گفته بود وقتی غر میزنی خیلی جذاب میشی؟

و یک ایول جانانه برای شوورت که انقده جنتلمن و حرف گوش کنه,دمش جیر واقعا 

کله پاچه دلمان خواست 

شنگ یه چیزی تو مایه های کاهوی خودمونه؟      




از اون دوستای عتیقه ت توی زندگی منم هست^_^

من کشف کردم همین الان .. بس که دیوونه ای اصن :))
نه والا تو اولین نفری ^_^ عاشقتم اصن :)

شوهر من همیشه یا خوب خوبه .. یا بد بد :/

آخ آدم بگیره خودش تو خونه بار بذاره :))

نه قیافه اش مثل سبزی تره است تقریبا :)


ای بابا :((

راستی ابیات انتخابیت خیلی دلنشینه 



ای جان جان جانها,جانی و چیز دیگر :-*

قربونت بشم...

ای جانم... عاشقشم...

۲۶ فروردين ۰۲:۲۳ ماهی قرمز
واقعا گاهی کار تکراری خونه حوصله ی ادمو داغون بهم میریزه :) 
ایشالا همسر جان همیشعچه دستش به کمک‌وا شه :))

الهی ...این عکس :) 
به زودی ایشالا خدا یه نی نی نصیبت کنه :*

اوهوم :(
آمین مرسی :)

وووویی ایشالا :)

۲۶ فروردين ۰۷:۳۲ ⓜⓘⓝⓐ💋 ..
مثل همیشه جذاب و دلنشین نوشتی :-) 
منم ک هی لذت میبرم.
بازم گلی ب جمالش ک پا شد انجام داد
این از همون سری خصلتهایی هس ک میگی خیلی مردا ندارن.
چه خوبه ک داری این روزا لذت میبری :-) 

اینطرفام شنگ هست اما ن خیلی.

ان شاالله به حق این دونه های بارون خدا حاجت همه رو بده،یه نی نی سالم و صالح و پرروزی و خوش قدمم نصیب تو بکنه،الهی آممممممین.

قربونت..

اره واقعا انتظار نداشتم یهو متحول شه :))
دقیقا آفرین!
خیلی عزیزم... واسه کامنت خصوصیتم شب میام وبت.. الان نمیتونم جون تو..

وای فدای اون دعات بشم من.. 

سلام بلاگر جانم.
خوبی عزیزم؟
خخخ به به چقدر شبیه همیم تو غذاها..منم عاشق حلیمم و کله پاچه...البته حلیم فقط حلیم ماه رمضون رو دوست دارم..نمیدونم چرا...اونم حلیمی که خوب پخته شده باشه و خوشمزه باشه.کله پاچه خیلی وقته نخوردم و اتفاقا به شدت هوس کردم.
دیشب که تو رخت خواب پستت رو خوندم به یاد کله پاچه خریدم و صبج به میثم گفتم که دلم کله پاچه میخواد...به جای این که مثل شوی تو پاشه بره برام بخره بهم میگه اوهوم منم دلم میخواد!!!خخخخخ آخه این جوابه؟؟؟؟؟؟ینی مردم از خنده ها...

میگم چه شوهر خوبی...وای من میثمو در حال کار خونه تصور میکنم از خنده روده بر میشم..خوب خودمم دوس ندارم مرد بیاد تو آشپزخونه و تو دست و بال آدم باشه...
میثم که کلا غذا بلد نیست بپزه..حتی یه چایی دم کردن ساده هم بلد نیست.وقتی جایی میرم همش نگرانم که آیا میثم چایی خورده یا نه...
اما خوب یه املت هایی میپزه که حرف نداره..من خیلی دوس دارم.
خلاصه که شوهرت رو دو دستی بچست که خیلی هنرمنده.
 
همکلاسی جدید هم مبارک باشه.هرچند از نوع برج زهرمارش.من نمیدونم چرا بعضی آدما باخودشونم قهرن.خخخخ.اصلا خنده م میگیره آدمای اخمو رو میبینم.

ممم از بی معرفتی دوستا نگو که منم دلم خونه...قدیما همه چی بهتر بود انگار...دیگه الان من کمتر دوتا دوستی رو میبینم که جفتشون برای هم معرفت بذارن و اینا...کمیاب شده والا....

با دیدن عکس نینی و اینا هیچ حس مثبتی بهم دست نداد.نمیدونم چی بگم...
کاش منم یکمی دلم برای نینی پر میزد...اما نمیزنه...دوس ندارم.

خوب خلاصه که دیروز به من بسی خوش گذشت و امروز پستش رو مینویسم...
روزت خوش.صبحتم بخیر و شادی.

سلاااام عزیز دلم.
آره ما دو تا شکموییم ^_^
وای خیلی خندیدم به این قسمت کامنت :) تو میدونی من چننننند وقت بود بهش میگفتم دلم کله پاچه میخواد ؟ به خدا از قبل عید..  خدا رو شکر پسر خوبی شد رفت خرید بالاخره :)

تو دست و بال لازم نیست باشه که .کافیه آدم از آشپزخونه بیاد بیرون به کار شوهرش اعتماد کنه :) البته خوب من مثل تو حساس نیستم.. تو اگه یه چیکه آبلیمو بریزه کف آشپزخونه تا سرامیک ها رو نکنی غسل ندی دوباره جا نزنی ول کن نیستی اما من خونسرد تر از این صوبتام :))
همون املته غنیمته با این اوضاع :)

نمیدونم منم شاید برای دفعات اول دوم یه کم خجالتی باشه و اینجوری ظاهرشو حفظ کنه.. امیدوارم یخش باز شه خلاصه :/

واقعا :((

بابا چرا انقدر حساسی؟ اصلا عجیب نیست که بچه دوست نیستی.بهت گفتم به موقعش عاشق خواهی شد...

خدا رو شکر عزیزم میام میخونمت :)

دستور اون شیرینی چی بود منم میخام خو :(
بلاگرجان ببین مردارو تا نگی نمیفهمن چته توهم ب زبون بیار تا همسرجان بفهمه دردتو 
چقد تو مهربونی ک ازین خوشمزه ها میاری کاش منم دوست نزدیکت بودم مدیونی فک کنی بخاطر شکم ها خخخ 
ولی من خودم عاشق اینم ک یکی یچی بگه براش بیارم خیلی ذوق داره اوردنش

برات چیز میزای بهتر میذارم جوجه جونم :)
رجوع شود به خط آخر جوابی که به کامنت نسیم دادم :)

ای کچل...
:)

۲۶ فروردين ۱۰:۴۱ اون روی سگ من نوستالژیک ...
به به چه گل پسری شده شوورت:))))))
نه بابا چرا برداشتی دستور بابا هرکسی نظری داری هرچند نامحترم:)))))
بعد هر روز که مردم شیرینی درست نمیکنن، بذار یه بارم یه چیز چر و چیل بخورن والاع.
تازه ادمی هرچند مراقب باشه بازم مرگ میاد سراغش و بازم بیماری در کمین هست چون بیماری و حوادث و مشکلات امتحان خداست و دست بشر که نیست بیشتر اوقات.
و اینکه مگه ما چقد زنده ایم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نباید از همه لذات دنیوی به خصوص شکممون سیراب بشیم؟
اون نظرات پشت قبل یکی دوتاش هفت تیر لازم بود بخدا :دیییی

قند عسل اصلا :))
میدونی نوستال ؟ من قرارم با خودم این بوده که دستورهای خوب بذارم .خودم از این شیرینی لذت نبردم.یعنی برای یه بار تا آخر عمرم کافی بود دیگه درست نمیکنم .خوشمزه بود هااا اما به خوردنش نمی ارزه ..  صادقانه بگم موقع نوشتنش شیطون گولم زد بیشتر به فکر این بودم که فقط تو موضوع آشپزی دوباره چیزی بنویسم. یعنی بین نوشتن و ننوشتنش گیر کرده بودم. لعنت خدا به این شیطون..

و اینکـــــــــه عزیز دل خواهر درسته که بیماری در کمینه و مرگ هم نزدیک اما خدا به ما سلامتی نداده که ما آگاهانه به خودمون صدمه بزنیم و کفران نعمت کنیم..  البته اینو در مورد شیرینی نمیگم کلی میگم :)

:))

خداروشکر همه چی خوبه 
منم که به جرگه بی معرفتا پیوستم

ممنون :))

عیب نداره من عادت دارم ...
البته من معرفت هم کم از تو ندیدم...
مهم خوش بودن خودته تو زندگیت :)

عاشقانه ها و آرامشتون تمام و کمال تو حلقم :*

سلام عزیز دل خودم
چقدر خوبه که همسرت آشپزی بلده و تو کار خونه کمکت میکنه

در مورد اینجور دوست ها هم بهتره چیزی نگم که منم تجربه کردم :(

ای جووونم به این عکس. الهی هر چه زودتر باران رو خاله کنی. ووووی چه ذوقی بکنم من :*

عزیزمی توووو با اون حلقت :))

سلام به روی ماهِ قشنگت :)
آشپزی بلده اما خوب کلا شاید تو این 5 سال ده بار آشپزی حسابی برام کرده باشه... البته سوپ زیاد درست میکنه و بله واقعا خودا روشکر :)

ای بابا :(

ووویی خاله باران مهربون :)

بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
سلام 
خوبی؟؟
دیروز اومدم اون پست شیرینی دیدیم اما نمیدونم چرا یادم رفت ادامه شو بخونم بنظرم کار پیش اومد و من دیگه یادم رفت :(

خیلی خوب شد که اقاتون کمک کرده و ظرفارو شسته و بعدش اومده دنبالت
گاهی سیاست هم خوب جواب میده :))
کله پاچه مخصوصا زبون واای :))
انشالا که بودی اوضاع مالی و چیزای دیگه ردیف میشه و نی نی هم تشریف میارن
:))
***** ** ***** ***** **** ***
*** ****** **** *** *** *** ** ****** **** ** ******* *** **** *** **** ******* **** ***** **** **** 

سلام فدات شم :)
ممنون :)
عیب نداره حالا باز دستورای بهتر میذارم :)

آره واقعا :)
سیاست... خوب من سیاستم کوجا بود ^_^
وااای کله پاچه رو عاشقم.. برای من خصوصا چشم ^_^

ایشالا مرسی :)

نه خواهش میکنم اینکارو نکن.. واقعا چنین چیزی دیدی؟؟ حتما از این به بعد بیشتر دقت میکنم.. از دستم در رفته :/

*راستی حال خودت چطوره؟؟ رو به راهی عزیز دلم؟؟

۲۶ فروردين ۱۳:۲۶ زینـب خــآنم
با این حرفش ک حق ُ ب تو داد ، کاملا آتیشت ُ خــآبوند ُ آرومت کرد ، حتی اگ عمل نـمیکرد ، همون حرف خودش کلی قوت قلبه  ; )
خب واضح بهشون بگو ، رابطت ُ قطع کن ، جاده دوستی ک ی طرفه نـیست
یا اگ نــمیگی خودت هم متقابلا مث خودشون رفتار کن ، شماره کارت میدن بهت ، توام ازشون بگیر
چیزی میخای نمیارن واست ، توام نــیار
عیــــــــن خودشون رفتار کن
تا بلکه بفهمن رفتار خودشون ُ ، اگرم نـفهمیدن چیزی ُ از دست نـمیدی ، بازم رفتارت بشه مث خودشون کلا !
منم ی دوست داشتم ، توی دانشگاه هم با هم بودیم ، صمیمی نبودیم ولی خب رابطمون با هم بیشتر شد ، هرکاری داشت من انجام میدادم ، ولی اون نه ، یا دیگ خارج از کلاس ُ داشنگاه رابطه اش کاملا فرق میکرد باهام ، چندبار ک ازم ی کاری خواست ُ انجام ندادم ُ گفتم نـهــ ، دیگ حساب کار دستش اومد
باورت میشه کلا رفتارش عوض شد ، منم مهربونیم ُ کنترل کردم ، اونم غرورش ُ کم کرد !
ی امتحان بکن ، ضرری نـمیکنی ، چون اینجوری ک تو میگی چیزی ازش بهت نـمیرسه ، حتی محبت ! ک با قطع رابطه ات باهاش چیزی ُ از دست بدی ; )

آره واقعا :) بعضی حرفا مشکل آدمو حل نمیکنن اما آدمو شارژ میکنن :) البته من آتشین نبودم بلکه یه عدد چرا؟؟ تو ذهنم درگیرم کرده بود..
این دوست خانوادگی یه طوری نیس که بیام بهش حرفمو بزنم اما خوب بهتره مثل خودش رفتار کنم..
البته اینم میدونم نمیتونم صد در صد مثل اینا باشم.. نمیخوام خر بازی دربیارما اما یه ذره از سر مهربونی سرم کلاه میره..

نمیگم حتی محبت هم ازشون نمیرسه اما خوب همون جریان بخور و نمیر :/

سلوووم !!!!

اینجور دوستا زیادن!ربطی به مدت دوستی هم نداره هستن کسایی که تازه

باهاشون اشنا شدی و اینقدر معرفت دارن که ادم شرمنده میشه اونوقت دوستایی

هم هستن که اگه رفیق 20 ساله هم باشن بازم دنبال سواستفاده ن!

سلام به روی ماهت.
چی بگم :((
بعضی ها هم هستن اولش که باهاشون آشنا میشی با یه حالت آتشینی بهت محبت میکنن یا برات کار انجام میدن بعد یهو خاموش میشن :دی

سلام بلاگر جونم
میگم من توو کار شوهرت موندم.... اصلا کلا قابل تأمله شوهرت.....
ولی مشخصه ذاتش درسته, خوب و مهربونه
از خدا میخوام شرایط عاااااالی بشه, اونقدر عااالی که با خیال راحت و با جدیت در مورد نی نی دار شدن تصمیم بگیرین و اقدام کنین
من هنوز توو کف شنگم... خب منم شمالی ام پس چرا نمیدونم چیه؟! نکنه واسه ما اسمش فرق میکنه؟!
خدا پشت و پناهت عزیزم

سلام به روی ماهت..
میفهمم حالتو من خودم تو کارش موندم.. همیشه میگم دیگه یا تو خوبی بی نظیره یا تو بدی..
عزیزم ممنوووون...
تو کف نباش شمالی ها نمیدونن شنگ چیه :) تو شمال من فقط طرفای خلخال اینا اونم خیلی کم شنگ دیدم .خودم همدان خوردم اولین بار و این دوستمم مادر شوهرش اینا برای لرستان هستن اونجا فراوونه...
قربونت برم عسل..

خداروشکر ک همه چیز خوبه و خوشحالی عزیزم :)

نی نی عااااالیه..منم این روزا دارم کم کم بهش فکر میکنم :)

ای جااانم...
خدا بهت یه نی نی ناز بده :)
بابت اون کامنت خصوصی هم ممنون عزیز. چشم

اوه مای گاد،  من صد سال به خاب شبمم نمیبینم رضا غذا درست کنه و لباس اتو کنه
قدر شوهر تو حسابی بدون

غذا رو خوب همه بلد نیستن که... اتو هم شاید بلد نیست.. همیشه بده پیاز رنده کنه :))
قربونت..

خو آدم باش یه کم
چرا میگی به ملکوت اعلی پیوند دادم
اصلا نمیخواستم بیام دیگه جواب این کامنتمم ببینم حتی
یه همچین آدم حساسی ام من رو کامنتام
چون واقعا برای گذاشتن کامنتهای بلند از یه سری چیزام باید بزنم یه پست میخوام بنویسم سه روز طول میکشه وقت ندارم خداییش
اما تو خیلی برام مهمی دوستت دارم و چون قراره مامان بشی در مقابلت احساس مسئولیت میکنم
اصلا من چرا تو رو دوست دارم؟ نمی دونم والا

در مورد خواسته های این شکلیت هم با شوهرت بیشتر حرف بزن خب بهش از اول میگفتی ظرفا رو میشوری من حالشو ندارم مثلا

نمیتونم دست خودم نیست :))
حساس گفتی تموم شد؟؟ کچلی اصن :))

من عاشق تو ام اصن :)
خوب بسکه من دوست داشتنی ام دیگه ^_^

خوب گاهی معلوم میشه این حال نداشتنه.. دوست ندارم زن همیشه بخواد حتما خوب مرد کافیه گاهی به عقلش رجوع کنه دیگه.. وقتی دو روز یه ظرف تو ظرفشوییه خوب حتما زن یه مرضی داره که نمیشوره دیگه.. حالا مرد خودش بره بشوره خدا قهرش میاد ؟؟ :/ اینجوری خلاصه ^_^

حوس شِنگ کردم
روی زمین خودش سبز می شد و ما می کندیم و میخوردیم
برامون هم مهم نبود چقدر خاک و خول روش نشسته
واقعا می چسبید، مخصوصا تر و تازش :)

*هوس
وای شما چقدر باحال بودید.. البته من هم نشسته خوردم ^_^
شنگ عالیه اصلا :)

اره دیدم برای همین بهت گفتم 
فکرکردم دیگه مث قبل نیس :))
میبینی چقد مبهم کامنت میدم که نیازی به سانسور نیس 
;-)

مرسی از احوالپرسیت
إی میگذره ولی شکر خدا بازم خوبه
یه دوست داشتم که ازش پرسیدم خوبی میگفت
درسته مشکلم حل نشده اما خداروشکر ارومم
منم همونم خب مشکلات حل نشده زیاد دارم اما امروز اروم اروم نیستم اما ناراحت هم نیستم
اوایل سال خیلی درس خوندم 5 روزه که درس نمیتونم بخونم
چون پنج روز پیش سرجریانی باز بهم ریختم
امیدوارم از فردا همون انرژی اوایل برگرده سراغم
ممنونم ازت عزیزم
ببخش زیاد نوشتم
برام دعا کن هم برای درس هم چیزای دیگه 
مرسی 

باز به  قربون حواس جمع تو :/

قربونت برم.. خوبه که نا آروم نیستی :)
حتما برات دعا میکنم :)

راستی واقعا دوس داری خوردن چشم  رو
وااای چطوری اخه 

عاشقشم ♥♥

مثل هلووووو ^_^

داری از کدوم عقل در مورد مردا حرف میزنی که باید بهش رجوع کنن؟
آقا به پیر به پیغمبر به دین به آیین اون سیناپسه که باید تو مغز یه مرد ارتباط برقرار کنه بین یه عمل زن و علت اون عمل کار نمیکنه اینو باید به چه زبونی دیگه به زنها حالی کرد
مرد رو باید همه چیو مستقیم بهشون گفت وگرنه خودشون نمی تونن درک کنن
تو اون موقع داشتی از بازی کردنش دق میکردی اشک می ریختی میگفت مامانت اینا از پیشت رفتن ناراحتی همین چندوقت پیش تو مسافرت تو از یه چیز دیگه ناراحت بودی اون ربطش میداد به یه چیز دیگه
الان من دیگه به عقل تو دارم شک میکنم
چقدر باید بگذره و چندهزاربار شوهرت نباید بفهمه تو چته تا تو بفهمی اون نمی تونه شرایط رو به هم ربط بده؟
توقع داری یه معلول پاشه بدوه؟ نمی تونه خواهر من 90 درصد مردا نمی تونن اون سیناپسه خرابه تو مغزشون
یه کم به عقلش رجوع کنه این جمله ایه که وقتی یه زن میگه من دلم میخواد با تیر بزنم تو مغزش

چند وقت پیش مامانم باز هم مثل تمام 40 سال گذشته اینو گفت و من بهش گفتم هروقت تو فهمیدی که اون متوجه این داستان نمیشه اونوقت میشه امید داشت اونم قبل از اینکه تو بگی بفهمه چته یعنی بعد از 40 سال و بعد 40 میلیون بار نفهمیدن حالت توسط شوهرت هنوز توقع داری اون بفهمه... تو دیگه کی هستی

من نمیدونم ما زنها میمیریم اگر مستقیم به شوهرمون بگیم چمونه وچی ازشون میخوایم؟
دیدی گفتی پاشد انجام داد خب همیشه بگو حداقلش اینجوری اگر انجام هم نده دیگه می دونه دردت چیه

از من به تو نصیحت اگر میخوای تو هم مثل مامان من بعد از 40 سال هنوز از نفهمیدن شوهرت قبل از گفتن مستقیم خودت گله نکنی رو خودت کار کن توقعت رو در این مورد از بین ببر و مستقیم به شوهرت همهء خواسته هایی که دوست داری اون بدونه رو ب بگو نمیمیری به خدا تازه اون هم تکلیفش خیلی مواقع روشن میشه و حالش بهتر میشه

O_o

همه جای مغزشون درسته دقیقا اون که واسه فهمیدن زناست خرابه؟؟؟
باشه من تلاش میکنم توقع در این موارد رو بذارم کنار و مستقیم حرفامو بزنم از این به بعد..
هعععی ... 

یه چیزی ام به نوستالژیک بگم
یعنی شما میگی خدا یه بدن سالم به شما داده عقل هم داده علم هم داده نعمتهای خوب هم برای تناول اعطا کرده بعد شما بیای با دست خودت به بدنت ضرر بزنی مریض بشی میشه امتحان خدا؟
به نظر من که میشه رد شدن در امتحان خدا

یعنی خوردن لیتر لیتر روغن و لیوان لیوان شکری که علم امروز داره میگه اینا سمه زیاد وارد بدنتون نکنین میشه لذات دنیوی؟

این طرز فکر که شما از قوانین و مقررات خدا سرپیچی کن و بعد اگر مشکلی پیش اومد بذارش به حساب امتحان خدا و خودت رو از زیر بار مسئولیتی که رو دوشت بود خلاص کن از کدوم جهان بینی میاد؟

ببخشیدا ولی چون حس کردم یکی از ان کامنتای هفت تیر لازم از نظر شما کامنت من بود چون متفاوت بود از بقیه کامنتا این سوالات رو پرسیدم

و بهتره بدونین یه تعدادی آدم همین الان که ما داریم با هم حرف میزنیم تو هندزندگی میکنن که بالای 500 سال سنشون هست هستن و شما می تونی بری به دیدنشون
و اینها از خودشون و زندگیشون و تغذیه اشون مراقبت کردن و فعلا که تا الان مرگ رو شکست دادن
اگر آدرس چیزی هم از اون آدمها خواستی و یه روز تصمیم گرفتی بری ببینیشون کتاب معبد سکوت رو تهیه بفرمایین و اقدام بفرمایین برای دیدن اون ادمهای واقعی

نوستال کوجایی؟؟؟

عزیزم:))))))

:*

۲۷ فروردين ۱۵:۳۴ خانوم خونه
سلام عزیزدل جان...
خوبی خانومی ؟
روز تعطیل خوش میگذره ؟
من بفدات ...دوسنان همینن تا وقتی کار داشته باشن و چیزی بخوان دور و برتن و بعدش غیب میشن...
الهی ...پس حسابی اقات کمکت کرد...افرین...جذبه داشتنت منو کشته جیگر...
ایشالله به همین زودیا مامان می شی

سلام عسلم..
قربونت بشم..
امروز کلی کار دارم اما گفتم بشینم کامنتا رو تایید کنم و چند تا پست بخونم..
خوب نمیشه که :((
جذبه ^_^
ووویی  میرررسی :)

۲۷ فروردين ۱۵:۵۵ خانوم خونه
جیگرت توو حلقم...

خودم میام کمکت...

قررربونت بشم من :))

عاشقتم یعنی ^_^

چه خوب که جناب شوهر به حرفت گوش داد و پاشد کمکت کرد :)))

اووووووووووخی نی نی دختر دوس دارید؟یا پسر؟ نگو فرق نمیکنه که میزنم میکشمت  خخخخخخخخ

اوهوم :)

فرقی نمیکنه سالم باشه :))

اما اگه دختر باشه خیلی خوشحال تر میشیم :)
باز هر چی خدا بخواد..

یعنی این حرف گوش کنی و اقرار به اشتباه اون قدر کمیاب بود که همه ذوقشونو تو کامنت ها نشون دادن :-)
ایشالا در بهترین زمان ممکن بچه دار بشین

حتی میتونه تو لیست عجایب جایگزین باغهای معلق بابل شه :)

ممنون عزیزم :)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
سلام!
به وب من خوش آمدی.
مشخصات منو میتونی از قسمت *بلاگر شناسی* بخونی.
اگر که خاموش همراه منی خواهشا موقع پستهای رمز دار روشن نشو!
اگر وب داری و کامنت میذاری خواهشا آدرس بذار شاید لازم شد :)

دوست خوبم!
اینجا یه رسانه ی مجازیه اما یادت نره ما آدم های واقعی هستیم..
از شکستن دل همدیگه با حرفای نامناسب پرهیز کنیم.
هدف از ایجاد این وب صرفا ثبت دلنوشته های من و گهگاهی نوازش طبع لطیف شما با شعره.
تمام نیکی ها و بهترین های دنیا از آنِ شما و سرِ راهِ شما باشه.
ان شاء الله.
آرشیو مطالب
شهریور ۱۴۰۱ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۲ )
فروردين ۱۴۰۱ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۳ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۴ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۵ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۶ )
دی ۱۳۹۹ ( ۱۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۵ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۴ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۴ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
دی ۱۳۹۸ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۳ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
دی ۱۳۹۷ ( ۵ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۶ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۴ )
دی ۱۳۹۶ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
موضوعات
روزنوشت (۲۱۶)
شعر نوشت (۵)
پخت و پز نوشت (۴)
عکس (۱۰)
مناسبت نوشت (۵)
زبان در خانه (۱)
پیوندهای روزانه
اجاره مبله در تهران
گرسنه ها بخوانند :)
مامان-بابا ها بخوانند 2 :)
مامان-بابا ها بخوانند 1 :)
همه ی خانم ها بخوانند :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان