16 بهمن 99

سلام دوستان.

اول عذر خواهی میکنم بخاطر چند تا کامنتی که با خیلی تاخیر تاییدشون کردم...

الانم دارم این پست رو تو نوت پد لپ تاپ مینویسم و منتظرم گوشیم روشن بشه ببینم میتونم با اینترنتش این پست رو ثبت کنم یا نه؟


بابت گوشی واقعا کلافه هستم اصلا بنا رو گذاشته رو یاری نکردن. بعد از باز کردن دوربینش و هنگ هایی که میکرد الان وقتی مودمش میکنم هم هنگ میکنه و الان فعلا ری استارتش کردم منتظرم بعد از ده ساعت ببینم بالا میاد یا نه :/


خوب من از حال و احوالم چی بگم؟ معمولی ام. روزهایی که گذشت معمولی رو به بد بودم اما امروز که بیدار شدم حس کردم معمولی رو به خوبم و با خودم گفتم تا نپریده بیام تند تند یه کم جیک جیک بکنم باهاتون :)


حس میکنم یه عالمه کار دارم که همشون رو هوان و درست هم فکر میکنم...  ولی خوب تا اول افکار پراکنده ام رو نظم ندم نمیتونم کاری هم بکنم...

برای همین امروز قصد دارم دو تا کاغذ بزنم رو کمدم.

1.لیست کارهایی که قبل رفتن باید بکنم.

2.لیست لوازمی که باید بخرم.

 

اوم چقدرم هوای امروز خوب و عالیه. کوروش که صبح بیدار شد من تو اتاق نبودم.صدام زد.با یه صدای آروم امن.رفتم تو اتاق و دیدم نشسته توی تخت و با خوشحالی میگه دیدی روز شده و منم مهربونم؟ منم رفتم کنارش نشستم و یه عالمه در مورد اینکه آفتاب دراومده و خوشحاله و مهربونه حرف زد برام. 

همیشه اون طرز بیدار شدنش و شادی اش برای روز شدن و فرصت دوباره انجام دادن کارهای مورد علاقه اش منو به وجد میاره... اگه هممون هر روز همینجوری بیدار میشدیم دنیا گلستون میشد و مطمئنم.

 

یه گلدون جدید خریدم. گل سیکلامِن . رنگ ارغوانی. وای خیلی زیباست.خیلی خوشحالم که دو سه هفته دیگه میتونم بشینم و گل و گلدون هامو صفا بدم. خوشحالم از خواب زمستونیشون بیدار میشن. زمستونی سرد و سختی گذشت براشون و گلهای تو راه پله خیلی صدمه دیدن. گلهای بالکنمم همینطور و دو سه هفته دیگه میخوام گلای آسیب پذیرو که دارن خشک میشن از جا دربیارم و تو بالکن فقط برگ بیدی های مقاوم بکارم. فکر کن من از این جا میرم بعد آدم بعدی که میاد مستاجر میشه با خودش میگه وای چقدر خفن بوده این خانم قبلیه و چه بالکنی برام به جا گذاشته.انم از همینجا آرزو میکنم اونجا رو انباری نکنه :)

دو تا نژاد سبز تیره و بنفش و سبز برگ بیدی رو دارم دنبال دو تا نژاد دیگه شم که بکارم و کیف کنم .

یه چیز دیگه هم که بی صبرانه منتظرشم اومدن پامچالهای تو سبده. آخه اگه بخوام گلدونی بخرم خیلی گرون میشه... 

 

دیگه این چند روزی که گذشت به جز اینکه تو خودم بودم و کمی کتاب خوندم و فرندز دیدم ، یه ذره هم خونه ی مامان اینا رفتم. ولی باز کیک درست نکردم. ولی بدم نشد چون هر دو تا آبجی هام جعبه های شیرینی خریده بودن برای روز مادر...  ولی من پیش مامان بودم از شب قبلش و خوش گذشت بهمون. برای نهار هم من جوجه کباب درست کردم. میدونید خیلی خوشحالم که یه جوجه کباب زن حرفه ای شدم دیگه ؟  بعدم کوروش با احمد رفته بود جایی و منم با مامان و بابام زدیم بیرون. مامان میخواست پارچه مانتویی بخره. اینه که رفتیم تو پارچه فروشی و بابامم اونجا براش یه پارچه مانتویی هدیه گرفت و حسابی دلبری کرد...  میدونید بعضی وقتا مامانمو وروجک صدا میزنه؟ تو این سن و سال :) دیروزم اومدیم خونه مامانم داشت تشکر میکرد بابام گرفت ماچش کرد ما هم عین دیوونه ها کلی دست زدیم و هورا کشیدیم و من سوت میزدم... عروسی گرفته بودیم اصلا...

بعد میدونید چی خیلی خوشحالم میکنه؟ ارتباط کوروش با مامانم عالی شده... میبوسدش و تو آغوش میگیردش...  فکر میکنم از وقتی من نگاهم به مامان بهتر شد و بخشیدمش کوروش کم کم بهش نزدیک شد. نمیدونم شایدم مالیخولیایی شدم و ربطی نداره :/

 

بعد از پارچه فروشی هم رفتم برای کوروش خمیر دندون خریدم و بعدم طلافروشی!

میدونید بابام اینها یه طلافروش اینجا دارن آشنا.دیگه منم که میدونید طلاهامو وقتی سیاوش اونجا پول لازم شده بود فروختم.اما یه زنجیر پلاک از مامانم هدیه داشتم که خیلی ارزشمند بود برام. پلاک اونو نگه داشته بودم و دیروز براش یه زنجیر برداشتم.با یه گوشواره میخی گوی براق کوچک.که همشون شدن 6 تومن و قرار شد تا قبل عید پولشو بدم.سه تا قسط دو تومنی و خوب خوشحالم دیگه.یه هدیه نیم ست از سیاوش هم دارم که اونم زنجیرهاشو فروختم اما ساختنیه و باید بدم باز برام بسازنش که اونو دیگه باید بذارم سالهای آینده و یه طلا ساز درست حسابی بدمش.

 

اوم به به هنوز احساس انرژی میکنم... پس دیگه بلند شم برم برنج نهارمو پیمونه بزنم و سالاد شیرازی جانمو درست کنم و مایه ی لوبیا پلومو بپزم و کیف کنم.

 

آخر هفته ی خوبی داشته باشید همگی :)

مینا جونم چقد نگهداری از گل ها حس خوبی میده به آدم

روزت مبارک مامان مینا به به به کوروش مهربون🥰

بنظر منم رابطه کوروش با مامانت به بخشش تو ربط داره

طلاهات مبارکت باشه عزیزم

توهم روزای خوبی داشته باشی عزیزم

واقعا همینطوره. نمیدونی که من چقدر الان از دیدن کالانکوئه ای که شدیدا آفت داشت اما چند دوره سم پاشیش کردم و مواظبت کردم ازش و الان به گل نشسته ذوق میکنم 😍

ممنون گلکم. 
خیلی عجیبه :) 
ممنون بهار جان. بذار برای بار هزارم بگم عاشق اسمتم


۱۶ بهمن ۱۲:۴۷ زهره ی روان

چقدر ارتباط مامان باباتو دوست دارم مینا

چه بد که نه تنها بابا مامانم ابراز نمیکنن حسشون رو به همدیگه حتی منم روم نمیشه ابراز کنم.

 

زهره من واقعا فکر میکنم شانس خیلی بزرگم تو زندگی دیدن محبت مامان بابام بوده. یه خاطره ای از زیر پنج سالگیم دارم که هنوز کنار مامانم میخوابیدم قبل خواب با موهاش بازی میکردم و یه پامو میذاشتم رو شکمش.بعد دیگه یه ذده تحمل میکر بعد میگفت دیگه بسه بخواب. به سمت بابام برمیگشت و همیشه سینه ی لخت بابامو نوازش میکرد تا بخوابن. من هربار سینه ی سیاوشو نوازش میکنم برمیگردم پیش مامان و بابام انگار. 

آخه مامان و بابام با عشق زیاد و پر تب و تابی ازدواج کردن زهره. ولی همیشه فکر میکنم بابام حروم شد . مامانم الان که پیره هر روز دهن بابامو سرویس میکنه و خیلی دعوا درست میکنه و کنارشون بودن گاهی سخت میشه.هر کی بود بابامو رو سرش میذاشت. بخوام از کاراش برای مامانم بگم باید یه کتاب بنویسم. 
تو باید یه راهی پیدا کنی زهره و میتونی حتما. شوهر با محبت من یه پدر مادر یخ داشته اما یاد گرفته خدا رو شکر. تو ولی میتونی این شانسو به بچه هات بدی که تو خونه یاد بگیرن و براشون بدیهی باشه

سلام دخترم... روزت مبارک
بسیار بسیار اومدمو رفتم اینحا بخاطر چند تا دونه کامنت قبلی🤭
حتی نگران هم  شدپم و مجبور شدم برم اینستا ببینم کجایی؟ خوبی؟ و اینا.( چون اینستا خیلی کم میرم)

عشقولکم... اون قسمت کتاب اکهارت رو ک بهت گفتم ، فردا واست عکس میگیرم میفرستم واتساپ.
چون امروز نمیشه به همون دلیلی ک خودت میدونی.

عاشق حرفای کوروشم...
یکی از فانتزیهام اینه یه روز ک از خواب پا میشه و زبون میریزه اونجا باشم و تا میاد به خودش بیاد یه لقمه ی چپش کنم😋😋😋

زنجیرت مبارکت باشه عزیزم💞
بوس بوس

 

 

 

 

 

 

 

 

سلام مینای زیبا... روز تو هم مبارک


شرمنده واقعا... اتفاقا یادت کردم و گفتم دیگه کم کم صدای مینا درمیاد :))

ممنون از سخاوتت عزیزم.
فانتزی بود یا ژانر وحشت. ول کن بچمو خخخ نخورش خاله اش
عزیزمی میبوسمت. 

کاش من جای کوروش بودم

من صبحا پا میشم میگم هوف باز روز شد😂

طلاهات مبارک عشقم

کاش هممون جای کوروش بودیم 😁🤦🏻‍♀️


ممنون عزیز

۱۶ بهمن ۱۶:۴۳ سایه نوری

پست شیرینت رو خوندم مینا..

اسم گلهایی که گفتی رو یادداشت کردم🤗

 

و عشق زیبای طولانی پدررو مادرت... 💙

 

واسه اون پست pms هم حرف داشتم که دیگه بعد میگمشون 

سایه ی عزیزم 🤗

چه جالب 😍

مامان و بابام ... الان مامانم اینجا بود ، وسط حرفاش گفت خودش اینجا نیست خداش اینجاست، بابات اول تا آخر زندگی عاشق من بود 😍 چقدر دلم پروانه ای شد آخه.

ای بلای کار امروز به فردا فکن 😁

۱۷ بهمن ۰۵:۳۳ گیسو کمند

چه طوری دلت میاد گل و گیاه بخری بعد بذاری برای یکی دیگه؟ من نمیتونم. ولی میدونی با این کارت کلی انرژی مثبت و نیروی عشق پخش میکنی🥰

دیدن محبت کردن های پدر و مادر به همدیگه یکی از انرژی بخشترین اتفاقهای دنیاست. من هنوزم بعضی روزها با این قدم میرم وسطشون میخوابم😁 ولی خب زودی بلند میشم نه از خجالت ،  بابام اینقدر قلقلکم میده دل و روده هامو به هم میبافه.

در مورد رابطه ی کوروش و مادرت هم مطمئن باش حقیقت داره مالیخولیایی نشدی دیدم که میگم. ابراز محبت و نیروی بخشش خیلی قوی و وسیعه خییییلی.

مینا یادته چند پست قبل گفتی لیست بالا بلند فیلم داری؟ چندتاشو دیدی؟ چندتاشو ندیدی؟ من یک عدد آدم فیلم لازم. به من فیلم لازم کمک کنید😁

گلهای توی راه پله مو میفروشم گیسو. اما خوب بالکنمو برای نفر بعدی درست میکنم عشق کنه. 


واقعا آره :) قدت هرچقدرم شد برو بخواب گیسو . من انقدر الان حسرت تو بغل بابام خوابیدنو دارم. اما خوب راه نمیده دیگه. 

جدی ؟؟؟ خوب چه خوب چون کیف میکنم عشقشو به مامانم میبینم. دیروز ازم میپرسید مینا ،عزبز جون عزیز دلِ توئه؟؟؟ 

نه یادم نیست چنین چیزی گفته باشم گیسو خخخ . ولی یادمه گفتم یه صفحه تو بولت ژورنالم درست کردم فیلمایی که تو ۲۰۲۱ میبینم رو لیست کنم 😁 الان که تو رفتی تا پنجشنبه جمعه. من تا اون وقت بهت لیست چند تا فیلم بی نظیر رو میدم. باید کمی فکر کنم . و تو فیلمای خوب لپ تاپمم نگاه کنم چی جمع کردم. چشم . 

۱۷ بهمن ۰۵:۳۵ گیسو کمند

داشت یادم میرفت طلاهات مبارک باشه عزیزم ان شاءالله به دل خوش و توی شادیهات ازشون استفاده کنی🥰

ای بابا مرسی عزیزم. من براشون ذوق آنچنانی ندارم.زنجیر رو برای دل مامانم خریدم چون فکر میکرد گردنبندی که بهم داده رو ممکنه فروخته باشم . میخوام ببینه هدیه اش چقدر برام ارزشمنده 

۱۷ بهمن ۱۶:۴۸ **نسیم **

مینا اول اینکه خوشحالم طلاها و رو تا حدودی احیا کردی مبارکه 

ان شالله سری بعد برای خریدن خونه تو انگلیس سرمایه گذاریشون کنی 

 

و رابطهء کوروش با مامانت با بهتر شدن رابطه مامانت با تو بهتر شده نه برعکس 

تو که ارتباطت رو درست کردی مامانت تونست به تو عشق بیشتری بده و در کنار تو به کوروش هم محبت عمیق تری می کنه و بچه ها هم که استاد دریافت انرژبها

از اون وری نگاه کن 

امیدوارم نفر بعد از تو تو قلبش اونقدر عشق باشه که بتونه از بالکنی که تو ساختی حسابی لذت ببره و انرژی های مثبتش رو سمت تو روانه کنه 

ممنون نسیم عزیزم. میدونی من هیچوقت طلا رو محض سرمایه نخریدم.البته اشتباه کردم. دیروز فکر میکردم کاش از همین آقا اینهمه سال میتونستم قسطی طلا بردارم برداشته بودم. الان یه عالمه طلا داشتم. (جهت سرمایه)

در حد تنفس دهان به دهانم نیست نسیم احیا چیه :) میدونی اونها چون هدیه های سیاوش بودن هیچی جاشونو نمیگیره. البته فدای یه موی سیاوش .

چقدر عجیب و غریب. چون من همش فکر میکنم مامانم تغییری نکرده. قبل از بخشیدن منم عشق میداد من پس میزدم.یا بهم نمیچسبید. 

الهی آمین . مرسی خوش قلب :) 

۱۷ بهمن ۱۹:۲۱ زهره ی روان

من اصلا بلد نیستم باید چکار کنم،باور میکنی،من اصلا دلبری بلد نیستم، زنانگی کردن بلد نیستم،قبلا هم گفتم،ربات وار و ماشین وار زندگی کردم،نه که حسی نداشته باشم،سرشار از احساساتم،فقط سرکوب کردم و رفتم تو جلد ماشینیم چون ابرازش سخت بوده و انقدر ابراز نکردم الان  که میگی سینه شوهرتو نوازش میکنی ،میگم عه چه جالب،یعنی اینم یه روشه ؟😁😁😁

میدونی من هم از جمله ی خنده دار آخرت خندیدم هم دهنم سه متر باز موند :/ 

مگه زندگی دووم میاره اینجوری که دو تا بچه هم داشته باشید :) 
آخه من تو رابطه ی شما یه عشق  و احساس ملویی دیدم و کیف کردم ازش . اصلا باورم نمیشه این کامنتت رو . 
حالا کیفیت رابطه کلا به کنار... دختر پس تو نصف لذت های زندگی رو نچشیدی که :) دست بجنبون :) 

چرا این گوشیا دارن تو این اوضاعِ بد اقتصادی همه زورای آخرشونُ میزنن؟ :|

 

بنجامینِ ما که از سرما تک تکِ برگاش ریخت و بعدم کلاً خشک شد ...

من َم امیدوارم اونی که بعد از شما میاد تو این خونه، ذوقِ همچین بالکنیُ داشته باشه

وگرنه که اگه یکی مثلاً شبیهِ مادرشوهرِ من باشه، اونجا رُ میکنه آشپزخونه و رخت آویز :دی

اینورشم یه جوری پرده کشی میکنه که هیچ نوری جراتِ نفوذ نداشته باشه !!

 

ای جانم ^____^ مامان بابای عاشقتُ به قربون :***

چقد دوس دارم عشق تو این سن و سالُ ^___^

خدا برا هم و برا شما نگهشون داره ایشالا :***

همینو بگو .اسم خودشونم گذاشتن هوشمند🤐

بنجامین برگ ریزون داره . به همون روال سابق نگه داری کنید دوباره جون میگیره احتمالا.
وای خدا نکنه خخخ مامان منم همینه البته . 

مرسی مهلا جان... خدا کنه خودمونم اون شکلی باشیم . 

دخترم کجایی؟؟؟

عزیزم زیر سایه ات.

رو به راه نیستم خیلی

مینا جانم سلام

چقدر پست های پر انرژیت بهم انرژی و نشاط میدن. رنگ و بوی زندگی ... امید... عشق ...

آدمهایی مثل تو عاشق گل و گلدون و زیبایی های زندگی هستن. کار خوبی میکنی که بالکن خونه رو پر از زیبایی میکنی و تحویل میدی. 

نتونستم روز مادر بیام اینجا ولی هر روز روز مادره. اصلا غیر از این نیست

روز مبارک مادر مهربون

 

خریدت هم مبارک باشه عزیز دلم :*

سلام باران جانم.


ممنون از محبتت عزیز

آره اگخ خدا بخواد کم کم زمانش داره میرسه :)


عزیزم ممنون با محبت جان :)

شما تاج سری💖💖💖

ای وای عزیزکم☹️

 

مینا من فراموش کردم اون چیزی رو ک گفته بودم واتساپ برات بفرستم ،روم سیاه...

ان شاالله فردا میفرستم برات

مرسی از محبتت مینا جانم

۲۳ بهمن ۰۵:۲۹ گیسو کمند

الهی کوروش جانم چقدر با احساسه🥰

کجایی مینا؟ خدا نکنه رو به راه نباشی.

یکی از انگیزه ام هر پنج شنبه/جمعه اینه که بیام پستهات رو بخونم🥰

الو؟ صدا میاد؟

:) آره کوروش جوهره ی خوبی داره


هستم... کج دار و مریز طور :)


عزیزم... تو خودت بمب انگیزه ای . چه بسا تو هفته ای یه بار میای میل نوشتن منم کور شده باشه.

۲۳ بهمن ۲۳:۱۲ سارینا2

سلام

الان پستت رو دیدم

طلاها مبارک.

چه پسر خوش زبونیه این کورش خدا حفظش کنه

چه خوب که اثر مثبت از خودت به جا بذاری 

ان شاالله که تو خونه انگلیستون هم مستاجر قبلی از این آثار فرح بخش ، به جا گذاشته باشه

راستی مینا جان درخت پرتقال خیلی دردسر داره؟

گفتم شمال هستی شاید بدونی

ما می خواستیم بکاریم آب و هوای شهرمون هم تقریبا شبیه شماله ولی یه نفر گفت درخت حساسیه

گفتم بپرسم ببینم واقعا اینطوریه یا خیر؟

سلام عزیزم... 


سلامت باشی عزیز.

آخی چه دعای قشنگی کردی... مرسی سارینا.

نه بابا خیلی درخت عالی ای هستش. فقط فکر کنم سالی یک یا دو بار سم پاشی میخواد که باید از فروشگاههای محصولات کشاورزی تهیه کنید و بابای من سالی یه بار کود حیوانی هم پاش میریزه اما کودای گیاهی هم هستن که میشه داد .ولی کلا بی دردسره. خیلی ها همین کارایی که میگم رو هم نمیکنن درختاشونم همیشه سبز و پر بار و سلامتم هست :)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
سلام!
به وب من خوش آمدی.
مشخصات منو میتونی از قسمت *بلاگر شناسی* بخونی.
اگر که خاموش همراه منی خواهشا موقع پستهای رمز دار روشن نشو!
اگر وب داری و کامنت میذاری خواهشا آدرس بذار شاید لازم شد :)

دوست خوبم!
اینجا یه رسانه ی مجازیه اما یادت نره ما آدم های واقعی هستیم..
از شکستن دل همدیگه با حرفای نامناسب پرهیز کنیم.
هدف از ایجاد این وب صرفا ثبت دلنوشته های من و گهگاهی نوازش طبع لطیف شما با شعره.
تمام نیکی ها و بهترین های دنیا از آنِ شما و سرِ راهِ شما باشه.
ان شاء الله.
آرشیو مطالب
شهریور ۱۴۰۱ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۲ )
فروردين ۱۴۰۱ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۳ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۴ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۵ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۶ )
دی ۱۳۹۹ ( ۱۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۵ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۴ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۴ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
دی ۱۳۹۸ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۳ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
دی ۱۳۹۷ ( ۵ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۶ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۴ )
دی ۱۳۹۶ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
موضوعات
روزنوشت (۲۱۶)
شعر نوشت (۵)
پخت و پز نوشت (۴)
عکس (۱۰)
مناسبت نوشت (۵)
زبان در خانه (۱)
پیوندهای روزانه
اجاره مبله در تهران
گرسنه ها بخوانند :)
مامان-بابا ها بخوانند 2 :)
مامان-بابا ها بخوانند 1 :)
همه ی خانم ها بخوانند :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان