12 فوریه 2021

بچه ها سلام.

 

بالاخره دری به تخته خورد و من اومدم باز یه کوچولو بنویسم.

 

عصر روز جمعه است و کوروش  یه ربعی میشه که خوابیده.

از صبح که بیدار شده گفته مریض شدم و سرفه میکنه و دماغشو بالا میکشه.خوابوندمش استراحت کنه.تا عصر براش شربت بخرم.

 

تا همینجا نوشته بودم که کوروش بیدار شد. الان بعد از اینکه یه ساعت تو بغلم با صدای بلند گفته مریض شدم مریض شدم و به پهنای صورت اشک ریخته ،تازه یه کم آروم شده و منم اومدم پستمو تموم کنم.

 

خوب اوضاع و احوال من خیلی خوب نیست. مادر امید فوت کرد بچه ها و من تمام خاک سپاریش با دیدن امید انگار به دلم خنجر میزدن.بعد هم که دیگه سنگهای آرامگاهشو که گذاشتن امید نشست و شروع کرد گریه کردن من رفتم کنارش و دستشو تو دستم گرفتم تمام مدت و کنارش اشک ریختم و براش دستمال تمیز بردم و خواهرم هم سمت دیگه اش بود .ولی خوب این وسط ماجراهای خانوادگی هم برامون پیش اومده و حال منو بدتر کرده .

 

این وسط من در حال وداع با یه سری آدم هم هستم که یک زمانی دوستشون داشتم اما الان مصاحبت باهاشون و کنارشون بودن فقط حال منو بد میکنه..

 

ارتباط خوبی با خود خودم ندارم. سرگشته و پریشون شدم. ارتباط خوبی با کوروش هم ندارم.

 

پری روز میخواستم از خونه ی بابا برگردم یه نگاهی به گلهای آبی وسط حیاط کردم و یه نگاهی به شکوفه ها... اما خوب انقدر بی روحم که نمیتونم خودمو با اون عشق و جریان هماهنگ کنم و اون لذت واقعی و عمیق رو ازشون ببرم.

دیگه عشق از نگاهم وارد نمیشه و تو دلم رشد نمیکنه و تو سرم میوه نمیده...

 

هیچ کاری که دوست دارمو نمیکنم. چرا؟ چون دست و دلم نمیره. نه دوچرخه سواری میرم نه کیک میپزم نه سنتور میزنم حتی. 

فقط تو این دنیا با سیاوش حرف میزنم و عشق میکنم. 

کوروش رو خیلی دوست دارم اما نمیتونم توضیح بدم چرا عشقم باهاش به جریان نمیفته .یا جریانش مثل رودخونه های وسط کوهستانای پوشیده از برف ، زیر یه لایه یخ قایم شده...

 

خوب تمام ماجرای من فعلا همینا با یه عالمه شاخ و برگ بود اما الان نمیتونم بنویسم چون کوروش حالش وحشتناک شده و داره شدیدا گریه میکنه. سرش رو پای منه و همش میگه گلوم داره پاره پاره میشه.

برم براش پلارژین کیدز بخرم و کنارش باشم تا شب بهش یه سوپ بدم ببینم آروم میشه :(

چرا یهو اینجوری شد آخه طفلکم :(

 

فعلا بچه ها :(

سلام مینا

روح تمام رفتگانتون شاد

امیدورام کوروش زود خوب  بشه

همینطور خودت

سلام عزیز دلم.


ممنونم از مهربونیت :) میبوسمت

ای جانم کوروش شیرین زبون 

کاش هیچ بچه ای مریض نشه هیچ وقت احتمالا امشب بهش سخت میگذره ولی فردا حتما حالش بهتر میشه 

 

الهی آمین.


مرسی سهیلا جانم 

۲۴ بهمن ۲۰:۲۱ اون روی سگ من نوستالژیک ...

ان شالله زودی خوب شه عزیزکم

توهم زودی خوب خوب وسرحال شی عزیزم:**

مرسی عزیزم :)

۲۵ بهمن ۰۱:۴۰ زهره ی روان

تا فردا خوب شده،همه مادرا و بچه‌ها از این شبای سخت داشتن.

روحش شاد باشه

عزیزم ممنون 

سلام میناجانم.

خوبی عزیزم؟
کوروش بهتره انشاالله؟

برای فوت مادر امید متاسف شدم.خدا رحمتش کنه و به بازماندگانش صبر و آرامش بده.

 

عزیزم من احساس میکنم خسته ای...روحت خسته ست...

اما به خودت سخت نگیر...همه چیز درست میشه.

وقتی بری و کنار همسرت باشی قطعا حالت خیلی خیلی بهتر میشه و من میدونم که میای همینجا تو وبلاگ مینویسی که چقدر حال و روزت خوبه و چقدر تمام وجودت پر از عشقه....

 

میبوسمت روزت خوش.

سلام عزیز. آره شکر خدا کوروش خوبه کلا. یعنی مریضه اما دیروز خیلی حالش بد بود امروز سرحاله حداقل .


خدا بیامرزدش واقعا.

آره آوا خسته ام. زیادی شل شدم. 
آمین

مرسی عزیز

سلام این امیدکیه.؟ 

سلام.شوهر آبجیمه. قبلا درباره اش نوشته بودم

سلام مینا جان

گل پسرت بهتره؟

خدا رفتگانتون رو بیامرزه:(

احساس میکنم از وقتی جواب مثبت اومده بی قرار تر شدی .درسته؟

سلام گلم ممنون کوروش بهتره .


سلامت باشی

اوم یه جورایی آره .

سلام مینا جانم

روز بخیر💞

امیدوارم تا الان هم خودت بهتر شده باشی و هم کوروش♥️♥️♥️

مینا اگر کوروش بد خوراک نیست دمنوش آویشن معجزه میکنه براش.

 

مینایی جونم...

لطفا دوباره سرحال و پراز امید شو...

میدونم دیگه داری لحظه شماری میکنی واسه ی رفتن اما عزیزم خودت گفتی در خوشبینانه ترین حالت چندین ماه طول میکشه.

خب... حالا این چند ماه رو میخوای اینطوری باشی؟

میدونم ک جوابت منفیه اما دوباره بلند شو...

بلند شو و خودت رو بنداز توی مسیر...

افتادن ،روز ب روز آدمو افتاده تر میکنه.

بلند شدن اولش یه مقدار سخته اما همینکه کمرت رو صاف کنی و بایستی دیگه تمومه.

به این فکر کن که سخت ترین قسمتهای انتظار رو گذروندی و یه جورایی از سربالایی الان اومدی بالا و فعلا جاده صافه تا به امید خدا کم کم شیبش بره سمت سرازیری...

 

هنوزم چیزای زیادی هست برای لذت بردن...

امسال هم میتونی سرسبزی های شمال و جذابیتهای بهارش رو ببینی...

میتونی باز بری کنار دریا و لذت ببری...

گلهات...

خونه ت...

حانواده ت...

حیاط شگفت انگیز خونه ی پدریت...

هنوز فرصت داری تا روزهای قشنگ و بی نظیری رو توی کودکی کوروش براش رقم بزنی و خاطره انگیز بکنی براش.

میتونی کنار خواهرات باشی با وجود اختلاف سلایقت باهاشون.

و یه عالمه چیز دیگه که دیدگان بینا و روشن تو بهتر میبینتشون تا چشمهای کم سوی من(نسبت به دید زندگی).

جان دلم...

میگذره این روزا،مثل همه ی روزهای پر فراز و فرودی که گذشتن.

بلند میشی باز... مثل تموم دفعه هایی که بلند شدی.

بازم پر امید باش...

پر شکوه...

سپاسگذار...

دستات توی دستای پر قدرت خداوند

خودش پشت و پناهت باشه

میبوسمت خیلی زیاد♥️♥️♥️

سلام به تو عزیزم :)


ممنونم مینا. کوروش بد خوراک نیست. ولی آویشن دوست نداره. باز فردا براش دم میکنم با عسل بهش بدم. مرسی که گفتی

مینا خیلی دلم میخواد سر حال شم... وای نمیشه اصلا :(
 همش این نیست که بخاطر رفتن باشه مینا...

مرسی که نعمتامو یاوآوری میکنی... من خیلی ناشکر شدم. میدونم همشونو دارم اصلا نمیتونم ببینمشون با چشم عاشقم... برای این میگم نا شکر شدم :(


خیلی جمله های آخرتو دوست داشتم مینا. اینکه گفتی میگذره اینم مثل همه ی قبلیا که گذشتن...
درست میگی واقعا...
مرسی عزیزم. منم میبوسمت.

سلام مینا جون الان بهتری ؟

کوروش جان خوبه 

خدا مادر آقا امید بیامرزه 

برو یه کم سنتور نوازی کن حالت خوب میشه

سلام مهتا جان ممنونم.


کوروش خیلی بهتره شکر.

آمین. 

واقعا... میدونم که بزنم حالم بهتر میشه اما خوب زندگیم از نظم افتاده فعلا.

سلام عزیزدلم. 

خوبی؟ کوروش بهتره؟ بچه های بلا، تا یکم بی حال می شن، ادم کلی انرژی شو از دست میده.

اخی، روحشون در ارامش باشه 

سلام نجمه جانم. شکر خدا کوروش بهتره و سرحاله.

واقعا... اینا فقط باید آتیش بسوزونن.

عزیزم .آمین

مینا جانم سلام

روح مادر آقا امید شاد. درد بزرگیه. خدا بهشون صبر بده

 

کوزوش عزیزمون چطوره؟ بهتره؟ 

خودت بهتری؟ مینا زود خوب شو. باشه؟ میدونم کلافه و خسته ای ولی مقاومت تو خیلی بیشتر از ایناس.

سلام باران جانم.


آمین

کوروش خوبه جانم.خدا رو شکر

سعیمو میکنم باران :) هوووم نفس عمیق اصلا

۳۰ اسفند ۰۶:۰۶ گیسو کمند

واقعاً عجیبه بعضی روزها چه طور آدم و بی حس میشه نسبت به همه چی.

من اسمشو میذارم روحیه ی ابری با کمی رگبار و رعد و برق😄

بد نیست ... من یهو انرژی گرفتن بعدشو دوست دارم... اون برداشتای ما بدشون میکنه غم انگیزشون میکنه بنظرم. 

مثلا فکر کن به روزای رعد و برقی من. و مقایسه کنه با روزای رگباری سایه... 
انقدر لیدی طور بلده رفتار کنه با اون حالش

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
سلام!
به وب من خوش آمدی.
مشخصات منو میتونی از قسمت *بلاگر شناسی* بخونی.
اگر که خاموش همراه منی خواهشا موقع پستهای رمز دار روشن نشو!
اگر وب داری و کامنت میذاری خواهشا آدرس بذار شاید لازم شد :)

دوست خوبم!
اینجا یه رسانه ی مجازیه اما یادت نره ما آدم های واقعی هستیم..
از شکستن دل همدیگه با حرفای نامناسب پرهیز کنیم.
هدف از ایجاد این وب صرفا ثبت دلنوشته های من و گهگاهی نوازش طبع لطیف شما با شعره.
تمام نیکی ها و بهترین های دنیا از آنِ شما و سرِ راهِ شما باشه.
ان شاء الله.
آرشیو مطالب
شهریور ۱۴۰۱ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۲ )
فروردين ۱۴۰۱ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۳ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۴ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۵ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۶ )
دی ۱۳۹۹ ( ۱۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۵ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۴ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۴ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
دی ۱۳۹۸ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۳ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
دی ۱۳۹۷ ( ۵ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۶ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۴ )
دی ۱۳۹۶ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
موضوعات
روزنوشت (۲۱۶)
شعر نوشت (۵)
پخت و پز نوشت (۴)
عکس (۱۰)
مناسبت نوشت (۵)
زبان در خانه (۱)
پیوندهای روزانه
اجاره مبله در تهران
گرسنه ها بخوانند :)
مامان-بابا ها بخوانند 2 :)
مامان-بابا ها بخوانند 1 :)
همه ی خانم ها بخوانند :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان