WINTER 2020

خوب سلام به همه تون.

 

از وسط خونه ی خیلی سردم گزارش میکنم.چقدر شوفاژ وسیله ی نامناسبیه. حیف بخاری و شومینه نیست واقعا؟ یه ذره کمش کردم عصر یهو خونه شد سیبری و حالا هر چی زیاد میکنم گرم نمیشه.

خیلی عجیبه من فردای روزی که پست قبل رو نوشتم یک عالمه حرف دیگه داشتم و دلم میخواست بیام باز بنویسم که به چند تا دلیل نیومدم. اول فکر کردم ممکنه شورش دراد.بعدم خیلی کار داشتم. حالا عجیب چیه؟ اینکه الان یه کلمه هم از اون همه حرفم رو یادم نیست که هیچ. خیلی هم خاطره ی دقیقی از شنبه ام یادم نیست...

 

خوب من دلم میخواست بیشتر کارهای شب یلدام رو انجام بدم ولی خوب بیشتر دور خودم چرخیدم.یه سفارش ژله تزریقی داشتم.خوب من یه مشتر ثابت ژله دارم. مرغ فروش سر کوچه مونه! دیگه خیلی وقت برای ژله ها گذاشتم. یکی هم برای خونه ی مامانم درست کردم. حتما حتما حتما باید یه ست ابزار جدید بخرم... و سرنگ های جدید و زیاد... این ها پدر منو درآوردن رسما. ولی خوب اول دلم میخواد ببینم خودم میتونم درست کنم یا نه؟ اگه بتونم خیلی خوب میشه. حالا یه سنباده و یه قوطی رانی و یه چسب احتیاج دارم فعلا با سر سرنگ های مخصوص... خیلی دیر به دیر بیرون میرم من. برای همین خریدام همه شون میمونن. همش منتظرم ببینم کی میره بازار براش لیست خرید بفرستم!

دیگه حمامم رو هم همون شب کردم. میدونید من هر بار حمام میرم یه مراسم شکرگزاری مفصل اونجا انجام میدم.بعد یه مدت طولانیه یکی از چیز هایی که براشون شکرگزاری میکنم بزرگ شدن کوروشه.همین که نمیاد پشت در حموم صدام کنه. هم اینکه نگرانش نیستم که چه کار میکنه تنها چون میشینه پای کارتون.

وقتی بچه بود نمیتونستم یه دوش بگیرم که... 

البته من کلا همیشه خدا رو شکر میکنم کوروش اندازه ی کافی بزرگه. همین که حرفمو میفهمه . همین که باهام حرف میزنه . هم اینکه میشه سرگرمش کرد. هم اینکه تنها هم میتونه خودشو سرگرم کنه و انقدر بازی های توهمی مالیخولیایی سوپر قهرمانانه میکنه که اون سرش ناپیدا :)

 

حالا مادرایی که بچه کوچک دارن غصه شون نشه یه وقت ؟ میگذره . با هر سختی که باشه... دیگه من که انواع اسپاسم های عضله برای بغل گرفتن و شیر دادن رو . پا دردهای شدید برای رو پا خوابوندن رو. ریزش شدید مو رو . وقت نداشتن برای یه غذا خوردن درست رو . بی خوابی ها و خیلیییییی چیزاهای ذیگه رو پشت سر گذاشتم میتونم بگم میگذره. (ویرگول کیبورد رو پیدا نمیکنم مجبورم نقطه بذارم.)(تازه جای حرف پ و تمام اعراب ها هم عوض شده و مکافات دارم خلاصه)

 

بعد دیگه شنبه رو تعریف میکردم... نشستم انار دون کنم که دیدم مگه من میتونم برای شونصد نفر انار دون کنم؟ پشیمون شدم خلاصه.

شب شنبه کوروش خیلی بد خواب شده بود و همش بیدار میشد. انگار تازه داره میفهمه ما داریم جدا میشیم و هوشیار تر از قبل میخوابه. تقریبا هر شب بیدار میشه!

آخرین روز پاییز من بیخودی تا بعد ظهر بی وقفه پای گوشی بودم! باید ژله رو ساعت چهار تحویل میدادم خواهرمم گفته بود سه میرن خونه ی مامانم.

دیگه افتادم رو دور تند و حالا نشور و مرتب نکن و وسیله برندار کی بردار.کوروش هم یکسره میگفت مینا؟؟؟ دوست داری چاکلت درست کنیم؟؟ 

یه کارتون براش دانلود کردم اسمش هست Tutitu .اینجوریه که یه سفینه طوری میاد یه سری وسیله میندازه رو زمین که آدم باید حدس بزنه چی از اون وسیله ها درست میشه؟ بعد سوار همشون میکنه و اسم وسیله رو میگه.چندین بار میگه .حالا من ندیدم قسمتی که شکلات درست میکنه.ولی خوب میدونم کوروش از اونجا یاد گرفته این چاکلته! یا فهمیده بستنی به انگلیسی چی میشه. یا یه سری لغت دیگه.

ساعت سه و نیم بود خودمو رسوندم به خواهر.

چه خوب شد با خودم شماره دوزی راه ننداخته بودم ببرم.چون همش همینجوریه.من همیشه تو جمعامون دارم شماره دوزی میکنم. طبق یه قانون نا نوشته هم شدیدا سریع تر از وقتی که تو خونه میدوزم انجامش میدم!

دیگه قرار بود همه مون لباس قرمز تن کنیم.منم یه تیپ جینگول زدم و گوشواره و گردنبند انارمو انداختم و کش برداشتم موهامو دو تا بافت بزنم و رفتیم.(آخرم بافت نزدم و فقط ریختمشون دورم)

آخ انقدر کوروش شنگول بود که اصلا یادش نبود کارتون ببینه. انقدر که با بچه های آبجیم بازی کرد و از سر و کولشون بالا رفت.

شام یلدا همیشه و هرسال معضله برای ما. همیشه میگیم یه چیز سبک باشه آخرش هم یه چیز درست میکنیم در حد ترکیدن!

اون شبم ماکارونی داشتیم.فقط خوبیش به این بود اول شب خوردیم. بعدم که نشستیم پای سفره ی یلدا.

بعد هر سال دیوان حافظ رو من میبردم. امسال یادم رفت :/ دیگه با آبجیام که انزلی و ساوه و انگلیس بودن تماس گروهی زدیم. بعدم من به سیاوش جانم زنگ زدم.بعدم ژله رو یادمون رفت بخوریم!

دیگه دیر وقت بود که قدم زنان برگشتیم خونه هامون... منم داشتم از خستگی تلف میشدم! ولی راضی بودم. هم ژله مشتری خیلی قشنگ شده بود. هم خونه  مامان اینا خوش گذشته بود . هم سیاوش تنها نبود. دیگه تو رخت خوابم که رفتم زنگ زدم باز با سیاوش کلی حرف زدیم. آبجیم اینا رفته بودن بخوابن .اتاق خوابا بصورت دوبلکس بالاست و هال و آشپزخونه هم پایینه. جای سیاوشم تو هال بود.دیگه داشت ظرفای نشسته ی آبجیمم میشست. گفتم نشور تو زحمتت میشه خودش فردا میشوره گفت نه من خیلی بهش زحمت دادم و امروز هم یکسره از صبح کار کرده خسته شده... قلبم براش تپید دوباره... 

 

بعد هم برق ها قطع شدن و خونه یخ شد.برای همین کوروش که برای آب بیدار شد من آوردمش تو تخت که تو اتاقش یخ نزنه...

 

امروز دیر بیدار شدیم اما قشنگ بیدار شدیم.اولا که بوسه ی شیرین کوروش بیدارم کرد و صدای قشنگش که میگفت ببین چقدر روز شده... بعد هم که چشممو باز کردم آسمون آبی خوشگلی بود که چند تا ابر سفید تمیز توش خودنمایی میکردن.

ولی خوب دیگه تا وقت نهار روز جهانی گند زدن به خونه شده بود! 

شکلات آب شده ریخت. شکلات داغم سر رفت گازو داغون کرد و باز اومدم بخورم رو فرش هال ریخت.درب سوپ خوری سرویس چینیم شکست... اصلا یه وضعی...

دیگه گفتم چاره ای ندارم. این اتفاقا افتادن. واقعا نفس کشیدم و زودی کنار اومدم. میدونید چون میخواستم کارای دیگه ای کنم این ها برنامه مو عوض کردن و من از این عصبانی شده بودم اول.به هر صورت دیدم من که گوشی کنار بذار نیستم در یک حرکت نمادین کلا خاموشش کردم و گفتم یا میمیرم یا خراب کاری ها رو درستشون میکنم.

تا ساعت پنج عصر کلی کار کردم. نهار که خوردیم و ظرف شستم و روی گازو برق انداختم و سینک رو جرمگیر زدم و قابلمه هامو مرتب کردم و دستشویی رو شستم و یخچالو تمیز کردم... بعدم رفتیم زباله ها رو انداختیم و اسکاچ جدید خریدیم و اومدیم خونه که احمد و آبجیم اومدن بالا. احمد میخواست برای پنجره ی اتاق کوروش که همیشه ی خدا میره بالاش میشینه محافظ به سبک خودش درست کنه. یعنی باورتون میشه کوروش دریلو برداشت و وسیله نموند که سوراخش نکرده باشه؟؟

منم تو اتاق خودم صورتمو اصلاح میکردم...  بعد از رفتن اون ها هم دو ساعت سنتور زدم و یه کلیپ گذاشتم اینستا... 

بعدم شام و دیگه همش خستگی...

واقعا خسته ام... خسته ی خوشحالی ام اما... تمیزکردن گاز و یخچال دو تا از کارهای سختن برای من و خوشحالم که الان از تمیزی جفتشون لذت میبرم.

خونه هم جز اتاق کوروش همه جا تمیزه.

الان باید برم یه شلوار بلند بپوشم که ساقهای پامو از یخ زدن نجات بدم و بخزم زیر لحاف قرمز گرمم و دعا کنم کوروش زودتر از صبح بیدار نشه و جیش هم نکنه! 

 

زمستون خوب و پربار و خوش خبری داشته باشیم همه مون :)

 

*** به نیت من و سیاوش فال گرفته حافظ جان فرموده : گل در بر و می در کف و معشوق به کام است/سلطان جهانم به چنین روز غلام است

*** قوی تر از اونی که فکرشو میکنی...

 

مینایی

ویرگول میشه شیفت و T

😄😍

عزیزم مرسی 

۰۲ دی ۰۲:۲۲ مهتاب

یلدات مبارک عزیزم چقدر چندین تا خواهر داشتن خوبه خدا جمعتون براتون حفظ کنه 

کوروش ناز نازی 😍

عزیزم مرسی...


آره خوبه شکر... 
کوروش سرتق 🤗

۰۲ دی ۰۷:۱۷ گیسو کمند

حافظ چه طور میفهمه ما چی میخوایم؟!

آقا کنجکاو شدم بدونم چندتا خواهرین؟

چی بگم آخه نمیدونم که . عجیبه


آقا شش تاییم :)

مینا جون هیچی بخاری نمیشه یه وقتا دلم میخواد بخاری رو بغل کنم ، 

الان شلوار بلند پاته:-)  

چه فال زیبایی اومده 

بغل چیه. فقط بشینی روش :دی


الان که جواب تو رو میدم شلوار جین پامه و بیرونم. 😂

اوهوم :)

سلام مینا،دیدی یه پیج هست میگه چیزهای خوب

یکیش برای من اینه مینا بگه وبلاگ به روز شد

مینا دختر من سه سال ودوماهشه هنوز در حیرت یه حموم حسابی ام،و منم وقتی کاملا تمیزم احساس سپاس و امتنان میکنم اما این احساس رو خیلی وقته بعد حموم رفتنام ندارم

منم دانشجوام و وقتی خونه خودمون بودم نوشتن یه تکلیف هزار سال طول میکشید اما پیش مامانمینا بودم کلی تکلیف رو یه هفته ای جمعش کردم تازه با اونا هم وقت گذروندم

وای قلبم خووووب...  مرسی


خوب بهار من شانس اینو دارم که گوروش کارتونیه. و منم اگه بخوام برم حموم زمان بندیشو با کارتون دیدنش یکی میکنم. 

عزیزم.هم دانشجویی. هم مادری. احتمالا اکثر کارای خونه رو هم انجام میدی... آفرین بابا.عالی هستی... 

چه عالی. بعد من تو شلوغی هم بهتر درس میخونم خخخ. 

مینا خدا وکیلی جرمگیر ریختی تو سینک؟

رنگ سینگ تغییر نکرد ؟

جرمگیر برای کاسهی توالت و حمومه برای سینک مایع مخصوص خودش یا نهایت وایتکس میزنیم 

من خونه قبلی وقتی رفتم اجاره کنم سینک ظرفشویی و شیرآلاتش همه اش لک جرمگیر داشت تو کل سه سالی که من اونجا بودم بابت اون لک ها فحشش دادم چون سینکم برق نمی افتاد هیچ وقت 

 

مطلب دیگه ای برای این پست به ذهنم نمی رسه ... فحش ها نمیذارن   

وای چقدر خندیدم...  داشتم میریختم با خودم گفتم یه چیزی بود رنگ سینکو تغییر میداد این نباشه... دیگه ریختم و سیم کشیدم و آب کشیدم فوری... 

عه دیگه نمیریزم. من کلا سینکم براق نیست الان ولی تمیزه همیشه حواسم بهش هست.تقصیر توعه با اون پیجی که برای من فرستادی هر روز دلم میخواد همه جا رو جرمگیر بزنم و تمیز کنم :)

مینا واقعیتش به جز تو و یکی از دوستام کسی به من نمیگه که عالی هستم چون درس میخونم

واقعیتش دانشگاه رفتنمو یوقتایی قایم میکنم چون بقیه فک میکنن کار بی خودیه و باید به بچه م برسم و یوقتایی حتی عقل ندارم یا زن زندگی نیستم وهیچی نمیشم آخرش و...

منم باید بدون کمک گرفتن از کسی به دانشگاهمم برسم تا بتونم حداقل لیسانسمو بگیرم

کسی هم نگه خودت باید بدونی که... البته اینو بهت بگم خیلی برای منم پیش اومده چندین تا کار رو همزمان و خوب انجام دادم ولی کسی متوجه نشده. بعد تو وبلاگ خیلی برام پیام گذاشتن و تشویقم کردن من با تعجب با خودم گفتم وااا با منه؟؟؟ 

الان بیشتر خودمو میبینم. 

ای وای دیوونه ای مگه ؟ مگر اینکه خودت هم فکر کنی کار بیخودی داری میکنی. وگرنه اگه آخرش هیچی هم ازش درنیاد همینکه به این کار علاقه داری خودش کلی خوبه. و کلی کار بزرگیه. ببین به نظرم کلا همین که دنبال علاقه هامون باشیم کار بزرگیه. 

پس قوی پیش برو دختر. هر روز دم آینه از جانب من لپ خودتو بکش بگو زبل خانوم صبحت بخیر 🤗

حالا خوبه اون صبورا دائم میگه من از جرم گیر استفاده نمی کنم 🤔

حتی وایتکس هم خیلی کم میزنه بیشتر از سرکه سفید استفاده می کنه و محلول شیشه شور که با میزان زیادی آب قاطی کرده 

نزن تو رو خدا جرم گیر به فلز نزن ... سینک باید برق بزنه و شیرآلات نیز 

😂😂😂 نه خدایی اولین بارم بود زدم. جو گرفته بود ...


دیگه نمیزنم. 

۰۲ دی ۱۴:۳۲ فاطمه ۲۳

ما خونمون بخاری داریم من میرم روش میشینم 😂

آفرین به تو... :) اصلا کاربرد اصلیش همینه

۰۲ دی ۱۴:۴۸ نرگس بیانستان

واییی خدایا :))) نسیم پیج صبوراجانباز رو برات فرستاده تو پاشدی جرمگیر زدی؟ :)))))))))))))))))))))) ننه بیگیر منو :))))))))))))))))

بذار اعتراف کنم منم هر وقت تنبلی ام میشه پاشم کارهامو بکنم اما حال شو دارم یه سر به پیجش میزنم همش دعاش میکنم. لامصب خیلی انگیزه میده ^_^

اون ویرگول هم شیفت و ف یا همون تی انگلیسی

ژله ات رو دیدم افرین بهت واقعا. مینا هزینه چطوری میگیری؟ بعد قبلا میدادی احمد میفروخت برات یا من اشتباه میکنم؟

یه سوال هم امیر پرسید گفت ازت بپرسم. راستش نمیدونم دلت بخواد جواب بدی یا نه. گفت سیاوش اونجا چیکار میکنه و چطوری درامد داره؟ اینو دلت خواست ستاره اش کن حتی. ماچ به ریختت

راستی گز رو نگفتی دخترم. چی میخوای چقدر میخوای؟

 

هه هه هه هه و .... 


حالا من به نسیمم گفتم خوشم نمیاد آدم تنقدر بشور بساب داشته باشه ولی نمیتونم اعتراف نکنم یکی از چیزایی که روم تاثیر گذاشته برای خونه و زندگیم اونه...
مرسی گلم. برای اون ژله هفتاد گرفتم . سی و پنج تومن پول پودر ژله هاش بود. 
آره قبلا میبردم مغازه ی احمد الان که کرونا اومده نمیبرم...
نه عزیزم الان کار نمیکنه و درامدی نداره. 

گز رو هم باشه موقع رفتنم بهت میگم نرگسی. ببرم با سیاوش بخوریم. 

۰۲ دی ۱۷:۴۵ حمیده

من از دست پسر چهار سال م نمیتونم برم یه دوش بگیرم. یعنی هردفعه که من میرم حموم حتما باید اونو هم ببرم. خدا اون روزو نیاره که من برم و اینو نبرده باشم، انقدر گریه زاری میکنه که رسما دیوونه میشم. برای همین به پسر بزرگه میگم ببرش تو اتاق خودت سرشو گرم کن. میگه مامان تو که دیروز حموم بودی که! حالا بیا این یکیو قانعش کن!! بعد از حموم با موهای خیس باید بچرخم، حوله هم نذارم سرم که میفهمه.حسرت یه حموم آدمیزادی بر دلم مانده!! 

خوب چرا ؟ 

به شخص شما وابسته است بیش از اندازه یا عاشق حمامه؟؟ 
هر روز تنها بفرستش بره حمام سیر شه.

وای وای عزیز دلم ممنونم

البته که من باعلاقه میخونم و کاری به انرژی منفیا ندارم

و اتفاقا تلاش میکنم که الکی مدرک نگیرم

 

جان جان :)

آفرین بهت

۰۲ دی ۲۲:۲۶ سایه نوری

فال حافظت دلم رو برد؛ به زودی محقق بشه واسه تون جانم... 

برم ببینم این پیجه چیه 😅

ممنون عزیزم. الهی آمین


سمیه نرووووو... اگه بری هر روز شلختگی خونه میره رو مخت... ولی اگه رفتی دیگه نمیتونی برگردی... هی باید برق بندازی. اگه برق نندازی فالوور درونت نمیگه حال نداره الان... فالوور درونت میگه پاشو پاشو تمیز کن :)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
سلام!
به وب من خوش آمدی.
مشخصات منو میتونی از قسمت *بلاگر شناسی* بخونی.
اگر که خاموش همراه منی خواهشا موقع پستهای رمز دار روشن نشو!
اگر وب داری و کامنت میذاری خواهشا آدرس بذار شاید لازم شد :)

دوست خوبم!
اینجا یه رسانه ی مجازیه اما یادت نره ما آدم های واقعی هستیم..
از شکستن دل همدیگه با حرفای نامناسب پرهیز کنیم.
هدف از ایجاد این وب صرفا ثبت دلنوشته های من و گهگاهی نوازش طبع لطیف شما با شعره.
تمام نیکی ها و بهترین های دنیا از آنِ شما و سرِ راهِ شما باشه.
ان شاء الله.
آرشیو مطالب
شهریور ۱۴۰۱ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۲ )
فروردين ۱۴۰۱ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۳ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۴ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۵ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۶ )
دی ۱۳۹۹ ( ۱۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۵ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۴ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۴ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
دی ۱۳۹۸ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۳ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
دی ۱۳۹۷ ( ۵ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۶ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۴ )
دی ۱۳۹۶ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
موضوعات
روزنوشت (۲۱۶)
شعر نوشت (۵)
پخت و پز نوشت (۴)
عکس (۱۰)
مناسبت نوشت (۵)
زبان در خانه (۱)
پیوندهای روزانه
اجاره مبله در تهران
گرسنه ها بخوانند :)
مامان-بابا ها بخوانند 2 :)
مامان-بابا ها بخوانند 1 :)
همه ی خانم ها بخوانند :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان