گذر سریع زمان

جمعه از نظر خواب چه شب طاقت فرسایی شده بود برام... خیلی خوابم میومد اما چون با دلدار قرار داشتم زنگ زدم بهش و کلی حرف زدیم با هم. دیگه خیلی دیر بود و رفتم بخوابم‌ که یه ستاره از پشت پنجره به چشمم خورد. پنجره رو باز کردم بلکه شفاف‌تر و واضح‌تر ببینمش و نگم از لحظه ای که چشمم به آسمون خورد همه جا همه جا همه جا پر از ستاره بود نه یکی نه دو تا ، یه عالمه... و من به وجد اومدم !

یعنی وقتی وارد تخت شدم بدتر سرحال بودم و خوابم نمیبرد تا کم کم چشم و سرم از خستگی به مرز انفجار رسیدن. کوروش رو هم تا صبح سه بار برای جیش بیدار کردم. چی میشد اگه شبا تو جاش حیش نمیکرد و میتونستیم یکسره بخوابیم :(

بح شنبه ساعت نه بیدار شدم. اصلا یه جوری بود روزش. نه کار میچسبید نه بیکاری. نه خواب نه بیداری. نه کتاب نه موزیک. نه فیلم نه هیچی... شماره دوزی هم نکردم از دست خودم ناراحت بودم. ولی خوب خیلی سنتور زدم. کتاب هم خوندم.انار هم دون کردم. و یه زنبور هم نیشم زد ! آخ چقدر درد داشت آخهههه... پر رو تو کمر من چه کار میکرد آخه. اول با فریاد و فغان از روی صندلی پریدم و هر کدوم از مضرابهامو یه وری انداختم. بعد فورا لباسمو دراوردم که پرواز کرد. دیگه من لباسمو بررسی کردم که مطمئن بم همون یکی بود و بعدش دیدم بیچاره خودش داره میمیره. یعنی انقدر دلم براش سوخت میخواستم تنفس دهان به دهان بدم بهش... 

شب هم مامانم زنگ زد. دیگه خیلی دلتنگم شده. مرتب زنگ میزنه میگه دلم برات تنگ شده... 

آخه شبشم از شبای جهنمی بود... ما از ساعت نُه رفتیم تو رخت خواب. من خوب نبودم... بعد دقیقا کوروش هم کمر به جنون من بسته بود. باورتون میشه دوازده و نیم خوابید ؟؟؟؟؟  خیلی باحال بود جای نیش زنبورو که نشون دادم گفت وااای گوربونت برم الهی. نگران نباش زنبوره رو پیدا میکنم گازش میگیرم که دیگه نیشت نزنه :)

بعد صبح دیروز هم کوروش خروس خون بیدار شد و سوار سر و کله ی من بود. وای میخواستم بمیرم یعنی. بعد نمیتونستم بگم خوب تو بازی کن به من کار نداشته باش چون یکسره میگفت دل من گرسنشه پاشو.دیگه منم پاشدم. خامه و عسل صبحانه ی مورد علاقه ی کوروشه اما خوب من الان یه معضلی دارم باهاش که غذا نمیخوره. بعد از سر سفره پا میشه دو دقیقه بعدش میگه خوراکی میخوام . یعنی یکسره میگه ها.... بعد چه خوراکی ؟ مثلا روزی یه بار بهش بستنی میدم. و الان که فصلشه تقریبا هر روز آب پرتقال میدم بهش. ولی هیچ چیز سالمی دوست نداره بخوره. پسته و بادوم و گردو و انجیر خشک و مویز و ... هیچی نمیخوره. فکر کنم یه بار باید بهش گرسنگی بدم .نمیدونم... الان بیشتر از غذا نخوردنش مساله ام با درخواستهای وحشتناک خوراکیشه. چون قبلا هم پیش میومد که یکی دو روز خوب غذا نمیخورد بعد باز با اشتها میخورد... 

بعد هی میگه دوست داری بیریم مگازه ی احمد هَرید کنیم ؟؟  اونجا یه کیکی داره که اونو دوست داره. و عاشق چیپسم هست. حالا اینا هیچی . تا این خوراکی از گلوش پایین میره میاد باز میگه الان یه هوراکی دیگه بده :/ نظری ندارید که چه کار کنم ؟؟؟

اووووم نهارم مامان برام فرستاده بود. قورمه سبزی و برنجم حتی پخته بود... منم یه سالاد شیرازی درست کردم تنگش و .... آخ هنوز مزه ی اون نهار زیر زبونمه... 

بعد از ظهرش هم همش کوروش نبود . یه بار با احمد رفت سگشونو ببرن پیاده روی بعدم باز آبجیم بردش خونه ی مامانم. مامانم اینها بعد از سه هفته میدیدنش دیگه جونشون به لبشون رسیده بود...

منم کارای خودم و خونه رو انجام دادم. مرتب کردن خونه تقریبا هر روز شده جزو برنامه ام. اینجوری تقریبا همیشه همه چی عالیه. بعدم یه حمام خفن کردم. از تمیزی حموم لذت بردم یعنی... عالی بود... 

تا کوروش اومد خونه و بازی کرد حسابی و باز شام رو خاله اش فرستاد.خودمم سالاد الویه داشتم.به کوروش از شامی که خاله اش داده بود دادم که یه ظرف سالاد ماکارونی و فلافل بود و کوروش عاشق فلافله.نه و نیم بود که خوابید و من باز مرض بیخوابی گرفتم. گوشی هم دستم نبود. یعنی یه بار با دلدار حرف زدم و ....

میدونید وکیلمون دیگه جواب تماس هامون رو هم نمیده ... چند وقت پیشم که بی خبر رفته بود تعطیلات!!! خوب راهش اینه مثلا بگه موکل جان من دارم میرم هالیدی و در غیاب من میتونید اگه کاری پیش اومد به فلانی ایمیل بزنید یا تماس بگیرید یا هر چی :/  اجازه بدید بگم واقعا گاوِ مَش حسنه این آقا...

 

فعلا خواهرم اینها دو تا وکیل پیدا کردن میگن جفتشون خوبن .منتظریم سیاوش فردا نمیدونم چه کار اداری رو انجام بده و بعد رضایت بده برای عوض کردن وکیل...

داره میشه دو سال و دو ماه. باورتون میشه؟؟؟؟ 

 

راستش از دیشب حالم خوش نیست. نمیدونم یه بخشیش بخاطر همین دوری و گره توشه... یه بخشیش یه خودآزاری روحیه ... 

دیشب کوروشو از خودم جدا خوابوندم. تو اتاق خودش.به دو بسته سیگار قدیمی فکر کردم که تو کشو دارم.ولی خوب نکشیدم.نمیخوامم بکشم. فایده ای به حالم نداره .امروز میبرم میدمشون به یه آدم سیگاری... امروز از شش صبح بیدارم.از شش صبح اشکهام میاد و میچکن برای خودشون... یه کلیپ خیلی خیلی اتفاقی رسید دستم از لوییز هی درباره ی خود دوستی... با خودم گفتم چجور خود دوستی هستم که خودآزاری میکنم . کاری میکنم که روحم صدمه میبینه و گریه هامو برام میفرسته که عجزشو بهم نشون بده .که منو بیدار کنه.ولی خوب سعی میکنم الان به کارهای خوبم در قبال خودم فکر کنم.به حس صلح با خودم فکر کنم و این اشکها رو هم بعنوان بخشی از صدای درونی ام عزیز بدارم و دوباره تصمیم بگیرم بیشتر مراقب خودم باشم....

باورم نمیشه شده 24 آذر !!! من باید تا سی ام سفارش شماره دوزیمو تموم کنم که پست کنم. واقعا فشار رومه ولی نمیرسم دیگه بیش از این... یعنی این دو روزی که حالم خیلی خوب نبوده کمی عقب افتادم... 

خوبه که امروز نهار دارم. از همون قورمه ی دیروز.

دیگه برم ببینم میخوام چه کار کنم با این خودِ اشک ریزونِ امروزم... برم یه جوری نوازشش کنم و آغوش بکشمش و بهش رسیدگی کنم... 

فعلا.

 

 

** فرصتِ زندگی کم است.نجیب تر از آن باش که بِرَنجانی

۲۴ آذر ۱۱:۱۵ آبان ...

اغلب درد های زندگی از دلتنگی است 

امیدوارم زودی درها باز شود ..

ممنون... آبانِ خوب :)

۲۴ آذر ۱۱:۵۶ اون روی سگ من نوستالژیک ...

مینای مهربونم حتما حتما کتاب شفای کودک درون رو بخون و هرتمرینی داده رو انجام بده و به خودت قول بده خودتو ازار ندی

میدونم روزهای خوب و شاد وبی مشکل تو زود از راه می رسن:*********

مرسی نوستال جانم . 


این عکس جدید وبلاگ خییلی خوبه. یعنی خود خود مینا ست ها!! جمله ی قرمز آخر هم عالی بود دیگه. در مورد خوراکی، دلم خونه دختر!بچه ها یه دوره ای اینجوری میشن دیگه، غذا نمیخورن و فقط خوراکی میخورن. تجربه ثابت کرده باید بی خوراکیی بکشن تا غذا بخورن!! یعنی اونموقعی که خوراکی‌ها تو خونه ی ما تموم میشن، بچه ها بهتر غذا میخورن، اما اما همه ش غر میزنن که خوراکی میخوایم.من خودم هم بچه بودم، خوراکی خور قهاری بودم!! البته فایده ای هم نداره دیگه. حالا اینا بادام زمینی و پسته و.. هم میخورن قاطی خوراکی‌ها. ای بابا، اجازه بده من چیزی نگم راجع به مهاجرت.همون حرف نزنم بهتره! 

آره خیلی دوستش دارم...

من هیچوقت برای کوروش خوراکی نخریدم هله هوله جات. به جز بستنی. و اخیرا احمد آبمیوه خورش کرده بود . و تازگیا با شیرکاکائو و دنت آشنا شده. 
ولی یکهو هی میگه خوراکی میخوام :/

۲۴ آذر ۱۳:۰۲ زهره بی نام

نجیب تر از آن باش که برنجانی 

لازمه نجیب بودن،شاید سلامت روح و روانه،تا نرجانم کسر رو.

امیدوارم وقتی اشکات تموم شدن،تو رو از لحاظ رشد روانی و فردی یه پله بالاتر برده باشن

 

درست میگی زهره جانم. آدمی که سلامت باشه خود به خود نمیرنجونه. 


ممنونم از تو 

سلام سلام

دکور جدید مبارک باشه

مینا همیشه همینجوری بنویس

آی از دست این گاو مش حسن

دیدی وقتی بچه ها نگرانمون میشن و ازمون حمایت میکنن چه حال خوشیه؟

چقد دلم میخواد صدای کوروش رو وقتی میگه گوربونت برم بشنوم

سلام.


ممنون جانم

چجوری یعنی 🤔

آخی آره... کوروش که بعضی اوقات میگه الهی گوربونت برم من غش میکنم. یا وقتی میاد میگه میدونی چیگد عاشگتم...  وای قلبم...

خیلی بلا شده بفهمه ازش فیلم میگیرم حرف نمیزنه دیگه

مینا یه جاهایی واقعا از دست آدم در میره 

اونقدر فشار بیرونی وارد میشه که تو هرچی میخوای خودتو جمع و جور کنی نمیشه این جور وقتها چاره ای جز تسلیم شدن به همون اشک و ناله نیست فقط نباید طول بکشه و بمونه 

ساعت حرف زدن با همسرت رو تغییر بده نمیشه؟ یه جوری که برای تو و خواب تو خوب باشه نه اینکه بدخوابت کنه 

بدخوابی خودش عامل فشار روانیه خب ... کوروش رو هم یه بار آخر شب ببر جیش یه بار صبح

از ساعت 7 شب به بعد هم سعی کن مایعات بهش ندی کم یه کوچولو  اب فقط  اگر خواست 

 

برای تغذیه اش هم یه روز یه کوچولو گرسنگی بهش بدی بهتره تا عادت کنه غذای اصلیش رو با هله هوله جایگزین کنه هله هوله نداشته باش تو خونه از احمد هم نگیر اقتدار لازمی یه کم 

یا همین غذایی که هست یا هیچی هر وقت دیگه هم هر وقت گفت گشنمه باید بگی از همون غذای ناهار هست همون چیزی که برای صبحانه بود هست البته غذا هم غذای مورد علاقه اش باشه ها نه غذایی که دوست نداره که اگر مثل هومان باشه میره از کیسه نون خشکی نون ور میداره سق میزنه ولی لب به غذایی که دوست نداشته باشه نمی زنه 

هومانم صبح ها خیلی وقتها اشتها نداره ولی تو زنگ تفریح اول میگه گشنمه میگم نون و ارده شیره هست و نون و کره عسل و نیمرو کدومش؟ 

زنگ تفریح دوم هم فقط میوه وجود داره براش تو خونه ما ... 

بعدش دیگه ساعت 12 هلاک ناهاره و همیشه هم غذاهای مورد علاقه اش رو می پزم

من مخالف این هستم بچه باید همه چی بخوره باید مثل ما غذا بخوره به نظرم باید به ذائقه اش با اتکا به سالم خواری احترام گذاشت تا خودش هم همیشه به خودش و علائقش احترام بذاره  

اوهوم...

آره تسلیمم. یه چیز خوب از سایه یاد گرفته باشم همینه. برخوردش با احوال بدش. حالم تو این لحظه و امروز بده اما دیگه سعی میکنم خود زنی نکنم و بله زود پا میشم حتما. 
شدنش که میشه آره. خودم دوست دارم قبل خوابم باهاش حرف بزنم. یعنی اگه من کارامو زود تموم کنم نه شب به زنگ بزنم و ده بخوابم هم خوبه ... 
آخ نسیم کوروش خوب جیش مکنه تو خوابش. وگرنه هر شب قبل خواب میبرمش دستشویی. شده نصفه شب یه بار هم بردمش دستشویی باز جیش کرده. اصلا با آسایش نمیخوابم انقدر نگرانم الان تشکمون خیس نشه‌. جاشم که تو حیگرمه ،بنابر این خیس شدن جای اون خیس شدن جای منم هست. 
انقدرم ریلکس شده. گاهی خواب میمونم بیدارم میکنه میگه جامون خیس شده بیا بریم یه جا دیگه بخوابیم :/
کوروش کلا خیلی آب میخوره نسیم خیلی. و هر چه میکنم بعد غروب آبو کم کنم دم به دقیقه آب میخواد. 
باشه هله هوله هاشو درست میکنم حتما. 
آهان اینو خوب شد گفتی. میخواستم اینم بگم جدیدا با کمتر غذایی خوبه. هرچی قبلا عاشقش بودو نمیخواد. چه کنم هر روز مرغ جوری که دوست داره بهش بدم ؟؟ 
منم از کوروش درباره صبحانه ایناش سوال میپرسم.

باهات موافقم. 

مینا جان برای موضوع غذا خوردن کوروش یک راه خیلی موثر اینه که ثبات و برنامه مشخص داشته باشین. یعنی در طول روز زمانهای مشخصی (تا جای ممکن ساعت مشخص) برای سه وعده اصلی و سه میانوعده داشته باشین. 

برنامه غذایی و میانوعده های دلخواه رو هم از شب قبل یا صبح همون روز با همدیگه بنویسین. از کوروش نظر بپرس و برای اون روز برنامه بریز. با این جمله میشه هر روز رو رو شروع کرد، کوروش امروز دوست داری چی بخوری برای میانوعده؟ ناهار/شام دوست داری چی بخوری؟ و سوالاتی از این دست. کوروش اون رو کم‌کم به صورت یه قرارداد مشترک بین شما میبینه و‌چون در محتوای اون شریک هست حال بهتری رو داره و‌همکاری هم ببشتر میکنه.

این بین هم کنار کوروش همیشه اب و کمی نون خالی باشه. چون قرار نیست بچه‌مون رو شکنجه بدیم یا خدایی نکرده اگه ضعف کرد بدون خوراک نگه داریم. اما قراره اون‌خوراک فقط دلش رو بگیره و زیاد هم جالب و باب طبع نباشه. اگه تقاضای میانوعده یا غذای اضافی کرد به ساعت اشاره میکنی و بهش نشون میدی وقتی عقربه های ساعت اینجا قرار بگیرن تو فلان خوراکی رو قراره بخوری. اما الان باید یکم صبر کنیم. و برای اون صبرش هم یه فعالیتی داشته باش که سرش رو‌گرم کنه. 

هدف اینه روال و‌نظم و ثبات برنامه غذایی رو‌درک کنه. اولش گرچه سخته کمی، اما بعدش میبینی در کیفیت و‌گمیت خوراک بچه تفاوت معناداری ایجاد میشه. 

تا جای ممکن اجازه بده میانوعده هاش رو خودش انتخاب کنه و خیلی دربند سالم بودنش در ابتدا نباش. موضوع اینه که خوردنش روی نظم قرار بگیره و ریزه‌خوری نکنه.

روی خوردن غذای اصلی هم اصراری نداشته باش. یکی دو روز که بگذره کوروش متوجه میشه پایبندین به برنامه غذایی، و متوجه میشه باید در زمان مناسب غذاش رو کامل بخوره.

عزیزم بخاطر وقتی که گذاشتی و اینهمه راهنمایی کردی ممنونم . 

چند تا از پیشنهادات جالب بودن واقعا.
قدر میدونم. ممنون

ینی زود زود بنویس

دخترم سه سالشه و حتی عکس هم اجازه نمیده بگیرم ازش تمام عکساش یهوییه

آهان چشم :)


وای خدا چرا این بچه ها انقدر سرتقن :)

خب وقتی اینقدر آب میخوره معلومه جیش می کنه باید شب ها آب رو کم کنی و بگی هم چون جیش میکنی 

یه کم جدی تر برخورد کن باهاش برای جیش خط و نشونی چیزی یه جوری که ناخودآگاهش یه کم هوشیار بشه جیش داشت خودش بلند بشه بدون فشار و خشونت البته ...پروسه سختیه تا درست بشه منم دردش رو کشیدم ولی درست شد نگران نباش استرس هم نگیر .. جاش رو یواش یواش جدا کن 

 

ذائقه اینا دائم در حال تغییره دقیقا همینطوریه یه چیزی رو یه مدت می افتن روش هر روز میخوان یه چیزی که عاشقش بودن رو اصلا دیگه نمیخورن 

آره غذای مورد علاقه اش رو همونطور که دوست داره درست کن بهتر از هله هوله است... 

من یه زمانی هر روز مرغ براش درست میکردم الانم یه روز در میون رو ماکارانی دارم براش اینا هم به کربو هیدرات احتیاج دارن هم پروتئین هم ویتامین حالا با چیزای مورد علاقه به دست بیارن طوری نمیشه که تکراری باشه فقط سالم باشه 

 

یه اخلاق خیلی بد من اینه من اصلا مادر جدی خوبی نیستم نسیم. من یا مهربونم یا با عصبانیت حرف میزنم.برای همین درمورد جیشش بهش چیزی نمیگم.یعنی یا فقط به گفتن مامان اگه جیش داشتی بیدارم کن بسنده میکنم یا چیزی نمیگم که بهش حس گناه ندم... 


نسیم من چند تا چیز میز درباره جدا کردن جای خوابش خوندم اما نمیدونم چرا هیچی به دلم نمیشینه. هر وقت وقت داشتی میای نظرتو واضح بهم بگی که یواش یواش یعنی چجوری مثلا از نظر تو؟
بعدم آبجیم میگه الان که کوروش پدرش نیست تنها منبع امنیت و آرامشش تویی. با خودت خوابیدنو ازش نگیر خیلی بهش آسیب میزنه و من نمیدونم که این درسته یا غلط. از طرفی هم میدونم انقدر سیاوش دلتنگشه که بریم انگلیس شاید بخواد یه مدت کوروشو بذاره وسط قلبش بخوابه و میترسم با جدا کردن و دوباره چسبیدن خوابیدن و بعدش باز جدا کردن بهش آسیب بزنم...


مرسی بخاطر توضیح تغذیه.

۲۴ آذر ۱۵:۴۵ مامانی

دختری که تند تند پست میذاره نه تنها گلی از گلهای بهشته که اصلا خود خود بهشته❤️❤️❤️

 

تصویر جدید و چشم نواز وبلاگ مبارک🌷

 

عزیزم... قشنگم... ملوسم

اون اشکها هم آفریده شدند برای اینکه اندوه ما رو از درون به بیرون بیارن ، پس گریه کردن به خودی خود بد نیست به شرطی که مدام و ادامه دار نباشه.گذرا باشه ، دلی سبک کنی و بعدش دیگه حالت رو تغییر بدی.

بزار بریزن بیرون این گوگولی های شورمزه ی گرم💕

این احوالات هم جزئی از احوالات آدمیه...

همه چیز درکنار هم... با هم...

غم و شادی

اشک و لبخند

و ....

 

والا دختر منم که ۶ سالشه عین کوروشه.

دارم وسایل سفره رو بعد غذا میبرم توی اشپزخونه ، توی راه برگشت میگه گشنمه!!!

خوراکی میخوام!

صبحونه نمیخوره...

گاهی فقط ۱ وعده غذا میخوره...

قبلنا خودمو هلاک میکردم ولی الان نه.

فقط اون قسمت خوراکی بهم بده ، خیلی روی مخه🙄

 

احساس میکنم کوروش سردیش شده ک جیش میکنه.

علاوه بر اینکه اخر شب میبریش دستشویی سعی کن یه چیزی با طبع گرم بهش بدی بخوره

فکر میکنم موثر باشه.

مثلا یه تکه نبات کوچولو و بعد مسواک.

 

روزایی که حس هیچی رو نداری ، مبنا رو دل بگذار...

دلی باش .

 

:)

مرسی عزیزم. چقدر دوستش دارم اما باید کل قالبمو عوض کنم فقط چون وقت میگیره اینجوری گذاشتمش تا بعدا حسابی درستش کنم.

گوگولی های شورمزه ی گرم :))) آخه چه قشنگ گفتی :)

پس کامنت نسیم رو تو هم بخون مینا. درمورد تغذیه .

نه مینا کوروش سردیش نشده. من خودم سردی گرمی ها رو رعایت میکنم. شبها قبل خواب هم شکم و کمرشو با روغن سیاه دونه چرب میکنم که گرم بشه اما فایده نداره.

مرسی جان :)

من در حالی دارم کامنت میزارم که همین الان از خوندن 30 پست از وبلاگ قبلیت فارغ شدم  وااااااااااااای چشم درد گرفتم 

راستی مینا جون غاز خوشمزه س من تا حالا نخوردم 

 

ای وای خودتو شهید کردی که ....


عزیزم غاز خوشمزه است. لا اقل یه زمانی بود. الان خیلی وقته هم نخوردم هم نمیدونم چرا اصلا دیگه دوست ندارم. 
بعدم باید خوب پخته بشه بوش گرفته بشه و اینا

۲۴ آذر ۲۱:۱۶ رهآ ~♡

منم بغضی کردی که ...

کاش میتونستم بغلت کنم ...

 

 

 

عزیزم.... 


واقعا کاش نزدیک هم بودیم...

مینا عزیزم من خیلی وقت نیست که میخونمت ولی الان دوست داشتم کنارت بودم بغلت میکرد.

مینا جون یه سری جیزا رو قانون کن تو خونه. مثلا وعده اصلی غذا تموم شد و کوروش جان غذا نخوردن میزو جمع کن و خوراکی رو فقط یه دونه به عنوان میان وعده بده. پسر من اینجوری اوکی شد ولی قطعا خودت باید ببینی این روش برات مناسب هست یا نه.

در مورد جیش شب هم به من گفتن وقتی شب میبری جیش میگیری بچه عادت میکنه شبا جیش کنه. راهش اینه شب نبری دستشویی زیر ملحفش یه چیزی بنداز که نم پس نده تو تشکش اینجوری خیالت راحته که برات کار در نمیاد. من این روشو وقتی پسرمو از پوشک میگرفتم امتحان کردم و از همون موقع دیگه جیش شب نداره.

بازم که خودت استادی ببین برای کوروش جان مناسب هست یا نه

مینو جان من واقعا تعظیم میکنم به مهربونی شما :)‌خیلی برام ارزشمنده این حرفت


مرسی از راهنمایی در مورد تغذیه و جیش :*

کوروش قبلا جیش نمیکرد. الان چند ماهه این کارو میکنه.

۲۴ آذر ۲۳:۲۸ سایه نوری

مینا.. من فکر میکنم به این دوری شما و و فشاری که روی توئه.. اگه خودم بودم حتما حال بدم رو بغل میکردم و اجازه میدادم اشکام بریزن و خوب نگاهش میکردم و پذیرا و ... بعد خب خیلیی آروم کمک خودم میکردم که پاشم نه با قدم های بلند حتی یا... یعنی میگم به خودم حق و فرصت حال بدی میدادم..‌

همدلی و مهر منو بپذیر مینا.. هرچی نگاه میکنم ماه تو آسمون نیست اما به همون عظمت سیاهش چشم میدوزم و کنار هم قرار گرفتنتون رو میخوام ازش.. 

ممنون سایه. من همیشه از تو یاد گرفتم این پذیرش حال بد رو . که بشینم نگاهش کنم و به آغوش بکشمش...


ممنونم. من همدلی و مهرتو رو قلبم میذارم دختر... 
مهربان 💚

۲۵ آذر ۰۱:۴۴ ‍‍‍‍‍‍ :)

سلام :)

می‌رسد روز وصال و می‌رود تنهایی ♡

سلام :)


دل نهادم به صبوری :)

جان جان به کوروش با حرف زدنای بامزه ش 😍

میدونی از عکسشم شیطنت می باره 😍 عکساش ته ِ تخس بودنه 😆😍

وای باورم نمیشه ۲ سال گذشته و تو دو ساله از همسرت دور افتادی 

ایشالا که وصال نزدیکه 😍🙏

وای آرزو انقدر امروز اذیتم کرده که الان میخواستم یه دکمه ی خاموش داشت ....



آره دو سال شده :( 

آمین

کلا نظریه ها در مورد جدا خوابوندن بچه ها متفاوته هرکسی هم از یه دیدگاهی درست میگه ما تو ایران خیلی عاطفی تر با قضیه برخورد میکنیم و نمی تونیم اصلا بپذیریم بچه رو 6 ماهگی جدا کنیم ... یادمه تو که از اول میخواستی جدا تو یه اتاق دیگه بخوابونی 

تو ایران معمولا تا دوسالگی که بچه شیر مادر میخوره و مادر سختشه شب بلند شه بره تو یه اتاق دیگه کنار مادر میخوابه در حالیکه درستش اینه بچه تو همون 5-6 ماهگی از شیر شب گرفته بشه 

و تا قبل از 18 ماهگی هم هر عادت دهانی رو بخوای ایجاد کنی یا ترک بدی وقت خوبیه راحت می پذیرن و کنار میان نهایت دو سه روز سختیش هست از ترک پستونک و شیر مادر و همه چی بعدش سخت تر میشه 

تا دو سالگی بچه دیگه باید عادت کرده باشه به جدا خوابیدن از مادر هیچ ربطی هم به احساس امنیت نداره تو که نمیخوای بندازیش تو اتاق جدا بگی برو خودت بخواب از هرچی هم می ترسی بترس قراره بخوابونیش و بعد بری تو اتاق خودت بخوابی مطمئن هم بشی اگر نصف شب صدات زد می شنوی ، نور اتاقش هم مناسبه که نترسه 

الان که کوروش رو هنوز کنار خودت میخوابونی اونم برای خودش ریلکس هر وقت خواست جیش می کنه خب عقب هستی از اصولی که باید انجام میدادی 

 

یواش یواش جدا کردن یعنی اول تشکتون رو باید جدا کنی و یواش یواش فاصله رو زیاد کنی و بعد اتاق رو جدا کنی یا تو بالا من پایین یا برعکس تو اتاق خودش تو بالا من پایین و بعد از خواب اتاق رو ترک کنی  

احتمالا هنوز باید دستت رو تو دستش بگیره تا بخوابه که اینم اشتباهه باید جایگزین بشه تو بخواب من کتاب میخونم برات... دستم رو نمیشه بگیری یه عروسک داری اونو بغل کن بخواب .. تو بخواب من صورتت رو نوازش میکنم ولی دستم رو نگیر  

اون صحبت خواهرت اشتباه هست بچه تو خواب هیچ حس امنیت و عدم امنیتی نمی کنه اتفاقا بهتر بود در نبود پدرش جدا از تو بخوابه 

و حرف آخر خودت هیچ اشکالی نداره تو الان جدا بخوابونی بعد بره تو جگر باباش بخوابه اونو میتونی با همسرت به توافق برسی که هفته ای دو شب تو جات رو با کوروش عوض کنی و هفته ای دو شب اون کنار باباش باشه تو تو اتاق جدا و بعد دیگه میشه هفته ای یه روز بعد ماهی یه روز و بعد هم تمام 

پسر بچه نباید کنار مادرش بخوابه به خصوص تو سن کنجکاوی جنسی که الان هست باعث بیداری زودهنگام جنسی میشه براشون و آسیب می بینن

 

در مورد جیش هم ناخوداگاهش هوشیار نیست باید هوشیار بشه 

نه نسیم تو همون موقع هم دچار سو تفاهم شدی و منو شستی تقریبا که چرا میخوام بچه رو جدا کنم... من برای کوروش یه تخت پارک داشتم چسبیده به تخت خودم که میخواستم بذارمش اون تو.

ولی واقعا برای بچه دومم اگه عمر و اعصابی باقی بود در مورد خوابش طور دیگه ای عمل میکنم. هم درمورد جای خواب هم شیر شب. البته شیر شبو میدونستم باید زود بگیرم نتونستم. ولی از 14 ماهگی که کلا از شیر گرفتمش کاش همون موقع جدا میکردمش.چون خواب شبش از همون وقت عمیق شد.

وای از الان برای اینکه چقدر باید شبها گریه کنه بخاطر فاصله گرفتن ازش یا اینکه بهش بگم دستمو نگیر دلم میخواد سرمو بکوبم تو دیوار. دلم برای خودشم خیلی میسوزه :(

ای بابا بیداری جنسی رو کجای دلم بذارم :(

مرسی عزیزم . چه خوبه این همه اطلاعات داری تو و من چقدر خوش شانس داشتم همیشه تو رو داشتم که ازش بپرسم سوالامو.

گریه چرا مینا ؟

تو که بهش نمیگی وقتی خوابت برد من میرم یه متر دورتر میخوابم وقتی خوابید میری دیگه ... تاصبح بیدار میشه چک میکنه مگه؟ ببین تو تمام این فاصله ها رو باید بعد از خوابوندنش انجام بدی ها فقط صبح بیدار میشه می بینه خودش رو تختشه تو رو زمین خوابیدی مثلا بهش نمیگی ها یواش یواش کنار میاد و شبها موقع خواب هم می فهمه باید با فاصله بخوابه 

برای دستمو نگیر سه شب سخته بعدش درست میشه 

بیداری جنسی مریضی نسل حاضر ماست به خاطر بی مبالاتی والدین امروز و در دسترس بودن اطلاعت ناسالم چه تو تلویزیون و ماهواره چه تو گوشی های همراه معمولا بچه ها متوجه چیزی که فهمیدنش برای سنشون زوده میشن بلوغ زودرس به وفور داریم الان 

بعد تو ایران تعلیم جنسی هم نداریم تو مدارس بچه فقط در معرض چیزهای نامناسب سنش قرار میگیره بدون اینکه باهاش آشنا باشه و بدونه درستش چیه و اونوقت رفتارهای نامناسب جنسی تو مدارس بیداد می کنه 

 

 

وای چقدر کج فهمیده بودم پس.. الان متوجه شدم. 


مینا جان، پسر من، از چند ماهگیش پیش مادربزرگ هاش بود، اونام آنقدر خوب عادتش دادن که خدا می دونه. بعد تو مهد همه چیز خور شد، اما از اولم تو سوپش، همه چی بود، تو خونه ما نمی خورم و دوست ندارم معنی نداره.

ما با صبحانه ش مشکل داشتیم، اونم الان که سرکار نمیریم، مرتب سفره می ندازیم، میگیم به‌به عجب حلوایی، میدونی حلوا چطوری درست شده، به به عجب مربایی، میدونی مربا چطوری درست شده و میاد داستان بشنوه، میدیم صبونه بخوره.یه زمانی صبونه ش فقط املت و عدسی گرم طور بود، بعد فهمیدم اقا، عاشق نون تازه ست. دیگه نون رو گاز داغ می کنم، کیف می کنه،شاید یه اصلاح کوچولو احتیاج باشه. 

اما خب همیشه هم همه چی همینقدر ایده ال نیست، یک وقتایی میگه خوراکی می خوام، هر چی ردیف می کنی، میگه این نه نه. 

من هم سعی می کنم بپیچونمش. مثلا تو ظرف خوشگل اجیل بدم، یا میوه هاشو جوری پوست بکنم براش جذاب باشن. 

اووم دیگه،چیزی یادم نمیاد. اما فکر کنم، بزرگترین مشکلت همین سوپر مارکت همسر خواهرت باشه. اونو باید مدیریت کنی

یه دوست داشتم، شوهرش آمریکا بود، سر این داستان های ویزا و اینا، دو سال دور بودن، ما همه جوره باهاش در ارتباط بودیم، حس تنهایی نکنه، بعد کارش درست شد و رفت. مارو هم بعد مدتی بلاک کرد

انشالله که توام به زودی میری، ولی قول بده بازم بنویسی

سلام نجمه جانم.

عزیزم کوروش هم پسر خوش غذایی بود و قبلا تقریبا همه چیز میخورد. تنها چیزی که هیچوقت نخورد حبوبات بود.که من بصورت میکس شده به خوردش میدادم.

کوروش اصلا از اون بچه ها نیست نجمه که تحت تاثیر شاخ و برگ دادنای من یا هر کس دیگه واقع بشه. یعنی هیچ فایده نداره بگم وای به به ببین چه غذایی داریم امروز... صاف وایمیسه میگه من میل ندارم :/ 
دیگه چه رسد به اینکه تو ظزف خوشگل آجیل بدم و میوه آرایی کنم. البته کوروش قبلا میوه خور قهاری بود اما الان یه ذره اصرار میورزم و میخوره. هنوز تبدیل به معضل نشده مثل وعده غذای اصلی و میان وعده هاش.

امروز با احمد و خواهرم صحبت کردم. تشکر کردم اما گفتم دیگه برای کوروش خوراکی نیارید لطفا.

وای من دهنم باز موند از اون دوستت :) 
نه بابا یه لحظه فکر کن ننویسم :)

۲۷ آذر ۰۰:۴۵ آیدا سبزاندیش

سلام

وای دقیقا برادرزاده منم همینطوره مدااام میگه گرسنمه در حالیکه غذاهای خوب و مقوی رو دوست نداره و همش میخواد هله هوله بخوره . یک پیشنهاد اونم اینکه مثلا اگه میبینی پسته بادوم یا انجیر اینها نمیخوره براش پودر کن حالت پودری بریز تو آبمیوش بهش بده بخوره یا اصلا سبوس برنج یا گندم رو ارد کن بریز تو غذات همون موقع که داری مثلا مایه ماکارونی یا کتلت یا کوکو یا هر غذایی درست میکنی ارد سبوس یا حتی تخم کتان هم بریز اینا خیلی مقوی و خوبن.

سلام جانم.


آره اون میان بر های غذایی خیلی خوبن مرسی که گفتی بهم

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
سلام!
به وب من خوش آمدی.
مشخصات منو میتونی از قسمت *بلاگر شناسی* بخونی.
اگر که خاموش همراه منی خواهشا موقع پستهای رمز دار روشن نشو!
اگر وب داری و کامنت میذاری خواهشا آدرس بذار شاید لازم شد :)

دوست خوبم!
اینجا یه رسانه ی مجازیه اما یادت نره ما آدم های واقعی هستیم..
از شکستن دل همدیگه با حرفای نامناسب پرهیز کنیم.
هدف از ایجاد این وب صرفا ثبت دلنوشته های من و گهگاهی نوازش طبع لطیف شما با شعره.
تمام نیکی ها و بهترین های دنیا از آنِ شما و سرِ راهِ شما باشه.
ان شاء الله.
آرشیو مطالب
شهریور ۱۴۰۱ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۲ )
فروردين ۱۴۰۱ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۳ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۴ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۵ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۶ )
دی ۱۳۹۹ ( ۱۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۵ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۴ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۴ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
دی ۱۳۹۸ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۳ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
دی ۱۳۹۷ ( ۵ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۶ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۴ )
دی ۱۳۹۶ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
موضوعات
روزنوشت (۲۱۶)
شعر نوشت (۵)
پخت و پز نوشت (۴)
عکس (۱۰)
مناسبت نوشت (۵)
زبان در خانه (۱)
پیوندهای روزانه
اجاره مبله در تهران
گرسنه ها بخوانند :)
مامان-بابا ها بخوانند 2 :)
مامان-بابا ها بخوانند 1 :)
همه ی خانم ها بخوانند :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان