00 : 00

دوست جانی ها سلام به همتون.

 

هوای اینجا یه چیزِ عو غریبی شده.امروز بعد چندین روز ابری و کمی بارونی و خنک هوا گرم بود. نه اونقدر ها اما باز گرم بود...

 

بعد ما امشب خاموشی که دادیم و کوروش که خوابش برد یهو آسمون قاطی کرد.

نمیدونم یادتونه یا نه یه بار از یه شب رعد و برقی نوشته بودم که خیلی خسارت و صدمه وارد کرد... از لحاظ وحشتناکی؛ امشب یه چیزی بود دو برابر و نیمِ اون شب...

برق که میزد کلا آسمون مثل روز روشن میشد و اینش خوب بود ولی از صدای رعدش نگم... بچه ها من از زلزله خیلی میترسم.ولی امشب انگار یه زلزله ی ده ریشتری بیاد ؛همون قدر ترسیدم.

صدای رعد کر کننده بود.مینای منطقی هی میگفت دختر چته؟ رعد که خونه رو از جا نمیکنه! تو داخل یه چهاردیواری هستی و سقف بالای سرته. چی میخواد بشه؟ ولی من میترسیدم. اون قدری که گریه ام گرفته بود. و از ترس اینکه بلایی سر کوروش بیاد با دستهام و بدنم خودمو دورش سپر کرده بودم که امن باشه.نمیدونم... انقدر صداهاش مثل انفجار بود همش چشمم به پنجره ی اتاق کوروش بود که یهو نشکنه بریزه رو سر و صورت بچه ام :(

 

خلاصه که یه چیزی بود ماورایی... من با صدای بلند تو خونه میگفتم خدایا بهمون رحم کن... بابای خوبم زنگ زد گفت مینایی نترسی ها... 

حالا نیم ساعتی میشه که بارون میزنه و دیگه رعد نمیزنه... خدا رو شکر...

 

از این روزهای گذشته بخوام بگم یه بدحالی خیلی عمیق و خیلی شدید داشتم.که البته توی خلوت و دل خودم بود و بیرون از من همه چیز عادی بود... من زندگیمو میکردم.حتی دوچرخه سواری و دریا رفتم.حتی چند بار کاشت ناخن و پدیکور و ژل پولیش و از این کارا انجام دادم... 

از امروز صبح کمی حس و حالم بهتر شده.شاید یه دلیلش مثلا این باشه که خواب دیشبم خواب خوبی بود. هرچند که به زور قرص و با سر درد فوق شدید بود اما وقتی خوابم برد... کیف کردم... صبح سرحال بیدار شدم...

راستش اینه قضاوت های آدم های خیلی نزدیک زندگیم تو از پا افتادنم خیلی نقش داشت و من خیلی بهشون فکر کردم... فکر کردم و قلبم هزار تکه شد... الان میگم سپردمشون به خدا... فقط دلم میخواد این پرده ی زشت جلو چشمشون بیفته و منو ببینن یه روزی و کاری که با من کردن رو ببینن... گذشته ای که دست به دست هم برام ساختنو ببینن و این زمان حالم رو ببینن که چه کردن با من.... 

 

آخ انقدر درد تو قلبمه ازشون که حد نداره ...

 

بچه ها این روزها با کوروش خیلی خوب و مهربون بودم. گاهی بد اخلاقی هم کردم و رفتارهای قرمزم داشتم اما اکثرا با کوروش سبز بودم. کوروش پسر عزیز مهربون من که منبع عشق توی خونه امه :)

 

فردا قراره یه دوست اینترنتی بیاد خونه ام... یه دوستی از اصفهان که چند سالیه باهاش چت میکنم... چند سالشو نمیدونم ! 

امروز به افتخار اومدنش چند تا گل جدید توی راه پله کاشتم و چند تا هم تو بالکن کاشتم... 

ولی خوب انقدر این روزها دغدغه داشتم یه سری کار اساسی دارم که دقیقا گذاشتم برای فردا تا لحظه ی رسیدنشون بدو بدو انجام بدم!!! 

 

دیگه این جوری ها... 

 

 

*من این روزها یه قدم بزرگ در جهت درمان خشم درونیم انجام دادم.دروغ چرا؟ به خودم افتخار میکنم.... 

*دلم برای سیاوش خوبم تنگه... این روزها مدام رویای دوباره کنارش بودن تو سرمه...

*زَهری بیاوَر تلخ تر از روزگارِ من / تنها به این ترفند شیرین میشَوَد کامَم

 آتشفشانَم از درون خون از بُرون گُلگون / در عُمق میجوشم ولی در سطح آرامم

 

۱۲ تیر ۱۲:۴۳ سمانه صبا

سلام. ما می خوایم خونه باغ در گیلان بخریم. یه جای دنج و بومی که امنیت داشته باشه. کجا خوبه؟ با 250تومن میشه خرید... ببخشید اینجا پرسیدم 

سلام.عزیزم من خبر ندارم والا. اصلا سرم تو قیمت اینا نیست

سلام مینا جانم

الهی بمیرم. رعد و برق خوش ترس نداره ولی اون صدای مهیبش... 

و اینکه نوشتی با دستهات  و بدنت خودت رو برای کوروش سپر کرده بودی قلبم رو لرزوند. اینجاس که باز میگم الهی سایه همه مادرها بلای سر بچه هاشون باشه... آمین

 

در مورد قضاوت و کارهای اطرافیان و نزدیکان هم باید بگم آدم هر چی میکشه از همین افراد نزدیک میکشه.

منم بارها دلم شکسته و از اطرافیانم ناامید شدم ولی میذارمش رو حساب تجربه و تلنگری که زندگی بهم زده. 

 

الهی دورهمی با دوست جان بهتون خوش بگذره

 

* الهی هر چه زود بری کنار عشقت . از ته دل دعا میکنم 

خیلی دوستت دارم دوست قوی و صبور و مهربوم :*

 

 

باران؟؟؟ نخواستم تو بمیری بابا،بذار هر شب رعد بزنه اصلا...


سلام گلم.
عزیززززم... آره واقعا رفته بودم تو نقش مادر نگران.

آره دیگه چه میشه کرد... فقط باید تجربه بشه.

*مرسی مرسی مرسی عزیزم

۱۲ تیر ۲۳:۵۲ رهآ ~♡

عزیزم چه شب سختی داشتی .. خداروشکر کوروش خواب بود و متوجه رعد و برق نشد.

 

الهی خیلی زود سیاوش عزیزت ببینی و از دلتنگی دربیای مینا جانم.

 

کنار دوست اینترنتی خوش بگذره. بهش بگو دلم میخواست الان به جای اون کنار مینای عزیز بودم 💚

آره واقعا شکر...


الهی آمین....

پیغامتو دادم... 😂 هرهر میخنده...  عزیزم قدمت سر چشمم. میدونی که کافیه بگی دوس داری بیای و من در خدمتتم؟؟ 

۱۴ تیر ۰۰:۵۱ نرگس بیانستان

مینا من فقط خندیدم؟ نگفتم در جواب چی بگو؟ 

رهای عزیز گفتم بهت بگه « یه روزی چند سال پیش که مینا از اومدن یه دوست وبلاگی اش ب خونه اش نوشته بود هم منم دلم میخواست جای اون باشم و حالا ارزو ام محقق شد » 

 

و اینم الان اضافه کنم که امیدوارم تو ام یه روزی مینا رو ببینی :) 

 

 

:) آقا خیلی طولانی بود تنبلیم اومد کلشو بنویسم.خنده ی اولشو نوشتم فقط 😁


جیگرتو

۱۴ تیر ۱۰:۳۷ سمانه صبا

ممنونم عزیزم

:)

۱۴ تیر ۱۶:۵۳ آیدا سبزاندیش

سلام مینای عزیزم

تو این روز و روزگار آدمها خیلی حرفها بهم میزنن و پیشداوری های زیادی میکنند نسبت بهم اما تو به دل نگیر و قوی باش بالاخره چرخ روزگار میچرخه و روزهای بهتر هم از راه میرسن همیشه همینطور نمی مونه روزهایی که در کنار همسرت باشی هم از راه میرسن مطمئن باش ، اگر الان تنهایی یا سختی هایی رو تحمل میکنی دلتنگی داری حرف میشنوی اینها همه باعث میشن بعدها که انشالله رفتی پیش همسرت یا به هر حال کارهات درست شد قدر همسرت و رابطتون و زندگیتو بیشتر بدونی... مطمئن باش خدا روزهای قشنگ تر از این برات قرار داده منتظرشون باش!

سلام آیدا جانم.

درست میگی اما خوب آدم از یه سری آدم انتظار نداره :(

مرسی جانم. آره میدونم همین طور میشه :)  الهی آمین

از طرف خانواده شوهرت حمایت میشی ،اصلا ارتباط دارید؟اخه هیچوقت نبودن جز زایمانتو دردسراش

چجور حمایتی مثلا؟ 

با مادرشوهرم مرتب ارتباط تلفنی دارم. 
دیگه اون روزا گذشتن تو رو خدا یادم نیار 😁

سلام مینای هنرمند  

ببین من دارم شاخ درمیارم تو چرا هنوز ایرانی   . نظر خواهر انگلیسی ت چیه میتونه راهنماییت کنه. کاش یه آدم زرنگ پیگیر کارِتون بشه 

البته شاید کائنات بازیش گرفته :-)

 

سلام به روی ماهت عزیزم.


اوووم چی بگم؟ منم فکر میکنم بازی کائناته. چون خیلی ها هستن با سیاوش رفتن و حتی بعدش،کارشون درست شده. نه پیگیری خاصی کردن نه چیزی.فقط روال کارشون طی شده و تمام. 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
سلام!
به وب من خوش آمدی.
مشخصات منو میتونی از قسمت *بلاگر شناسی* بخونی.
اگر که خاموش همراه منی خواهشا موقع پستهای رمز دار روشن نشو!
اگر وب داری و کامنت میذاری خواهشا آدرس بذار شاید لازم شد :)

دوست خوبم!
اینجا یه رسانه ی مجازیه اما یادت نره ما آدم های واقعی هستیم..
از شکستن دل همدیگه با حرفای نامناسب پرهیز کنیم.
هدف از ایجاد این وب صرفا ثبت دلنوشته های من و گهگاهی نوازش طبع لطیف شما با شعره.
تمام نیکی ها و بهترین های دنیا از آنِ شما و سرِ راهِ شما باشه.
ان شاء الله.
آرشیو مطالب
شهریور ۱۴۰۱ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۲ )
فروردين ۱۴۰۱ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۳ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۴ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۵ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۶ )
دی ۱۳۹۹ ( ۱۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۵ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۴ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۴ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
دی ۱۳۹۸ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۳ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
دی ۱۳۹۷ ( ۵ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۶ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۴ )
دی ۱۳۹۶ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
موضوعات
روزنوشت (۲۱۶)
شعر نوشت (۵)
پخت و پز نوشت (۴)
عکس (۱۰)
مناسبت نوشت (۵)
زبان در خانه (۱)
پیوندهای روزانه
اجاره مبله در تهران
گرسنه ها بخوانند :)
مامان-بابا ها بخوانند 2 :)
مامان-بابا ها بخوانند 1 :)
همه ی خانم ها بخوانند :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان