سلام به خرداد

سلام به شما دوستای خوبم.

 

اولین شبِ آخرین ماهِ اولین فصلِ سالتون به خیر باشه laugh

 

خوب من اومدم یه ذره جیک جیک کنم و زودی برم. چون با سیاوش قرار دارم و گفته بیست دقیقه دیگه زنگ میزنه... الان معلومه کلی خوشحالم؟؟ نمیدونم چرا ها.. بی خودی اصلا. wink

 

عرضم به حضورتون که جدیدا یه چند روز حال بد و افتضاح داشتم.اونقدری که فکر کردم کاش هنوز تحت نظر روانپزشکم بودم و قرص میخوردم.هرچند که اون دوره هم قرص ها نه منو شنگول و بشکن زنان کردن نه چیز عجیب غریبی شدم.فقط کمی سرپا شدم که بتونم ادامه بدم...

 

بعد کم کم بهتر شدم. با خلوت با خودم بهتر شدم. با فکر به اینکه قرار هم نیست همیشه آدم خوب باشه و سوال از خودم که مینا چرا انتظار داری همیشه صد باشی؟ چرا یه روز که پونزدهی مینا رو پس میزنی و باهاش میجنگی؟ چرا زندگیتو نمیکنی دختر؟ چرا نمیشینی نگاه حالت کنی و خودت رو همونجور که بد و عصبی و خشمگین و غم زده هستی با تمام وجود بغل نمیگیری بهش نمیگی همین که هستی تو این لحظه رو هم خیلی زیاد دوست میدارم؟؟

 

خوب من آدم خود دوستی نیستم خیلی. هنوز مراقبتم از خودم نمره ی پایینی داره.و تا وقتی نتونم اصول خودمراقبتی خودم رو داشته باشم نمیتونمم تو عشق ورزیدن به خودم موفق باشم.همونجور که نمیتونم بگم عاشق گلامم ولی بهشون آب ندم همونقدرم نمیتونم به خودم صدمه بزنم و بعد بگم خود دوستم...

 

دیگه خلاصه حال و احوالم خوب و بده اما بد بودنم رو این چند روز حواسم بوده چماغ نکنم بزنم تو سر خودم.باهاش صلح کردم.

 

یه کتابی شروع کردم به اسم هنر عشق ورزیدن.

توش غوطه ور میشم. زیر سرم میذارمش و میخوابم. میپوشمش.نفس میکشمش. مینوشمش. اینقدرررر دارم توش زندگی میکنم.انقدر برای من فضا برای زندگی داره...

بیایید این قسمتشو براتون عینا بنویسم :

 

اگر جزء سوم عشق یعنی احترام وجود نداشته باشد؛احساس مسئولیت به آسانی به سلطه جویی و میل به تملک دیگری سقوط میکند.

منظور از احترام ترس و وحشت نیست.بلکه توانایی درکِ طرف ؛ آنچنان که وی هست ؛ و آگاهی از فردیت بی همتای اوست.

احترام یعنی علاقه به این مطلب که دیگری؛آنطور که هست؛باید رشد کند و شکوفا شود...

بدین ترتیب؛در آنجا که احترام هست؛استثمار وجود ندارد.

من میخواهم معشوقِ من برای خودش و در راه خودش پرورش بیابد و شکوفا شود؛نه برای پاسداریِ من !

اگر من شخصِ دیگری را دوست دارم؛با او آنچنان که هست؛نه مانند چیزی برای استفاده ی خودم یا آنچه احتیاجاتِ من طلب میکند؛احساس وحدت میکنم.واضح است که احترام آنگاه میسر است که من به استقلال رسیده باشم؛یعنی آنگاه که بتوانم روی پای خود بایستم و بی مدد عصا راه بروم.آنگاه که مجبور نباشم دیگران را تحت سلطه ی خود دربیاورم یا استثمارشان کنم.

احترام تنها بر پایه ی آزادی بنا میشود.

به مصداق سرودی فرانسوی "عشق فرزند آزادیست". نه از آنِ سلطه جویی :)

 

به نظرم همین یه پاراگراف قشنگ قلب اشتباه در روابط خیلی هامونو نشونه گرفته و همینو اگه بفهمیم کلی به سعادت رابطه نزدیک میشیم.

خلاصه به راحتی این کتاب تو قلب من جا گرفته و بدون شک از بهترین هاییه که تو زندگیم خوندم.

 

درمورد خودم و سیاوش بخوام چیزی بگم اینه که سیاوش آیینه ی منه... تقریبا هربار که من صادقانه و با تمام وجود پیش میرم سیاوش هم خودش رو خیلی بالا میکشه.

چند وقت اخیر داغون بود.اما حالا قشنگ دارم تفاوتشو میبینم. زنگ زدناش و اون لبخند گنده ای که تو جواب سلامم تحویلم میده. و انرژی که ازش میگیرم.با اینکه میدونم نا امیده و هنوز خیلی زیاد از این بلاتکلیفی خسته شده اما یه جوری بدون اینکه حتی بخواد داره انرژی منو به سمت خودم برمیگردونه.

(خوب من رفتم یه ساعتی با سیاوش حرف زدم و برگشتم.)

 

امروز رفته بودم خونه ی دایی ام.کوروش برای اولین بار بود خارج از مهد چند ساعت تو گروه خاصی بازی میکرد.به آینده اش در زمینه ی ارتباطات امیدوارم.گاهی قاطی بازیهاشون میشد اما خوب فعلا تو سن اوج لجبازیشه و بیشتر یه کارایی میکرد که در اصطلاح عامیانه بهش میگیم چوب کردن! 

این باعث میشد گاهی تکی بمونه. یه سه چرخه اونجا بود اکثرشو کوروش تنهایی با اون بازی کرد.هرچند که لذت برد خیلی اما یه کم بابت قرار گرفتنش تو گروه نگران شدم. حالا میدونمم زوده و بیجاست البته.

مثلا بچه ها مینشستن اون دختری که از اینا بزرگتر بود براشون کتاب داستان بخونه. بعد کوروش مینشست وسطشون عین سرتقا یه کتاب دیگه برمیداشت و وانمود میکرد خودش داره برای بچه ها میخونه.اونم چی بلند بلند یه جوری که صدای قصه گوی واقعی رو پوشش بده کلمه های من دراوردی تو هوا میپروند و کتاب رو ورق میزد و به عکساش اشاره میکرد.

واقعا کاش چند نفر نزدیکم بودن دو سه روز یه باز جمع میشدیم بچه هامون با هم بازی میکردن.پسر دختر داییم چهارسالشه. انقدر خوب بازی میکرد.. یعنی فکرشو که میکنم سال دیگه کوروش همسن اون میشه و درکش اونهمه از بازی ها بالا میره و اونهمه از بازی های گروهی و قسمتی از گروه بودن لذت میبره دلم ضعف میره :)

 

دیگه بعد اونهمه بازی هم نیم ساعتی پیاده روی کردیم تا رسیدیم خونه و کوروش دیگه له له بود. حمامش کردم و یه دل سیر غذاشو خورد و به زور اومد تو تخت.ولی دو دقیقه ای خوابش برد... و الان سه ساعته که من خودمم و خودم.منم شام خوردم و با همسر حرف زدم و اینم از پستم و بعدش دیگه میخوابم...

 

حرف خاص دیگه ای هم نمونده.

خواهرم اینا دوباره از ساوه اومدن اینجا و از شنبه قراره دسته جمعی بریم ییلاق و دو سه روز اونجا باشیم.از یه طرف دوست دارم از یه طرف هم خوب این روزها احتیاج دارم به دیگران نچسبم و کمی تو فضای خودم باشم. ولی خوب یه جورایی باید برم... 

حالا تا شنبه کی مرده کی زنده است؟

از امروزم فکر کیک هویچ افتاده تو سرم و دیوونه ام کرده.دیگه کی بتونم درست کنم خدا میدونه...

 

من فعلا میرم بخوابم..

تولد خردادی هامونم مبارک باشه.

خدانگهدار همتون :)

۰۲ خرداد ۰۰:۳۶ نرگس بیانستان

وای مینا یه فایل صوتی میفرستم برات گوش کن. یه جایی ش میگه بازخورد کارایی که کردم رو تمام و کمال میدیدم. احتمالا تو از تاثیراتت رو من چقدر خوشحال بشی :)))

منتظر فایل صوتیت میمونم...


منظورم اون تاثیرات نبود.. همش دنبال مفاهیم خاک به سری میگردی تو... :))

۰۲ خرداد ۰۱:۲۷ نرگس بیانستان

بابا بخدا فایل جدیه مساله جدیه. دد مورد یکی ک مرده و زنده شده:/ حالا ی بار خواستیم ادب و نزاکت داشته باشیما نذار 😂

دارم گوشش میدم الان. مرسی نرگسی

۰۲ خرداد ۰۲:۲۶ نرگس بیانستان

نرگسی یه غذا نیست؟ 🤔

من نرگس خانومم😁

چرا غذاست 😁😁

اوف خفه مون نکنی خانووووم😂

۰۲ خرداد ۱۲:۴۵ سایه نوری

مینااااا ... ای جان و برکت به لحظات درک خودت ... من عاشق اون لحظاتم.... میدونی داشتم دیروز مینوشتم که ما افکار و رفتارهای تکراری در برخورد با حسمون و.... داریم. همون آگاه شدنه باعث میشه از تکرارهایی که نمی خوایم، آرام آرام رها بشیم.. تکرارهایی که اونقدر اتفاق افتادن که دیگه به چشم نمیان.. با آگاه شدن، دیده میشن.. دستشون رو میشه،، خیلی ناقلا ان 😂

هنر عشق ورزیدن، از اریک فرومه.. درسته؟ توی لیست کتابهام خیلییی وقته هست... خوندن هام متاسفانه کم شدن.. اما عالییی بود اون بخش که گذاشتی.. 

و اینکه مینا نه تنها روابط،، ثروت،، برخورد آدمها و.... که جهان آیینه ی ماست.. ما درونی داریم که دارایی محضه.. کاش ببینیمش و آروم بگیریم و حرص نزنیم و عجله نکنیم و آرزو نکنیم و فقط باشیم و نگاه کنیم و خلق کنیم ناشیانه و لذت ببریم.. بعد میبینیم همه چیز میاد، بی اینکه بخوایم و منتظرش باشیم حتی اصلاح..  ( همه ش ضمه هااااا 😂😘) 

 

ناقلا برای یه لحظه شونه :)


اره سایه جانم. از اریک جونه 😁 من که واقعا عاشق این کتاب شدم. مجموعه ی دانش و معنا و اندیشه است.

جهان آیینه ی ماست. درست میگی جانم.
یه روزی بیاد من عجول نباشم دیگه... 

😂😂😂یه دونه ای

۰۲ خرداد ۱۳:۴۵ فاطمه ۲۲

این کتابی که راجبش صحبت کردی تعریفشو شنیده بودم ولی یه پاراگرافی که گذاشتی و خوندم نمیدونم چرا دلچسب نیود برام . میدونی؟ محتواش درست و به جا بود ولی انگار یه چیزی حالا نمیدونم سنگین نوشتنش یا زیادی رسمی نوشتنش بود که انگار یه خانوم معلم داره اینارو محکم دیکته میکنه بهم حس بدیو بهم میداد . نمیدونم!

اقا منم خردادیم :)) ازاون عجیب غریباش و دمدمی مزاجش :) 

عه چقدر متاسف شدم که حس بدی از کتاب به این خوبی گرفتی فاطمه جان.

اتفاقا حس من بهش اینه شدیدا بابِ دندانِ اندیشه نوشته شده و اگر آدم با تمرکز و با تمام دل و ذهنش بشینه که بخوندش،خیلی هم نرم و روان،روی ذهن جاری میشه. 

تولدت پیشاپیش مبارک خانم 🥰

سلام مینا جون 

خوبی دختر ؟!
من چرا انقد موج آی منفی میبینم تو کلامت ؟! (اگه نه بگو نیست اشتباه میبینم)
این سردرگمی برای چیه ؟!
چرا انقد ریز میشی و ایراد میگیری به خودت ؟! من خودم رو دوست ندارم یعنی چی ؟! مگه چیکار کردی که خودت رو دوست نداشتی ؟!(این یکی واقعا برام سواله)

توأم بدتر از من زندگی رو به خودت سخت میگیری ! 
اینهمه قشنگی داره زندگیت از اون زیباییاش برامون بنویس .
تو که عاشق مادری کردناتی ... عاشق شمال بودی همیشه ساوه که بودی

خوب الان لذتتو ببر ! غر بزنااا، غر خوبه! اما با دلیل غر بزن ... بگو به این دلیل خستم به این دلیل ناراحتم به این دلیل دلزدم اما بی دلیل بق نکن!اگر مدت طولانی هم بی دلیل آشفته بودی حتما برو پیش مشاورت :*

سلام ریحانه...


خیلی وقته منتظرم پستهای جدید ازت بخونم.رسیدگی کن بابا تو گل سر سبد بلاگِستون بودی یه روزی....

اووووم آره اشتباه میبینی گلم. یعنی اشتباه برداشت کردی.مثلا من پستم رو با یه جمله ای که توش زدم چقدر خوشحالم شروع کردم. 
و آخر همه ی اون گیر و گورها هم گفتگوی ذهنیمو نوشتم که خیلی برای من گفتگوی خوبی بود.
ولی اینکه زدی سر درگم... آره خوب میشم. هی گم میشم هی پیدا میشم.
ولی کلا اگه قرار بود ریز نشم و ایراد نگیرم اصلا رشد نمیکردم و الان همون مینای چهار پنج سال پیش بودم. خوب من ،الانمو خیلی دوست دارم و چیزی که شدم و دارم میشم از معبر همین ریز شدن ها به خودم گذشته و میگذره.

درمورد خود دوستی ریحانه،نتونستم درست بگم شاید.
منظورم این نیست از خودم بدم میاد یا خودمو اصلا دوست ندارم. 
منظورم اون عشق به خوده است که ندارم (و اکثر آدم ها ندارن)
دلیل خاصی هم نداره فقط بلد نبودمش و الان هم درست بلد نیستمش.مثلا من مراقبتی رو که یه خویشتن دوست از خودش و روانش و ورودی های ذهنش و روابطش میکنه رو ندارم تو خودم. دارم تمرین میکنم البته.

قشنگی هاشم که مینویسم گلم. فکر کنم چند پست یه بار میخونی قشنگی هاشو از دست میدی :)

از همین مادری کردنه و شمال بودنه چندین بار نوشتم و مینویسم و شدیدا قدر اینجا زحدگی کردنمو میدونم 🥰🥰🥰

مرسی فکرمی هااا . ماچ

۰۲ خرداد ۱۷:۲۵ سارا وحشی

خوشا به حال کسایی که لینک من هستند از غم دوجهان کشککی جستند گرچه از دست بی اف و جی افهای خود خستند ولی دل به وب با حال من بستند دست و روی خو را بشستند شبانه روز تو وب من نشستند گرتو هم خواهی ببینی روی آسایش و خوشی را حرف الکی نزن و لینک بکن سارای موش موشی را منتظر جواب لینکت هستم پیشاپیش از خرید رژ لب و پنکک مست مستم

:)) سارای موش موشی

مینا تو تست خودشناسی هم دادی؟

منم صفر و صدم! یعنی باید صد باشم :| میدونمم که نمیشه .. حتا اگه این وسط پنجاه باشم از درون انقدددر داغون و حال خرابم ها .. دلم نمیخواد کم باشم .. حالا فکر نکنی نشون میدم ها .. نع! ولی تو خودم شاکی و عصبی ام از خودم.

سخت میگیرم ..

 

 

الان دارم واکسیناسیون میخونم. خوشبختانه افتادم رو دور خوندن و راضی م از این بابت. و همین روزاست که تموم ش کنم.

بعدش حتمن این کتاب شروع میکنم.

 

 

من اصلن آدم جمع و شلوغی و سفر دسته جمعی نیستم. هربار که اینجوری رفتم سفر بعدش به خودم گفتم این آخرین بار :|

ولی برای تو حس میکنم که خوووبه تو جمع باشی.

برو تو اون هوای معرکه نفس بکش و زندگی کن و لذت ببر.

خوش بگذره 💚

نه رها ندادم اما اینجا هم بارها نوشتم من هم دقیقا سیستمم سیاه سفید،صفر و صده... پنجاه حدارم. خاکستری ندارم.اعتدال ندارم. واقعا از بدترین و آسیب زننده ترین اخلاقیاتمه که در تلاشم درستش کنم.


واکسیناسیون رو تو گوشیم ریختم رها اما من رو دور خوندن نیستم. الان عاشق این هنر عشق ورزیدنه شدم اما کلا از فضای کتابخونی خیلی زیاد دور شدم.

من هم ترجیحم به تنهایی یا جنع کوچکتره.کلا همیشه یه فضا برای خودم میخوام.
بعد مثلا اینجوری دسته جمعی میریم تو اون چند ساعتم خوش میگذره ها اما برمیگردم دلم میخواد حتی به در و پنجره ها تیر و تخته بزنم دیگه کسی رو نبینم یه مدت.

مرسی قشنگ.
جاتونو خالی میکنم حتما.

یعنی بیست بار این کامنتم رو خونده بودم که فکر نکنی با لحن بدی نوشتم ! خوب منظورم رو هم خداروشکر بد نگرفتی مرسی :))
اصلا استرس داشتم و نوشتم

چه خوب که حالت خوبه و اینا رو در جهت پیشرفت روحی خودت انجام میدی ! واقعا خوبه . آدم در هر جهتی هم که جلو بره قابل ستایشه 

یکی روز به روز علمش رو بیشتر میکنه یکی رو بدنش تمرکز میکنه و یکی رو ذهنیتش همشون قابل تقدیرن !
خوب خداروشکر که خودت راضی هستی از وضعیت موجودت 

من تقریبا تموم پستات رو آفلاین میخونم چیزی رو میس نمیکنم ! اما شاید چون من خوشالیام مدلش فرق میکنه و شوق و ذوقیه و وصفی نیست نتونستم تمایزش رو تشخیص بدم ویلا خوندم که چقدر آرامش بخش بوده برات و حال کردی 

دختر من که تازگیا آپ کردم ! حالا چشم بازم مینویسم ... ممنونم از لطفت :*:*:*

خخخ طفلکم... 

ولی راسینال من کلا همیشه با مساله لحن مشکل پیدا کردم. انقدر دوستام از جوابایی که من میدم دچار سو تفاهم میشن که جدیدا جواب همشونو با وویس میدم. حالا نخندی ولی منم جوابمو چک کردم عصبانی به نظر نرسه 😁

الان رفتم پستت رو خوندم.به قول آوه نری سال بعد برگردی... 

سلام میناجونی..

خوبی عزیزم؟

نمیدوننم الان رفتی ییلاق یا نه..

اما اگر رفتی خوش بگذره بهت.عکساشو که میبینم دلم آب میشه...دلم میخواد برای یه شبم که شده همچین جایی بخوابم..وسط اون طبعت بکر...

 

میفهمم حرفتو...منم آدم خود دوستی نیستم و دوس دارم یه جوری این خود دوستی رو تمرین کنم..کمتر خودآزاری کنم و کمتر خودمو مقصر همه چیز بدونم...کاشکی بشه...

 

مرسی از کتابی که مغرفی کردی...باید کتاب جالبی باشه.

میگیرم و میخونمش.

 

مواظب خودت و گل پسرت باش.

روزت خوش.

سلام عزیزم.

من خوبم شکر. 
ببخشید انقدر دیر جواب میدم.چونکه دو روز که ییلاق بودم بعدشم مهمون داشتم و بعدم گوشیم خراب شد.
امیدوارم وقتی خوندی برات خوب باشه جانم.

ماچ

سلام و درود خانوم 

 

 این کتاب از بهترین نوشته های اریک فروم هست اگر کتاب (فراسوی زنجیرهای پندار)ش رو هم بخونید ضرر نمیکنید 

 

شاد و سلامت باشید 

سلام به شما و پوزش بخاطر دیر تایید کردنم.


ممنون از معرفی. 

۰۴ خرداد ۱۳:۲۲ مینا مینا

سلام دوست قشنگمممم، خوبی؟ آره خوبی، حس میکنم روحیت بهتره کمی و خوشحالم. 😊

آخ آخ دلم کوروش خواست، یعنی تصورش کردم وسط بازی بچه ها، احتمالا حرص اونا رو درآورده ولی اگر من اونجا بودم قورتش میدادم با اون کتاب خوندنش، که قطعا اقتضای سنشه این مدل بازی کردن 😍😍😍

درک میکنم که الان به تنهایی احتیاج داریا ، چون خودم اکثرا دلم تنهایی میخواد، ولی وقتی بری انشالا انقدر خوش میگذره که بعدش تا چند روز میگی خوب شد رفتماااا، فقط تلاش کن رها کنی فکراتو و بی خیال همه چی بشی این چند روز، به قول معروف تو لحظه زندگی کن.

ببخشید کامنتم طولانی شد سرتو درد آوردم، من خیلی خیلی کم پیش میاد جایی کامنت بذارم، ولی انقدر تک تک حرفاتو میفهمم که هی حرف زدنم میاد. میدونی من سخت دوست پیدا میکنم، دوستی که بشه باهاش حرفای ته دلی زد، ولی اگر با هم دوست بودیم کلی حرف داشتیم با هم 😉😘

سلام عزیز دل. بله بله خوبم.


منم دلم میخواست قورتش بدم.خدایی بع۱ی حرکاتش در عین لج درار بودن خوردنی ان.

اره مینا جانم رفتم و خیلی خوش گذشت...
جاتون خالی واقعا

آخی... مرسی عزیز. من همیشه هستم برای حرفای دلی دلیت 

۰۴ خرداد ۲۲:۰۵ اون روی سگ من نوستالژیک ...

سلام مینای خوشگلم

چقد خوشحالم برات که با علم و اگاهی عشق می ورزی و به سیاوش بااین فاصله دور کلی امید میدی و قدرت جنگیدن بااین شرایط بد رو بهش میدی.

ان شالله به همین زودی ها کارتون درست میشه ولی این سالها دوری باعث شد که شما دو نفر تا ابد قدر همو بدونید و روز به روز احساستون عمیقتر بشه:*****

سلام نوستال جان.


مرسی عزیز. سعیمو میکنم دیگه.منم خوشحالم دل سیاوش انقدربزرگهودر عین حال محبت من توشه که میتونم روش تاثیر بذارم.

اره واقعا همینطوره... 

۰۸ خرداد ۰۹:۱۴ سارینا۲

سلام مینا جان

خیلی خوبه که هر روز پیشرفت می کنی در خودشناسی

اون تکه از کتاب هم خیلی خوب بود هرچند اجرا کردنش دشواره

حالا ۵۰ درصد مواقع هم اجرا بشه خوبه🙃🙃🙃

 

سلام سارینای عزیز.


اینجورم نیست که هر روز. راستش گاهی فکرمیکنم از وقتی یهو فهمیدم باید تغییر کنم و تغییر بدم چهار سال گذشته. بعد من هنوز حس میکنم چقدر کاری نکردم...
اره گاهی سخت میشه...

ولی خوب پنجاه درصد نمیشه که. یه سبک باور و رفتار و اندیشه یا هست یا نیست... من باورشون دارم و با قلب و ذهنم درکشون میکنم اما هنوز نمیدونم چرا طریقه عملم روی اون خط پیوسته ثابت نیست.هی از خط میزنم بیرون

۰۸ خرداد ۰۹:۱۸ سارینا۲

راستی میگم تا شمال هستی یه چند تا غذا شمالی یاد بگیر 

اوناییکه خودت می پسندی

و برای ما هم دستورشو بذار 

اگه فرصت نمودی

پیشنهاد خوبیه جانم.


من خودم تو ۶ذاهای شمالی درست کردن خیلی خوب نیستم. ولی به قول شما باید یاد بگیرم درست حسابی 

۱۱ خرداد ۰۸:۳۳ مامانی ...

دخترم کجایی؟؟؟!!!

آمدم مادر

۱۱ خرداد ۰۹:۲۴ مینا مینا

ممنونم مینای نازنینم، دوست داشتنی 🥰🥰🥰

ماچ بهت

سلام جیگولی، برات خیلی خوشحالم😘🌼

قربون شکلت 💋

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
سلام!
به وب من خوش آمدی.
مشخصات منو میتونی از قسمت *بلاگر شناسی* بخونی.
اگر که خاموش همراه منی خواهشا موقع پستهای رمز دار روشن نشو!
اگر وب داری و کامنت میذاری خواهشا آدرس بذار شاید لازم شد :)

دوست خوبم!
اینجا یه رسانه ی مجازیه اما یادت نره ما آدم های واقعی هستیم..
از شکستن دل همدیگه با حرفای نامناسب پرهیز کنیم.
هدف از ایجاد این وب صرفا ثبت دلنوشته های من و گهگاهی نوازش طبع لطیف شما با شعره.
تمام نیکی ها و بهترین های دنیا از آنِ شما و سرِ راهِ شما باشه.
ان شاء الله.
آرشیو مطالب
شهریور ۱۴۰۱ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۲ )
فروردين ۱۴۰۱ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۳ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۴ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۵ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۶ )
دی ۱۳۹۹ ( ۱۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۵ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۴ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۴ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
دی ۱۳۹۸ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۳ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
دی ۱۳۹۷ ( ۵ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۶ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۴ )
دی ۱۳۹۶ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
موضوعات
روزنوشت (۲۱۶)
شعر نوشت (۵)
پخت و پز نوشت (۴)
عکس (۱۰)
مناسبت نوشت (۵)
زبان در خانه (۱)
پیوندهای روزانه
اجاره مبله در تهران
گرسنه ها بخوانند :)
مامان-بابا ها بخوانند 2 :)
مامان-بابا ها بخوانند 1 :)
همه ی خانم ها بخوانند :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان