ای بابا

angryangry

 

ای بابا ای بابا ای بابااااااااا angry  دو دفعه پست گذاشتم با چهار پنج تا عکس توش هر دوبارش وسطاش این بیان لعنتی پیام داد دچار اشکال شدیم یا صبر کن یا از صفحه خارج شو و انقدددددر زدم صبر میکنم باز دوباره همون پیامو داد که زدم ترک میکنم...  اه اه 

 

الان دیگه قاطی قاطی ام.... 

والا نمیگن من یه مامانم که پسرمو سرگرم کردم و هر آن ممکنه بیاد بگه دیگه نوبت کارتون من شده و کاسه کوزمو جمع کنه...

 

اوف دیگه حرفام رفتن اصلا... 

 

خوب برای بار سوم با اجازه بزرگترا مینویسم !!

 

این چند روز اخیر خواهرم از ساوه اومده بود و در یه حرکت خلاقانه کل خانوادمونو سورپرایز کرد و دیدار ها بعد از چهار ماه تازه شد.

بعد رفتن اونها هم من و دوتا آبجی هام باز رفتیم یه شب ییلاق موندیم. با وجود اینکه شبش یکی از کابوس های گذشته رو دیدم اما باز خیلی شب خوبی بود.خواب عمیق حسابی و کوروش هم همون تو ماشین خوابید تا صبح. برای همین چند ساعت قبل خوابمون کوروش کلا تو جمعمون نبود و دیگه فردای اون روز بود که به جمعمون پیوست.

ما هم البته کل صبح تا ظهر رو مشغول تمیز کردن کثیف کاری های گچ کاری که اخیرا کارش تموم شده بود و رنگ آمیزی بودیم.و عصرش هم من چند ساعت نشستم سر یه سفارش شماره دوزی جدید و کلی جلو انداختم خودم رو و بعدم که کمی نشستم فقط ظرف نگاهمو از زیبایی ها پر کردم و بعدم با کوروش رفتم یه پیاده روی حسابی...

 

دیگه قرنطینه ی انگلیس هم کلی شل تر شده و من خیلی امیدوارم دیگه کم کم رسیدگی به پرونده ها رو شروع کنن و ما از این بلاتکلیفی دربیایم.

چون سیاوش هم اصلا حالش خوب نیست و من میدونم جز دوری ما هیچ چیز دیگه ایش نیست و بازی های عصبیش هر روز یه درد جسمی بهش میدن.واسه همین امیدوارم زودتر پیش خودم باشه دوباره.میدونم چه بسا همه ی همه اش از همون فرودگاه کاملا محو شن...

 

میگم یادتونه ساوه که بودم میگفتم هیچ گلی نمیتونم نگه دارم و بعد یه چند وقت تمام گل و گلدونهایی که میخریدم از بین میرفتن؟

اینجا همینجور گل و گلدونه که از سر و کولم بالا میره. خدا رو شکر. میبینمشون برای تک تکشون غش میکنم. امروز دیدم یه کاکتوسم دو تا گل نارنجی بزرگ . چندین و چند تا غنچه داده... عشق های منن همشون.

 

هوا هم داره گرم میشه اینجا و دیگه کم کم باید برم استقبال شرجی شمال و با بی کولری تابستون بسازم. واقعا از ته قلبم دعا میکنم تابستون تو خنک ترین و سریع ترین حالت ممکن بگذره.. واقعا سخته آخه...

 

آقا بردم موهای کوروشم حسابی کوتاه کوتاه کردم. اصلا بهش نمیاد indecision حالا همش میره جلو موهاشو تو مشتش میگیره میگه مینا میشه موهامو ببندی برام؟ laugh

 

اصل حالم هم بین خنثی و خوب  دایما در نوسانه و من فکر میکنم همین که بدحال نیستم کلی خوبه.

کمی کم انرژی ام و سه کیلو هم جدیدا وزن کم کردم و آدمهایی هم هستن که باعث رنجم شدن و میشن اما من دیگه سخت نمیگیرم و وابستگی به آدمها و فکرشون درباره خودم ندارم دیگه.دیروز یکی از دوستهامو برای همیشه کنار گذاشتم. تو این مدت که سیاوش رفته جز بدخواهی و  دو رویی ازش ندیده بودم.دقیقا از وقتی اومدم شمال یه آرایشگاه زده و بارها تو این چند ماه گذشته بهش گفتم من دنبال یه کارم بیام اینجا بهم یه کار بده. بعد هر بار گفت آره خیالت راحت. بعد هی زرت و زرت نیرو گرفت و هیچی هم نگفت.یه بار گفت بیا کارای اپیلاسیونمونو انجام بده من خودم دیگه نمیتونم. بعد باز یه بارم بهم زنگ نزد و دیروز که آبجیم رفته بود پیشش دید یه نیروی جدید برای اون کارم آورده. بهش گفتم میخوام کاشت مژه هم یاد بگیرم چون کسی رو نداشت برای این کار. گفت نه به درد تو نمیخوره اصلا مشتری نداره و فلان. حالا من با حرفای اون پشیمون نشدم و خوردیم به کرونا اما باز یه غریبه رو آورده...  من میدونم این جور آدمها که دلشون نمیخواد من رشد کنم تو یه کاری حتما خودشونو خیلی کم میبینن که به چشم اومدن من براشون سنگینه. کار ناخن هم یاد گرفتم یه بار بهش گفتم برام استوری کن مدل بیاد کار کنم دو ساعت استوری گذاشت پاک کرد. گفت دایرکتم ترکید. خودت مدل پیدا کردی دیگه گفتم همون یکی کافیه برات ....  (بذارید غیبت کنم خوبlaugh)

 

 

در حال حاضر صدای همایون شجریان جان تو خونه ام پیچیده و موزیک ملایمش حال و هوای خونه رو آروم کرده. کوروشم اومده سرش گذاشته رو پام و همچنان که تایپ میکنم دستاشو دور بازوم حلقه کرده و دارم میبینم که داره خوابش میبره کم کم ... فداش بشم... خیلی خوب شد. حالا میتونم پستم رو که بستم برم مراقبه انجام بدم :) یا فیلم ببینم.یا کتاب جدید شروع کنم...

 

دیشبم یه فیلم دیدم به اسم Beautiful Mind .برید ببینید. خیلی خیلی قشنگ بود و واقعی هم بود :)

 

 

پس من دیگه میرم و شما باشید و این آخرین تلاشم برای گذاشتن پست عکس دار... 

 

** یه وسواسی که دارم اینه که میخوام همیشه کف دستشویی خشک باشه. بعد شستنش درو باز میذارم هوا بخوره زمینش خشک خشک شه.حالا که دارم به کوروش یاد میدم بره داخل دستشویی کارشو کنه و خودشو بشوره هر بار میرم دستشویی میبینم همه جا آب ریخته. دست خودم نیست انقدر بدم میاد که حد نداره. اما خوب صبوری میکنم تا جوجه ام این مرحله از بزرگ شدنشم طی کنه و خوب یاد بگیره.ولی تا اون موقع که یاد بگیره کل دستشویی رو خیس نکنه من هر بار که میرم دستشویی یه سکته ناقص میزنم laugh

 

مواظب خودتون باشید.ممنونم که همراه منید :)

 

 

 

 

 

 

۲۷ ارديبهشت ۱۶:۰۵ نرگس بیانستان

واقعا خوش به حالت که چشمت همیشه به روی این همه زیبایی باز میشه

:)

زیبایی همه جا هست... 

تو ساوه هم دیر فهمیدم اما تو خونه ی آخرم بالاخره فهمیدم که زیبایی همه جا هست. 
یه سرسبزی کوچولو برای حس خوب کفایت میکنه. (یا حداقل حس من به موجودات سبز اطرافم اینه) چه یه درخت چه یه جنگل

منم تا حالا نتونستم از گل و گیاهی مراقبت کنم همشون زود خشک میشن با اینکه کلی توجه میکنم بهشون امیدوارم یه روز برسه که منم یه عالمه گلدون داشته باشم 

منم وقتی ساوه بودم نمیدونستم گلام برای چی هشک میشن با وجود اینکه بهشون رسیدگی میکردم. اما الان اگه برگردم عقب تحقیق میکنم از اول گل های مقاوم میخرم ببینم همشون اینحوری ان؟  چون مثلا کاکتوس اسمشه مقاومه به نظر من گل حساسیه. آبیاریش یه کم نامناسب نباشه فورا به فنا میره. یا دیگه چی میگرفتم؟ بگونیا عروس! یا کالانکوا که کلی استعداد آفت و خشک شدن داره. الان یه عالمه بنفشه آفریقایی دارم با اینکه لم گل دادنشون هنوز دستم نیومده اما سبز بودنشون و زنده بودنشون رو دوست دارم. یا اسپاتی و پتوس خیلی مقاومن. 

جوابتون به کامنت اول چه خوبه.

ذهن زیبای راسل کرو رو هم زمان با فیلم رابین هود با بازی همین راسل کرو دیدم. یک نکته ی مشترک توی هر دو فیلم بود که برام جالب بود. تو هر دو فیلم یک نفر به نقش راسل کرو میگه توی یک جمع دخترونه اگر میخوای برای مخزنی موفق باشی هیچ وقت سراغ زیباترین دختر نرو :/

در مورد خشک بودن دسشویی: میگن خیلی چندشه کسی از دسشویی بیاد بیرون و دستاش خیس باشه بخواد با آدم دست بده. ولی از اون ترسناکتر اینه که کسی از دسشویی بیاد و دستاش خشک باشه بخواد باهاتون دست بده :دی

شستن کف دسشویی خوبه که؟ مادر ما برعکس بود همیشه اصرار داشت دورشو آب بگیریم بو نگیره و الان که ۴ ساله شستن دسشویی افتاده گردن خودم وقتی کسی میره و دور تا دور رو آب نمیگیره و بعدش بو میگیره کلی نفرین میکنم

خودم خیلی طول کشید به اون جواب برسم. سالهای سال هر بار با لب و لوچه ی کح رفتم ساوه و بشکن زنان اومدم شمال. همیشه گفتم ساوه بی آب و علفه. اما دو سال آخرم یهو انگار دیدم عه درخت ها تو ساوه هم جوونه میزنن... پارکها همیشه سر سبزن. و یه درخت عجیبی تو حیاط مجتمعمون بود که همیشه از پشت پنجره بهش نگاه میکردم و قلبم میتپید براش... 


فقط نکات فیلم :)

خوشبین باشید شاید همون تو خشک کرده دستشو :)

وسواس اسمش روشه دیگه مرضه. وگرنه در اصلش میدونم وقتی دستشویی تمیزه و آدم ها بلدن تمیز ازش استفاده کنن دیگه خشکی و خیسیش فرق نمیکنه. اما خوب :/
منظورم از خشکی اون کاشی های کفه ها. اونا که بو نمیندازن دیگه. 

خدا رحمت کنه مادرتونو.

وووووویییییی مینا چه قشنگن گل نارنجی هات مردم براشوون 

آره خیلی دوست داشتنی ان... 

آخی...

چه طبیعتی😍

عکس سوم درسته کوهستانی نیست اما منو یاد هایدی میاندازه...

شایدم حنا دختری در مزرعه🤗

 

عزیزم تابستونو لااقل با کمک پنکه سپری کن🤔

 

اتفاقا اینستا موهای کوروش رو دیدم ، خیلی بهش میومد که....

 

به امید وصال⁦♥️⁩

 

ماچ آبداااار🥰

عکس سومم تو ییلاقه. یعنی همونجاست که دو تای اول هستن... 


اره یه پنکه هست اما خوب خنکی از پنکه حاصل نمیشه که وسط مرداد مثلا... اول و آخرش باید بپزم :)

موهاش لخته کوروش برای عکسا زدم کنار وگرنه جلوی موهاش صاف میاد پایین با اون کوتاهی بغلا خیلی بد میشه و در کل هم موی کمی بلند تر بیشتر بهش میاد.

مرررررسی . بوس

عشقمم شماره ت تغییر کرده؟

اره جونم.

وای مینا حالا من دردم میدونی چیه درباره دستشویی؟ خخخ

اینکه میرم دستشویی همینجوری که نشستم ( 😬🙈😂 ) با فشار زیاد آب میگیرم کل دستشویی که مو اینا بیاد بره تو چاه! انقدر حال میده که نگو 😀😀

انگار یجور بازیه برام خخخخ

تو میخوای خشک باشه من میخوام خیس کنم 😀

امیدوارم به زودی خبرای خوبی از همسرت و کارای مهاجرت بشنوم 🙏

وای نننننهههههههههه 😂😂😂😂


الهی آمین.

عکسات عالی بود 

یادمه میگفتی گلات خراب میشه 

الان منم به این نتیجه رسیدم با توجه به شرایط زندگیم باید گلای مقاوم انتخاب کنم همیشه مثل پوتوس و انواع سانسوریا

آره خودمم عاشقشونم. یکی هست که پس زمینه ی موبایلم کردم اونو نتونستم آپلود کنم وای خیلی خوبه...


اره بابا... از نا امید شدن برای نگهداری گل بهتره که

وای مینا مینا مینا! چه عکسایی، چه طبیعتی، چه گل کاکتوسی، به به! هم دلم باز شد، هم دلم تنگ شد، انقدرررررهوس شمال دارم که خدا میدونه، اشک تو چشام جمع شد از عشق سرسبزی شمال. چه خوب که قدر زیبایی رو میدونی و خوبیا رو هم میبینی و غر الکی نمیزنی، آفرین به تو عزیزم. کلی آرزوهای خوب خوب نثارت 😘😘😘

خدایی وبلاگ من خیلی مینا در مینا شده از همه طرف 😂😂😂


جان. ایشالا زودی بیای شمال به دلت حال بدی.
مرسی جانم. یه عالم عشق برای تو

سلام مینایی جانم...

به به چه عکسای دلبری گذاشتی...

اصلا آدم محوش میشه و دلش میخواد اونجا باشه....حسابی لذت ببر از طبیعت قشنگ اونجا.

 

منم زیاد اهل گل و گیاه نیستم...نه این که دوست نداشته باشم اما خب نگهداری ازشون رو بلد نیستم و هر گیاهی بیاد دستم زودی خشک میشه متاسفانه.

 

شماره دوزیت رو دیدم خیلی قشنگ بود.

 

دوستای دو رو...واقعا نمیشه اسمشون رو دوست گذاشت.فقط باید از اینجور آدما دوری کرد و خیلی شیک و ملایم گذاشتشون کنار.

 

امیدوارم هرچه زودتر تکلیفتون معلوم بشه.جوری که دل هرسه تاتون شاد بشه.

 

روزت خوش عزیزم.

سلام آوا جان.

آره واقعا جای همتون خالیه هربار میرم ییلاق همیشه یاد بچه های وبلاگم.دوست دارم اون حالو شریک شم اما فقط همین عکس و کلمه ها از دستم برمیاد.
برای خونه ی جدیدت یه اسپاتی بخر. یا پتوس.اگه بالکن داشتی هم پر شمعدونیش کن. بعد لذتشو ببر. 

اره کلا شماره دوزی قشنگه. خیلی پر زحمته اما آدم از دیدنش لذت میبره واقعا

شیک و ملایم.. بله :)

الهی آمین. دل تو هم شاد باشه عزیزم. 

اِی جان چه عکسایِ خوشگلی!!! دلم خواااااست :(

 

وای به نظرم مشترک ـترین و بدترین وسواسِ دسشویی همون دمپاییِ خیس ـه -___-

یعنی وقتایی که جوراب پام باشه و پامُ بذارم تو کفشی که خیسه، دیگه چیزی برا از دس دادن ندارم اون لحظه :|

 

ایشالا که زودتر پرونده ـتونُ بیارن بیرون و راست و ریستش کنن، کاراتون عالی پیش بره و هرچه زودتر ببینید که کنارِ همسرید

:*** همیشه شاد و خوب باشه حالتون

چی شد دلت خواست؟ :))


اوف اون که دیگه وسواس محسوب نمیشه همه داریمش گمونم... چرا واقعا بعضیا این کارو میکنن؟؟ بابا دمپایی رو چکار دارید آخه. بذارید خشک بمونه دیگه

الهی آمین . 

تو هم شاد و شنگول باشی مهلا جانم

برای تو و اون دوسته چشم بخیله ارایشگرت(😂) مینویسم: اونی که بهت میگه نمیتونی و انجامش نده ؛ دقیقا همونیه که میترسه انجامش بدی و موفق شی :)

:))

خیلی باحال گفتی. 

واااهااای میناااا اگه اینجایی که بهش میگی ییلاق خووود بهشت که :) وااای تا چشم کار میکنه سبزی و قشنگی :)

 

 

ببین راجع به دشویی قشنگگگگ میفهمم چی میگی چون خودم دچارشم :|

 

چه خوبه که این همه گل داری. عکسش دیدم تو اینستا. خیلییی قشنگ و دلبرن. من نمیتونم گل نگه دارم، هر چی تا الان داشتم خشک شد :|

ایده بالکن ت به کجا رسید؟ 

آره واقعا... 🥰🥰🥰


گلای خشک نشدنی بگیر. اسم چند تاشونو تو کامنتا گفتم.

بالکنم... تخته آوردیم هنوز درست نشده. کاش خودم میتونستم انجام بدم بره پی کارش. دیروز به احمد گفت دیگه بهار تموم شد تو رو خدا درستش کن برام

سلام مینا جون  چقدر این سوپرایز  شدن از طرف خواهر ها لذت بخشه من که هر وقت آبجیم یه دفعه ای اومد خونه مون خوشحال شدم 

میگم این گل کاکتوس بهش میگن دُم موشی فکرکنم  ؟خیلی قشنگه  عکساتم عالی بودن  :-)

 

آخی آره واقعا...

من خودمم از خدایگانِ سورپرایز کن بودم همواره ^_^

والا ما بهش میگیم ماری :) 

مرسی عزیزم

وای من مردم برای کاکتوس دم موشیت، من الان یک ماه کلی گل فروشی میگردم از اینا پیدا کنم برای خودم، هر چی قبلنا از کاکتوس بدم میومد الان عاشقشون شدم

من هم خیلی کاکتوس دوست نیستم سونیا جونم.

اینم هدیه ی همسایه ام بود. الان بعد یه سال گل داده.اولین باره گلشو تو زندگیم میبینم😍 واقعا هم دلبره

۳۱ ارديبهشت ۲۰:۱۴ اون روی سگ من نوستالژیک ...

تو قلبمی دختر بااین شور و حالت، باغبون با محبت مگه میشه گلهات رشد نکنن، وقتی زیردست توان؟حرفها و حسادتها و حس های بد دوستت به کفشت بگیر موانع و این ادمها باعث میشن ما ساخته بشیم و بیشتر گل کنیم.

مرسی بابا...  دست همون دسته گمونم اینجا آب و هوا خیلی دخیله شاید ...


اوهوم...  خوب آدمها اگه جدید باشن بیان یه کاری کنن یه سنگی بندازن و اینها خیلی مهم نیست. این دوستم مثلا از دبیرستان دوستم بوده.

۰۱ خرداد ۰۰:۳۴ آیدا سبزاندیش

همه چی درست میشه بهت قول میدمممم وای که من عاشق عکسهای طبیعت هستمممم تو اینستاگرامت که میذاری کلییب لذت میبرمممممم

مرسی آیدا آره میددنم نهایتا درست میشه... 


آخی چه خوب... به عشق شماها عکس میگیرم اصلا

۰۱ خرداد ۱۳:۵۶ اون روی سگ من نوستالژیک ...

میدونی مینا ما یه ادمهایی و بارشون رو با خودمون حمل میکنیم باز زهر عاطفیشون رو میگیم خوب این دوستمه از بچگی باهم بودیم و... خوب اون موقع ما احتیاج داشتیم به هم صحبت به دوست به انجام کارهای مشترک با همسنهامون، ولی الان که بزرگ شدیم که تشخیص بدیم این ادم ایا به زندگیمون ارامش میده یا نه تلخمون میکنه؟ من خودم هنوز عضو گروه بچهای دبستان و دبیرستانمون هستم

ولی واقعا با خیلی هاشون جز سلام رابطه ای ندارم تو گروه یه سلام میدم گاهی ولی با بعضیاشون خیلی پایه ام هرچند من خیلی تفاوت دارم باهاشون و این تفاوت خیلی فاحش اونا ازدواج کردن بچه دارن و.... براشون عجیبه مثلا من مجردم هنوز تنها زندگی میکنم شبا تنها تو یه خونه میخوابم از چیزی نمیترسم و.... تااین حد افکارمون متفاوته ولی یه بخشی ازرفاقتشون که شاملم میشه حس خوبه نه بدنگهشون داشتم

اونایی که زهر دارن رو حذف کردم کم کم هنوزم دارم همین کارو میکنم

درست میگی نوستال. قرار نیست از گهواره تا گور یه آدمی مناسب زندگی ما باشه :)

من آدمهای سمی رو که حس کنم از شادیم و پیشرفتم ناراحت میشن کلا میبوسم و کنار میذارم ولی آدمهایی که صرفا یه زمانی با انرژی من هم فرکانس بودن و حالا نیستن و حرف همو نمیفهمیم فقط هزشون دور میشم و آشناییمو باهاشون حفظ میکنم.
 دقیقا کاری که تو میکنی .

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
سلام!
به وب من خوش آمدی.
مشخصات منو میتونی از قسمت *بلاگر شناسی* بخونی.
اگر که خاموش همراه منی خواهشا موقع پستهای رمز دار روشن نشو!
اگر وب داری و کامنت میذاری خواهشا آدرس بذار شاید لازم شد :)

دوست خوبم!
اینجا یه رسانه ی مجازیه اما یادت نره ما آدم های واقعی هستیم..
از شکستن دل همدیگه با حرفای نامناسب پرهیز کنیم.
هدف از ایجاد این وب صرفا ثبت دلنوشته های من و گهگاهی نوازش طبع لطیف شما با شعره.
تمام نیکی ها و بهترین های دنیا از آنِ شما و سرِ راهِ شما باشه.
ان شاء الله.
آرشیو مطالب
شهریور ۱۴۰۱ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۲ )
فروردين ۱۴۰۱ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۳ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۴ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۵ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۶ )
دی ۱۳۹۹ ( ۱۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۵ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۴ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۴ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
دی ۱۳۹۸ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۳ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
دی ۱۳۹۷ ( ۵ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۶ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۴ )
دی ۱۳۹۶ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
موضوعات
روزنوشت (۲۱۶)
شعر نوشت (۵)
پخت و پز نوشت (۴)
عکس (۱۰)
مناسبت نوشت (۵)
زبان در خانه (۱)
پیوندهای روزانه
اجاره مبله در تهران
گرسنه ها بخوانند :)
مامان-بابا ها بخوانند 2 :)
مامان-بابا ها بخوانند 1 :)
همه ی خانم ها بخوانند :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان