زنده باد اینترنت

بچه ها سلام.

 

اوووم این ماییم که باز میتونیم ارتباط داشته باشیم؟ من انقدر انتظار کشیدم و به جایی نرسیدم که واقعا از همه چیز فاصله گرفتم. الان سه روزه تلگرامو باز میکنم میگم خوب که چی؟ اینستا رو باز میکنم میگم خوب که چی؟ وبلاگو باز میکنم میگم....

 

حالا امشب تصمیم گرفتم باز زور خودمو بزنم و شروع کنم. چون من آدم تشنه ی ارتباطی هستم.میخوام که راههای ارتباطیمو با این دنیای کوچیکی که درست کردم حفظ کنم :)

 

از کارهایی که تو پست قبلی نوشتم فقط دیدن سریال برکینگ بد رو عملی کردم... خدا رو شکر دارم با اعتدال نگاهش میکنم.مثل دکستر بکش بکش راه ننداختم که تمام زندگی و فکرمو روش بذارم. البته اصلا به جذابیت دکستر لعنتی نیست.(برای من)

 

راستش دارم روزهای قبل تولدم رو میگذرونم و امسال شدیدا هر لحظه اش به یاد پارسالم... سالی که چقدر افسرده و زمین خورده و کمر شکسته بودم... 

خوب یه هفته و هشت روزه که همسرمو ندیدم... برای کریسمس هم نخواهم دید و اصلا دیگه نمیدونم چه کار کنم. امروز بهم میگفت اون مثبت اندیشی هاتو به کار بنداز کایناتو به کار بنداز من دیگه نا امیدم نمیتونم مثبت باشم اما تو باش!

 

خوب منم همچینی دیگه انگار نا ندارم... نمیخوام حتی به رفتن فکر کنم. فقط میخوام یهو مثل یه سیب سرخ شیرین بیفته تو دامنم.

چشمامو میبندم و سعی میکنم با هم بودنامونو یادم بیاد... اخیرا خیلی خوابشو میبینم. که پیششم.که بهش میرسم. که بغل میگیردم.میبوسدم.دلتنگی هاشو میریزه تو آغوشم...

چشمامو میبندم و سعی میکنم یادم بیاد وقتی دستمو سُر میدادم رو سینه ی گرمِ بی لباسش چه حسی داشت؟

یادم بیاد نفسش که میخورد به گردنم چقدر گرم بود؟

یادم بیاد حس دستاش تو دستام چه جوری بود؟ 

یادم بیاد انگشتاش چقدر ظریف بودن؟؟

به فرم ناخن هاش فکر میکنم... به خط لب هاش... به انحنای بینیش.. به چین گوشه ی چشمهاش وقتی میخندید...  

انقدر فکر میکنم و تصور میکنم که مغزم میخواد از حجم نداشتنش منفجر شه...  دلتنگشم خوب... خیلی زیاد...

 

دیگه چه کار میکنم؟؟؟

باز به تولدم فکر میکنم و برنامه هام بعد از اون...  برای بیست و نه ساله شدنم حس خاصی ندارم اما از الان استرس اون عدد جادویی سی سالگی رو دارم که سالها تو ذهن من سن مقدسِ پخته شدنم و سال ثباتم و سال خیلی چیزهای دیگه است. دارم نزدیکش میشم اما هنوز نصف راه پختگی و ثبات رو هم نرفتم...

 

کوروش چند روزه مریضه.علایم خاصی نداره فقط تب و بی حالی... دو روز آروم گرفت از امروز دوباره شروع شد... میمیرم براش وقتی میفته یه گوشه میگه مینا تو رو خدا بیا دیگه...

 

همینا دیگه...  دلتنگ نوشتن بودم... چه خوب شد برگشتم :)

 

زنده باد اینترنت :)

 

۰۸ آذر ۲۱:۱۹ نرگس بیانستان

اووووووف چقدر دلم برات تنگ شده بود مینا 

خدا رو شکر که برگشتی

 

مرسی قشنگ جان

۰۸ آذر ۲۱:۳۴ رهآ ~♡

بلاگ که تو دوره بی نتی هم باز میشد مامان مینا. خبر نداشتی؟

منتظر نوشتنت بودم ...

 

عزیزم .. کی بشه تو پست بزاری که کنار یار ت هستی ... ان شالله به زودی ❤

 

الهی جوجه ت خوب شه و شیطنت هاش شروع کنه ؛)

 

نه جانم متاسفانه نمیدونستم.


واقعا کی؟؟؟

آمین. ممنون عزیز

سلام بر شما دلمون تنگ شده بود برای پستاتون

والا من هم ی رعنای خیلی خسته هستم. با حسین برای امر شماره دو معضل مفصلی دارم و بی نهایت از لحاظ روحی خسته شدم. 

احتیاج شدیدی دارم که از این برهه به خوبی بگذرم

امیدوارم خدا به شما هم کمک کنه میناجون و بزودی خبر خوبی از همسرت بهت برسه

سلام عزیزم.

اولش نوشتی حسین من فکر کردم مساله با شوهرته.بعد یه لحظه گفتم برای چی با شوهرش سر شماره دو دعوا دارن... خلاصه یه وضعی

امیدوارم جوجه ات زود خوب شه. مشکلش چیه؟؟

آمین عزیزم

خدا رو شکر که دوباره با اینترنت به هم وصل شدیم تو هم خوشحال باش برای کریسمس خرید کن چراغ  و تزیینات وصل کن و امیدت به خدا باشه مگر ممکنه درب رحمت الهی به روی نو و بچه ات باز نشه و خوشحال نشی نیروی بد نفرست از لحظات لذت ببر بعد بری انجا حسرت این زمان رو می خوری درست میگه به کائنات انرژی مثبت بفرست کار سنگینی هست زمان می بره صبور باش 

واقعا شکر...

نه بابا کریسمسو ان شاالله سال بعد اروپا...
نه واقعا ممکن نیست.. درست میگی. مرسی جونم.

سلام بلاگر جانم..

خوبی عزیزم؟
حال کوروش بهتر شده؟این مریضیه انگار خیلیارو درگیر کرده..امیدوارم زودتر خوب بشه.

 

دلم برات تنگ شده بود عزیزم...وقتی نبودی جات خالی بود.

 

امیدوارم امسال بهترین هدیه ی تولد رو بگیری و اونم نوید رفتن پیش همسرت باشه...

من که بی صبرانه منتظر اون روزم تو بیای خبر بدی که کارا اوکی شده و داری میری و همه با هم ذوق کنیم.

 

 

سلام آوا جانم.

مررررسی
.اوم کوروش از صبح سر حاله... شکر 

مرسی منم همینطور. امیدوارم تو مریض نشده باشی

خدا از دهنت بشنوه جانم. آمین

۰۹ آذر ۱۴:۱۱ مامانی ...

وای من قربون اون دلنوشته های دلتنگیت برای همسرت...

جگرم خون شد که...😞😞😞

 

عزیزترینم...

امیدوارم خداوند یهو،بدون مقدمه و بی خبر مثل همون سیبی که گفتی بندازتت توی بغلش

اینو با تمووووم وجودم آرزو میکنم.

 

امیدوار باش...لطفا.

به همون کریسمس هم امیدوار باش

برای خدا هیچ کاری نداره... معجزه ها هر لحظه در حال وقوع هستند اما سهم کسانی میشن که منتظر معجزه ان.

 

عزیزم ...کوروش...

مراقب همدیگه باشید💕

دلمون برات تنگ شده بود💜💚⁦❤️⁩

هووووم  :((


آمین مرسی مینا جان

باشه باشه 

فدات.ماچ

سلام مجدد

والا میناجون بس ک تمیزه حاضر نیست پی پی کنه

تو شلوار و این صحبتا که اصلااااا

تو دستشویی هم همینطور خودشو نگه میداره

من رژیمشو جوری چیدم که کامل باید راحت باشه میفهمم که میتونه پی پی کنه ولی نمیذاره

اصلا حالم بده

ای بابا... امیدوارم حل شه مسالتون

۱۰ آذر ۰۹:۵۲ سارینا2

سلام بلاگر جان

میگم هیچ راهی برای پیگیری جواب این مصاحبه ندارید؟

از طریق سفارتی جایی نمیشه پیگیری کنید

اینجوری آخه سخت و انرژی بر شده

کسانی در موقعیت مشابه شما اونجا نیستن ببینید مال اونا چقدر طول کشیده؟

 

من فکر می کردم این خارجیها همه کارها رو زود انجام میدن و مثل ایران انقدر تاخیر نمی کنن ولی ظاهرا اینجوری نیست
 

سلام عزیزم. قراره دوباره از طریق وکیل اقدام کنیم... 



۱۰ آذر ۱۶:۱۳ سارا میم

سلام مونا عزیزم 

واقعا زنده باد اینترنت . خییییلی سخته بدون نت .الان قدرشو میدونم🤦‍♀️🤦‍♀️

تولدت هم مبارک باشه الهی و انشاله شب تولدت خبر خوش بشنوی 

دلتنگی و روزهای کشدار هم برن و برسی ب یارت🌸❤️

مجید جان دلبندم مینام.

سلام به روی ماهت
اوهوم واقعا

مرررسی جانم.

آمین

۱۳ آذر ۲۰:۵۶ رهآ ~♡

تولدت مبارک مامان مینا ❤

ممنونم رهای عزیز

۱۶ آذر ۱۹:۵۴ مامانی ...

پست جدید نمینویسی؟؟؟

🧐

والا فعلا که مریض و چپه و نامیزونم....

۱۸ آذر ۱۷:۴۰ مامانی ...

چرا عزیزم؟

بلا دوره...

سرماخوردی؟

اوهوووم

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
سلام!
به وب من خوش آمدی.
مشخصات منو میتونی از قسمت *بلاگر شناسی* بخونی.
اگر که خاموش همراه منی خواهشا موقع پستهای رمز دار روشن نشو!
اگر وب داری و کامنت میذاری خواهشا آدرس بذار شاید لازم شد :)

دوست خوبم!
اینجا یه رسانه ی مجازیه اما یادت نره ما آدم های واقعی هستیم..
از شکستن دل همدیگه با حرفای نامناسب پرهیز کنیم.
هدف از ایجاد این وب صرفا ثبت دلنوشته های من و گهگاهی نوازش طبع لطیف شما با شعره.
تمام نیکی ها و بهترین های دنیا از آنِ شما و سرِ راهِ شما باشه.
ان شاء الله.
آرشیو مطالب
شهریور ۱۴۰۱ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۲ )
فروردين ۱۴۰۱ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۳ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۴ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۵ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۶ )
دی ۱۳۹۹ ( ۱۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۵ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۴ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۴ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
دی ۱۳۹۸ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۳ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
دی ۱۳۹۷ ( ۵ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۶ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۴ )
دی ۱۳۹۶ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
موضوعات
روزنوشت (۲۱۶)
شعر نوشت (۵)
پخت و پز نوشت (۴)
عکس (۱۰)
مناسبت نوشت (۵)
زبان در خانه (۱)
پیوندهای روزانه
اجاره مبله در تهران
گرسنه ها بخوانند :)
مامان-بابا ها بخوانند 2 :)
مامان-بابا ها بخوانند 1 :)
همه ی خانم ها بخوانند :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان