سلام سلام :)
نشسته ام تو یه کلینیکی و گفتم تا نوبتم برسه چهار تا خط بنویسم اعلام حضور کنم...
بچه ها من خوابم به طرز عجیبی تغییر کرده. عین خرس میخوابم ولی باز همش حس میکنم کمبود خواب دارم.چرا آخه؟؟ شده عصرا هم سه ساعت خوابیدم به جز خواب شبم.باز فکر میکنم خسته ام!
یه دفتر خریدم که باهاش برای خودم بولت ژورنال درست کنم اما دیدید آدم دنبال یه نقطه ی شروع میگرده ؟الان نه اول ماه شمسیه نه میلادی... نه اول ساله. نه هیچی.
بعد میخوام باز ورزش تو خونه رو شروع کنم.چند تا برنامه هم دارم اما هنوز تصمیم نگرفتم کدومشون مناسبه.صحبت امروز و فردا کردنه دیگه :/
خلاصه که ایستادم.اینجای زندگی گیر کردم!!
از سیاوش هم چه خبری بدم... چرا جواب مصاحبه اش نمیاد پس؟ دو ماهه تقریبا همه ی اطرافیانم به نوبت میگن دیشب خواب دیدیم سیاوش قبول شده داری میری.... اما رابطه ی خوبی داریم. آرامش داریم... رابطه ی لانگ دیستنس چه کوفتیه :/ حالا جالبش اینه من همه ی روابط جدی زندگیم همیشه همینطوری بوده.یعنی هیچوقت دلم نمیخواست با یکی همشهری خودم ازدواج کنم.یعنی چرا میخواستم با یکی که نشد.ولی اونم باز شمال زندگی نمیکرد.. دلم نمیخواست هیچوقت تو یه شهر کوچک موندگار شم.حالا هر چی هم بگید اینجا بهشته و فلانه.ببین دیگه باید به خاطر یه کار عادی بکوبم تا رشت بیام. ولی عاشق رشتم.حتی از انزلی بیشتر... در واقع از انزلی فقط اون بندر دلبرشو دوست دارم..
احوالاتم خوبه. بد نیستم. نه به خوبی دو تا پست قبلیم اما هی میشه گفت بد نیستم.میدونید من احتیاج دارم یکی همش چشمش به من و کوروش باشه.چرا نمیتونم خودم این رابطه رو مدیریت کنم؟؟ تو خونه گاهی دیوونه میشم. درواقع فکر میکنم با تمام جهان تو صلحم به جز مامانم و کوروش و یه بخشی درون خودم.با کوروش تو هفتاد درصد مواقع خوبم اما سی درصد وحشتناک داریم.ما یه پنجره داریم رو به شالیزاراست.الان که برنج ها رو برداشت کردن و کاری به زمین ندارن توش علف درومده و گاهی یه عالمه گاو میان اونجا میچرن!
بعد کوروش اصلا نمیذاره من بشینم.اگه واقعا دستم بند باشه باز درک میکنه.اما به محض تمام شدن کارهام اصلا نمیذاره ماتحتم رنگ زمینو ببینه.تا میشینم میگه نشین بیا تو اتاق.میخواد گاوها رو دوتایی تماشا کنیم.دیگه داره حالم از هر چی گاوه به هم میخوره :دی
انقدرم بلاست بهش برای یه جیزی میگی نه.چشماشو ریز میکنه گردنشو کج میکنه دو تا دستاشو بالا میاره تکون میده هی میگه تولو خدا... یی ذره... لطفا...
عاشق کوروشم،فقط آرزو میکنم یه کم این روزها راحت تر بشن...
الان دیگه کارم تموم شده و تو راهِ برگشتم... کلی هم امروز کار دارم.تا نت قطع نشده تو جاده،پستمو ثبت میکنم.
فعلا