صفحه ی جدید

سلام سلام Ø¯Ø®ØªØ±Ø§Ù†Ù‡,فانتزی,شکیک,آیکن,شکلک,صورتی,شاد,قشنگ,خشگل,زیبا,باحال,دخترونه,وبلاگ نویسی,کامنتگزاری,کوچک,سایز کوچیک,ریزه میزه,جذاب,یامزه

 

دوباره به یه مرحله ای رسیدم پست نوشتن و گزارش دادن برام سخت شده.دارم فکر میکنم یه روز خاصی تو هفته رو قرار بذارم که بنویسم... ولی هنوز نمیدونم ایننجوری قراردادی میشه یا نه؟ مگه نوشتن خودش نباید بجوشه بیاد بیرون؟ پس قرار مسخره میشه...

 

عید هم تموم شد و رفت 

 

چرا اکثر آدما از بعد تعطیلات بدشون میاد؟ از دوباره مدرسه/دانشگاه/سر کار رفتن ها؟؟؟ مگه میشه زندگی همش به تعطیلی بگذره؟ براشون کسالت آور نیست؟

 

امسال یه سیزده به در عالی داشتم.کسی چه میدونه شاید آخرین سیزده به در ایرانم... اصلان این آخرین فلان چیز تو ایران خیلی کمکم میکنه بچسبم به لحظه و لذتشو ببرم..

رفتیم دریا و چه هوایی بووووووود. عالی بهاری ناز ماماااان 

 

عکسای عالی گرفتیم.. من و پریا از هم... ( پریا اولین نوه ی خانواده ماست و عشق و یه تیکه از جون منه.. شونزده سالشه و هنرمنده.دیوارکوبایی که تو اینستا میذارم کار پریاست )

 

رفتیم یه پیاده روی ماجرا جویانه... خیلی کیف داد اما آخرش دلم گرفته بود... یاد سال گذشته اش افتادم و همسر که چقدر باهاش عشقولانه بودم پارسال و چقدر بهم خوش گذشته بود.

بعد رفتیم جنگل و اونجا من اسب سواری کردم. چه اسب سواری خفنی... 

 

روزهای دیگه هم خوب بودن سر جمع... جدیدا یه کم با همسر دچار ناراحتی شدیم.. میدونم تقصیر من و وابستگی و اعتیادمه این ناراحتی...  تو جابجایی هورمونام بودم و دست خودم نبود انگار... سیاوشم که قربونش برم یه مردیه که انگار نه انگار مثلا من تو روزای حساس ماهانه ام هستم... بابا یه کم درک کن... خلاصه براش قاطی کردم و یه افتضاحی درست شد اون سرش نا پیدا...

 

نخ های شماره دوزیم هنوز نرسیدن و استرسشون دیوونه ام کرده. تجربه میشه اما همش خدا خدا میکنم به قیمت خراب شدنم پیش مشتری تموم نشه این تجربه.

 

حالا خبرای خوشو بدم بیان 

 

 

آقا من امروز رسما رفتم کلاس سنتور ثبت نام کردم  فردا استادم رو خواهم دید و درمور ساز با هم صحبت میکنیم... اصلا تو قلبم یه ولوله ایه اون سرش نا پیدا :)

 

بعد امروز کوروش رو هم بردم مهد کودک ثبت نام کردم. میخوام هفته ای سه روز بره مهد.صبح تا ظهر...

 

کوروش پسر اجتماعیه و جایی که مهر و عشق و آگاهی و امنیت رو حس کنه مثل فرشته های روی زمین میشه.من عاشق مهدش شدم.اولا داخلش خیلی قشنگ بود.بعدم مدیر اومد استقبالمون و کوروش با کمال میل دست منو ول کرد و دست ایشونو گرفت.رفتیم دم کلاس بچه های تو گروه سنی جوجه و درو باز کردیم. سه تا دخمل قشنگ نشسته بودن میوه میخوردن.مربی اومد دم در و حسابی جوجه رو تحویل گرفت.جوجه هم فورا رفت پیشش.کاپشنشو درآورد و درو بستن.. نیم ساعت اون تو بود و یه بارم سراغ منو نگرفت. موقع رفتن هم با دل خوش و شاد و شنگول با مربیا بای بای کرد و برگشتیم...

 

فقط حیف که تا آخر اردیبهشت بیشتر نیست.بعدش براشون کلاسای تابستونی میذارن.نقاشی و ژیمناستیک... باید ببینم کلاسها رو اگه توشون آموزش مستقیم و زور و اجبار نداشته باشن شاید ببرمش... محض سرگرمی...

 چند روزم هست کتاب مناجات خواجه عبدالله انصاری رو شروع کردم... دلمو میبره یه جاهاییش اما کلا ثقیله و طرز نگارش کتابشم افتضاحه. بیشتر جاهاش اصلا به ویرگول و نقطه اعتقادی نداشته اون انتشاراتی :/

 

الان جوجه خوابه... در اتاقشو بشتم و نشستم وسط هال...

آفتاب لم داده وسط فرش و من آماده ام بشینم یه قسمت ممنوعه رو ببینم و شماره دوزی کنم... پری روز فیلم آذر رو دیدم و دوستش داشتم :) ممنوعه هم سرگرمیه.تا یه سریال خارجی خوب تهیه کنم. گیم آو ترونز هم که داره میاد و به به ^__^

 

 

 

من رفتم فعلا...

 

http://goli88.persiangig.com/image/Smilies/icon_redface.gif فکری که این روزا یه لبخند ملیح مینشونه کنج لباتون چیه؟؟؟ 

 

برای من فکر اون روزی که اولین ملودی که استادانه مینوازم رو فیلم میگیرم و با افتخار منتشرش میکنم.. میگم اینم من... مینای سبزِ هنرمند 

۱۹ فروردين ۱۵:۳۴ ویدیو پیک
سلام دوست عزیز. اگه دوست داشتید برای کسب و کارتان یا برای وبلاگی که درست کردید تصاویر و ویدوی تبلیغاتی خوشگل درست کنید....

فایل های لایه باز و آماده رو میتونید از وب سایت ما به راحتی و به صورت رایگان دانلود کنید.

www.videopic.ir


سلام. سپاس :)

سلام عزیزم 
میناجان بالام انقد حرص اون شماره دوزی رو نخور باور کن دیر تحویل دادنش هیچی از ارزشات کم نمیکنه خخخ 

موفق باشی توی کلاس سنتورت  چقدم بهت میاد ساز بزنی کلا حالا هر مدلش:))

این روزا مدام خونه ی آینده امون رو که هنوز هیچ وجود خارجی نداره تو ذهنم مجسم میکنم  و از فکر کردن بهش خوشحال میشم :دی

سلام گلم...


به خدا اصلا باید باهات قطع رابطه کنم انقدر روم نمیشه چیزی بگم... 

مرسی جونم... 

آخی جانم.. چه خونه ای بشه خونه سهیلای با سلیقه... یه آشپزخونه حرفه ای هم توش باشه.. چه شود..

سلام مینای سبز عزیزم چقدر این پست پر از حال خوب بود میگم با توجه به عکسای اینستا نسبت به تولدت صورت تپل شده یه جوری شدی آدم دوست داره بخورتت 
من این روزا خونه جدید مونو تو ذهنم تصور میکنم با اینکه بابا از نشدن حرف میزنه اما من دایم تو ذهنم تجسمش میکنم ولذت میبرم

سلام عزیز ریزبینم...

آره من تپل شدم.. اون موقع اختلال خوردن داشتم از بین رفته بودم... الان دارم هی چاق و چاقتر میشم اما صورتم خوب شده ^_^

ای جانم. الهی بشه... 

سالهاست یه غم بدی تو دلمه. مخصوصا الان که تلویزیون اهنگ های شب سوم شعبان را پخش کرد و یادم اومد چقدر دوست داشتم عروسی یا عقدم این روزها باشه و ۳۰ سالمه و دریغ از یه خاطرخواه. درس خوندم و هر چی میرم سراغ کار هیچی به هیچی

مینا حال خوبت ذوق زده ام میکنه. همیشه بنویس

زهرای قشنگم اگه با خودت تنهایی حالت خوب نباشه هیچوقت با ازدواج هم حال دلت خوب نمیشه... امیدوارم یه کاری که دوست داری رو به زودی پیدا کنی عزیزم


عزیزمی

من فکر میکنم این گزارش دادن از زندگی و حالته که گاهی سخت میشه اما اگر قرار باشه پستت متفاوت باشه از این شیوهء نگارش حال حاضر، ممکنه میل به نوشتن بیشتر بشه در تو. اصلا دلیلی هم نداره هر اتفاقی می افته تو بخوای به ما گزارش بدی . اما اگر بخوای یه پست در مورد سوال آخر پستت بنویسی شاید خیلی بهتر و مشتاقانه تر بنویسی برامون

از زمان شروع سنتور تا زمان نواختن اولین ملوی کمتر از دوماه زمان لازمه البته تو شیوهء آموزش همسر من جلسه اول تئوری و از جلسه دوم میره رو ساز و از جلسه چهارم شروع میشه به نواختن ملوی و تو جلسات 7 یا 8 دیگه هنرجوش میتونه یک ملودی رو بنوازه و از جلسات بعد یگه تمرین و تمرین و نواختن ملودی های سخت تر

پس چیزی نمونده به انتشار اولین ملودی.. من تبریک میگم که شجاعت کلاس رفتن رو پیدا کردی


بیا پستهات رو به نوشتن احساساتت در مورد خودت اختصاص بده و یه مقدار برو تو وادی خودکاوی شاید میل به نوشتن بیشتر بشه ضمن اینکه لایه های درونیت هم برای خودت آشکارتر بشه . بقیه دوستان هم می تونن همراه تو به خودشناسی بپردازن


مثلا این دوستمون زهرآ می تونه صفحه ها در مورد غمی که تو دلشه بگه و در نهایت ریشه اش رو در بیاره و رفع کنه و بعد ببینه همه چی خود به خود تو زندگیش درست میشه


نسیم جانی منظورم این نبود گزارش دادنه اجباره برام یا اشتیاق بهش ندارم... کلا یه مدت نمینویسم موتورم از کار میفته... 

من این کلی نویسی از جریانات زندگیم رو دوست دارم و خیلی زیاد هم وقتی تو دور نوشتن افتادم یهو متوجه چیزی در خودم در خلال توضیح احساساتم شدم...
شوهرت سنتور آموزش میده ؟؟؟ :/

وای چه خوب.. پس قبل رفتنم واقعا یاد میگیرم...
مرررسی

مرسی از پیشنهادت.. 


سلام
من هم این روزا تنها فکری که لبخند بیاره کنج لبم به دنیا اومدن ابوالفضلم صحیح و سالم هست.
خیلی عجیب بخاطر ازمایش های غربالگری فقط و فقط برای سلامتیش دارم دعا میکنم و امیدوارم روز تولدش ببینم که سالمه
این فکر علاوه بر لبخند اشکهای منم سرازیر میکنه
مهدکودک هم خیلی عالی و خوبه بنظر اقاپسرت خیلی اجتماعیه و براش مفید خواهد بود
انشالله در کلاس سنتورت موفق باشی و لذت ببری مینا خانم

سلام گلم.

حتما که صحیح و سالم و گوگولی خواهد بود...

اصلا این حالتو خریدارم.. چقدر خوبه :)

ممنون عزیز قشنگ قلمبه ام :)

سال نو رو بهت تبریک میگم عزیزم خوش به حالت که میگی آخرین سیزده بدری که امسال ایرانم کاش منم یه روزی به این نقظه برسم توی اوج افسردگی قرار گرفتم و حس نوشتن اصن ندارم تو از اینجا تنفر نداری اما من از صمیم قلبم دعا میکنم مهاجرتت اکی شه و بری به نظرم هرجایی غیر اینجا بهشته گاهی مامانم میگه از لجبازیه که دارم میگم میخوام برم اما من از هرچیزی و هرکسی اینجا رنج کشیدم و نمیخوام بعد رفتن تا مدت ها برگردم ....جوجه رو ببوس :**

ممنوووون لی لی جانم...

لی لی جانم چقدر ناراحت شدم که حالت قشنگ نیست... 

سلام مامان مینای ناز
سال نو مبارک
امیدوارم امسال همه چیز واست همونطوری رقم بخوره که دلت میخواد 
خوبه که همیشه واسه حال خوب خودت تلاش میکنی
من این توانو ندارم و نمیدونم باید از کجا شروع کنم

سلام به روی ماهت بانو

ممنون از مهربونیت.

توانشو داری عزیزم چرا نداشته باشی.. از خواستنش شروع کن... من با همه ی سلول های بدنم این رشد و تلاش رو میخوام.به آخر زندگیم فکر میکنم که قراره دیگه بمیرم. از خودم میپرسم میخوای تلاشتو کرده باشی و راضی بری یا پشیمون باشی و با ای کاش بری؟؟ 

قربون شما میناخانم
راستش پسرچی هنوز نچرخیده و اونقدر غصه ناکم که خدا میدونه
  زودتر از من شما طبیعی زایمان کردی دیدم چه تجربه خوشایندی بوده برات و کلی ذوق داشتم
و بعد هم تجربه زایمان طبیعی خودم که جز بی نظیرترین تجربه هام بود
حالا الان از نچرخیدن بچه و فکر سلامتیش کلا شب که خواب ندارم و.....
هم خودت هم خواننده های گلت خیلی التماس دعا

زنده باشی جانم

هفته ی چندمی که نچرخیدنش نگرانت کرده و اصلا برای چی نگرانی؟؟ فوقش نمیچرخه و سزارین میکنی...  محض احتیات ورزش هایی که برای چرخیدن لازمه میتونی هر روز تا زایمانت انجام بدی
 به خده اعتماد کن و راحت بخواب قشنگ جان.کی جز خدا برات بهترینها رو رقم میزنه؟

سلام :))
خوبی؟
خیلی خوشحال شدم که ساز و داری شروع میکنی عزیزم
و چقدر خوشحالم که پسرکوچولوت انقدر قشنگ داره بزرگ میشه‌ ^_^

سلام گلم.


مرسی از اینهمه لطفت. همون مهبان قدیمی با هوش خودمونی؟؟

۲۳ فروردين ۱۷:۱۶ اون روی سگ من نوستالژیک ...
میبینم بولدوزری تغییرات راه انداختی و واست خوشحالم که این سیل تو درونت راه افتاده امیدوارم تا ته وقتی ایرانی برنامه ات همینطور عالی پیش بره.
من سریال this is us شروع کردم ولی خیلی منو جذب کرده. از نظر روانشناسی نکته های خوبی داره. به نظرم یکی دوقسمتش ببین دوست داشتی ادامه اش بده.

بولدوزر ^_^

منم تعریف این سریالی که میگی رو خیلی شنیدم... تو لیست چیزایی که قراره ببینمه

بله همسر من استاد سنتوره و سنتور درس میده و خیلی هم صادقانه و تمام و کمال درس میده

به سوالت هم جواب نداده بودم فکری که لبخند مینشونه رو لبم

در واقع تصور و خیالپردازی که لبخند می نشونه رو لبم

وقتی تو پارک نشستم و نسیم لطیف بهاری صورتم رو لمس میکنه چشمهام رو می بندم و خودم رو تصور میکنم تو باغ بزرگ خودم کنار برکه ای وسط باغم که میون یه بیشه زاره زیر یه درخت تنومند نشستم و در حالیکه نسیم خنک برکه همراه با بوی بی نظیر آب برکه بهم میخوره در حال مراقبه هستم. این تصور قلب من رو نوازش میکنه و لبخند رو به لبم میاره 

راندا برن تو کتاب قدرتش میگه یه پدیده ای رو برای خودتون در نظر بگیرین که خیلی دوستش دارین و اون رو نماد خدا در نظر بگیرین هروقت اون رو دیدین بدونین خدا میخواد حسش کنید و در لحظه بهش وصل بشید مثلا خودش تبلور و اشعهء نور رو نماد این داستان برای خودش قرار داده بود و خواهرش رنگین کمان رو اون خودش هر وقت شعاع نور رو می دید در لحظه خودش رو در آغوش خدا حس میکرد شکرگزاری میکرد و خودش رو بهش می چسبوند و عشق بازی میکرد برای من نماد این داستان نسیمه. نسیمی که صورتم رو لمس میکنه هرجا که باشم برام نماد خداست.

و وقتی یه روز تو یکی از سخنرانی های وین دایر دیدم که گفت یکی از لذت بخش ترین لحظات زندگی من وقتیه که نسیم صورتم رو لمس میکنه اشک ریختم.

خوب بیاید یه شش ماهی شمال مهمان من باشید. استاد خصوصی من بشه خورد و خوراک و جای زندگیتونم که از من ^_^ 


آخی نسیم چقدر تصور لطیفی...  

وای چه پیشنهاد دلبر و اوکازیونی... یعنی من که دارم چمدونم رو می بندم بیام شیش ماه اونجا اما همسر بعد از تشکر از پیشنهاد شما گفتن چون ما اینجا کارمند و بچه مهد کودکی داریم شما تشریف بیارین از بهار شیراز لذت ببرین و سنتور یاد بگیرین

خوب تو بیا چند روز بمون بعد با هم برگردیم شیراز... 

یه هفته هومانو مهد نذار‌. به خدا خیلی خوش میگذره نسیم جدی بهش فکر کن. اینجوری منم باهات میام شیراز ^_^

باهوش و مطمئن نیستم ولی بلههه همون مهبان قدیمی ام ×ـ×
درحال حاضر ترم دوم دانشگامو سپری میکنم :))

ای جانم به سلامتی... خیلی موفق باشی عزیزم

مبارک باشه شروع کلاس سنتورت❤
به امید موفقیتهای بیشتر عزیزم⚘

و اما جواب سوالت:
افکار این روزای من جوری نیستن که لبخند به روی لبم بیارن.
اما میدونم که این شرایط موقتیه و ان شاالله که موندگار نیست.

فکر نمیکنی وقتشه پست جدید بنویسی؟

سلامت باشی گلم.



وقتش بود :)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
سلام!
به وب من خوش آمدی.
مشخصات منو میتونی از قسمت *بلاگر شناسی* بخونی.
اگر که خاموش همراه منی خواهشا موقع پستهای رمز دار روشن نشو!
اگر وب داری و کامنت میذاری خواهشا آدرس بذار شاید لازم شد :)

دوست خوبم!
اینجا یه رسانه ی مجازیه اما یادت نره ما آدم های واقعی هستیم..
از شکستن دل همدیگه با حرفای نامناسب پرهیز کنیم.
هدف از ایجاد این وب صرفا ثبت دلنوشته های من و گهگاهی نوازش طبع لطیف شما با شعره.
تمام نیکی ها و بهترین های دنیا از آنِ شما و سرِ راهِ شما باشه.
ان شاء الله.
آرشیو مطالب
شهریور ۱۴۰۱ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۲ )
فروردين ۱۴۰۱ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۳ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۴ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۵ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۶ )
دی ۱۳۹۹ ( ۱۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۵ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۴ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۴ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
دی ۱۳۹۸ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۳ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
دی ۱۳۹۷ ( ۵ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۶ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۴ )
دی ۱۳۹۶ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
موضوعات
روزنوشت (۲۱۶)
شعر نوشت (۵)
پخت و پز نوشت (۴)
عکس (۱۰)
مناسبت نوشت (۵)
زبان در خانه (۱)
پیوندهای روزانه
اجاره مبله در تهران
گرسنه ها بخوانند :)
مامان-بابا ها بخوانند 2 :)
مامان-بابا ها بخوانند 1 :)
همه ی خانم ها بخوانند :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان