آخر هفته...

دنیای من این روزها همچنان در نوسان و بالا پایین و تاریکی روشنی و حال بد حال معتدل میگذره... اما هنوز به حال خوب نرسیدم... مایوس نیستم اما...

کتابای خوب و خوبتر و عالی میخونم و این خوشحالم میکنه...
برای عید دو تا کار شماره دوزی به طور حتم باید آماده کنم اما نمیدونم چرا دستم نمیره سوزن بردارم؟ 
برای پسرم هم میخوام یه شال و کلاه ببافم...
اما کلا یه حال بخور و بخواب و بخون دارم... دلم نمیخواد خودمو تکون بدم... البته دلم میخواد... از این لَش بودن حالم بد میشه..
تو یکی از کتابای اخیر خوندم حوصله نداشتن و بد حال بودن یه انتخابه... تو میتونی انتخاب کنی که شنگول باشی...  
تو این مدت یه بار رشت رفتم یه بار انزلی و دو روزی خونه خواهرم موندم.بعد یهو حالم بد شد و جمع کردم برگشتم خونه ام...
مامان امروز بابام رو فرستاده بود در خونه ام که منو با خودش ببره خونشون.... کلا معتقده من باید یه روز درمیون برم خونشون و شبها اونجا بخوابم... 
حالا هنوز تصمیممو نگرفتم.شاید امشب بخوابم که یه مدت خیالش راحت شه... آخه واقعا اینجا خوابیدن عذابه.. قبلا چراشو گفتم...
 
خدایا دلم میخواد شبا ساعت ده بخوابم،برای طلوع بیدار شم... هر روز به طلوع نگاه کنم و انرژی بگیرم...
صبحانه هامو مفصل و با اشتها بخورم... نهار رو با رغبت و عشق تمام بپزم... وقت خواب ظهر جوجه،فیلم ببینم و عصر که بیدار شد بذارمش تو کالسکه و خیابون سمت دریا رو پیاده روی کنم... دوست دارم ورزش کنم... دوباره تو خونه ام بوی کیک بپیچه و اینهمه رسپی که یادداشت کردم رو امتحان کنم...دوست دارم صدای خنده هام تو خونه ی بابام بپیچه و هر چه از من به دیگران میرسه عشق و محبت باشه...
دلم خیلی چیزها میخواد خیلی چیزهای خوب...
که زندگی کنم واقعا... که روی زمین راه برم اما احساس کنم دارم پرواز میکنم...
همون قدر رها....
همونقدر سبک...
 
بلاگر جان این رخوت و سکون بعضی وقتا سراغ همه ما میاد من‌ک خودم  تا میاد سراغم کاملا حسش میکنم ولی هیچکاریم نمتونم بکنم دقیقا حسش میکنم میگم باز گریه های بی دلیل و غصه خوردنام شروع شد. تو قوی هستی نوشته هاتو دوس دارم این روزام میگذرونی روزهای خوب منتظرته عزیزم 

عزیزم :( تو هم قوی هستی.. هممون هستیم. لطفا بخواه که حالت خوب شه

۲۱ دی ۱۶:۰۵ صبورا کرمی🦄
1.سلام
۲. قالب جدید مبارک ^_^
۳. من هنوز دور سرم قلب میچرخه
۴.حتما حتما به آرزوهات میرسی و سبک و رها و شاد میشی عزیزم. این خط____ این نشون ‌.

سلام جونم.

مرسی
این به همه ی صداهایی که از دخترت برام میفرستادی قلب منو آب میکردی در... کلا حرف زدن همه بچه ها قشنگه...

آمین آمین

برای رسیدن به رهایی و سبکی آخر متن لازمه به حال بخور و بخواب و بخون الانت احترام بذاری

اون انتخاب بین بی حوصلگی و شنگول بودن مال وقتیه که تو یه مدت طولانی رو به بطالت گذرونده باشی نه الان تو که از یه کتک کاری مفصل چند ماهه شاید سال حتی با خودت تازه میخوای با خودت از در صلح در بیای

باید حداقل یکی دوماهی بخوری و بخوابی و بخونی

این خوندنه بین خوردن و خوابیدنه نمیذاره اسم این حالت لش بودن باشه میشه استراحت بعد از آسیب دیدگی که لازمه برای جسم و روح و ذهن تو

به حال الانت احترام بذار و زمستونت رو با خوردن و خوابیدن و خوندن سپری کن بهت قول میدم تو بهار شکوفه بزنی . برای خودت هم کیک بپز و به خودت برس برای خوب شدن عجله نکن نمی تونی بالای سر زخمت بشینی و هی بگی خوب خوب شو میخوام بدوم. باید روش مرهم بذاری و ازش مراقبت کنی تا بدنت خودش رو بازسازی کنه و زودتر و بهتر خوب بشه .کتاب های خوبی که داری میخونی مرهم هستن

از همین حالا رها باش

با مهربون بودن با خودت و توکل کردن و دعا کردن برای بهتر شدن حالت.


آره من میخوام با خودم از در صلح در بیام... خیلی تازه کارم فقط...


مرسی نسیم... وجود تو همیشه تو لیست شکر گزاری منه عزیزم :)
لامصب حرفات مثل آب رو آتیشه (به جز موقع هایی که قاط میزنی) 

کاش من اونجا بودم
عصرها با جوجه هامون اون خیابون سمت دریا رو با هم میرفتیم و لذت میبردیم ...


قالبت چه سبز و قشنگه :)

عزیزم...


فکر کنم سبزش خیلی سبز شد... ملایم تر بهتره.. خودم خوشم نیومد از قالبم

بلاگر جونم دقیقا منم همین حال الانت رو دارم
دم غروب میخواستم بهت پیام بدم .ولی نمیدونستم چیجوری حالمو برات توصیف کنم.فقط میخواستم بگم و بگم و بگم.
که سبک شم.
بد دردیه حال الانم

من این روزها کمتر پیام هامو چک میکنم دریا جان...  

اگه یه وقت پیام دادی در جریان باش...
عزیزم امیدوارم بهتر شی.. کتابایی که اینستا میذارم رو خوندی باهامون؟؟

۲۲ دی ۰۸:۴۳ مامانی ...
اولا سلام
دوما صبحت بخیر و خوشی و شادی
سوما قالب ناز و قشنگ و پرانرژیت مبارک

امیدوارم مسیر سربالایی که داری میری هرچه زودتر شیبش معمولی و بعد رو به پایین بشه و تو تند تر و تند تر توش حرکت بکنی و بعد شروع کنی به دوریدن و پایان سرپایینی وشروع مسیر صاف و یکدست زندگیت.

دلت ازین لش بودن حالت بد نشه.
اروم و راحتش بذار.
نه تو و نه حالت اونی نیستین که توی این مرحله بمونین
مطمئنم رد میشید حالا یه کم با حوصله تر.
وقتی بهم میگی توی سیاهی ها دست و پا نزن بذار درسشو برات بذاره و بره... خودتم گوش کن.
گاهی اوقات این درس دادنها یه کم طولانی میشه ولی بالاخره تموم میشه.
مایوس نبودنت جون میده به ارتعاشاتی که اخر پستت از خودت ساطع کردی و بزودی زود تمامشون محقق میشن.

ارزو میکنم هر روز بارِ درونت سبکتر و سبکتر بشه❤

سلام و صبح بخیر مینا جان


آره منم مطمئنم رد میشیم... فقط نمیدونم حس طولانی شدنش اذیت میکنه انگار
اینجا باید بهم میگفتی کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی... 

مرسی جانم

۲۲ دی ۰۸:۴۹ لی لی پوت
سلام پس کی دوباره میای رشت :( ؟
راستی من هم کتاب آرامش رو شروع کردن به خوندن :)

این بار که انزلی بودم اصلا برنامم این بود اون ساعتایی که خواهرم میره سر کار من با تو قرار بذارم اما واقعا حال و روزم مساعد نبود.... 

عه چه خوب... موفق باشی

۲۲ دی ۱۰:۵۱ soheila joon
خودِ الانتو با چند ماه قبل مقایسه کن میفهمی چقدر حالت بهتر شده 
صبور باش تا به خودِ ایده آلت هم برسی

من عاشق خونت و اون غروب خورشید شدم:)))

:( چند ماه پیش نه اما نسبت به چند هفته پیش آره...


منم عاشقشم :)

دارم کتاب ارامش رو میخونم

عالیه :)

عزیزم چه قالبِ گوگولی و نایسی! ^_^
سبزش اول خیلی انرژی میده ـها، ولی بعدش کم کم چشُ میزنه ... اما قشنگه

امیدوارم این حال همونطور که دوستتون "نسیم" میگن، یه استراحتِ موقت باشه و با بهار شکوفه ـهاتون درآن :دی
:*

آره بنظر منم کمی چشمو میزنه تا چشم نواز باشه... خیلی وقتمو گرفت.. یه شب سر حوصله باشم باز عوض میکنم.


شکوفه هام درآد ^_^

سلام بلاگر جانم..
من هم دارم از پیله های چندین ساله بیرون میزنم،،و درد پیچیده تو زوایای مختلفم 😊 تازه بداخلاقو غرغرو هم شدم 😊 و تاریخهای ناگوارم هم نزدیکن..
اما چیزی که تو این روزهام که میخوام بگذرونمشون موج میزنه ایناس: نیازم به دوام آوردنه که قبلن بهت گفتم تو یه برهه ای چقدر واسم عالی بود و اینکه من برای دگرگونی اوضاعم همین راهو دارمو باید با قدرت طیش کنم هرچند صادقانه بگم نکنه نتونم ها برم هجوم میارنو من میخوام که بتونم..
و یکی دیگه صلحه..دست از جنگ برداشتنه..دارم با چی در خودم میجنگم،،خب گاهیم میشه پذیرفتو خوبو بدو زشتو زیباش نکردو فقط دیدش..شاید تا ابد درم بمونه اما با پذیرفتنم به چیز کمتر آزاردهنده ای تبدیل بشه یا حتی بی آزار..
تغییر باورهامو تصاویر ذهنیم که خیلی سخته 😡
عجله رو کنار گذاشن و تمرکزو قرار تو لحظه هم هست..و استقلال بیشترو بیشتر از لحاظ احساسی و غیره از هرکس که واسه ش در تلاشمو عاشقشم..خلاصه من بااینا درگیرم 😊
بعد از مدتها یه دفعه دیدم دارم جایی غیر از دفترم بیش از 2خط مینویسم..واسه ی تو که به یادتمو احساس همدردی باهات نمیدونم از کدام نقطه م میکنم..احساس تنهایی هم میکنم در حال حاضر راستی 😊
اما خب به نظرم ته تهش با وجود بودن آدماو عزیزانو...زندگی تک نفره ست...
کلکسیون تکمیلی هستم در این لحظه از حیاتم😁
بااین نوشتن واسه تو دلم وبلاگو جاهای دیگه رو خواست..ممنونم ازت..
ممنون که در تلاشی،،منتظر پروانه شدنت میمونم،،بی عجله و به وقتش رهاو آزاد از هرچیز و سرشار از قدرت درونی،،بالهاتو به هم میزنی و نورو رنگ میپاشی با کمک خدایی که همه چیزو میدونه...و منی که خیلی چیزااارو نمیدونم کاااش تسلیمو پذیرش رو روز به روز بیشتر یادبگیرم تا آزادترو رهاتر بشم..تسلیم محض،،وایییی معرکه ست..

سلام به تو سایه ی مهربون.

 سایه به من بگو تمام این احوالات از بیرون سایه هم مشخصه یا فقط درون سایه است؟؟؟
نیاز به دووم آوردن...دست از جنگ برداشتن... عجول نبودن...
تو چقدر چیز به من یاد میدی سایه :) من از این لیست خوبت فقط اولی رو توش موفق شدم این یکی دو هفته در خودم بیدار کنم.دیگه میل مردن در من نیست... و استقلال هم با دوری از شوهرم کم کم داره برام اتفاق میفته و من بهش خوشبینم...
من این کامنت تو رو دیروز خوندم و همش منتظر بودم گفتم آخ جون الاناست که وبلاگشو بروز کنه... اما صبح دولتم دمید و از تو خبری نشد :)

۲۲ دی ۲۲:۱۹ آیدا سبزاندیش
میدونی چیه؟! این حالت به اصطلاح لش بودن و تنبلی رو اکثر ما داریم. درسته تو ذهنمون کلی ایده و هدف داریم اما همش امروز فردا میکنیم. نیاز به یک انرژی بزرگ داریم که از جا پا بشیم و کم کم کارها و هدفامون رو عملی کنیم. بدیش اینجاست که فکرش بیشتر از انجامش ادمو ازار میده. همش هی تو ذهنت میاد که باید فلان کارو انجام بدم فلان برنامرو عملی کنم اما حواسمون رو به انجام کارایی می بریم که انرژی و فکر کمتری بخواد مثل خوابیدن و فیلم دیدن و خوردن! به نظرم باید هدفامون رو کوچیک کوچیک کنیم و کم کم هر روز یک بخشش رو انجام بدیم.

خوب پس هممون تو راه نادرستیم :)) به نظر من این احساس رو آدمای واقعا شاد و موفق ندارن و فقط مختص ماهاییه که خودمونو همین پایین نگه داشتیم... و اگه یه روز بهاشو بپردازیم به بالا بالاها میرسیم و من میخوام که برسم..برای همین طبیعیه و همه اینجورن برام قابل درک نبوده هیچوقت...

ولی باهات موافقم باید از هدف های کوچک کوچک شروع کرد...

سلام بلاگر جانم.
خوبی عزیزم؟
قالب جدید مبارک باشه...
امیدوارم تمام این کارایی که گفتی میخوای انجام بدی رو به زودی انجام بدی و لذتش رو ببری.اما به خودت زمان بده...کم کم همه ش انجام میشه من میدونم.چقدر کامنت نسیم رو دوس داشتم...حرفاش واقعا درست بود.

برات هرچی خیر و خوبی تو این دنیاست میخوام  چون لیاقتشو داری.
میبوسمت.

سلام آوا جان خدا رو شکر امروز از روزهاییه که معتدلم :)

ممنون جانم.
به خودم زمان میدم باشه .... 

ممنون جانم..

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
سلام!
به وب من خوش آمدی.
مشخصات منو میتونی از قسمت *بلاگر شناسی* بخونی.
اگر که خاموش همراه منی خواهشا موقع پستهای رمز دار روشن نشو!
اگر وب داری و کامنت میذاری خواهشا آدرس بذار شاید لازم شد :)

دوست خوبم!
اینجا یه رسانه ی مجازیه اما یادت نره ما آدم های واقعی هستیم..
از شکستن دل همدیگه با حرفای نامناسب پرهیز کنیم.
هدف از ایجاد این وب صرفا ثبت دلنوشته های من و گهگاهی نوازش طبع لطیف شما با شعره.
تمام نیکی ها و بهترین های دنیا از آنِ شما و سرِ راهِ شما باشه.
ان شاء الله.
آرشیو مطالب
شهریور ۱۴۰۱ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۲ )
فروردين ۱۴۰۱ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۳ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۴ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۵ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۶ )
دی ۱۳۹۹ ( ۱۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۵ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۴ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۴ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
دی ۱۳۹۸ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۳ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
دی ۱۳۹۷ ( ۵ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۶ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۴ )
دی ۱۳۹۶ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
موضوعات
روزنوشت (۲۱۶)
شعر نوشت (۵)
پخت و پز نوشت (۴)
عکس (۱۰)
مناسبت نوشت (۵)
زبان در خانه (۱)
پیوندهای روزانه
اجاره مبله در تهران
گرسنه ها بخوانند :)
مامان-بابا ها بخوانند 2 :)
مامان-بابا ها بخوانند 1 :)
همه ی خانم ها بخوانند :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان