سفر کوتاه

تو خونه نشسته بودم.جوجه داشت دیوانم میکرد.اینو میفهمم تو دوره ای که اون محل امنیت و مکیدنه از جوجه ها گرفته میشه ممکنه دوره ی گندی بشه.بچه امنیتشو میخواد.بنابراین مادر باید مهربانانه حوصله شو چند برابر کنه.آغوششو بیشتر کنه که بچه بدونه شیر نمیخوره اما همه چی همچنان میتونه خوب باشه.

پنجشنبه دیگه انقدر کتاب و شعر خونده بودم و بغل کرده بودم و توجه داده بودم داشتم پنچر میشدم.
همسر زنگ زد و گفت بریم ابیانه ؟
ابیانه داستان داره.هفت سال بود قرار بود بریم.خیلی دوست داشتم...
نمیدونم چرا اینهمه سال ماشینو بهونه کردیم و خودمونو از همه جاهای شگفت انگیزی که میشد رفت محروم کردیم.
با دوست همسر و خانمش راهی شدیم.
اول رفتیم نیاسر.بعد کاشان.شب رو تو پارک مدنی کاشان چادر زدیم.بعدم رفتیم شاهزاده علی عباس(یا یه همچین اسمی).خانم دوست همسر مذهبیه.دیگه هممونو برد زیارت.بیرون که اومدیم همسر بهش میگفت آخه چرا پول انداختی؟ میگفت نذر داشتم.شوهر میگفت این آدم خودشم راضی نیست آخه تو پولتو اینجوری حروم کنی.اینهمه آدم نیازمند و گرسنه و فلک زده.چرا کمک اونا نمیکنی....  بحث به جایی نکشید و رفتیم یه جا و من مهمترین و بهترین قسمت خریدمو انجام دادم.
یه قابلمه مسی برای خورش.
یه پارچ آب.سه تا فنجون... 
داریم برمیگردیم به دوران گذشته.یادم رفت یه ملاقه مسی هم بگیرم :(
بعد هم رفتیم ابیانه...
خیلی دوستش داشتم.
بعد رفتیم کاشان دوباره.باغ فین.
خیلی خیلی دوستش داشتم و لذت بردم.
با همسر خوب نبودیم اما.نه قهری نه چیزی... همینجور بیخودی احساس بدی از هم میگرفتیم.بهم محبت نمیکردیم.محبتای من بی جواب میموند.حوصله ی بچه رو نداشت و من از داخل عصبی میشدم همش...
کلا باید همه چیزهای مربوط به همسر رو نادیده بگیرم که بگم سفر عالی بود.
وقتی برگشتیم بعد چند شب بیخوابی داشتم بیهوش میشدم.ساعت ده شب و جمعه بود.همسر شب کار بود و رفت.من و جوجه بعد حمام رفتیم اتاق خواب.
بعد چهل دقیقه روی پا تابوندنش گذاشتمش پایین گفتم مامان جان هروقت خوابت اومد خودت بخواب :/ 
بعد اینکه یه ساعت تمام بالاسرم گریه کرد خودش خوابید.تو کتاب درمان بی خوابی کودکان نوپا به زبان آدمیزاد یه چیزی نوشته بنظرم جالب اومد.اینکه گاهی بچه ها برای چیزایی که میخوان گریه میکنن و ما فکر میکنیم اگه انجامش ندیم بهشون آسیب میزنیم.درحالیکه ما باید حواسمون باشه اونچه درخواست میکنن نیازشونه یا خواسته شون.اگه نیازه باید بی درنگ انجام شه و انجام ندادنش آسیب داره.اگه خواسته است اگه انجام نشه آسیب نداره.
بنظرم رسید خوابیدن نیازه اما رو پا خوابیدن خواسته است.خلاصه گذاشتم گریه کنه.اولاش افتضاح  و با جیغ بود.بعد آروم و نالون و غرغرکنان شد.بعدم بیهوش شد.بعد مدتها تا صبح خوابیدیم.
الان سه شبه رو پا نمیذارمش.هر شبم اولش کمی گریه میکنه .دیگه یه ساعت نیست.خیلی باحاله من خودم چشمامو میبندم.میگم هر وقت خوابید میرم فلان کارو میکنم مثلا و تا یک اینا بیدار میمونم.بعد جوجه میشینه رو شکمم و سرشو میذار رو سینه ام.دستشو میندازه دور گردنم.من پتشو میمالم.بعد خسته میشه میاد کنارم.همچنان یه جوری تماس فیزیکیش با منو حفظ میکنه.بعد میخوابه.بعد منم ناخواسته خوابم میبره و فرداش باز با خودم قرار میذارم دیگه امشب فلان  کارو میکنم...
اما درطول روز همچنان یک الی دوبار طولانی مدت رو پا میخوابه...
شاید امشب برم شمال.شایدم فردا شب...
امروز میخوام چندتا غذا درست و فریز کنم برای همسر تو این یه هفته بخوره.
احساسم بهش... خیلی پیچیده است.اون عشق زیاد از سرم افتاده.
تمرینات معجزه شکرگزاریم تو همون روز پنجم قطع شد تو سفر.اما برم شمال دوباره از نو شروع میکنم.
همینا دیگه...
روز و روزگارتون خوش.

۱۸ تیر ۱۳:۵۲ عینکی عینکی
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
عزیزم یواش یواش خوابش هم خوب میشه. اره خودت رو بزن به خواب و چشمات رو ببند. آروم آروم وزنش زیاد میشه ک بعدا باعث میشه پا درد بگیری. 
سفر هم... نمیدونم چی بگم...
 تا کاشان اومدی نیومدی پیش من؟ عاخه تو دوستی؟؟؟؟؟ 😑
بخواب. کار خونه همیشه هست ****. به سلامتی ات برس و خواب کم نداشته باش. 
امیدوارم مساله گوشی و لپ تاپ و اینا حل بشه کلا دیگه بیایی.. 

ار۶ میدونم وقت گیره ایسنتا و وب. 
خوشحالی ات ارزومه 

:)

باااوشه


خخخ نه من دشمنم ^_^

نرگس یه بار دیگه اسممو گفتی نگفتی ها 😜

:)

الهی بعد سفر با انرژی مضاعف و عشق بیشتر برگردی عزیز جان

ممنون بهاره

۱۸ تیر ۱۴:۱۵ آقاگل ‌‌
چه روزای گرمی رو برا سفر به کاشون انتخاب کردین. :)
امام‌زاده‌ای که گفتین اقاعلی عباسه. توی شهر بادرود. 
چیزی که باعث شد کامنت بذارم تشابه عکسی بود که دقیقاً دو روز پیش توی باغ فین گرفته بودم. با عکسی که توی اینستاگرام شما دیدم. این عکس:
http://s9.picofile.com/file/8331330250/DSCN0102.jpg
اغلب کاشونیا به این باغ میگن باغ شاه. و خب اسمش فقط بعد از انقلاب عوض میشه. و میشه باغ فین. آب چشمل باغ جزء چشمه‌هایی بوده که آب منطقۀ فین و کاشون رو تأمین می‌کرده.

دیگه گرما تو خونمونم هست دیگه.ولی کلا تو سفر خیلی اذیت نکرد.ضمنا کل وقت ما یه روز و نصفی بود چون همسر مرخصی نداشت.بنابراین نزدیک ترین جای ممکن رو انتخاب کردیم

بله بله خودشه.
چه جالب.عکاسش همسر بود.

ممنون از اطلاعاتتون.سفر رو همین دیدن و لمس اطلاعاتش قشنگ میکنه.

۱۸ تیر ۱۸:۱۵ بانوی عاشق
وای من میترسم از دوران ترک‌شیر بچه
خداکنه اذیت نشم
منم ابیانه دوست دارم برم ببینم
شمال خوش بگذره
راستی گوشی چی شد؟درستش کردی؟

نترس بنظرم اگه اصولی بگیری خیلی اذیت کننده نیست برای هیچکدوم. نه مادر نه بچه

گوشی دیگه گوشی بشو نیست عزیزم

امیدوارم این شمال رفتن ـه و دوریِ موقت؛ به حال و احوالِ رابطه ـتون َم خیلی کمک کـــنه...

چقد خــوب که جوجه رُ عادت میدید خودش بخوابه!
و بهش یاد میدید با گــریه نمی تونه خواسته ـهاشُ به کُــرسی بنشونه! به نظرم تویِ تربیتش َم خیلی مؤثره!

:)


بله بله

شبا همسرت پیشتون نمیخوابه که بچه رو بذاره رو پاش ؟

هفته ی پیش صبحکار بود باید پنج صبح بیدار میشد میرفت.خودم دلم نمیومد بذاره با این حال دو شب که خیلی جون به لب شده بودم همسر گذاشت رو پاش

وای چه حس بینظیر و شگفت انگیزی جوجه سرشو میزاره رو سینه ات دستاشم دور گردنت...عالیه بنظرم!

فوق العاده است واقعا

سلام بلاگری جانم.
خوبی عزیزم؟
رسیدن بخیر خانومی...
چه کار خوبی کردین رفتین سفر.من عاشق سفرای اینجوری ام.کوتاه.
من ابیانه نرفتم اما کاشان دوبار رفتن و هردوبارشم خیلی بهم خوش گذشت و دوس داشتم....
اون قسمتایی که تعریف کردی و اون عکسی که تو اینستا دیدم برام خیلی ملموس بود.حتی اون امزاده عباسی که یکمی دورتر از شهر کاشانه هم رفتم...با مادرشوهر و مینا اینا....
امیدوارم سفر بهت خوش بگذره عزیزم.میری شمال و فول شارژ برمیگردی انشاالله...
در مورد احساس پر تناقضت هم...میخوام بدونی تنها نیستی.منم دقیقا همون حال و هوارو دارم این روزا...
مواظب خودت باش خانومی.جوجه ی دلبرت رو هم ببوس.
روزخوش.

سلام آوا جان.

ممنون
عه چه باحال...  
ممنون عزیز.دیشب که ماشینا پر بودن ببینم امشب میشه برم

زنده باشی

سلام بچه ها اگر عادت کنند تو رختخواب خودشون بخوابن خیلی بهتره این پروژه شیر مادر نخوردن شاید یه مزیتش همین باشه راحت تر خوابیدن بچه ها و والدین .

آره اگه جاشم جدا شه دیگه نور علی نور میشه

۱۹ تیر ۱۴:۰۵ فاطمه 21
دوتا از کامنتا به عکسه توی اینستا اشاره کردن و قلقلکم دادن از تو مرور گر اون عکسه رو ببینم :))))
من همش منتظرم بیایی بگی رابطه ام با همسر برگشته به روال قبل ، قبل ینی خیلی وقت پیش یعنی همون زمان که فوران عشق بوده ..
نمیدونم چرا بلاگر ولی عشق نباید تموم بشه نذارین خاموش شه :(

ان شاالله درست میشه عزیز...

منم دوست ندارم خاموش شه.

این حالتو قشنگ درک میکنم خودمم درگیرشم جوجه رو عادت روپا خوابیدنو بگیر با همین روش ولی فعلا جداش نکن اخه هم ترک شیر وهم جداشدن اذیت میشه من پسرمو دوسالگی از شیر گرفتم دوسال ٥ماه پوشک ودوماه بعد اتاقشو جدا کردم چقد خوب پزیرفت تا سه سالگی شروع شد پدرمو رسماً دراورد الان دیگه که خوب شده نعمی هم کمتر میخواد 

نه الان قصد جدا کردنشو ندارم.همین که خودش بخوابه نود بار تا صبح گریه نکنه برای من پادشاهیه....

خدا رو شکر الان راضی هستی

۲۰ تیر ۰۹:۲۲ ستاره*
منم ابیانرو خیلی دوست دارم
😉

:))

سلام. تاچ گوشی منم شکسته بود امشب درست شد فقط با گوشی شوهرم اینستا میرفتم برم بخونم پستارو

خسته نباشی هموطن ^_^

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
سلام!
به وب من خوش آمدی.
مشخصات منو میتونی از قسمت *بلاگر شناسی* بخونی.
اگر که خاموش همراه منی خواهشا موقع پستهای رمز دار روشن نشو!
اگر وب داری و کامنت میذاری خواهشا آدرس بذار شاید لازم شد :)

دوست خوبم!
اینجا یه رسانه ی مجازیه اما یادت نره ما آدم های واقعی هستیم..
از شکستن دل همدیگه با حرفای نامناسب پرهیز کنیم.
هدف از ایجاد این وب صرفا ثبت دلنوشته های من و گهگاهی نوازش طبع لطیف شما با شعره.
تمام نیکی ها و بهترین های دنیا از آنِ شما و سرِ راهِ شما باشه.
ان شاء الله.
آرشیو مطالب
شهریور ۱۴۰۱ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۲ )
فروردين ۱۴۰۱ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۳ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۴ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۵ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۶ )
دی ۱۳۹۹ ( ۱۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۵ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۴ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۴ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
دی ۱۳۹۸ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۳ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
دی ۱۳۹۷ ( ۵ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۶ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۴ )
دی ۱۳۹۶ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
موضوعات
روزنوشت (۲۱۶)
شعر نوشت (۵)
پخت و پز نوشت (۴)
عکس (۱۰)
مناسبت نوشت (۵)
زبان در خانه (۱)
پیوندهای روزانه
اجاره مبله در تهران
گرسنه ها بخوانند :)
مامان-بابا ها بخوانند 2 :)
مامان-بابا ها بخوانند 1 :)
همه ی خانم ها بخوانند :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان