وسط شلوغی های ذهنم...

سلام سلام....

هر روز صبحی که بیدار میشم انگار اولین روز بعد تعطیلاته.یه همچین حسی دارم.کلی کار هست برای انجام دادن و عمرم داره تند و تند میگذره.

از وقتی جوجه تو دلم کاشته شد یه انرژی فلفل گونه ای به جونم افتاد که هنوزم که در شرف یه سالگیه با منه...

تا قبلش برای خودم چله برگزار میکردم که تنبل نباشم که کارامو به وقتشون انجام بدم هی پای اینترنت فلان نباشم مفید باشم.... هرچند که یه کوفتی تو وجودم از تنبلی لذت میبرد و همش ولو میشد و کار امروزو به فردا میسپرد اما اون سبک زندگی خصوصا اواخرش خیلی عذابم میداد و همش دنبال رهایی از تنبلیه و با انرژی و تند تند کار کردن بودم.

الان خدا رو شکر خیلی انرژیم بالا رفته.خیلی هم میلم به تر تمیزی و مرتبی و پرهیز از شلوغی بالا رفته.اما باز دو سه روز که میگذره یهو کنترل همه چیز از دستم در میره.نمیرسم بعد هر آشپزی گازمو تمیز کنم.نمیرسم هر هفته کف آشپزخونه اینا رو طی بکشم.(‌حال ندارم چک کنم.طی درسته؟؟)

‌چند روز یه بار میز ارایشم یهو همه چیزش به هم میریزه . رژ و لاک و فلان و بهمان همه با هم قاطی میشه.بعد هر بار کار کردن لباسشویی رو تختم یه عالمه لباس برای جمع کردن میریزه.واااای همش میخوام و تنبل نیستم برای سامون دادن این وضع اما خوب وقتی نمیمونه....

دیروز که جوجه رفت مهمونی خونه دوستم فاطمه دلم میخواست یه فیلم بذارم با بساط چغاله و توت فرنگی و پرتقال و نمک و نسکافه و تخمه بشینم پاش.دلم میخواست بزنم بیرون برم شهر کتاب یا کافه.یا حتی به سینما رفتن فکر کردم.اما به جاش همش تو خونه بدو بدو کردم.... آشپزخونه و هال و گاز تمیز کردم و یه عالم ظرف شستم.در حال پاک کردن یخچال بودم که جوجه جانم برگشت.فداش میشم بخدا.عاشق بستنی شده جدیدا و با گریه کردن برای یه چیزهایی داره بعد جدیدی از شخصیتش رو بهم نشون میده.

دیروز فرفر هم غروب اومد پیشمون.با یکی قرار ازدواج گذاشتن.برای خوشبختیش دعا کنید😊

الانم ساعت حدود هفت غروبه و من تازه برگشتم خونه.امروز ظهر رفتم خونه ی نفیسه نهار خوردیم و جوجه رو دو ساعت گذاشتم پیشش و رفتم دانشگاه.وااای من هنوز شروع نکردم بخونم :(

‌بعدم برگشتم و گپ زنان عصرو سپری کردیم و اومدم خونه.

همسر تازه رسیده بود و این روزا بدون اینکه بهش بگم همش فکر گوشی خریدن برای منه.

واممون ده روز آینده میرسه.این اخلاقشو میشناسم تا قراره پولی دستش برسه همشو میخواد بره برای من چیز میز بخره.دوست دارم دست و دلبازیشو.

همینه دیگه. هممون مجموعه ای از خوبی ها و بدی ها هستیم.

همونقدر که یه نفر میتونه زندگی رو از دماغمون دربیاره تا دلمون بخواد سرشو بکنیم تو بشکه اسید به همون اندازه میتونه دلبر بشه و قند تو دلمون آب کنه...

حالا نه اینکه واسه خاطر یه گوشی دست و پام شل شده باشه ها.کلی میگم...

باید بدم فرشا رو بشورن.باید روکش مبل بخرم.باید رو فرشی ها رو دور دوز کنم.باید بگم بیان مبلا رو بشورن.باید یکی رو بگم بیاد پرده رو دربیاره و بعد شستشو جا بزنه.بالکن و آشپزخونمو بشوره و تمیز کنه.گل و گلدونهام باید سر و سامون بگیرن.درس خوندنم باید شروع شه،‌شب باید با همکار همسر و همسرش بریم بیرون،فردا عصر باید برم خونه نرگس و براش کادو ازدواج ببرم،‌‌پس فردا شب میخوام خواهرم و دوست مشترکمونو دعوت کنم.جمعه ام خالیه فعلا.شنبه باید با نفیسه برم بیرون پارچه رو مبلی بخرم.یکشنبه با ملی برم پیاده روی و پارک چون بیچاره از اسفند هزار بار بهم گفته و هی من وقت نداشتم... اینجا وسط شلوغی ذهن منه :)


سلام بلاگر جان 
چقدر دوستات ماه ان ...
همکاری می کنند تا بلاگر جان ما دانشگاه بره 
بلاگر تو که تازه این مبل ها را خریدی ..روکش می خواهد چی کار ..حیفه که ..همون زرد خوشگل ها را میگم ..
میز لوازم ارایش من هیچ وقت مرتب نمیمونه ..همش خودشو بهم میریزه 😂

سلام عزیزم...

خدا رو شکر میکنم بخاطر این موضوع :)
‌ابان جان جنس مخملی که مبلها دارن خیلی لکه پذیره.حالا تا اینجاش که خودمون بودیم خوب نگهشون داشتم اما تا جوجه یاد بگیره بستنی بهش نماله یا پرتقال روش فشار نده آبش دراد باید یه چیزی روش بندازم... 
😂 موش بخورتش

سلااام😍
چه خوبه باز هستی و تند تند تر پست میذاری😍
یه جمله یه بار یه جایی خوندم و همیشه درمورد خودم به کار میبرمش . " من یه آدمی هستم با انگیزه و با هدف های بزرگ که توی بدنی که همش میخواد بخوابه گیر افتاده" 😄 حالا من خوابالو نیستم ولی مضمونش همون تنبلیه که اونو دارم😄 فکر کنم تو هم همینطوری پس
میگم چقدر دوست دارییی. نفیسه. ملی. زهره. فرفر. اسماشون زیاد بود توی این پست . مثل من یه باند برای خودت درست کردی 😄
امیدوارم خونه تکونیتو با موفقیت انجام بدی💞🎀

سلام فدات شم...

مرسی
وااای من عاشق این جمله شدم که خیلی باحال بووود...
من اینطوری بودم.الان تنبلیم نمیاد.همتشو دارم وقتشو ندارم :/
‌آره خدا زیادشون کنه ^_^
‌آمین مرسی

اهان فهمیدم ..اوکی ..یه چیزی مثل کاور ..راست می گی ...
فعلا به نظرم یه پتو مسافرتی بنداز روی مبل تا روکش خوشگل بخری ..:)

فدای تو

وااای بلاگر جان شما چقدرررر کار دارییییی
چقدرررر وقتت پرههههههه
عالیه عالی
بخدا انقدر دوست دارم آدم واسه هر روزش برنامه داشته باشه.... حالا شاید دقیق روو برنامه پیش نری، ولی همون نیت و ذوقش کلی حال دلو خوب میکنه
چه دوستای خوبی واقعا، خدا حفظ شون کنه که هواتو دارن..... میدونم که شما هم خیلی بهشون محبت داری و متقابله
جوجه نگووو بلا بگوووو 😍
ووییییی پرتقال رو روو مبل فشار میده آبش درآد 😆
ماشالله هزار ماشالله

آره خوب از طرفی عالیه از یه طرف دیگه هم یه جوریه.همش حس بدو بدو دارم...


امین عزیز مرسی

وای پرتقالو که واقعا بیچاره میکنه تا بخوره.مرسی جانم

سلامیییی...
با زحمتای من 😊
وسط شلوغیای ذهنتون کلی آرامش موج میزد،،کلی زندگی جریان داشت،،کلی شادی وول میخورد،،یک عالم حس خوب بود...
امیدوارم راهشو پیدا کنید خونه تون هرروز برق بزنه،،
انشالا زودتر تک تک کاراتون تیک بخورن و وسط یه خونه ی نو شده درس بخونیدو کافی بخورید😊

فدات شم گلم.


چه قشنگ قشنگ تعبیر کردی.
راهشو بلدم امیدوارم وقتشو پیدا کنم😁
مرسی عزیز

سلام بلاگر جان رسیدنتون بخیر 😊 خدا قوووت واقعا دست تنها بچه دارى و رسیدگى به کار خونه و درس خوندن سخته البته من هنوز جوجه اى ندارم ولى خواهرم مثل شماس خلاصه خدا قوت قهرمااان ☺️ واااى میز ارایش منم همش درهم و برهم میشه نمیدونم چرااا 😐 خیلی خوبه که زود به زود مینویسى عزیزم 🌸 امیدوارم همیشه در حال بدو بدو و شلوغى های خوب و قشنگ روبه پیشرفت باشى بلاگر جان 💖 

سلام عزیزم.قربون شما

زنده باشی.خدا به خواهرت انرژی و قوت بده
ایراد از میز آرایش های ماست😁
ممنووووون عزیز

ووووی چقدر کارداری تو...به خدابه جون آریااگه توی یه شهربودیم میومدم قسمت پرده و بالکن رویرات انجام میدادم اقلا. نه که مثل بافتنیه بشه ها نه به خدا واقعی. من الانم میرم کمک مستاجرم
یه پسرداره همسن آریا. افغانه طفلی مامانش ایناهمه تهرانن فقط خانواده شوهرش اینجان. اونام که آخرشن ازماایرانیا بدتر. کمک که نیستن هیچ متلک بارونش میکنن یادرحال پر کردن شوهرش. اوف...

ای آرزو قسم نخور میدووونم دیوونه.

خاک تو مخت هنوز به بافتنی فکر میکنی تووووو
آخی طفلی😔

سلام
خوشحالم پست گذاشتی...
از شلوغی ذهن نگو که لبریزممممم
اونم از نوع منفیش
کاش میشد وقتی ادم فول میشه ردیف میشه تلاش میکنه که کاملا اوکی باشه از لحاظ بعدش یه تافت بزنه به خودش ک همونجوری بمونه.
منکه شخصا خسته شدم بسکه بالا و پایین شد این احوالم.

ان شاالله جوجه بزرگتر بشه وقتتم ازاد میشه.
این روزای شلوغ و بدو بدو رو هممون داشتیم.
من فکر میکنم برای بچه ی دوم ادم وارد تر بشه توی همه چیز...
باید امتحان کنیم😉

امیدوارم تمام چیزایی رو ک میخوای بخری اونم بهترینشو.

حکایت بشکه ی اسید هم بسیار به جا و نکته ی ظریفی بود😃


سلام عزیزم.

ای بابا منفی رو بریز دور...
اخ راست میگی.جالبیشه اینه آدم حال خودشو به سختی خوب میکنه ولی به آسونی بد میشه...

امتحان کنیم😂

مرسی جانم

۲۲ فروردين ۱۴:۱۸ بانوی دی ماه
بیام کمک آبجی :)

نیکی و پرسش :)

سلام بلاگر جونم...
شبت بخیر و خوشی...
تو حتی شلوغی های ذهنتم قشنگه دختر...
انقدر خوشم میاد انقدر خوش ذوق و بابرنامه ای..
خلاصه که وسط این حال بدیام...با خوندن پستای انرژی مثبت تو کیف میکنم.انشاالله همیشه همینطور شاد باشی و پر انگیزه...
برای فرفرجانتم دعا میکنم حتما.

سلام فدات شم.

تو که از منم مرتب تر و با برنامه تری...
قربونت

۲۳ فروردين ۰۵:۵۵ بانوی عاشق
ای همدرد
ای هم فکر
ای هم کار
درود
ینی فقط من
بعد عیدی تا همین دوروز پیش کلی کار توخونه بود
شوهرمحترم صب رفت شب اومد پذیرایی مرتب
فرداش رفت و‌برگشت اتاق خوابمون ترگل ورگل
روز بعدش کلی لباس شستم و‌ی دست ب آشپزخونه کشیدم
روز بعدش کلا آشپزخونه تمیز شد
روز بعدش اتو کشی
روز بعدش جمع کردن رختای خشک‌شده
ینی دیروز ک با خیال راحت کنار جوحه تاظهر خوابیدم حال کردم
اما مامانم زنگ زد از دماغم دآورد
گله ک چرا نمیای ما بچه رو‌ببینیم
اگه هم بگم کلی کارداشتم از حرفام علیه خودم استفاده میشه

درآخر لایک ب تک تک دوستات

باز آفرین به تو که انقدر خط به خط و مو به مو اینهمه کار انجام دادی.

من اتو دست بگیرم جوجه رو سرم سوار میشه. میخواد تمام کارایی که بکنم رو انجام بده.در نتیجه خودشو برای اتو به اب و آتیش میزنه.دم ظرفشویی رو پاش بلند میشه و لبه سینکو میگیره میخواد بیاد وسط کار من به ظرفا دست بزنه.کلا هیچ کاریم بدون دخالتش انجام نمیشه.حالا بعضیا رو میذارم بپره وسطش بعضیا هم خطرناکه دیگه.
خوب گناه دارن برو بچه رو ببینن.مامان منم طفلی هر روز زنگ میزنه با جوجه حرف میزنه و دلتنگی میکنه...
جوجه ات چند ماهشه؟

وای چقد کار و شلوغی ...
اِنقد دوس دارم که شما برعکسِ ما، همه روزاتون مفید و پر از برنامه ـس!
ولی خب خستگی داره واقعاً :(
یعنی من اگه میدونستم مامانا اِنقد دوس دارن و خوشحال میشن که یکی جوجه ـشونُ یه چند ساعتی نگه داره تا به کارا و برنامه ـهاشون برسن؛ دریغ نمیکردم ^_^
به شما هم اگه نزدیک بودیم هر روز میومدم یه چند ساعتی جوجه رُ می بردم دور دور :دی

وای راستی سالِ نوتون مبارک :****
خیلی تأخیر داشتم، ببخشید!
دیدید گفتم من اصن نمیتونم یه پستِ آخرِ سال بذارم!!!؟ :دی
هر سال یهو شلوغ میشه و درگیر میشم، دیگه میرم تا بعدِ تعطیلات :|

واسه بهتر شدنِ حالِ رابطه ـتون و دلتون، خیلی خوشحالم ^_^
ایشالا که این صبوریِ شما همه چیُ از اینی که هست روز به روز بهتر َم کنه حتی :*

مرسی عزیز. 

چه فایده هر روز برنامه هام عملی نمیشه که...
عه چه باحال.عزیزم مرسی

سال نو :/ ‌خخخ مال تو هم مبارک

ممنون فدات

دوس دارم اینهمه کارو شلوغیه !
اصلا دوس دارم اینقد کار بریزه رو سرم که ندونم کدومشو اول انجام بدم!!!

اقا خوب بیا جای من چند روز...

چقدر خوشحال شدم برای فرار ⁦^_^⁩ 
الهی که خوشبخت بشه 😍
فرفر با خودت هم سنه؟ حس میکنم بزرگتر باشه!
چقدر وقتت پره 😅😄

فرار 😂😂😂

ازم بزرگتره سه چهار سال.
خیلی...

۲۳ فروردين ۲۰:۲۷ اون روی سگ من نوستالژیک ...
به به چه برنامه ریزی خوبی، همش دور همی و شلوغی خیلی خوبه تو غربت دوستای خوبی داری، در این بین همسر رو فراموش نکن،همشم قرار مدار دخترونه نذاری، یه وقتیم بذارتوی خونه وقتی جوجه نیس با اقای جوجه بزرگتر خلوت کن:)
ان شالله بتونی به همه این کارا و دلخوشی های کوچیک برسی عزیزم:******

همسر انقدر کم لطف شده که .... ولی خوب فرت و فرت باهاش میرم بیرون.درسته دو نفری نیست اما جوجه بغل هم خوش میگذره.

۲۶ فروردين ۰۸:۴۴ بانوی عاشق
جوجه من ی پسرک چهارماه و ۲۶روزه س:-) 

ای جان

پیشنهاد میکنم سر و سامون دادن به مبل و فرشا رو بذاری برای بعد. الان عوض کنی و تمیز کنی خیلی پشیمون میشی چون جوجه تازه راه افتاده و در آستانه گند زدن به زندگیته الان خرج کنی عوض کنی میخوای از حرص و جوش دق کنی بعد که بعد از غذا در چشم بر هم زدنی با دستهای روغنی و ماستی رو مبلهات نقاشی کنه.

قدر همسرت رو بیشتر بدون و علت کم لطفیش رو در خودت پیدا کن.
بلاگر باید از زندگیت تمام و کمال لذت ببری به نصف و نیمه قناعت نکن درستش کن.

مبلا الانم داغونه.یه بار تمیز کنم بعد دیگه روکش میندازم هر هفته روکشو میشورم.


نسیم تلاشمو میکنم.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
سلام!
به وب من خوش آمدی.
مشخصات منو میتونی از قسمت *بلاگر شناسی* بخونی.
اگر که خاموش همراه منی خواهشا موقع پستهای رمز دار روشن نشو!
اگر وب داری و کامنت میذاری خواهشا آدرس بذار شاید لازم شد :)

دوست خوبم!
اینجا یه رسانه ی مجازیه اما یادت نره ما آدم های واقعی هستیم..
از شکستن دل همدیگه با حرفای نامناسب پرهیز کنیم.
هدف از ایجاد این وب صرفا ثبت دلنوشته های من و گهگاهی نوازش طبع لطیف شما با شعره.
تمام نیکی ها و بهترین های دنیا از آنِ شما و سرِ راهِ شما باشه.
ان شاء الله.
آرشیو مطالب
شهریور ۱۴۰۱ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۲ )
فروردين ۱۴۰۱ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۳ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۴ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۵ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۶ )
دی ۱۳۹۹ ( ۱۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۵ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۴ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۴ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
دی ۱۳۹۸ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۳ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
دی ۱۳۹۷ ( ۵ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۶ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۴ )
دی ۱۳۹۶ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
موضوعات
روزنوشت (۲۱۶)
شعر نوشت (۵)
پخت و پز نوشت (۴)
عکس (۱۰)
مناسبت نوشت (۵)
زبان در خانه (۱)
پیوندهای روزانه
اجاره مبله در تهران
گرسنه ها بخوانند :)
مامان-بابا ها بخوانند 2 :)
مامان-بابا ها بخوانند 1 :)
همه ی خانم ها بخوانند :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان