تعطیلات پر...

سلام سلام...

بالاخره منم دیشب از تعطیلات برگشتم :)

کلا انگار قرارداد بستم پنجاه و دو کیلویی برم پنجاه و چهار برگردم :/

‌امروز که پنجشنبه است.ما دیشب از انزلی با یه اتوبوس لاکچری حرکت کردیم...

بلیطو با هزار بدبختی و نداریم نداریم آخر سر با تلفن یه آشنا و استفاده از بند پ بصورت داریم داریم خوبشم داریم گیر اوردیم....

تو بلیط نوشته بود غذای گرم.بعد مامانم میگفت پس دیگه تو راهی نمیدم بهتون.ابجیم میگفت نه براشون غذا بپز مگه اتوبوس چی میده.ما با هواپیما رفتیم فلانجا بهمون کوکو سبزی دادن.

خلاصه ساندویچ کتلت از خونه برداشتیم بعد تو ماشین هم بهمون جوجه دادن.در کمال شگفتی خوب هم بود.فقط خیلی کم بود.

این دومین سفر جوجه با اتوبوس بود.بار اول که نوزاد بود و از اول تا آخر خوابید و سختیش فقط مال من بود که بغلش کرده بودم اما دیشب پوستمونو کند و خودشم طفلی کلی اذیت شد.

اولا که تا فرمون اتوبوسو دید یه ساعت تمام برای پشت فرمون رفتن گریه کرد... دوما موقع خواب دوست داشت غلت بزنه و هی بیدار میشد غر میزد...

به هر حال رسیدیم دیگه..

ساعت دو شب خونه بودیم.

برای من عید خوبی بود.یه کم اخراش بیقرار همسر شده بودم که ایشونم لطف کردن با اونهمه اخم و تخم اومدن و کلا سرسنگین بودن بیشترش و آب پاشیدن رو آتیش محبت من...

خوب عیبی نداره و الان ناراحت نیستم و دارم آروم و منطقی پیش میرم.اوضاعو از این بدتر نمیکنم با عکس العمل تند و همین روزا با یه آدم متخصص مشورت میکنم.این وسط نمیفهمم خانوادش از جون من چی میخوان و از بهم زدن میونه ما چی بهشون میرسه.اما نمیذارم.برای عشقی که تو قلبمه میجنگم.همینقدر نرم...

چند روز یه بار پست اخر نود و ششمو میخونم و هدفامو مرور میکنم و هم ذوقشونو دارم هم یه کم استرس... خصوصا که یه درس خیلی سخت این ترم دارم.

از جوجه جانمم باید تو یه پست جداگانه بگم.روزای خیلی خوبی داریم با هم.میخوام اسباب بازی های قدیمیشو جمع کنم و یه چندتا جدید مناسب سن الانش بخرم.کلا فکر میکنم به مرحله ی جالبی رسیدیم.خدا رو شکر خواب شبش خیلی بهتر شده و همش اویزونم نیست.امیدوارم خونه خودمونم مثل شمال قشنگ چهار پنج ساعت بخوابه.خواب روزشم شمال عالی بود.رو پام میخوابید میذاشتم پایین حداقل یه ساعت میخوابید.دیگه از امروز اینجا هم نمیخوام رو پا نگهش دارم.پایین بخوابه.خواب اول امروزش در حد بیست دقیقه شد.و خواب دومش چهل دقیقه... نمیدونم زمین خونه ی خودمون خار داره یا چی اما حداقل من یه کم به کارام رسیدم.چمدونمونو باز کردم.لباسای شستنی رو سواکردم و از این کارا.

تنها خبر بد امسال فوت برادرزاده ی عزیز زهره بود... طفلکی یه ماه دیگه زایمانشه اما روزای بدی داره.الان منتظرشم بیاد پیشم..گپ بزنیم و چای و میوه بخوریم.این آخرین دیدار ما تا آخرای اردیبهشته.دیگه فردا میره خونه پدرش تا یکی دو هفته بعد زایمانش.لطفا دعای خیر روونه ی راهش کنید...

امیدوارم روز و روزگار شما هم به خوشی سپری بشه و پر انرژی باشید تو سال جدید...


۱۶ فروردين ۲۰:۱۰ جناب دچار
سلام :)
سال نو مبارک :)

اتوبوسا جدیدا شام میدن!؟

سلام ممنون.


والا من همیشه با اتوبوسای آستارا برمیگشتم.آخرین باری که با اتوبوسای انزلی اومدم دو سه سال پیش بود که اون موقع شام نمیدادن... لابد جدیده.

چقدر منتظر پستت بودم خوب داغ به داغ خوندمش 😆

 :)

سلام :)
خوش برگشتین بلاگر کبیر
رسیدن بخیر ...

سلام به شما.

ممنون  :)

سلااام😍 به خونه خوش برگشتی. خداروشکر سالم و سلامت رسیدید💞💋
اتوبوسا چه پیشرفته شدن. جوجه کباب میدن😄 
اخیییی جوجه دلش غلت زدن میخواسته. الهی. از طرف من بچلونش و ببوسش این خوردنی رو با اون لپاش😍😍 
+زهره چه شوکی بهش وارد شده توی بارداری😔 امیدواری به خوبی و سلامتی زایمان کنه

سلام فدات شم مرسی..

اره والا...
کلا تو خونه هم انقدر غلت میزنه که این سر اتاق بخوابه اون سر بیدار میشه :/

+‌آمین عزیزم

سلااام...
چه صبوری و اراده ی قشنگی تو این پستتون بود...
مادر،پسریتون شیرین و راحت...

سلام فدات شم. اصلا کامنتای شما رو میبینم خجالت میکشم. حتما حتما حتما تا فردا لیست کتابها رو میگم.

همین کامنت رو ویرایش میکنم.

سلام بلاگر جان

خوبی؟

خدا رو شکر که عید خوبی رو داشتی


من که خدا رو شکر می کنم که این عید گذشت

نه این که اتفاق بدی افتاده باشه ها ولی به هرحال سخت گذشت


دلم می خواست تعطیلاتش کوتاه تر بود


چقدر همین زندگی عادی بهتره به نظرم

باید قدرشو بیشتر بدونم


در مورد آقای همسر

اگر دوز ارتباط با خانوادش توی خونش پایین اومده نمیشه تنهایی بره یه سر بزنه و بیاد 

مردها وقتی دلتنگ خانوادشون میشن و یا عذاب وجدانی در این باره دارن اخلاقشون عوض میشه


شوهر من که این مدلیه 

البته مال شوهر من بیشتر عذاب وجدانه تا دلتنگی



سلام عزیزم.

خدا رو شکر ممنون
اره منم هرسال عید دیگه چهار پنج روز که میگذره دلم میخواد زود تموم شه.شاید اگه برنامه های هیجان انگیزتری داشتیم اینطوری نبود.

هرچند چند بار بهش تعارف زدم بره و بیاد اما سارینا جان اصلا ته قلبم دوست ندارم و هربار میگه بدون تو جایی نمیرم خوشحال میشم.

سلام بلاگر جونم
به خونه ت خوش برگشتی عزیزدلم. سال نوت مبارک و خوش خانومی
خدا رو شکر که اتوبوس ها سرویس دخی خوبی دارن اگر نه سفر با بچه های کوچک خیلی سخت میشد 
فدای عزیز دل خاله بشم که دلش جنب و جوش میخواسته و حوصله ش سررفته بوده

بلاگر جونم کار خیلی خوبی میکنی که هوای عشقی که بینتون هست و زندگیتون رو داری. به برخوردهای اطرافیان زیاد اهمیت نده که اذیت نشی 

دلم برای زهره جون گرفت :( خدا به همشون صبر بده

سلام باران عزیزم.

ممنون از محبتت فدات شم.
زنده باشی گلم.


آمین

سلام.سال نو مبارک.
من باز خم بخاطر قضیت با مادرشوهرت روشن شدم.اینکه گفتی بهم میزنن میونتون رو.یادمه چند وقت پیش بهت گفتم سعی کن راه حلی برای مدارا باهاشون پیدا کنی و گفتی نه دیگه نمیذارم بهم بد کنن و البته خیلی قاطع هم گفتی...میخوام بگم شاید این سنگ اندازی ها و این اخم تخم ها و حرفها تا اخر عمر باهات باشه و شاید مدارا نکردن  و جنگیدن بیشتر خستت کنه.فکر نکنم بشه پسری رو از مادرش گرفت و نوه ای که گرفته میشه و لابد شوهرت تو رو هم مسبب میبینه و خواه ناخواه اختلاف ها تو زندگیتون اثر میذاره.من فکر میکنم تا رابطه ها کدر تر نشده بد نیست یکم به راه حل های سازش با حفظ احترام بهت هم فکر کنی

سلام فدای تو بشم.

گلم اصلا قصد جدا کردن پسر از مادر رو ندارم و نداشتم.من دنبال بدست آوردن احترام خودم هستم.و بیشتر دنبال درک همسرم از اونچه ناراحتم میکنه.
ممنون از کامنتت عزیز.به همه حرفات فکر میکنم...

۱۹ فروردين ۰۹:۵۴ مامان دخترم
رسیدن بخیر با تاخیر
ان شاالله همیشه به سفر و گردش باشی دلبرم.

خانواده همسر ... چی بگم والا
امیدوارم ی راه خوب پیدا بکنی

ممنون مینا جانم

سلامیییی بلاگر عزیز...
خواهش میکنم این حرفو نزنیدو منو شرمنده نکنید،،
راحت راحت راحت باشید،،
تا 1ماه دیگه م شد،،شد...
خودتونو تو مضیغه نذارید...
من تازه دارم از معاشرت با شمایی که مدتهاست میخونمتون لذت میبرم،،خجالتم ندید😊

عزیزززمی

مضیقه...
دعوام نکننن 😊😊😊😊

😁😁😁 آفرین افرین

اینم جایزه ات:
‌معجزه راندا برن
چهار میثاق
جز از کل
هفت عادت انسانهای موثر
هفت قانون معنوی دیپاک چوپرا
نیچه گریست اروین یالوم
ببین من همینا رو یادداشت کرده بودم از اون لیست.
ببخش دیر شد و امروز فردا کردم.

عاقا یه حرکتی بکن
حوصلمون سررفت 🙉

چه حرکتی مثلا😬

سلااام،،
وااااییییی،،هورااااا،،
ممنونم ازت خیلیییی زیاد...
شما ببخش...
مرسیییییی...

😘😘😘

😬 !!!!
چرا اینقدر خشونت😁
منظورم این بود ک پستی چیزی بزار
منظور خاصی نداشتم 😂

😬 خشن نیست که😂😂 تو گوشیم یه شکلک با مزه اس انگار از فرت تعجب دهنشو باز کرده نمیدونم چرا تو وبلاگ یجور دیگه ثبت میشه انگار عصبانیه😂


چشم چشم

زمین خونه ات اون انرژی آرامش بخش زمین شمال رو نداره
و هوای خواب آور شمال کجا پیدا میشه آخه؟
برم پست هدفهات رو بخونم یه کم ذوق کنم.

راستی من کتاب جز از کل رو نخوندم و جزو کتابهای پیشنهادی من نبوده

تو وبلاگت درموردش هیچی ننوشته بودی یعنی؟ ‌همش فکر میکردم اسمشو از تو شنیدم

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
سلام!
به وب من خوش آمدی.
مشخصات منو میتونی از قسمت *بلاگر شناسی* بخونی.
اگر که خاموش همراه منی خواهشا موقع پستهای رمز دار روشن نشو!
اگر وب داری و کامنت میذاری خواهشا آدرس بذار شاید لازم شد :)

دوست خوبم!
اینجا یه رسانه ی مجازیه اما یادت نره ما آدم های واقعی هستیم..
از شکستن دل همدیگه با حرفای نامناسب پرهیز کنیم.
هدف از ایجاد این وب صرفا ثبت دلنوشته های من و گهگاهی نوازش طبع لطیف شما با شعره.
تمام نیکی ها و بهترین های دنیا از آنِ شما و سرِ راهِ شما باشه.
ان شاء الله.
آرشیو مطالب
شهریور ۱۴۰۱ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۲ )
فروردين ۱۴۰۱ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۳ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۴ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۵ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۶ )
دی ۱۳۹۹ ( ۱۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۵ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۴ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۴ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
دی ۱۳۹۸ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۳ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
دی ۱۳۹۷ ( ۵ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۶ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۴ )
دی ۱۳۹۶ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
موضوعات
روزنوشت (۲۱۶)
شعر نوشت (۵)
پخت و پز نوشت (۴)
عکس (۱۰)
مناسبت نوشت (۵)
زبان در خانه (۱)
پیوندهای روزانه
اجاره مبله در تهران
گرسنه ها بخوانند :)
مامان-بابا ها بخوانند 2 :)
مامان-بابا ها بخوانند 1 :)
همه ی خانم ها بخوانند :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان