بولدوزر نوشت...

سلام سلام

یعنی کی مثل من با خوابش نوبرشو آورده که سه نصفه شب بیدار باشه.تازه مخش اونقدری هنوز قابل استفاده باشه که کلمات رو پردازش کنه و بشینه روزانه نویسی کنه؟

خوب از پسرم بگم یه خورده که با انرژی زیاد شروع کنیم؟

خوب من دورِش بگردم.امروز اولین روز از هفته ی سی و دومشه.درست الان یه ساعتی میشه که باز گیر داده به دنده ی مامانش و حالا فشارش نده کی فشار بده.گاهی میگم خدایا نکنه جاش تنگه اذیت میشه؟؟؟ یه چیز باحال دیگه اش اینه که الان قشنگ از روی پوستم معلوم میشه.یعنی اگه کسی با انگشت هی نقطه های مختلف رو شکمم رو آرم فشار بده دقیقا جای جوجه رو پیدا میکنه که بدنش تو چه جهتی قرار داره.بخاطر اینکه اون قسمتا اصلا تو نمیره.دیدید مثلا یکی زیر پتو خوابه فشار بدید معلومه یکی اون زیره؟ اما تشخیص نمیدید کجای طرف زیر دستتونه؟ تو مایه های همونه.

تا حالا دو بار سکسکه کرده و من مرددددم براش ^_^ 

وزن مامانشو به ده کیلو اضافه تر از قبل رسونده :)

بعد اون اوایل که حرکت میکرد مثلا تا هفته ی بیست و شش هفت,اصلا به پهلو که میخوابیدم حرکتشو نمیفهمیدم.فقط تو حالت طاق باز معلوم میشد.

اما الان برعکس.الان به پهلو میخوابم و لباسمو بالا میزنم و با همسر برای حرکتاش که معلومه غش میکنیم... دیدید تو بعضی فیلما یه حرکات عجیب غریبی دارن یهو شکم مادر کلا یه چیزی ازش میزنه بیرون؟؟ خوب به اون شدت نیست اصلا اما خیلی باحاله... فکر کن یهو پوستم بلند میشه..

اینجور وقتا همسر دو تا انگشتشو بالای شکمم منتظر نگه میداره میگه اینبار که اومد بالا میگیرمش  انگار سنجاقکه آدم اونجوری بگیرتش...

گاهی هم که نمیخوام لباسمو بالا بزنم اما دوست دارم حرکاتشو از بیرون هم ببینم یه کنترل کوچولو داره تلویزیونمون اونو میذارم رو شکمم و هی کنترله تکون میخوره کلی جالبناکه Yah

دیگه اینکه باز ورزشامو شروع کردم و دیگه ول نمیکنمشون...

با همسر هم چند شب یه بار با همون آهنگی که بهش خبر بابا شدنشو دادم میرقصیم هم تجدید خاطره میشه هم شاد میشیم هم تمرین ورزشی میشه :)

یادم نمیاد گفتم اینجا یا نه؟ درست بعد برگشتنم از شمال هم همسر ترک های شکمم رو کشف کرد...

زیاد نیستن.صورتی هستن تقریبا و من که مشکلی باهاشون ندارم... بعد زایمان هم جاشون زشت نمیشه مامانای آینده نگران نشن...

و اینکه نافمم اینقدر میگفتم خدا کنه نزنه بیرون نزنه بیرون, زد بیرون.... اما الان دوستش دارم... اگه لباس کشی بپوشم چسبش میزنم جلو در و همسایه زشت نشه اما کلا مشکلی باهاش ندارم. همسر چپ میره راست میره با انگشت فشارش میده میگه دینگ دینگ! پسرم خونه ای؟

درمورد تو دلی جونمون دیگه همینا بود که میخواستم بگم 


خونه تکونیمون تو مراحل خوبیه. هال کلا جمع شد.اتاق پسرم جمع شد.مونده اتاق خواب من و همسر و نصف آشپزخونه.

دیشب شام آبجی اینام اومده بودن مهمونی.دخترشو از عصر گذاشته بود پیش من خودش پسرشو برده بود یه مسابقه ای.

دیگه دخترش خیلی باحال بود.خوب من داشتم شام آماده میکردم و یه کابینت که تمیز شده بود رو میچیدم.هی به من میگفت خاله تو برو بشین خودتو کشتی.مامانم میاد برات انجام میده  هی هم به شوهرم میگفت نذار خاله ام خسته شه خودشو کشت... عزیززم...

یعنی من چهارشنبه فاینال زبانمه و در حد رفوزه ام الان... از میان ترم به بعد یه صفحه هم نخوندم که :(

بعد این روزایی که کلاس دارم خیلی زود میگذرن.امروز ظهر که بیدار شدم یه ذره بالا سر شوهرم نشستم و اونو ناز کردم... بیدارش کردم.بعدم رفتم یه ماهی سفید برداشتم دیدم شکمشو نزده مامانم... اونو پاک کردم... و دیگه تا نهار آماده شد ساعت سه بود :|

بهمون گفته بودن قراره امروز برامون جشن پایان دوره بگیرن تو سفیر.منم میخواستم حتما آرایش کنم و خوشگل موشگل برم که عکسامون خوب شه.بخاطر همین فرفر طفلونک یه ذره معطلم شد پایین ساختمون.

جشنمونم خیلی باحال بود.خودمونو با عکس کشتیم.بعدم کیک بریدیم و خوردیم و برای معلمامون یه کم دست زدیم و اینا.

بعد کلاس هم با فرفر رفتیم بیرون.من هم خرید گوشت و سبزیجات داشتم هم اون سبزی اینا میخواست.

بعدم لوازم آرایش میخواستم.تازگیا یه سیصد ریخته بودن کارت همسر که اون همراهم بود.کلا یه خط چشم و یه رژ گونه و ریمل و یه عطر برای فرفر و یه اسکراب و یه لاک بیس و یه لاک سفید و یه لاک فرنچ و دو تا رنگ مو خریدم شدم دویست و بیست :|

در مورد رنگ مو هم با دکترم مشورت کردم دوستای خوبم نگران نشید.رنگ بدون آمونیاک گرفتم دونه ای سی و هشت بود:| و یه ماه دیگه اینا میخوام بذارم که موهام یه دست شه و برای عکس گرفتن دو رنگ نباشه.

بعدم فرفر برام فیلم لاک قرمز رو خرید و یه لباس فروشی هم رفتیم یه سری چیزای لازم برای بیمارستان رفتنم خریدم .

دیگه بعدم برگشتیم خونه.

همسر اومده بود استقبالم دم در و دیدم همینجور داره قربون صدقه ام میره و محبت داره از سقف چکه میکنه فرصت رو غنیمت دونستم و فورا گفتم همسری امروز مثل بولدوزر کارتتو با خاک یکسان کردم...

دیگه خریدامم با ذوق و شوق بهش نشون دادم و اونم با روی خوش گفت نوش جونم و مبارکم باشه ^_^

همینا دیگه.

فردا اگه خدا بخواد میخوام برم حجامت... خدا کنه زیاد دردم نگیره... عصرشم باز نوبت سونو دارم و شبم خونه ی آبجی هستیم برای شام چهارشنبه سوری و همسر که بره شرکت من همونجا میخوابم. یعنی واقعا نمیدونم چجوری قراره زبان بخونم با این وضع؟؟؟ 


دیگه مواظب خودتون باشید خلاصه. اگه کار ضروری ندارید عصر فردا از خونه بیرون نرید... من که ماجرایی که چهارشنبه سوری پارسال درست کردم به اضافه ی جریان آتش نشانهای پلاسکو باعث شد دیگه امسال فکر ترقه و آتیش بازی نباشم. ایشالا سالهایی که خونه ی پدرم هستیم اونجا هم از رو آتیش میپریم هم آتیش بازی های دیدنی میکنیم و از امنیتش لذت میبریم.نه آسیب میزنیم نه مزاحم میشیم نه آسیب میبینیم اما اینجا تو کوچه اینا نمیشه.

چهارشنبه سوریتونم مبارک ^_^

دوست خوبم رها جان که برای پست قبل کامنت خصوصی گذاشته بودی. عزیزم کامنتت بدون آدرس بود.


سلام عزیزدلم 
ای جان به پسرت چقدر اینایی که گفتی قشنگ بود دلم خواست ^-^ 
از بعضیاش فیلم بگیر مثلا کنترله و اینا خیلی باحال میشه
لوازم ارایش بنظرم باید خوبه خوبشو گرب خوب کردی خوباشو خریدی اصلا عذاب وجدان نداشته باش:دی 
خونه تکونی تو کم میشه خیال منم راحت میشه 
باورت میشه در طول روز هی یادش میوفتم  ؟ 
منم از عصر باید برم خونه مامانم اینجا نمیشه موند از عصر بعد ترقه های وحشتناک میندازن 
چندتام تو حیاط ما انداختن تا حالا 

سلام عشقم.


ووویی :) اصلا من میگم که تو دلت بخواد :دی

یکی از عجایبش اینه که جلو دوربین مث پسرای خوب میشینه سر جاش :| میدونی چقققققدر امتحان کردم؟ 

از حمایت شما سپاسگزارم ^_^
 عزیز من... تموم میشه تا قبل عید :)

من نمیدونم درد مردم چیه تو حیاط و ماشین این اون ترقه میندازن؟ نمیفهمم آسیب زدن لذت داره؟ ترسوندن غریبه لذت داره؟ چقدر بیمار آخه :(

اون یکی کامنتتم تایید نکردم... چاکر ماکریم :)
تو خیلی از من لاغر تری به نظرم. مثلا ممکنه به نظر برسه گردو قورت دادی :)

ببین می تونی شب و روز بچه رو قاطی کنی تا 40 روز بیچاره ات کنه سر شب نخوابیدن خب بخواب دیگه سروقت
در مورد حجامت من چیزی نمی  دونم تو بارداری ولی با دکترت مشورت کردی؟

اون 80 تومن بقیه رم یه چیزی میخریدی خیالت راحت میشد یه چیزی برای شوهرت ... گناه داره خب اگر چیزی لازم داشته باشه بعد تو رفته باشی اسکراب خریده باشی مثلا... بهترین اسکراب ها خونگی ان با یه کم ماسه و وازلین

اون ترک ها الان صورتی هستن بعدا قهوه ای میشن تو کتاب تولدهای جادویی گفته بود چه کار کنی

این خونه تکونی تو تموم شه من یه نفس راحت میکشم خدا رو شکر که جمع و جور شد

سونو رفتی وزن بچه رو بپرس


عه وا :( باشه دیگه واقعا سعی میکنم بخوابم سر وقت.


آره عشق جانم با دکترم مشورت کردم. میدونی حجامت رو دکتر میم بود که تو دامن من گذاشت :) 

نسیم جان خیلی عاشقتم.. خوب شوهر من یه آدم عجیبیه از اینکه براش چیزی بخرم اونقدری استقبال نمیکنه.منظورم چیزایی که لازم داره که الان پوشیدنی جاتن.اما نگران نباش برای عیدی همسر هم پول گذاشتم کنار اما نمیدونم چی بخرم...

وای من دیگه تو هفته ی بعد اولین کتابی که میخونم همین تولد های جادوییه.. بعدا منظورت تا آخر بارداریه دیگه آره؟ چون بعد زایمان که سفید میشه گم میشه تو پوست...

فردا که هیچی اما جمعه رو میذارم برای اتاق خواب.تا قبل تحویل سال تموم میشه ^_^

سلام بلاگر جوووووون.
صبح چهارشنبه سوریت بخیر عزیزم...
خوبی؟گل پسر چه طوره؟وول میخوره؟خاله ش قربونش بره...
آخیی عزیزم تو انقدر قشنگ چیزای بارداری رو توصیف میکنه که احساس میکنم خودم حامله ام.دلم آب میشه اصلا....
دیگه ترک که برای همه میخوره فکر کنم...حالا برای یکی کمتر یکی بیشتر...به نظرم فدای سرت بچه.ترکشم قشنگه...چربش کن که بیشتر نشه.گویا کرم ماستلا خوبه و روغن زیتون...
میگما این ناف که میزنه بیرون بعد از زایمان میره تو آیا؟
به به میبینم که کارت همسرجان رو خالی کردی.مبارکت باشه عزیزم.خریدم لوازم آرایش خیلی حال میده.منم دیروز خرید بودم.با مراعات تمام لوازم آرایشم شد هفتادتومن.خخخ وقتی داشتم کارت میکشیدم یه لبخند ملیح رو لبم بود.خوب فکر نمیکردم از چهل پنجاه تومن بیشترشه اما شد.
من خودم قبل از اون آدمایی بودم که تمام وسایل چهارشنبه سوری رو با جون و دل میخریدم و حسابی میترکوندم.اما الان دیگه علاقه ای ندارم...
دلم میسوزه وقتی تو اخبار میبینم چند نفر بعد از چهارشنبه سوری سوختن و بلاسرشون اومد.
همون از روی آتیش پریدن و دور هم جمع شدن خانوادگی کافیه به نظرم.
فدات شم.روزت خوش.

سلام دخملی.

من خوبم خدا رو شکر.

ووویی :)
نه همه که نمیخوره. میگن ژنتیکیه.. من آبجیام همه شرحه شرحه شده بودن خودم که الان خوبم. ببینم تا این دو ماه چه بلایی سرم میاد :)
آره روغن زیتون میزنم.

آره تو میره.. اگه نمیرفت که من قیچیش میکردم خودم خخخ
ممنون عزیزم. برای تو هم مبارک باشه.
منم فکر نمیکردم از صد بیشتر بشه اما شد ^__^

خوب آدم جیگرش کباب میشه واقعا.. من ترقه های صدا دار علاقه نداشتم و نمیخردیمم.اما چیز میزای نورانی رو دوست دارم. ولی دیگه پارسال عبرت گرفتم که اونم باید جای امن باشه.
درسته حالا اونم نبود باز باید این سنت حفظ بشه و بهونه جمع شدن دور هم باشه.
قربانت.

بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
وایییییییی بلاگر جوووونم.
عزیزم.....
**** ** *** ****** *** **** * ****** *****
** ** ***** *** **** * **** **** *********** ****** ** ** ****** * *** ** *** ***** ***** *****
***** ** *** ** ***** *** ** ****** **** *** ** **** ***** *********** ******* ** *** **** ** ***** ***** **** * **** *******
*** ****** **** *** ****** **** ** ******** **** **** ** **** *** *** ************* *******
هزاربار میبوسمت عزیزم.

وووویی ^___^


ممنون از این همه محبتت آوا جان.

۲۴ اسفند ۰۹:۱۱ دکتر میم
منم امروز دارم میرم حجامت ⁦:-)⁩
ایشالا اردیبهشت ، سالم و سلامت بدنیا بیاد ⁦;-)⁩

عه وا چه باحال... به سلامتی..


آمین ممنون

سلام بلاگر جان
خریدن لوازم ارایشی یه عالمه حس خوب به من می ده ..مبارکت باشه 
نه بابا رنگ مو اشکال نداره تو ماهای اخر ..مردم الان همه خوشگل می کنند که بعد زایمان برای عکس خوشگل باشند 
فیلم لاک قرمز خوشگل و لی غمناکه 
چهارشنبه سوری سال پیش شیفت بود ..نبودش ..خودم تنهایی چند تا ترقه انداختم تو کوچه ..امسال اما فکرنکنم دیگه حتی اون کار را هم بکنم ..کلا هیچ وقت اهل چهارشنبه سوری نبودم  

سلام گلم.


اوهوم منم دوست دارم. خصوصا چیزهایی که مراقبتی هستن تا آرایشی.

نمیدونم والا...

من دوستش نداشتم..

عزیزم عزیزم :((( 
همیشه اون کودک درونتو زنده نگه دار دختر جان...  حالا نمیگم ترقه بنداز ها ^_^ میگم اونکه باید غصه ی نبودن بخوره اونه نه تو...

۲۴ اسفند ۱۱:۲۳ دچــ ــــار
چهارشنبه سوریتونم مبارک:)

سلامت باشید برای شما هم خیلی مبارک :)

سال دگر بچه بغل و این حرفا :دی

۲۴ اسفند ۱۱:۳۶ سارا میم
سلااام ب بلاگر و تو دلی شیطونش 😍😍 
اجی من ماه های اخرشه ،شکم گندهههه ،بش میگم بچت کاملا  افقیه تو شکمت ،پاهاشم انداخته رو هم 😁
 همگی رفتیم کمکش ،خودش مراعات نمیکنه کارا سخت انجام میده😳😳
 لوازم ارایشیات مبارک 😍 منم رنگ بدون امونیاک زدم .اورآل .اینم مارک خوبیه 

انشاله ک سال خوبی داشته باشی. امتحانتو عالی میدی ❤❤ و اینکه ما هم امسال فک نکنم برنامه ای واسه چارشنبه سوری داشته باشیم 

سلاام خاله سارا :)

آی عزیزززم... 
خدا نگهش داره براتون دستتون درد نکنه.

مرررسی. میگم تو چه رنگیشو گرفتی؟ من شماره سه خریدم به نظرت خیلی تیره است؟ میخوام مثل موی طبیعی شه.نه مشکی پرکلاغی بشه نه قهوه ای روشن که مجبور شم فرت و فرت تمدید کنم. موی خودم مشکیه.

آمین تو هم همینطور. ممنون. عه چه بد.. امیدوارم خوش گذشته باشه

سلام بلاگر جون
چقدر خوبه که انقدر با شوهرت رابطتتون با عشقه
آدم با خوندن پستات یه حال خوبی میشه
دوست داشتم منم مثل تو باشم
ولی حس میکنم یه طرفه نمیشه، بعضی مردا رو جون به جون کنی مثل دیوار بی احساسن، و در مقابل شورو حال آدم هیچ گونه علائم حیاتی نشون نمیدن!! آدم تهش سرخورده میشه و کلا زن هم به مرور سرد میشه
خیلی خوبه که همسرت ذوقاتو کور نمیکنه و خودشم همپاته
الهی همیشه دلت شاد باشه عزیزم

سلام به روی ماهت عزیزم.

ممنون گلم خدا رو شکر.

عزیزم :((
همسرت از اول بی احساس و ذوق کور کن بود یا به مرور زمان شد؟؟
درست میگی آدم وقتی عشقش بهش برنگرده سرد میشه :(
امیدوارم چراغ عشق تو خونه تون روشن شه سحر جانم.

۲۴ اسفند ۱۴:۱۹ مری مریا
سلام مامان بلاگر مهربون😘
ای جونم هزار ماشالا قند تو دل آدم آب میشه از تو دلی میگی😘 
من تقریبا مطمئنم که امتحان زیانتو عالی میدی💃🏻👌🏻 
دیگه که لوازم آرایشیا مباااارک باشه😍
حجامت انجام ندادم ولی شنیدم زیاد درد نداره. نگرانش نباش حالا😘

سلام جان دلم :)


ووویی ^_^ مرسی

امتحانو دادم.. سخت نبود. من خوب نخونده بودم. حالا ایشالا تا چند روز دیگه ببینم چند میشم.

سلامت باشی عزیزم :)

من این دومین بارم بود. اولین بار سه روز نمیتونستم دستامم تکون بدم.اصلا داغووووون . اما این خوب بود شکر :)

۲۴ اسفند ۱۵:۴۴ مامان دخترم
چه عنوان بامزه ای😆

اولندش که قربون تودلی و این حرکات بامزه شششش...
خوب سرگرمتون کرده هااااا
چشم بد ازش دوووور

دینگ دینگ کردن همسر هم که واقعا کار جالبی بود 😂😂😂

خسته نباشی از خونه تکونی قلمبه جاااااان 💞💞💞

میگم تو که خرید کردی یهو کارتو کامل خالی میکردی دیگههههه خخخ
مبارکت باشه همشوووون.
مردا همینجورین میگن خوبکاری کردی خرید کردی مبارک باشه...
اما بعید میدونم مازنها اینطوری باشیم خخخخ

ای وای باز تو چقدر شلوغ شدیییی...

حجامت؟!؟!
بابا شجاااااع...

افرین دخترم...
تو و تودلی هم بیرون نرید لطفا...

وای پارسال ک چه گند وحشتناکی زدیییی😱😱😱😱

یه همچین عنوان بامزه نویسی هستم ^_^


وویی مرسی مینا جان..

آره خیلی باحاله... 

سلامت باشی من که جز یه حمام شستن کاری نکردم.همونم کلی دعوا شدم و به حق هم بود ^_^

نه دیگه اگه کلشو خالی میکردم مردم چی میگفتن خخخ

جدی همه اینجوری ان؟ چقده همه ی مردا خوبن پس ^___^

امان از دست ما خبیث ها ^_^

تو برنامه های سالهای آینده ام زالوئه حالا کجاشو دیدی :)

یادته ؟؟ خخخ

خب خداروشمر کار خونه تکونیت داره تموم میشه 
اخا چقده قشنگ تعریف میکنی از بارداری 😊منم باردارشدم میخوام مثل شما باشم😁
اخه بعضیها انقدر بدبختانه یا خودگیرانه حرف میزنند که آدم نمیخواد بارداری رو 
خریداتون مبارک انشاالله هزاران برابر بیاد تو حسابتون
💕

بله بله ^_^


ای جووونم... 

منم اون بعضیا رو اصلا نمیفهمم :) 
سلامت باشی عزیزم.

سلام دوباره به بلدوزر خانوم . خوب از قرصت استفاده میکنیا. خوشم اومد  :)
ای جاااانم دلم ضعف رفت با خوندن ورجه وورجه های فسقل خان. خاله فدای اون تکون هاش بشه

مبارک باشه تموم شدن دوره سفیر
خریدهات هم مبارک باشن. بسلامتی استفاده کنی عزیزدلم

شب چهارشنبه سوری هم مبارکت باشه. کار خوبی میکنی نمیری بیرون
ان شالله سالهای بعد جبران میکنی 

مواظب خودت و عزیز دل خاله باش
:*

سلام قربونت بشم ^_^

خدا نکنه خاله مرررسی :*

سلامت باشی.

ایشالا ایشالا...

قربونت گلم.

اون یکی کامنتت رو هم تایید نمیکنم باران جان. همینجا میگم ممنون از لطف بی نهایتت عزیزم :*

سلااااام بلاگر جونم ای وای من اصلا نمیخاستم کامنتم خصوصی باشه حتما اشتباهی دستم رفته کاش جوابشو برام اینجابذاری اگه میشه...اخی ادم دلش غش میره اینجوری تعریف میکنی خدا حفظ کنه گل پسرتونو...خریداتم مبااااارک😍😍😍😍

رهای عزیزم سلام...

اولا ممنون از لطف و محبتی که تو کامنتات بهم داری.
بعدشم گلم آخه چرا آدم اهل شک باشه؟ از این نابود کننده تر تو زندگی باز همینه لعنتی...
فدای تو بشم ببین چی باعث شده این خصلت اصلا در تو ایجاد بشه؟ اگه کسی تو زندگی گذشته ات بوده که باورهای تو رو خراب کرده و حالا دیگه حتی به شوهر خودت هم اعتماد نمیکنی اون گذشته رو بریز دور. همه ی آدما که مثل هم نیستن.
اگه شوهرت کاری کرده قبلا که اعتمادت رو از بین برده ببخشش.به همین سادگی.. هیچ آدمی بی خطا که نیست.دوباره شروع کن و فرصت بده خودشو بهت نشون بده.
خلاصه بگرد اول دلیلشو پیدا کن. من مطمئنم اگه آدم با خودش صادق باشه دلیل چنین حسی رو میتونه در خودش پیدا کنه. شایدم دلایلی داری که من به ذهنم نمیرسه. اما اگه خودت پیداش کنی میتونی کم کم از بین ببریش.
اینم بهت بگم که شک اول از همه خود آدم رو نابود میکنه.اگه همش بخوای شک کنی همش میخوای تو ذهنت درگیر باشی.نفس راحت نکشی.خودت صدمه ببینی.کلافه شی.و اگه درستش نکنی خود به خود از بین نمیره که هیچ بدتر میشه.آدم شکاک آروم و قرارشو از دست میده و دیگه یه وقت به خودت میای میبینی دستی دستی شوهرتم کلافه کردی و ازت فاصله میگیره......


سلام بلاگرمهربانم. حجامت توبارداری؟گلم باپزشکت اول مشورت کن. 
امیدوارم کامنتموکه میخونی خونه تکونی هات دیگه تمام شده باشه وراحت شده باشی. خریدهاتم مبارک عزیزدلم همیشه به خریدوشادی. 
وقت کردی تواینستاهم بیاگلم. عادت کردم به درددلهامون اونجا. 

سلام خانمی.. آخه چرا فکر کردی سر خود رفتم و انجام دادم عزیزم؟؟

آقا نه تموم نشده.ممنون گل گلی

آخی عزیزم.ایشالا تو اولین فرصت

فکر میکنم دیگه باید بیخیال کتاب تولدهای جادویی بشه دیگه به دردت نمیخوره شاید بخش آخرش که دستورالعمل هایی برای داشتن زایمان راحت و بعد از اون درمان شقاق سینه و نحوه شیردهی باشه بقیه اش دیگه تموم شد وقتش.. تولد جادویی به تو میگفت از اول بارداری باید چکار کنی چه تمرینات روحی انجام بدی تا یه بچهء راحت و خیلی سالم داشته باشی که وقتی به دنیا اومد خواب راحت داشته باشه راحت شیر بخوره و شاد و آروم و راحت باشه ... بقیه کتاب ها هم ممکنه به همین سرنوشت دچار بشه مثلا بچه 6 ماهش شده تو تازه میخوای یه کتابی بخونی که نوشته بود بچه دو روزه فلان یا وقتی کولیت گرفت تو 10 روزگی چکار کنین که بچه به سلامت ترین حالت ممکن رد بشه بعد می بینی خیلی کار را رو نکردی یا اشتباه کردی

اون ترک شکم اگر قرار بود بعد از زایمان محو بشه و ازبین بره به نظرت کسی نگرانش میشد؟ براش پماد میساختن؟ دغدغهء زنها بود؟ اونم مثل شکم بزرگ بعد از زایمان تموم میشد دیگه این همه حرف و حدیث و نگرانی و دارو و شیوه های آموزش که ترک ایجاد نشه برای چی بود ؟ اصلش بعدشه که تا آخر عمرت رگه های قهوه ای اطراف نافت میمونه یا روی بازو یا ران برای همین بهتره ایجاد نشه با همون ماساژ با روغن های مختلف که پوست کش بیاد ولی ترک نخوره بیشتر ترک ها تو ماه آخر میخوره بعدش ممکنه کمرنگ بشه ولی محو نمیشه

برای شوهرت هم منظور من عیدی نبود عیدی که باید بخری اونم با پول خودت نه با پول خودش منظور من یه تیکه از اون چیزایی بود که لازم داشت ولی ترجیه داد تو مانتو بخری هرچقدر هم که استقبال نکنه

عه وا.. خوب حیف شد.. ایشالا برای بعدی^_^

من گفتم محو میشه؟ منظورم این بود گم میشه.خوب من فقط خواهرامو دیدم که الان همشون ترکاشون سفید شده و دیگه قهوه ای نیست.اما نمیدونم چقدر بعد زایمان طول میکشه.بعد چون ما خودمون سفیدیم یه نمه فقط اون ترک های سفید از نزدیک معلوم میشه و چیزی نیست آدم ناراحتش باشه.
به هر حال مال منم احتمالا ماه آخر بخوره چون الان خیلی کمه.
ما اینجا پول خودم ندا یم که.کلا همش از جیب اون میاد تو جیب من مال من میشه خخخ.استقبالشو کار ندارم شوهرم باید چیز میزاشو خودش انتخاب کنه.من بخرم نپوشه خوبه؟ 

۲۶ اسفند ۲۲:۴۵ سارا میم
من میخاستم روشن شه ،شماره هفت خریدم 
ولی ارایشگرم گف رنگای اورال تیره تر از عکس رو بسته بندیشون میشن .مال من با اینکه هفت زد ،تیره شده 

ولی رنگش طبیعی درمیاد

من سه خریدم. خدا کنه پر کلاغی نشه ^_^

۲۶ اسفند ۲۲:۵۴ سارا میم
راستی اگه موهات بلنده دوتا باید بخری .من موهام زیاد بلند نیس ،دوتا کامل استفاده شد 

گیسو کمند نیستم تا سرشونه مه. اما دوتا خریدم.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
سلام!
به وب من خوش آمدی.
مشخصات منو میتونی از قسمت *بلاگر شناسی* بخونی.
اگر که خاموش همراه منی خواهشا موقع پستهای رمز دار روشن نشو!
اگر وب داری و کامنت میذاری خواهشا آدرس بذار شاید لازم شد :)

دوست خوبم!
اینجا یه رسانه ی مجازیه اما یادت نره ما آدم های واقعی هستیم..
از شکستن دل همدیگه با حرفای نامناسب پرهیز کنیم.
هدف از ایجاد این وب صرفا ثبت دلنوشته های من و گهگاهی نوازش طبع لطیف شما با شعره.
تمام نیکی ها و بهترین های دنیا از آنِ شما و سرِ راهِ شما باشه.
ان شاء الله.
آرشیو مطالب
شهریور ۱۴۰۱ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۲ )
فروردين ۱۴۰۱ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۳ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۴ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۵ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۶ )
دی ۱۳۹۹ ( ۱۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۵ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۴ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۴ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
دی ۱۳۹۸ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۳ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
دی ۱۳۹۷ ( ۵ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۶ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۴ )
دی ۱۳۹۶ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
موضوعات
روزنوشت (۲۱۶)
شعر نوشت (۵)
پخت و پز نوشت (۴)
عکس (۱۰)
مناسبت نوشت (۵)
زبان در خانه (۱)
پیوندهای روزانه
اجاره مبله در تهران
گرسنه ها بخوانند :)
مامان-بابا ها بخوانند 2 :)
مامان-بابا ها بخوانند 1 :)
همه ی خانم ها بخوانند :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان