آخرای زمستون نوشت...

از بلاگر کبیر به مخاطب های عزیزش! مخاطب های عزیزم سلام 

به به به به!
چه خیابونای شلوغی...
چه بوی عیدی...
چه آخر زمستونی..
چه ماه جیگری..
چه سری چه دمی عجب پایی..

میبینم که دیگه چشم به هم بزنید میبینید اسم وبلاگم با پست پایان 1395 نوشت تو وبلاگهاتون ستاره خورده...
چه حال خوبیه این ماه اصلا...

سه شنبه یه روز خیلی تنبل فرم بود.
یعنی با وجود اینکه وسط هفته بود من مثل آخر هفته برگزارش کردم.صبحش با آبجی قرار استخر داشتم اما ساعت نه که گوشیم زنگ خورد بصورتِ یه چشم باز یه چشم بسته یه پیام دادم که نمیام و خاموش کردم و از جگر همسر جدا نشدم.Happy Dance
دیگه سر ظهر بود که بیدار شدیم و صبحانه و نهارمون یکی شد.
بعد من خونه رو نگاه کردم و گفتم امروز روزیه که باید یه کاری انجام بدم که استارت خونه تکونی رو زده باشم.بعد همسر رفت شرکت و من گفتم به نظرم منم بشینم یه لیست از کارهام بنویسم.
بعد قلم کاغذ به دست نشستم و گفتم حالا تا ده شب وقت دارم.

این شد که باز نشستم سر وبلاگ و دونه دونه وبلاگ شماها رو سر زدم .چند تا سایت متفرقه رفتم چرخیدم.

با پسرم یه گپ و گفتی کردم و اخطار آخرم دادم که پای مبارکشو از زیر دنده ام بکشه بیرون لطفا :| و کلا همینجور ولو فرم در حالی که وسطاش پا میشدم خوراکی میاوردم روزم رو به شب رسوندم و نه لیستی نوشتم نه استارتی زدم :|

دیگه همسر برگشت خونه و یه کم اولش با خوراکی موراکی خودکشی کردیم.بعدم با گوشی من بازی کردیم. بعدم تکرار فوتبال موناکو و منچستر سیتی رو دیدیم :| هی میگفت وای اینجاش خیلی مهیجه :| یعنی من چی کار میکردم؟؟ هیچی دیگه پا به پاش دیدم... دوشنبه سر برنامه ی نود در حالیکه کلافه بودم یه ذره و دلم میخواست تلویزیون خاموش باشه بهش میگفتم فکر کنم پسرم الان اونقدری که صدای فردوسی پور رو میشناسه با صدای مادرش ارتباط برقرار نکرده 

چهارشنبه صبح با بیدار شدن همسر منم بیدار شدم.
بعد صبحانمون که رفت بیرون منم نشستم سر زبانم.وب هم میومدم وسطاش :) 

وقتی برگشت سفره و سالاد و همه چیزم آماده بود.چون تو حداقل زمان باید میخورد و میرفت.دیگه وقتی رفت منم برای کلاس رفتن لباسامو آماده کردم.حمام رفتم.به موهام رسیدگی کردم و لاک زدم و یه ظرف غذا پر از میوه ی پوست کنده آماده کردم و رفتم تو کوچه تا فرفر برسه...
عزیزمممم اون ظرفی که براش غذا فرستاده بودم رو پر از یه عالم شکلات کرده بود برام... البته من که کاکائو بخاطر تو دلی نمیخورم اما انقدر دلبرن که نگه داشتم برای بعد زایمانم ^_^ دیگه میوه خوران رفتیم تا کلاس.

اتفاق جالبی که تو کلاس افتاد این بود که فهمیدم فرفر وبلاگ داره و مینویسه :| این هیچ اون رقیب جان که عنق هست هم وبلاگ مینویسه :| تازه یکی دیگه از همکلاسی هامونم همینطور :| بعد من اصلا صداشو درنیاوردم... اصلا تو فکر افتادم که باز رمزی بنویسم...

خبر گشنگه این بود که یهو تیچر گفت برای بلاگر و عنق جان دست بزنید.بعد من قیافه ام کلا علامت تعجب بود.تا گفت میان ترم رو 20 گرفتن اینا.بعد قیافم خوشال و شاد و خندان شد.خصوصا که فرفر هم باز اومده بالا و 19.5 شد.
یعنی چه رقابت نفس گیری بشه پایان ترم....
تو کلاس خیلی اذیت شدم چون خیلی تو دلی جانم دندمو فشار میداد بالا... هی پا میشدم سرپا می ایستادم...
بعدم که برگشتم خونه همسر زنگ زد و گفت یکی از همکاراش شام نداشته همسر مال خودشو بهش داده و بدانم و آگاه باشم که گرسنه برمیگرده...
دیگه منم بعد یه کم وبلاگ گردی و قرتی بازی شام آماده کردم و چهارشنبه هم اینجوری تموم شد...

امروز ظهر تا پاشو از خونه گذاشت بیرون برای شرکت من اسمشو فریاد زدم.بیچاره هول کرد باز کلید انداخت اومد تو...
گفتم وایسا من برم ته هال.هی میگفت چی شده من دیرم شده به خدا...
گفتم باید برم از ته هال بدو بدو بیام بغلت.
خلاصه از ته هال شکممو دو دستی گرفتم مثل پنگوئن سریع خودمو بهش رسوندم و صفحه ی گوشیمو نشونش دادم.
اس ام اس واریز عیدی اومده بود ^_^ احتمالا دیروز ریختن چون امروز که تعطیله.
خلاصه که خدا رو شکر دلمون شاد شد.خدا دل همه ی خانواده ها رو دم عیدی شاد کنه.به شکر گزاری این نعمت منم به همسر گفتم یه مقداریشو بدیم برای آزادی یه پسری که اسمش سهیله و تا قبل عید اگه نتونه مبلغ دیه رو پرداخت کنه اعدام میشه...

خلاصه که الان با این دل شادم گفتم بیام پست بذارم و انرژیمو تو دل شما هم پخش و پلا کنم 
خیلی مواظب خودتون باشید. 

اگه با خیال راحت خرید عید میکنید و تن خودتون و بچه هاتون لباس نو میبینه از یاد نبرید یه عزیزایی تو کشورمون چقدر محرومن و نگاهی هم به اونها بکنید و فقط به نیت خوشحال کردن خدا نه چند برابر پس گرفتن ازش دلاتونو یه آرامش عجیب مهمون کنید :)

من دیگه راست راستی امروز میخوام هم لیست خونه تکونی بنویسم هم لیست خرید برای تو دلی...

پس تا شب که کامنت ها رو تایید کنم خدا نگهدارتون .

۱۲ اسفند ۱۴:۱۹ یا فاطمة الزهراء
یعنی عاشقتمااا :)) 
خل تر از من و تو دنیا ندیده :)) 
من منتظرم اذان مغرب رو بگه یه پست طنز بدم از سوتیم سر کلاس قام قام + سر به سر گذاشتنای دکتر جانی و کمسیون پزشکی و کل کلم :دی

چاکریم...

من خودم خل تر از نو ندیدم بابا...

وای من َمـ بدجـــــور عاشقِ این ماه و این حال و احوالمـ ^___^
خیلی دوس داشتنیه!!

دقیقاً سه شنبه برایِ من َمـ یه روزِ پر از تنبلی بود :)))
به طورِ کامل هــــــــــــیچ کاری انجامـ ندادمـ ...

عزیزمـ ^_^ خیلی دوس داشتنی و ذوق ذوقی بــود این پُست! اصن یه حالِ خوبِ عجیبی داشت ^_^
ایشالا که همیشه خــوب و سرحال باشید :**

خدارُشــکر که عیدی رُ همـ واریز کــردن ^_^

زندگیتون ســرشار از برکت و نعمت :****

خیلی خوبه واقعا...


چه باحال...  من هر وقت یه روز تنبلی دارم بعدش پشیمون میشم..

ای جوون .خوشحالم حسش منتقل شد.

آره خدا رو شکر.
ممنون عزیز

یعنی هلاک تعریف کردناتم بخدااا
همچین به دل و جیگر ادم میشینه ک بیا و ببین...

چشمت روشن ک عیدیاتونو دادن...
بسلامتی...
الهی ک با دل خوش خرجش کنید
و اون قدم خیری هم ک برداشتید خدا هزار برابرشو بهتون برگردونه.

عاقا فرفرو بگوووو
وبلاگ داره !!!!!!!!

خوبکاری کردی لو ندادی...
والا...
چه کاریه!؟

یعنی تا شب میخوای نیای نت؟؟؟
فکر نکنم بتونی خخخخ
حالا ان شاالله ک یه سرو سامونی ب کارات بدی...اشکال نداره نیای خخخ

بیستتم مبااااارک
گوارای وجودت ماااادر جان.

آخ ک هیچی بدتر ازین تحت فشار بودن دنده ی ادم نیس بخدا...

خب دیگه پرحرفی بسه
من رفتممم

قربووونت دیگه.. ووویی.

آمین ممنون عزیزم. 
آره فکر کن.... خوبه یه روز مثلا اس ام اس بزنه چطوری بلاگر ورپریده :دی
کچل... خخخ یه ذره اینستا چرخیدم فقط ^_^
هوووم مرسی.این ترم آخری بدجور چسبید.
عه پس تو هم کشیدی میدونی چی میگم؟؟ جیگرشو بخورم دیگه میخواد پاشو بکنه تو حلقم راحت شه..
باجه اودافظ

واعاییییی! چه پست جیگری بود خدایی :* یعنی عاشقتم :*
چرا سلام و خداحافظیت توی چادر پیچیده شده ؟! :))
الان دنده ات سالمه ؟! :))
بیست زباااااااااااان! آورین :*
ببین تو رو خدا شما خواهشا حرف از خونه تکونی نزن :( بابا با چه اعتماد به نفسی انقدر وول میخوری توی خونه؟! تو رو خدا مواظب خودت باش...اصن همه رو بده همسر جان انجام بده :)) والاع! :))
اگه تونستی تو دلیت رو از طرف من ببوس :))
ببخشید طولانی شد...ولی اینو هم باید بگم عاشق حس انسان دوستییتم...حال آدمو خوب میکنی...

عززززیزززززم خوب مرررسی.دل به دل راه داره دیگه...

دیگه گفتم حجاب اسلامیمو رعایت کرده باشم^_^
سالمه نفسم بند میاد وقتی فشارش میده.البته ذوق هم میکنم.داره تمرین میکنه خودشو کش بده اویی جونم..
آره خیلی خوب بود.
میدونی رها این هفته همسرم صبح کار میشه اتفاقا تصمیم دارم پوستشو بکنم... خودمم یه کارای ریزی بکنم .
خخخ نمیتونم که . خودم هرشب دست به دامن شوهرم میشم از طرف من بوسش کنه.مرسی عزیزم.
منم عاشق تو ام واقعا.همیشه با خودت آرامش میاری تو دل آدم.

از مخاطب عزیز به بلاگر کبیر^_^
بلاگر کبیر علیک سلام:)
خوبی؟
از شروع پستت معلومه که خیلی حالت خوبه:دی
اسفندماه خیلی ماه قشنگ و خوبیه
حیف که تند تند میگذره و داریم میرسیم به ته دیگ 95
عزیزدلم واسه کارای خونه خیلی خودت رو اذیت نکنی یوخت
بیخیال خونه تکونی شو اصن امسال:|

عزیزززززم قربون اون پاهای کوچولوش بشم من:*
اصن دلم قنج میره واسش اینو میگی
جای من خالیِ اون موقعی که داره لگد میزنه واسه بوسیدن جای مشت و لگدهاش:)

وای چه استرس انگیزناک که اونا هم وب دارن خو
رمزی نوشتن از خیلی جهات خوبه از خیلی جهات هم نه دیگه
ولی باز می ارزه به اینکه با خیال راحت بنویسی و مطمئن باشی کسی پیدات نمیکنه

مثل پنگوئن^____^
طفلک رو سکته دادیا:دی
خداروشکر که عیدی رو هم ریختن و خیالت راحت شد
مبارک باشه
اینبارم من واستون دعا کردما^_^
حق الدعای منو هم بده بیزحمت لدفا:دی

موفق باشی
بابت اون نمره ی بیست هم آفرین دختر گشنگم:*




به به سلام.

بله خوبم مرسی عزیزم.
کلا عمرمون زود میگذره دیگه چه برسه به اون زمانایی که دوستشون داریم و برامون لذت بخشن.
وای خونه تکونی که خیلی واجبه .اما قول میدم همسر نذاره خودمو خسته کنم.خخخ دارم از طرف همسر بهت قول میدما..

خدا نکنه عسل وااای منم دلم میره.

آره یه ذره استرس ناکه.

آره به جون خودم مث پنگوئن...
خدا رو شکر.خدا کنه همه دلشون شاد شه دم عید.
باز تو اومدی منو بتیغی؟ از خدا بترس خو. هی کار خیرتو بی اجر میکنی خخخ

فدای تو عزیزم.

اوخی مبارک باشه عیدیتون عزیزم 
واقعن ک قشنگ گفتی خیلیا حتی نون شبشونم ندارن چقد خوبه ک این اخر سالی دل اونام شاد باشه ایشالا خدا هیچ پدریو شرمنده خانوادش نکنه ک خیلی دره 

ممنون خانمی..

آمین آمین.

ووووویی منم خوشحال شدم از اینکه عیدیتونو دادن 😄
و چه حرکت قشنگی که‌ میخواین کمک کنید 👏👏
خدا به پولتون برکت بده 👌

فدای تو. امیدوارم کاسبی اشکان هم حسابی رونق داشته باشه و چند برابر عیدی ما پول دربیاره...

سلام پنگوئن من 
خوشحالم عیدی تون رو ریختن 
آخ دلم خون میشه برا این بچه هایی که با حسرت بقیه رو نگاه میکنن :(

وای وبلاگ دارن؟آخه ینی چیییی :/ 
موفق باشی توی خونه تکونی و خرید و اینا :*

سلام عزیزم...

ایشالا پنگوئن شدن تو رو هم ببینم من.
بچه ها،پدرا،مادرا،کلا گناه دارن...

آره وبلاگ دارن خخخ.شانس منه دیگه.
قربونت عزیزم

سلام
این هم مهربانی قابل ستایشه
رأفت اسلامی به این میکنااااا😄

خیلی پیشاپیش سال نو مبارک 
خواهر زاده سفر دورم رو هم میبوسم😊❤️😍🤗😘

سلام مارال جون.

:)

فدات شم عزیزم.تو اولین نفری که پیشاپیش تبریک میگی😀

سلام بلاگرجان. تودلی خوبه؟خودت خوبی؟
اول حال تودلی روپرسیدم:)
چقدردل مهربونی داری که باوجودعیدوخریدخونه وخریدواسه تودلی بازیه مقدارازعیدیتون رومیخوای صرف کارخیرکنی:)
راستی بلاگرجان بااین وضعیت بارداری چطوری میخوای خونه تکونی کنی گلم؟

سلام شیرینم.

ما دو تا خوبیم قربونت.
ممنون گلم.. 
به سختی خخخ . از همسر کمک زیاد میگیرم آزاده جانم

بعدصبحانمون. که  رفت بیرون منم نشستم سرزبانم!!!! خدا بگم چه خوشبختی ها که برسرت نباره و چه رحمتها که به اون دل قلمبه ت و عشق خاله نازل نکنه الهی هی...همون یه تیکه رو بیست بارخوندم تابفهمم منظورت همسرخان بوده 😐😐😢هی میگفتم بعد،صبحانمون که رفت یعنی چی؟؟؟یعنی صبحانشون کجارفته؟مگه صبحانه ام میره؟اصلا کجابوده صبحانهه که اومده و بعدشم رفته ؟😶😶😶البته همزمان باخوندن داشتم واسه پسرجان لالایی میگفتم  😐😐خلاصه کلی سرکارفتم باهمون یه تیکه.
الانم همچنان خنده کنان دارم دعامیکنم اون بارون رحمت و دلخوشی و وفور نعمت برسرتون بباره الهی آمین  😍😍😍
آقا دلت میاد نود نبینی؟من به خدانمیتونم بااین پسرا... یا یادم میره... یا فسقلیاخوابن دلم نمیاد تلویزیون بالاسر آریا روشن باشه... و چون فوتبالهارونمیبینم تازگیاخوب اصلا نمیدونم کی به کیه چی به چیه ولی بازگاهی شانسی میبینم و کلی لذت میبرم. یادمه سرابوالفضل که بارداربودم مستاجربودیم توی یه مجتمع که اجازه ی ماهواره هم نداشتیم. من سرگرمیم دوشنبه شبانودبود. اون سالی بودکه دعوای قلعه نویی و دایی بالاگرفته بود. و ازطرفی قلعه نویی با مربی سایپا... اوووف اسمش یادم رفته همون ریاکاره دوست دادکان؟ ازدستش جوری حرص میخوردم که وقتی شوهرم بود نمیذاشت ببینم میگفت واسه نی نی بده. انقدر حرص نخور. همه ی فوتبالارم میدیدم.
من شخصیت فردوسی پور و اجراش رو خیلی دوست دارم. جسارتش رو... میدونی که استاد دانشگاهه اونم رشته ی موردعلاقه ت دیگه؟درسته؟
واااا بلاگرچراشکلات نمیخوری؟؟؟بده یعنی؟؟؟من که خیلی سر هردوتا پسرا کاکائو خوردم مخصوصا ماه آخرتاتکوناشون کم میشد نانی کاکائویی میخوردم پشتک وارو میزدن برام 😂😂😂البته راست میگیابه خاطر کافئین و اینا؟

واینکه عاااااشق این جینگول بازیاتم که من آخه خیلی باحال تعریف میکنی😂😂😂 پنگوئن؟؟؟ای ژووون اصلا... عیدی تون مبارک. منم قصد یه کاراینجوری رودارم واگه خدابخوادشنبه یکشنبه عملیش میکنم
خدابه همه این شب عیدی رحم کنه. دل هیچ بچه ای شکسته نباشه ازفقر. هیچ پدرومادری شرمنده ی بچه ها و دل گرفته شون نشه.
فقرخیلی بده...خوب میدونم.منی که چند سالی هم باهاش جیک توجیک بودم...

وای آرزو خدا نکشتت. موقع نوشتن با خودم گفتم شاید واضح نباشه ها اما باز گفتم نه بابا معلومه...

واااای مردم از خنده...   خوب کچل موقع لالایی خوندن نشستی وبلاگ میخونی؟؟ خخخ چجوری تمرکز میکنی رو دو تاش آخه؟؟
نه دلم نمیاد. من هفته هایی که شوهرم شبکاره هم میبینم گاهی تنها. اما چون کلا شوهرم زیاد فوتبالیه گاهی خسته میشم دیگه... فوتبال افغانستان تاجیکستان هم باشه اون میخواد بشینه ببینه..
دیوونه ی عجیبی هستی در نوع خودت بابا :)))
منم فردوسی پور را دوست و بله میدونستم... 

آره بخاطر همون کافیینش نمیخورم.

منم عاشق تو ام :)
ایشالا هر جا میدی به حق استفاده بشه و ضروری باشه...
بابا زندگی که توش طعم بی پولی رو یه مدت نکشیده باشی که زندگی نیست اصن ^_^ خدا رو شکر که گذرا بوده. منم کشیدم... 

سلام من هم برای مامان جیگر
وای وبلاگت بوی عید می ده
داریم به به دنیا اومدن نی نی نزدیک می شیم وای خدا چقدرخوشحالم هورا
باز توتوکارات تنبلی کردی می گم خیلی شبیه همیم
ان شاءالله سال جدید برات بابه دنیا اومدن نی نی بهترین سال می شه
خیلی بامزه ای پنگوئن خانم شیطون

سلام گلم.

عه وا چه باحال...
وای نگو ایستیریس میگیرم..
آره نشمیل تنبلیم اومده عجیب..
آمین آمین.ایشالا برای هممون یه سال عالی در راه باشه.
^_^ قوبونت

سلام بلاگر جون
میگم تو لاک میزنی کلی وقتت گرفته نمیشه تا خشک شه!!!
من عاشق لاکم ولی واسه معضل خشک شدنش نمیزنم یا شایدم مارک خوبی رو بلد نیستم بگیرم
بلاگرجون به نظر منم با رمز بنویس، اینجوری عمومی مینویسی، خب یه کم حس نا امنی داره
تازه با رمز بنویسی حس راحتیه بیشتری هم توی گفتن حرفات داری
بلاگر قول بده اگه با رمز نوشتی به منم رمزتو بدی، نشه ندی، من نخونمت افسرده میشم اصن.

سلام سحر جون...

نه عزیزم خود لاک رو که دو سوته میزنم. مثلا کلا دستم که تازه تموم میشه یه دستم کاملا خشک شده دیگه.
چی میزنی که خشک نمیشه؟ همون مای بخر زودم خشک میشه قیمتشم خوبه ^_^ والا من مای شده خریدم دونه ای سه چهار تومن.اصلا عالی :) اما چند ماه پیش بخاطر حاملگیم اومدم لاک بدون فرمالدهید و تولوئن خریدم هیجده تومن اصلا از این ور میزنم از اون ور لب پر میشه.اورئال (Loeral و اکسسوریز) هم میزنم الان.
خخخ خوب مثلا چجوری باید به بی وبلاگ ها رمز بدم؟ حالا تا پیدام نکردن مینویسم همینجوری.یکی اومده خصوصی منو به جون عمم حتی قسم داده رمز دار ننویسم :):)

ای جان شیطون خانم اومد البته تو اینستاگرامجویای احوالت بودم ،اگه پیشت بودم میومدم کمکت بی منت 
خداروشکر که عیدیتون رو ریختن انشاءالله خدا به همه عیدی بده

ممنون گلم که تو اینستا هم هستی.

فدای محبتت بشم.چقدر خوشحالم که مهربونایی مث شما هستن..
آمین

۱۳ اسفند ۰۱:۱۸ ❤عروس جآن آقا دامات❤
آخ که چقده شوما دوس داشتنیو تو دل برویی اصن :*
الهی همه خانوما پنگوئن شدنو تجربه کنن 
آخعی قربونش بشم خو راحت طلبه دلش میخواد پاشو دراز کنه 
چیکا به بچه داری شوما :/

ووویی ممنون گلم...

ایشالا هر کی میخواد پنگوئن شه.
خدا نکنه عزیزم... آره همش به باباش میگم مث توئه.دلش میخواد دراز به دراز راحت بیفته یه جا😅😅😅
کار ندارم که.. پاشو اندازه گلیمش دراز کنه چ کار به دنده من داره..

سلوووووووم.
به هییییییچ عنوان نبینم بری استلخ هاااااا.نی نی داری...
بعدش اینکه ۲۰ شدی شیرینیش کو؟؟؟
آنا...خیلی خوشحال شدم به اون جوون کمک کردید....آفرین جینگول جانم. 
پنگون وار دقیقا چجوری میشه😂😂😂
میگم مجددا خوشحالم که شادید ۳تایی.
گوگول مگولی 😍😍😍

سلام عسلم.

چلاااا. استخری که میرم خیلی تمیزه محیا جانم.تا حالا عفونت نگرفتم.قبلشم با دکترم مشورت کردم.
شیرینی چیه آقا جایزه بده بهم 😀
فدای تو.امیدوارم پول دیه اش جور شه تقریبا نصفش جور شده و فقط تا بیست اسفند فرصت داره.
دیدی پنگوئن میدوه یه ذره پاهاشو با فاصله میذاره.برا همین بدنش این ور اون ور میره.اونجوری😀
ممنون عزیز دل جانم.

سلام مامان بلاگر خوووشمل..چه پست توپی بودا کلی خندیدم به اون حرکت رفتن ته هال خیلی بانمک بود😅😍😍...میگم چجوری میشه به اون پسر کمک کرد؟؟؟

سلام به روی ماهت عزیزم.

^___^ آره باحال بود. حالا اگه میدیدی که غش میکردی از خنده...

جونم برات بگه که اگه کارتت رمز دوم داره با این کد دستوری از طریق موبایل میتونی مبلغ مورد نظرتو بریزی:

ستاره 730 ستاره 30 مربع

میتونی هم به این شماره کارت به کارت کنی:

6104337981767088
به اسم جمعیت امام علی

فقط تا بیستم مهلت هست.

اگه دکتر گفته عب نداره.‌‌میبخشمت.😆😆😆ولی استلخ چرکولکی نری جون خودت

^_^

چشم

وقتی گفتی شکمم رو گرفتم تو بغل دویدم میدونی یاد چی افتادم؟
یاد اون مرغه تو رابین هود که با ماریا بود داشت فرار میکرد اونم همین شکلی که تو توصیف کردی میدوید
خدا رو شکر عیدیا رو دادن... خیلی خوشحال شدم
تو لیست خریدی که برای نی نی مون می نویسی یه صندلی حمام کوچولو هم برای خودت بنویس طوری که وقتی روش می شینی زاویه پشت زانوت کمتر از 90 درجه بشه که وقتی بچه رو میذاری رو پات حمام میدی قشنگ مسلط باشی و یه تشت که بچه وقتی حدود یه سالش شد بتونه توش بشینه و آب بازی کنه از این شیبدارا نخر با اسفنج اصلا به دردت نمی خوره
پوآر یادت نره
پارچه ای که وقتی پی پی بچه رو می شوری با اون خشکش میکنی چندتا بگیر که موقع حمام دادن بچه هم بذاری رو پای خودت سر نخوره
بالش خوب هم بگیر براش

اون آخرا دیگه پاشو میذاره رو حلقت حالا فعلا به همین دنده راضی باش

من اون مرغه رو نمیشناسم... حالا دو سه سال مونده تا من با همه ی کاراکترای کارتونی آشنا بشم :)


آره خدا رو شکر. مرسی.

اون صندلی رو دارم.ووویی من باورم نمیشه حمامش بدم.. وویی نه من نمیتونم تنهایی... خیلی میترسم دست و پاشو بکنم :|
یه وان قبلا دیدم تو سیسمونی سر و بدن جوجه بود خیلی باحال بود.اگه هنوز باشه همونو میخرم.
باشه اونو نوشتم اما کچل گفته بودی یه لیست باید تو کامنت دونیت باشه اونو میابی برام میفرستیااا

نسیم پری شب انقدر محکم زد تو دندم بلند گفتم آی ! شوهرم عصبانی شد بهش میگفت چه خبره چرا انقدر مامانتو اذیت میکنی... انقده ناراحت شدم از دست شوهرم.. گفتم چرا دعواش میکنی ... میگفت همش داره تو رو  اذیت میکنه. گفتم تو پس برا زایمان میخوای چکار کنی :| من راضی ام.. قوبون اون پاش برم که میذاره رو حلقم :)

سلام
خوب بلاگر جان راستش تصمیم گرفته بودم یه مدت برات کامنت نذارم چون میترسیدم یه وقت سو برداشت بشه و باعث ناراحتیت بشه
ولی شیطان مجددا گولم زد حالا تا پست بعدی 

بلاگر گفتی لباس نو
باید بیایی این بچه های منو ببینی 
انقدر از بازار رفتن بیزارن که لباس کهنه پاره رو به اینکه یه روز بخوان برن بازار ترجیح میدن
پسر بزرگم سر زانوی شلوارش پوسیده شده بود هفته پیش بردیمش شلوار بخره ووی انقدر گفت وقتم تلف شد و این چه روزی بود و این چه کاریه که باعث شد من و باباش جداگانه تذکرات محکمی بهش بدیم
اصلا بازار بردن این دو تا پسر یه عذاب بزرگه متاسفانه
فقط عاشق لوازم التحریر فروشی و هایپر مارکت بزرگ هستن

گاهی فکر می کنم یعنی بچه های این نسل اینجوری شدن 
یعنی علاقه ای به لباس نو ندارن؟!

من هم پریروز کارت خریدی که از طرف محل کار بهمون داده بودن رو چک کردم
توش 590 ریخته بودن به عنوان پول خرید لباس
البته به ما عیدی هنوزم ندادن
برای من هم خوشحال کننده بود البته به عنوان پولی که اصلا در جریانش نبودم و یه جورایی یه چیز اضافه بر سازمان محسوب میشه

روزهای شلوغ قبل عید حتی از خود عید هم جذاب تره 
سرشار از شور و شوق زندگی هست هرجا رو که نگاه می کنی زندگی جریان داره و تقریبا همه مردم شادن و این خیلی ارزشمنده

امیدوارم به همه خوش بگذره

سلام عزیز دلم.

بنازم اون شیطان رجیم رو که در جهت مثبت گولت زده :)

وای سارینا اصلا باورم نمیشه. چه باحااال! 
نه فکر نکنم بچه های نسل جدید عموما اینطوری باشن. بچه هات چند سالشونه؟
من پسرای آبجیم براشون مهم نیست خرید کردن و نکردن.این خواهرزادم که براش کلاه بافتم عکسشو گذاشتم یه کلاهی سرش میذاشت که صد بار تو سر دختر اون یکی آبجیم بزنی نمیذاره. شاید بیشتر پسرا اینجوری باشن :/
پسراات قبول نمیکنن یه لباسی رو به سلیقه ی خودت بخری براشون؟ دیگه نبریشون بازار بچرخن. خودت بخری بیاری بپوشن .

چه عالی. به خوشی استفاده کنی.
ما داستان عیدیمون داستان رستم و یه دست اسلحشه.
تا پارسال مثلا این موقع هم عیدی بود. هم پاداش. هم بهره وری.هم یه پولی بابت 22 بهمن :| اما امسال اینجوری شد دیگه. بازم خدا رو شکر..

آره واقعا...  زندگی جریان داره :)

آمین.

رابین هود مال دوران ما بود مال اینا نیست
یعنی چی حمامش نمیدم؟ سریع همون روزهای اول حمامش بدیا یکی هم حالا کنارت باشه خوبه ولی اگر اولش ندی دیگه سخت میشه ترست بیشتر میشه
دخترخاله شوهر من الان بچه اش داره سه ماهش میشه هنوز نبردتش حموم می ترسه هر چند روز یه بار زنگ میزنه زن داییشون بچه رو تو سرما می بره اونجا حموم میکنه برمیگردونه مسخره است واقعا
بوشهره اگر نزدیک بود همون اولش خودم میرفتم مینداختمش تو حموم بچه رم میدادم دستش بشوره ترسش بریزه
حالا تو عید میرم سراغش
اون لیست به مرحمت لطف بلاگفا پریده
ضمن اینکه تو بری تو سیسمونی فروشی خودشون هرچی لازم داشته باشی می چینن رو پیشخون برات
اولش واقعا یادم نمیاد چیز خاصی غیر از لوازم حمام و وسایل خواب و شیر خوردن و پودر صابون بچه و پوشک و این چیزا
یه بار گفتی لباسشوییت حجمش بالاست مجبوری از اون دستگاه مسخره ها بخری لباسشویی منم 6 کیلوست مال تو بیشتره؟

بابای هومان همین الانم گاهی که هومان منو اذیت میکنه خیلی عصبی میشه از دستش ولی اونقدر باهاش حرف زدم که خودشو کنترل کنه یه کم خودشو جمع و جور میکنه ولش کنم یه بلایی سر بچه میاره

من خیلی رابین هود رو دست و پا شکسته دیدم...

ووویی... مهمه اولین حمامش چند روزگی باشه؟؟ 

لباس شوییم نمیدونم هفته یا هشت.البته من همیشه منتظر نمیمونم طبق ظرفیتش بریزم.گاهی لباسای باشگاه سیاوش رو میذارم رو شستشوی نیم ساعته .کلا خیسشون 5 کیلو هم نمیشه.

چه باحال :)

بلاگر جون برات ایمیلمو تو خصوصی فرستادم، که بتونی رمزتو برام میل کنی، اگه یه وقت خواستی رمز دار بنویسی فراموشم نکن

باشه عزیز

۱۴ اسفند ۰۸:۲۵ دچــ ــــار
واقعا کاکائو ها رو نگه داشتید برای بعد تولد بچه؟؟؟ :))
خراب نشن!

اوووه همچین میگید برای بعد تولد بچه انگار نه انگار همین دو ماه دیگه است..


عزیزممم
چه مامان مهربونی بشی😍😍
عزیزم ایشالا خودت و جوجه ت همیشه سالم باشین😍😍

^__^


ممنون عزیز دلم.

سلاااام من چقدشمارو دوست دارم بلاگرعزیزممم

فکرمیکردم وبلاگتون رمزی باشه ولیی اومدم دیدم خیییلییی خوشحال شدم...چقدمن طرزفکرتو وطرز زندگیتودوس دارم:))))
کامنتی ک تووبلاگ مهلای عزیزگذاشتی کمک بزرگی برامنم شد:***
الهی تودلی نازت صحیح وسلامت بدنیابیاد
راستی بلاگر منم شمالیم ولی ازنوع مازندرانیش^-^

سلام به روی ماهت... ..ممنون از لطفت ترانه جانم.. منم مخاطبای گلمو دوست دارم :)


ای جان خوش اومدی :)
چقدر خوشحالم کردی عزیزم.خدا رو شکر که به دردت خورد. امیدوارم به درد مهلا هم بخوره و از گرفتاری در بیاد :(
آمین ممنون.

ای جونم ^__^ عید تو اون سر سبزی و زیبایی هر بار لذت بردی یادی هم از من بکن انرژیش بهم برسه :)

جانم اخه :)

قلب

جیگرتو بخووورم خوووب :)

سلام

بلاگر جان در رابطه با سوالی که پرسیدی

چرا بچه ها قبول میکنن که یه چیز خودم بخرم براشون ولی لباس رو آدم باید توی تن تست کنه تن خورشم ببینه مخصوصا شلوارو

وقتی میگیرم یه وقتایی خوب در میاد یه وقتایی یکی دو دفعه دیگه باید برم تا یه چیز قابل قبول از آب دربیاد همسرمم میگه بذار یه بار با هم بریم بگیریم که هی نخوای بری عوض کنی


ولی چیزی که این وسط جالبه اهمیت ندادن این بچه ها به لباس نو هست

پسر بزرگه که رسما میگه من با بازار رفتن فقط وقتم تلف میشه دلم میخواد وقتایی که مشق ندارم یه جوری خوش بگذرونم ولی این بازار رفتن ناراحتم می کنه و وقتم رو تلف می کنه


اینم از بچه های من


شوهرم هم از خرید لذت نمی بره و اولین چیز قابل تحملی که ببینه میخره برای بچه ها 

خلاصه تنها کسی که زیاد با خرید مشکل نداره من هستم که البته اگر وقتم آزاد باشه دوست دارم 

سلام عزیز مرسی جواب دادی


آره راست میگی...

خخخ گیر چه آدمای خرید نَکُنی افتادی پس :))

ما پست جدید دلمون میخواد
یالاه...

انقدر خوشمزه تعریف میکنی ادم دوست داره هی بنویسی خخخ

^_^

باجه باجه

سلام بلاگر جونم خوبی خداروشکر ک گل پسری خوبه انشاالله همیشه خوب و شاد باشی من چنماهه نت نداشتم مجبور شدم بخاطر نبود امکانات توی جایی ک زندگی میکنیم بیام پیش مادرم.اوضاع سختیه اما خداروشکر بخاطر جوجه ها تحمل میکنم برام خییلی دعا کن اگ باز نت گیر بیارم میام میخونمت.راستی رمز وب اوا عوض شده انگار.اگ شد شما ک رمز داری به اوا بگو براش ایمیل دادم اگ میشه رمز رو برام بفرسته .ی دنیا ممنون ی عالمه ارزوی خوب برای خودت همسرت و گل پسری

سلام دوست عزیز :) ممنون از تو

ای جانم. ایشالا این روزای سخت بگذره آسوناش برسه و لذت ببری.
رمز آوا عوض نشده عزیزم. شاید شما یادت رفته. بهش میگم
فدای تو...

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
سلام!
به وب من خوش آمدی.
مشخصات منو میتونی از قسمت *بلاگر شناسی* بخونی.
اگر که خاموش همراه منی خواهشا موقع پستهای رمز دار روشن نشو!
اگر وب داری و کامنت میذاری خواهشا آدرس بذار شاید لازم شد :)

دوست خوبم!
اینجا یه رسانه ی مجازیه اما یادت نره ما آدم های واقعی هستیم..
از شکستن دل همدیگه با حرفای نامناسب پرهیز کنیم.
هدف از ایجاد این وب صرفا ثبت دلنوشته های من و گهگاهی نوازش طبع لطیف شما با شعره.
تمام نیکی ها و بهترین های دنیا از آنِ شما و سرِ راهِ شما باشه.
ان شاء الله.
آرشیو مطالب
شهریور ۱۴۰۱ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۲ )
فروردين ۱۴۰۱ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۳ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۴ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۵ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۶ )
دی ۱۳۹۹ ( ۱۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۵ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۴ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۴ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
دی ۱۳۹۸ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۳ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
دی ۱۳۹۷ ( ۵ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۶ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۴ )
دی ۱۳۹۶ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
موضوعات
روزنوشت (۲۱۶)
شعر نوشت (۵)
پخت و پز نوشت (۴)
عکس (۱۰)
مناسبت نوشت (۵)
زبان در خانه (۱)
پیوندهای روزانه
اجاره مبله در تهران
گرسنه ها بخوانند :)
مامان-بابا ها بخوانند 2 :)
مامان-بابا ها بخوانند 1 :)
همه ی خانم ها بخوانند :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان