سلام
دیگه راستی راستی آخرای آبان شد... احساس میکنم چشممو ببندم باز کنم بچم تو بغلمه انقدر که تند تند میگذره این زندگی امروز دومین هفته ی ماه چهارم رو شروع کردیم ^_^
چه عصر خوبیه.چقدر هوا ملوسه
ولی خوب فکر دوستای تهرانی و باقی جاهای آلوده رو که میکنم واقعا قلبم میگیره
نمیدونم سایت گیس گلابتون رو میخونید یا نه؟ اما یه جریان خوبی داره که یه روز خاص (دوشنبه ها) رو کردن روز زن و زنانگی
و این قانون برقراره که مثلا تو اون روز خاص خانما چند ساعتی رو فقط و فقط به خودشون اختصاص بدن.به ناخنا و سر و وضعشون برسن.به سلامت روحشون برسن و خلاصه خودشونو تحویل بگیرن..
من که دیروز از ظهر رفتم دانشگاه و کلاس ها خیلی خوب بودن... ولی خوب خسته و کوفته برمیگشتم که یهو به سرم زد خیلی وقته به آبجیم سر نزدم.طفلی من پا درد داره :( اما خوب چه کنم که از ماست که بر ماست. آدم وقتی هیچ رقمه برای خودش ارزشی قایل نمیشه که یه دکتر بره مبادا دو سه بار پول متخصص و فیزیو تراپی بده یا یه تلاش جدی نمیکنه که وزنشو پایین بیاره آدم چی بگه بهش؟
حالا نمیخوام با صحبت درباره آبجیم که یکی از هزاران زن با این سبک زندگیه پست رو غم انگیز کنم...
خلاصه رفتم خونشون و تا پنج و نیم پیشش بودم.آخر از گرسنگی سریع مانتو اینا پوشیدم برگردم خونه.هی میگفت بمون تا شام اما خوب اونا شامشونو انقدر دیر میخورن اگه منتظر میشدم میمردم :| دم رفتنی دیدم یه ظرف فسنجون ریخت گفت بیا ببر این شامت. گفتم خدا خفت نکنه اینو میدادی الان میخوردم من دارم تلف میشم و کلی خندیدیم.
و از لحظه ای که اومدم خونه تا شب دو بار شام مفصل خوردم.وای بچم داشت تلف میشد اصن :|
امروز از صبح شنگول بودم.راستش بعد صبحانه دو تا بازاریاب اومدن در واحدمونو زدن.منم یه معضلی دارم اونم با شلوارای خونگیه .خوب شلوارام دیگه اندازم نیستن.فقط یه دونه طرح لی کشی دارم که فاقشم بلنده و خیلی راحته اما چون لنگه کفشی در بیابانه گذاشتم اگه یهو کسی اومد بپوشم تا سر ماه بشه و برم باز چندتا ازش پیدا کنم و بخرم.بعد یه شلوارک دو ایکس لارج هست متعلق به همسر اونو میپوشم
خیلی حال میده ^___^
اما خوب در که زدن به همسر گفتن خانمتون بیاد دم در من فورا عوض کردم و رفتم دم در.بعد اینا در راستای حمایت از تولید کننده ی داخلی محصولات بهداشتی آورده بودن .خوب نزدم تو ذوقشون بگم من چیزی نمیخوام.تازه یکشون یهو گفت شما حامله اید؟؟ ووویی دوس داشتم بپرم ماچش کنم ^_^ گفتم معلومه؟ گفت آره . دیگه من میخواستم دار و ندارمو بدم محصولات اینا رو بخرم از ذوق
اما خوب واقعا بخاطر اینکه دو تا دخمل خیلی جوون بودن فکر کردم یه چیزی بخرم بهتره.به هر حال دنبال یه لقمه نون حلالن و مگه آسونه از این در بری اون در هی بخوای ازت چیز میز بخرن؟ دیگه یه شامپو خریدم به نیت شستن لباس های اسمشو نبر خخخ یه اسپری محصول ترکیه هم داشتن که نمیدونم ربطش به تولید داخلی چی بود :| اونم برا همسر خریدم همینجوری که مثلا همسر نمونه هم باشم و با یه تیر دو نشون زده باشم
بعد از صبح کلا تو مود روز زن و زنانگی خودم بودم.دیگه لاکامو پاک کردم.رفتم حمام کردم.حسابی هاااا ^_^
بعدم همسر رو راهی کردم شرکت و خودم موندم و خودم... به ناخنا و موهام رسیدم. به بدنم لوسیون جدیدمو زدم.خیلی خوبه خیلی...
تا یکی دو ساعت دیگه هم میخوام باقی قرتی بازی های شخصیمو انجام بدم بعدش یه دستی به سر و روی خونه بکشم.محض لذت بردن...
بعدم یه برنامه بنویسم.مدل پتوی نوزادیمم انتخاب کردم.. مامان فدای این نوزادش بشه اصن که امروز برا اولین بار خودشو به دیگران نشون داده ^_^
نمره ی زبانمم گرفتم و دیشب کلی با همسر خندیدیم. جریان اینه که رقیب شماره 2 که از دشمنان صدر اسلام و مسلمینه تاپ شد.
اون شد 96 و من شدم 95.5
من از نمرم خیلی راضی ام .خدا رو شکر میکنم :) همین که میدونم صدِ صد نرفته بودم سر جلسه و باز عقب نموندم برام خیلی ارزش داره اما خوب همسر کلی حرص خورد.میگفت خوب چرا اون تاپ شد؟ چرا تو نیم نمره کم شدی؟ از این باباهاست که معتقده نمره ی بچه باید بیست باشه.. حالا نرسیدیدم به اون مرحله اما من دست به یه سری اصلاحات باید تو این افکارش بزنم...
رقیب شماره یک هم خیلی عجیب شد 89.5
یه خبری هم از دیروز مونده بودم بگم اینجا یا نه اما چون دلم طاقت نمیاره میگم .
میخوام تو آزمون معلمی برای موسسه ی سفیر شرکت کنم ^_^
البته که دیروز که با مدیر حرف میزدم بهم گفت چقدددر سخته و همینجوری الکی الکی نیست و اینکه من اصلا الان شرایط معلم شدن ندارم بخاطر تو دلی قند عسلم اما میخوام خودمو به چالش بکشم ببینم وقتی میگن سخت یعنی چی؟ رقیب شماره یک شرکت کرده بود و قبول نشده بود اما من فردا میرم فرمشو پر کنم...
خوب دیگه همینا :)
اصلا دیشب میخواستم بنویسم اما چون خیلی بد شروع کرده بودم و اعصابم از دست همسر خط خطی بود سر یه کاریش همشو پاک کردم گفتم هر وقت به خودم مسلط شدم مینویسم . یه همچین بلاگر ماهی ام ^___^
دیگه شماها هم اگه امروز کلاس ملاس و کار بیرون ندارید پاشید یه حال اساسی به خودتون بدید.ماسک بذارید رو صورتای مثل ماهتون.یه سلکت از آهنگای مورد علاقتون پلی کنید.تو خونه ی ما که استاد شجریان داره دلبری میکنه .لاک بزنید.قهوه/کاپوچینو/هات چاکلت درست کنید.اینجا که هنوز پرتقال آبگیری ندیدم اما هر روز آب لیمو شیرین میخورم.شما هم لذت آبمیوه های طبیعی رو تو این فصل نازنین از دست ندید.یه مدل جدید به موهاتون بدید.یه رنگی رو ابروهاتون بذارید.چه میدونم هر چی جیگرتونو حال میاره همونو انجام بدید :)
منم مشغول میشم و تا قبل ساعت ده هم آنلاین هستم. نیم ساعت یه بار چک میکنم اینجا رو ^_^
خداحافظ
نیـــــم شَــــــرَر زِ عشـــــــق بَس تا زِ زَمیـنِ عافیَتـــــ
دود بَر آســـــــــمان رسَــــــد,خرمَـــــنِ اعتِبـــــــــار را!
*وحشی بافقی*