سلام.
فکر کنم دیگه وقت اینکه من هم در مورد نعمت های زندگی خودم بنویسم رسیده :)
گفتم ده مورد رو بگید بخاطر اینکه خوب دو سه تا نعمت رو معمولا همه میتونن بگن دیگه.. ولی قشنگش وقتیه که باید برای بقیش فکر کنی و بگی واقعا تا حالا به چشمم نیومده بود اینقدر اما فلان چیز هم نعمت محسوب میشه دیگه :)
حالا بگذریم از اینکه یه سری از دوستان دیگه مثلا نعمت خانواده رو کلا بصورت پدر/ مادر/ برادر/ خواهر و شوهر تبدیل به پنج مورد کرده بودن و تقلب طور از زیر اونچه واقعا مورد نظر من بود دررفته بودن.. حالا باز حساب شوهر جداست اما خوب میدونید؟ من این پست رو برای خودم ننوشته بودم.. برای شما نوشتم.. که تو این روزای ناله و فغان که اکثر مردم از زندگیشون ناراضی ان و هر روز بیشتر روی اونچه ندارن یا ازشون گرفته شده متمرکز میشن,روی داشته هاتون فکر بذارید و با کشف هر مورد جدیدی یه دنیا عشق و شکر گزاری تو دلتون بیاد... پس هر چه بیشتر بهش تمرکز کرده باشید, دل خودتونو شاد تر کردید :)
و اما نعمت های من...
دومین نعمت من تکراری جاته... داشتن خانواده ام سلامتی خودم و شادی های کنار هم بودن هامون...سومین نعمتم همسرمه! و این مسیری که که توی زناشویی گذروندم.. من همش رو نعمت میدونم.. اگه همسرم نبود من کجا عشق دو طرفه ی پاک رو تجربه میکردم؟ اگه آزارهاش نبود من کجا قدر و قیمت رسیدن به روزهای خوب و آرامش رو میفهمیدم؟ اگه اون دعواها قهر کردن ها اگه اون متارکه و تمام مسایل ناخوشایند نبود من کجا به نقطه ای میرسیدم که بدونم چیزی در من ناقصه و باید بهش فکر کنم؟ کجا آستین بالا میزدم تا به خودم و شخصیتم بپردازم؟
چهارمین نعمتم شمالی بودنمه... اینکه سالها زیر بارون خدا وسط حیاط نشستم و موش آبکشیده شدم .اینکه با خنکی پاییز هر سال چه لذت ها که نبردم.. اینکه چشمام چه زیبایی هایی که از دریا و کوه و جنگل ندیده.. اینکه ریه هام چه هواهای پاکی رو که نفس نکشیده... اینکه پاهام خنکی چه چشمه هایی رو که لمس نکرده..
پنجمین مورد آدمهای نامناسب تو گذشته ام!! بله! اگه اون آدمها نبودن من چطور مفهوم خوب بودن رو میفهمیدم؟ چطور اشتباهی میکردم که راه برگشتن از اون اشتباه و عذابهاش و توبه هاش و جبرانش منو به خدا نزدیک تر کنه و عیار زندگی سالم رو دستم بده؟
ششمین نعمتم سواد خوندن و نوشتن و درکم از خیلی چیزهاست.. فکر کن اگه من نمیتونستم حسم رو تو نوشتن انتقال بدم.. فکر کن اگه نمیتونستم بخونم... مثلا فروغ نخونده بودم شاملو و سعدی و مولانا و حافظ نخونده بودم و چیزی ازشون دریافت نکرده بودم.. چه جور موجودی بودم اون موقع و دیگه برای چی باید نفس میکشیدم؟
هفتمین نعمتم بدون شک آشنایی با دنیای وبلاگه... اینکه نوشتن از خودم چقدر به من کمک کرده و چه بارها و غمهای سنگینی رو که از دوش و سینه ام برنداشته یک طرف لذت آشنایی با دوستهای خوب یک طرف.. دوستهایی که واقعا خوب بودن.. اونایی که چراغ راهم شدن... دیگه حالا اسم نمیبرم که لوس نشن ^_^
هشتمین نعمتم پولیه که تو زندگی داریم... بخاطر همین پوله که سرپناهی داریم و بی خانمان نیستیم.بخاطر همین پوله که میتونیم مواظب سلامتیمون باشیم و از پس مخارج دکتر مکترها بر بیایم. و نون سر سفرمون نتیجه ی همین پوله :)
نهمین نعمتم هم زندگی تو عصر حاضره... واقعا چه خوبه که ما لازم نیست برای یه راه دو ساعته با ماشین هفت هشت ساعت شتر سواری کنیم :| یا اینکه بچه هامون از آبله و سرخک تلف نمیشن .یا اینکه نصفه شب برای یه دستشویی رفتن بلند نمیشیم شمع روشن کنیم :| یا اینکه بجای کاسه کاسه آب چاه رو سر ریختن از روزی دوبار تو روزای گرم زیر دوش ایستادن لذت میبریم :) چقدر خوبه حتی اگه مجبور باشیم تو خونه بمونیم برای مدت طولانی (به هر دلیلی) باز میتونیم خودمونو با یه چیزایی سرگرم کنیم.. بازی هست.کتاب الکترونیکی هست.فیلم هست..
دهمین و مهمترین چیزی که نعمت داشتنش رو دارم نعمت تواناییم تو عشق ورزیدنه... میدونید؟ به نظر من چه فایده ای داره وقتی خانواده ای داشته باشی یاری داشته باشی دوستی و هر چیز دیگه اما نتونی بهشون عشق بورزی؟؟ خوب کم نیستن آدمایی که اصلا بلد نیستن... که هر عشقی براشون حکم کلیشه است. مثلا خوب زاییدم و طبیعتا هر مادری بچشو دوست داره دیگه... اما این اون عشق ورزیدنه نیست که من میخوام بگم.. اینو میگم که به بند بند انگشتاش عشق بورزی.به دمای بدنش.به صدای نفساش.. تو رو خدا نگید عشق مادر و فرزند تو تمام مادر و فرزندها ژرفاش یکیه و همه ی مادرا خوب و مهربونناااا... دیدم که همه نیستن..
یا خونه داریم ماشین داریم و فلان و بهمان که زندگی ما رو از کسایی که ندارنش متمایز کرده و راحتیشونو حس میکنیم اما آیا هممون بلدیم اون جور که شایسته ی اون نعمته شکرگزارش باشیم؟ خیلی هامون به جنبه ی مادی خونه داشتنه بیشتر فکر میکنیم تا به نعمت بودنش..
یا سالم و سلامتیم و راه میریم و نفس میکشیم و خوب سلامتیمون میشه نعمت اما آیا به اون چشمی که میبینه به بینی که بو میکشه به لبی که میبوسه عشق میورزیم؟ یا حتما باید یه چیزیمون بشه تا بفهمیم نعمت داشتنشون دقیقا چه معنی میداده و ما چقدر غافل بودیم قبل صدمه دیدنشون؟
حالا میدونید اولین چیزی که بعنوان نعمت ازش یاد میکنم چیه؟؟
موجودیتم! همین که خدا این لطف رو کرده و منو آفریده.. وگرنه اگه این موجودیت نبود کجا باقی چیزها اصلا برام معنی داشتن؟ کجا میتونستم لذت خوردن دیدن راه رفتن و عشق ورزیدن رو درک کنم؟؟ فکر کن؟ خدا تصمیم گرفته یکی به اسم بلاگر رو خلق کنه! یکی به اسم خود شما ها رو...
میدونید همین چقدر باشکوه و عظیمه؟؟ وای به ما اگر به غفلت زندگی کنیم و کارمون فقط خوردن و خوابیدن و دفع کردن باشه.. وای به ما اگه از دست دادن یه چیزی که برامون خوشایند بوده این موجودیتمون و اون لحظه ی خلقتمون و فکری که در پسش بوده رو از یادمون ببره...