اردیبهشت نوشت

سلام به روی ماه همه.

باز من بعد نود و بوقی اومدم و دقیقا استیکرم الان اون میمونه است که تو تلگرام با دستاش جلوی چشماشو گرفته ...

 

خوب وقتایی که من غیب میشم دقیقا دو تا دلیل داره.

 

یا سفری جایی ام.

یا حالم خوب نیست و فرو رفتم تو خودم.

 

این بار برای من جفتش بوده.

البته سفر نبودم اما چند روزی ییلاق بودم و بعدشم خواهرم بعد دو ماه از انزلی اومده بود پیشمون و یه هفته با اون بودم کلا.

وقتی رفت احساسم دقیقا مثل روزای برگشتن از سفر بود که آدم خسته ی سفره و باید چمدونشم باز کنه....

 

این شد که اول گفتم یه کم با خودم وقت بگذرونم و خودمو بالا بکشم و یه دستی هم جای چمدون به سر خونه کشیدم...

 

دو شب هم بود که هی میخواستم پست بذارم اما کوروش خیلی خیلی خوابیدنش طول میکشید در نتیجه منم خوابم میبرد.

امروز صبح که بیدار شدم دیگه با خودم گفتم به جای شب همین حالا مینویسم.

برای کوروش اول یه قسمت پینگو گذاشتم و دلشو راضی کردم و گفتم کار دارم دیگه خدا رو شکر گوش شیطون کر گوش کرده حرفمو و رفته با خودش بازی میکنه .

 

برنامه های بولت ژورنالم خیلی خوب پیش نرفتن. یه هفته به پایان ماه مونده و من بیشتر برنامه هاشو عملی کردم اما خوب یه قسمت هایی هم بودن که مهم هم بودن و انجامشون ندادم.

مثلا یه بار ورزش کردم و دیگه نکردم.

یا سنتورم از کوک خارج شده و کسی نیست کوکش کنه برای همین نمیتونم کنارش تیک انجام شد بزنم.

زبان هم تا الان یه ساعت خوندم فقط :/

به جاش برنامه های ریز و به درد نخورو سوا کردم و انجام دادم.... 

 

ای بابا چقدر حس بدی دارم الان... حالا یه هفته باقی مونده. شاید اگه بتونم تکون بخورم حسم نسبت به این جریان بهتر شه هان؟

 

خوب من که برنامه نمینویسم که خودمو شکنجه کنم. برعکس برای حال خوبم مینویسم و رشدم و به جلو حرکت کردنم. چی میشه که اصل تعهد رو یادم میره آخه؟

 

این هفته هم یه فیلم دیدم Booksmart یعنی چرررررند! 

خوب عزیز من وقتی میگم برام فیلم بریز نیا فیلمای گروه سنی الفو بریز برام! 

 

نهار امروزم زرشک پلو با مرغه... جون اصلا :))

این روزها دو تا خوراکی مورد علاقه دارم... یکی کاهو آبغوره است. یکی باقالی تازه ی پخته شده با آبغوره است... کلا نکته ی اصلی آبغوره است :)

 

شونصد سال بود یه بنده خدایی سه تا سفارش شماره دوزی داده بود که دیروز بالاخره پستشون کردم... 

بعد برای نی نی نفیسه هم دارم یه چیزی میدوزم که زود میخوام تکمیلش کنم.دو تا هم سفارش جدید گرفتم...

 

بچه ها من یه دوست صمیمی دارم اسمش امیده. شوهر خواهرمه که انزلی زندگی میکنن. خوب امید گمونم کل زندگی منو بدونه... خیلی خوبه خیلی یاره خیلی....

فقط گاهی عن رفاقتو درمیاره و الان از اون موقع هاست. میدونه حالم خوب نیست و من هی ازش میخوام منو رها کنه.باز پیام میده و گیر میده پاشو بیا انزلی... الله اکبر!

الان بهش میگم امید من حالم خوش نیست سر تو خالی میکنم ها انقدر نچسب دیگه ول کن منو.باز میگه دردت به سرم تو سر من خالی کن ام فکر و خیال نکن .اتفاقا چون من میدونم حالت بده نمیخوام تنهات بذارم....

 

این روزها چند تا سوال اساسی درباره خودم طرح کردم اما برای جوابشون به مایده نیاز دارم واقعا... یکیشون اینه من چرا انقدر دچار نوسانات عاطفی میشم؟ چرا مثلا یه روز میخوام برای سیاوش بمیرم و روز بعدش بی اونکه اتفاقی افتاده باشه اینقدر احساس فاصله و سردی و بی تفاوتی ممکنه بکنم؟

این چه وضعشه؟ 

یکی دیگه اش اینه از کجا بفهمم کدوم حسم واقعیه؟ مثلا وقتی حس میکنم چقدر عاشقم اون لحظه حسم واقعیه ؟ یا وقتی حس میکنم چقدر میخوام دور باشم اون واقعیه؟؟

 

همه چیز انقدر پیچیده است یا من پیچیده میکنمش؟ آخه جواب اینها واقعا برام مهمه....

 

 

هوا که خوب بشه میخوام یه روز با کوروش بریم کنار دریا... ضرری به کسی یا خودمون نمیرسونیم که... دور از جمعیت و آدمها یه چیزی پهن میکنیم پیک نیک میکنیم دیگه.

یا بریم تو جنگل...

 

ده روز دیگه تولدشه هااااااا... کی این بچه سه ساله شد؟ وروجک دوست داشتنی من....

یه پست جوجه داری هم تو راه دارم :) 

 

دیگه جونم براتون بگه که هوای شمال دوباره سرد شده. گه گاهی بارون میزنه ولی این سرماش خیلی عجیبه. مثلا الان نیمه ابریه. دریا قشنگ مشخصه اما با اینگه شوفاژ روشنه من دارم یخ میزنم و بیرون یه سوزیه که نگووووو

 

الان دیگه برم برنجمو بشورم که یه ساعت دیگه شروع کنم به پختنش...  کوروش هم رفته حمام و سرتق باید منتظر بمونم تا خودش درو باز کنه بگه دیگه وقت حمامم تموم شد ! وگرنه من بگم که نمیاد بیرون!

 

خوش و خرم و برقرار باشید و فعلا خدا نگهدارتون :)

 

سلام

 

15 گیگ فضای رایگان آپلود فایل و آپلود عکس

 

https://98share.com/

:)

۰۴ ارديبهشت ۱۲:۰۱ نرگس بیانستان

چندتا تا سوال اصلی تو رو منم دارم همیشه از خودم... 😶

جوجه قشنگم تولدش مبارکت باشه الهی

وای مینا هر وقت از امید میگیم یاد بلایی که سرش اوردی میوفتم😂😂😂😂😂

 

 

اومممم من تازه دارم از خودم میپرسمشون... و چون تازه ان خیلی ذهنمو میخورن و میدونمم تا نفهممشون آرامش نمیگیرم.


مرسی نرگس

😂 یعنی اینو بخونه الان میگه خیلی نفهمی رفتی به دوستتم گفتی 😂

عاقا من یه سوالی بپرسم؟

خواهرت ناراحت نمیشه مثلا با امید اینقد راحتی و اینا؟

.

حست راجبه همسرت رو منم دقیقا دارم یوقت حس میکنم میخوام از عشق شدید فوران کنم و یوقتم حس میکنم دوس دارم کارد بگیرم بیفتم به جونش. حس میکنم دیوونم :/

نه عزیزم برای چی ناراحت بشه مگه چکار میکنیم؟؟ حرف میزنیم درد دل میکنیم و امید گاهی تو گندایی که میزنم بهم مشاوره میده. 



فاطمه اینو یادم رفت بگم حس سردی و فاصله ی من که باعث مشکوک شدنم به خودم شده،پشتش دلیلی نیست. یعنی دیروزش خوب و خوش و خرم بودیم یهو صبح پا میشم میبینم عه احساسم چقدر فرق کرده! 
اون لخظاتی که آدم دوست داره کارد بزنه رو من تو دعواهای گذشته تجربه کردم.

همین امروز صبح بود که داشتم میومدم تهدیدت کنم تا خون و خونریزی نشده بیا و بنویس🤪

سلام...

اوقاتت بخیر عزیزم.

خسته نباشی از همه چیز...

مرسی که نوشتی.

 

آیا کتاب نیروی حال رو خوندی؟

از تله...؟ تمرین نیروی حال نه هاااا، خود نیروی حال.

یه قسمتش مربوط به روابط هست مخصوصا زوجین و البته که کل کتاب معرکه س.

درمورد عشق و نفرت و نوسانات عشق هم توضیح داده.

بخش هشتم کتاب فوق العاده ست.

بهت توصیه میکنم بخونیش یا کتاب صوتیش رو گوش بدی.

 

و اینکه شماره دوزیها عالی بودن

البته هنوز نرسیدن ولی عکسشونو دیدم💜💜💜

این حموم رفتنهای بچه ها توی این سن خیلی بامزه ست.

تولدش پیشاپیش مبارک🎂🎈🎊🎉

 

 

ای وای پس خدا رحم کرد بهت 😂 (به تو رحم کرد توجه کردی؟)


ممنون جانم.ممنون از تو که میخونی...

نه عزیزکم نخوندم. میتویسم تو کتابهای آینده. و ممنونم از معرفیش اما خوب یه چکیده میگفتی دیگه خسیس 🙄

آخی مبارکش باشه... تشویقش کن منگوله ها رو بکنه من حریفش نشدم 😂

کوروشو ول کنج روزی سه بار میره حمام. جدیده شامپو هم بهش میدم... یهو میبینم کلی کف درست کرده... 

مرسی عزیزم

ساعت خواب کوروش چه جوریاس؟ ظهرا هم میخوابه؟

 

این حس آیی که میاد سراغت به خاطر دلتنگی و دوری عه .. خب حق هم داری ...

حتا این یهو بی انرژی شدنت و تنهایی خواستنت ...

 

زووودی هوا خوب شه، جای منم برو دریا ؛) کلی هم خوش بگذرون با جوجه جان.

 

میبینی چقده زود میگذره؟ تندی تولدشون میرسه؟

بعد چشم رو هم بزاریم ده ساله و بیست ساله شدن ... اووووف ...

 

 

ای جانمممم :) فقط (حمامم تموم شد) 😂 خدااایااا این آ چرا انقد سرتق ن :))) ماچش کن :*

 

کوروش به طور نرمال شبا ده ده و نیم میخوابه،صبحا نه نه و نیم بیدار میشه


خواب عصرم نداره مگر اینکه خیلی خسته و کوفته باشه

شایدم ...نمیدونم که :(
الهی آمین... عزیزم.حات خالی میشه واقعا

اره رها و از وقتی من عمیقا فهمیدم چقدر داره زود میگذره و کوروش چه تند تند بزرگ میشه بیشتر قدرشو میدونم.


وقتِ حمامم تموم شد. صبحا هم بیدار میشه میگه دیگع وقت خوابم تموم شد !

مرسی گلم

شماره ت همون قبلیه؟

فردا توی واتساپ برات چکیده میفرستم😘

اره گلم همون قبلی.

مرسی قشنگ

۰۴ ارديبهشت ۱۶:۵۲ اون روی سگ من نوستالژیک ...

سلام عزیزم، جای من ببوس اون جیگر دوست داشتنی رو

سعی کن گروهی پیش بری میناجان، یه پیج هست به اسم تایم کوچ توی اینستا دارن یه سری عادت های گروهی رو در ما به وجود میارن که حدود هزارخوردی نفر عضو گروه هستن و.... باید شبانه گزارش بدیم درباره عادتهایی که میخوایم توی خودمون ایجاد کنیم مثل ساعت خواب ورزش مطالعه تخصصی مطالعه درسی و زبان اینها همشون در حد یک ساعت و خوردی در طول روز وقتمون میگیره، و هدفمندمون میکنه برای من که خوب بود.

سلام نوستال جانم.

مرسی گل دختر...

میشه منو منشن کنی زیر پستشون؟ 

مینای عزیزم سلام

الان خوبی خانومی؟ 

الهی همیشه کنار عزیزانت خوش باشی

راستش من فکر میکنم این تفاوت احساس یهویی ناشی از دور بودن و فاصله س. 

هر دوش هم به موقع خودش واقعیه. 

تو چیزی رو پیچیده نمیکنی عزیزدلم. 

میدونی مینا جونم؟ سوای از اینکه شما فعلا از هم دورید زندگی برای همه گاهی پیچیده و مبهم میشه و آدم میمونه با خیلی چراهای بی جواب. 

 

عاقا این : دیگه وقت حمامم تموم شد . منو کشت. :))  ینی مردم براش این عزیز دل خاله رو. 

خدا حفظش کنه 

 

مواظب خودت باش عزیز مهربونم :*

 

باران گلم.. ممنون خوبم. 


نمیددنم باران... واقعا باید بدونم از چیه :/
درسته زندگی پیچیدگی های خودشو داره... 

هر بار منم میکشه... یکی این یکی غذاش که تموم میشه یا به هر دلیل دیگه نمیخواد بخوره میگه دیگه دلم سیر شد ^_^
خدا حفظت کنه عزیز.

زنده باشی. تو هم ❤

چه خواهر خوبی داری شما:)

حالا خواهر من خیلی خیلی خیلی حساسه.

حتی وقتی به خواهرم زنگ میزنم محاله وقتی شوهرش خونه باشه جواب منو بده،فکر میکنه حتی اگه به شوهرش بگه من با سیما حرف میزنم شوهرش به من فکر میکنه.😐

گاهی حس میکنم حتی وقتی اسم شوهرشم پیشش میارم حسادت میکنه😐

یه بار شوهرش علناً بهش گفت اگه من با خواهر و مادرت یه صحبت ساده هم کنم تو شک میکنی.😐

امان از بدبینی،اونم از نوع شدیدش😐

البته خواهرمم چند بار قبل تر ها بهم گفت شوهرش خیلی ه ی ز ه.

دیگه الله و اعلم😐🤔

گل پسرت اردیبهشتیه؟😍⚘

چرا همش حس میکنم مردای اردیبهشتی خیلی خوب و اوکی ان؟😋🤩

رابطه ی خواهرم با شوهرش سالمه

رابطه ی خواهر شما کاملا مسمومه، آدم جلوی خواهرشو بگیره،نمیتونه بیفته کل شهر جلو همشونو بگیره که ... 

آره عزیزم اردیبهشتیه

منم همین حسو دارم و پدرمم اردیبهشتیه و شاهد این جریان 🥰

۰۵ ارديبهشت ۱۱:۵۲ آیدا سبزاندیش

سلام

دقیقا مثل من! وقتی با کسی آشنا میشم گاهی هیچ کدوم از بدیهاش به چشمم نمیاد و کلا همه جوره دوستش دارم و گاهی اصلا دلم نمیخواد زیاد باهاش رو در رو بشم و یا کاری به کارم داشته باشه میخوام برای خودم باشم برم درون خودم ... وقتیم درونمو کند و کاو میکنم دوباره دلم میخواد احساساتی شم! بین منطق و احساس موندم!

به نظر هیچ احساسی واقعی نیست! همه اینها برداشت های لحظه ای هستند... مهم اینه احساسمون نسبت به خودمون چطور باشه با خودمون چند چند باشیم!

راستی اگر برنامه هاتو زیاد شلوغ نکنی پیچیده نکنی و برنامه های روزانت رو ساده تر قرار بدی اونوقت اهسته و پیوسته میری جلو خسته هم نمیشی یهو میبینی یه مدتی گذشته اما همه برنامه هات ریز ریز جلو رفتن...

تولد کورش کوچولو مبارککک

دو راهی من منطق و احساس نیست... اینکه آدم به یارش یهو حسی نداشته باشه یا بی دلیل بخواد دوری کنه،این از منطق نمیاد. 

خوب ما که نیومدیم این جهان تنها بمونیم.در عین حفظ فردیت میتونیم تو روابط سال رشد کنیم.

اره درست میگی،آهستگی و پیوستگی باید یه اصل بشه تو برنامه های من...
مرسی گلم :)

مینا جون کاهو آبغوره خوراکی مورد علاقه منه عاشق باقالی تازه با نمک هستم تا حالا با آبغوره امتحانش نکردم حتما امتحان میکنم 

تولدکوروش جون مبارک منم یکشنبه تولدمه   

قدر این پست هایی که مینویسی  رو خوب میدونم چون واقعا سخته با یه بچه  پست نوشتن 

 

وااای یعنی من براش جوووون میدم...

اوووم یعنی باقالی رو میپزی نمک میزنی یا خامشو میگی؟؟؟
من میپزم،موقع پختن تو آبش نمک میزنم. (با غلاف سبزش میپزم)
وقتی حسابی پخت و غلافش نرم شد تو یه دیس گود میریزم توش آبغوره میریزم با گلپر محلی ... وای دیگه توضیح ندم چیه. تازه من غلافشم میخورم. یعنی خیلیا میخورن.

عزیزم مرسی تولد شمام مبارک پیشاپیش.

ممنون جونم. 

خام نه میپزمش. وااااااااااااای ددهنم آب افتاد خیلی خوشمزه س 

تازه در حال خوردن چاقاله بادوم و گوجه سبز  بودم یاد عکسی که از گوجه سبزای حیاط خونه پدرت گرفته بودی افتادم 

وای دهن منم آب انداختی


وای نگووووووو .

من یکی دو بار برای خودم برنامه نوشتم، دیدم خیلی از خودم و تنبلیم ناامید میشم! دیگه کلاً بی خیالش شدم :))
ولی چقد خوبه که شما مینویسی و انجام میدی! حتی هرچقد کم یا جزئی!

چنین دوستایی واقعاً با ارزشن!
اونایی که تو روزای سختی رهات نمیکنن و بدونِ اینکه ازشون بخوای، کنارت می مون ...
خدا براتون نگهش داره و ایشالا که سلامت باشه همیشه ^_^
 

وای این سوالای اساسی رُ منم دقیقاً از خودم دارم، هیچوقتم به جوابش نرسیدم!!!
جالبه که حسِ منم کاملاً همینقدر پر از نوسان ـه و نمیدونم کدوم واقعی ـه!!
گاهی می ترسم که شاید خیلی آدمِ مودی و دمدمی مزاجی هستم که به این حال و احوال دچار میشم :(
 

عزیزم! جدی چه زود 3 سال گذشت ^__^ اِی جان! فسقلی
ایشالا که زیرِ سایه مامان و باباش همیشه شاد و خوشبخت با سلامتی بزرگ شه، قد بکشه و به کُلی موفقیت برسه

من هم سالهاست گاهی مینویسم و گاهی نا امید میشم. اما دست نکشیدم و نمیکشم. بالاخره یه راهی پیدا میکنم برای نظم دادن به کارهام و اولویت بندی کردناشون. 

این روزا سبک میچینم و بعد یکی دو روز یه روز استراحت میکنم و سراغ برنامه نمیرم که حالت اجبار نگیره. میخوام لذتشو بچشم نه که با سلاح سرد بالا سر خودم وایسم ببینم کجا کوتاهی میکنم... 


کلا دوست خوب نعمته. خده رو شکر من کلا دوستای ماهی دارم.

درمورد سوال اساسیمون تو مست بعدی مینویسم مفصل. امروز با خانم نقیایی خرف زدم و جوابمو گرفتم.

وای آره... امروز نشستم عکسای روزای اولشو دیدم. فکرشم نمیکردم انقدر قند عسل بشه تو سه سالگیش! 
مرسی مهلا جانم.الهی آمین

مینا اگه جواب سوالتو گرفتی لدفا به ما هم بگو. اخه منم همینطورم!

توی پستی که خواهم نوشت یه نکته ی مهم میگم جونم.

میناجان

مگه شوهرخاهرتم وبلاگتو میخونه؟

چون بالا اشاره کردی ک الان  اگر بخونه میگه برا دوستتم تریف کردی.....

سلام جانم.

نه نمیخونه... کلا گفتم... 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
سلام!
به وب من خوش آمدی.
مشخصات منو میتونی از قسمت *بلاگر شناسی* بخونی.
اگر که خاموش همراه منی خواهشا موقع پستهای رمز دار روشن نشو!
اگر وب داری و کامنت میذاری خواهشا آدرس بذار شاید لازم شد :)

دوست خوبم!
اینجا یه رسانه ی مجازیه اما یادت نره ما آدم های واقعی هستیم..
از شکستن دل همدیگه با حرفای نامناسب پرهیز کنیم.
هدف از ایجاد این وب صرفا ثبت دلنوشته های من و گهگاهی نوازش طبع لطیف شما با شعره.
تمام نیکی ها و بهترین های دنیا از آنِ شما و سرِ راهِ شما باشه.
ان شاء الله.
آرشیو مطالب
شهریور ۱۴۰۱ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۲ )
فروردين ۱۴۰۱ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۳ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۴ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۵ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۶ )
دی ۱۳۹۹ ( ۱۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۵ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۴ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۴ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
دی ۱۳۹۸ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۳ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
دی ۱۳۹۷ ( ۵ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۶ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۴ )
دی ۱۳۹۶ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
موضوعات
روزنوشت (۲۱۶)
شعر نوشت (۵)
پخت و پز نوشت (۴)
عکس (۱۰)
مناسبت نوشت (۵)
زبان در خانه (۱)
پیوندهای روزانه
اجاره مبله در تهران
گرسنه ها بخوانند :)
مامان-بابا ها بخوانند 2 :)
مامان-بابا ها بخوانند 1 :)
همه ی خانم ها بخوانند :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان