روزهای شمالی...

دوست جان ها سلام...Balloons

 

کلمه برای بیان دلتنگیم و عطشم به نوشتن پیدا نمیکنم...

تا جایی که وقتم اجازه بده مینویسم... و خدا رو شکر بالاخره یه فرصتی دست داد...

هفته ی دوم شمال بودنم بیشتر تو خونه ی خودم گذشت.همسر یه تذکرات به جایی بهم داد.گفت خیلی خونه یکی نشو.شبا اگه دوست داری برو خونشون بخواب اما خیلی همه ی وعده ها رو نرو اونجا.خوب منطقی بود و منم واقعا هفته اول جا نیفتاده بودم.دیگه خلاصه روال الان زندگی یه جوریه که خودم آشپزی میکنم تو خونه.همه ی نهارا رو خونه ی خودمم.اما بعضی شام ها رو با آبجی خوردم چون شبا سریال میبینیم.همه ی شب ها رو هم خونه ی خودم خوابیدم...

راستش کمی با ترس و لرز.چون پنجره ها هم پایینن هم بی حفاظ.موقع خواب کمی مالیخولیایی میشم...

جوجه هم دیگه به جدا خوابیدن عادت کرده.شبا یک ساعت طول میکشه بخوابه.هی بغلم میکنه وول میخوره سیصد و شصت درجه میچرخه اما وقتی خوابش میبره تا صبح بی وقفه میخوابه.اما دیگه صبح ها مثل قبل با لبخند بیدار نمیشه.اولین کاری که میکنه با فریاد منو صدا میزنه و من فورا از تخت میپرم پایین.حالا یا بغلم میکنه باز میخوابه یا دیگه میریم صبحانه...

با وجود اینکه دوست ندارم تو خونه ماهواره داشته باشیم اما داریم... جوجه هر روز تقاضای آهنگ میکنه و کنترلو میاره بهم میده.همش شبکه میفا در حال پخشه تو خونمون.

دیگه چی بگم؟

شروع کردم به خوندن کتاب *راز* از *راندا برن*. خیلی آهسته و پیوسته طور میخونم... تو این هفته کتاب *اولین تپش های عاشقانه ی قلبم*رو خوندم. نامه های فروغ به همسرشه.قبل زندگی در طول زندگی و بعد جدایی...

دارم کتاب *یک دقیقه برای خودم* رو هم میخونم....

حالم خوبه... 

چهارشنبه ی گذشته با همسر یه دعوای تلفنی کردیم... از رفتن ترسیده.من واقعا مجبورش نکردم... هنوزم نمیکنم... اما توحرفاش گفت یه جورایی مجبور شدم...

نمیخواد مسیولیت تصمیماتشو بپذیره.

دیگه من بعدش نذاشتم حالم بد شه.بهش پیام دادم و یه عالمه باهاش حرف زدم.

گفتم اگه برای جلب نظر من میری نرو.اگه مجبوری نرو.اگه دوست نداری نرو... من در همه حال کنارتم و دوستت دارم...  از اون پیام به بعد آروم تر شده.قشنگ آرامشش معلوم شده.این هفته خیلی پیام های امیدوار کننده ای بینمون رد و بدل شد و نهایتا امروز مدارک ویزاشو برد تحویل داد...

من واقعا عمیقا قدر این رفتنشو میدونم... میدونم برای یکی تو شرایط همسر من این دوری و تلاش سخته.. امیدوارم اونچه از پس این دوران ازش میمونه یه همسر با روح صیقل خورده و قدردان و پخته باشه...

امروز داریم با آبجی هام رب میپزیم آخ جون... از دیشب کلی کار کردیم اما من خوشم میاد.چقدر بده آدم از زحمت کشیدن خوشش نیاد.من از هر لحظه این فرایند لذت بردم...

خوب مشکلاتم نداشتن گوشیه اول از همه. بعد اون نداشتن خط تلفن تو خونه است.یعنی من هیچ رقمه به نت دسترسی ندارم...

نمیدونید چه شبایی تو خونه دلم خواسته بیام وبلاگم.پست بذارم یا وبلاگای دوستامو بخونم... واقعا نمیتونم... امروز داشتم به دکتر میم میگفتم بعد اینهمه ریاضت طولانی مدت بخدا حق من الان یه آیفون ایکسه 

تصمیم داشتم یه مودم همراه بخرم که امروز قیمتهاشو که دیدم به غلط کردن افتادم.خط تلفن بخرم به صرفه تره.پریسا دنیای شکلک ها http://www.sheklakveblag.blogfa.com/

هنوز رفت و آمد با هیچ دوستی رو شروع نکردم.تقریبا کسی نمیدونه شمالم چون هنوز آمادگی پذیرایی ندارم.یه خبرای خوبی تو راهه که اگه اتفاق بیفته اعلام میکنم.فعلا مرض دارم نمیگم 

یه طرح دلبر شماره دوزی هم شروع کردم.مخصوص خانمای حامله است :) خیلی دوستش دارم...  فکر میکردم خیلی ساده است اما از یازده شهریور شروع کردم هنوز نصف نشده... خیلی از برنامه های خیرخواهانم عقبم... فکر کن تا آخر سال باید سه تا دیگه درست کنم. به خواهر زادمم قول دادم یه دونه براش درست کنم... خیلی وقته منتظره.. همسر هم هر بار میبینه میگه چرا برای خودمون چیزی نمیدوزی :) دیگه ان شاالله باشه برای خونه ی انگلیسمون :)

خوب آخ جون کلی حرف زدم حالم بهتر تر شد. چه خوبه اینجا رو دارم.شما دوستامو دارم 

 

*** سارینا جان کامنت شما خصوصی بود نشد تایید کنم و جواب بدم.خوش برگشتی.همسر دیگه نمیتونه برگرده شرکت عزیز

***لیلا جان من کامنتی که توش آدرس فیسبوک گذاشتی رو تایید نکردم که هر وقت خواستم راحت پیدا کنمت.

***رقیه دیگه اینجا رو نمیخونی ؟؟ دلم برات تنگ شده...

*** به زودی همه ی وبلاگهایی که نخوندم رو میخونم.خیلی ازتون بیخبرم و دلم تنگه...

***همسر هر هفته چهارشنبه شبا میاد و جمعه شبا برمیگرده تهران

***می گویم فاصله مهم نیست

اما دلم تنگ می شود

دلم تنگ می شود که نمی توانم

چفت بغلت بشوم

می گویم فاصله مهم نیست

اما هست، خیلی هم مهم است

مهم است که دلم ذره ذره می شود

وقتی نمی توانم دستانت را در دستانم بگیرم

دلم پر می زند برای آن صورتت

اما مجبورم از فاصله ببینمت

می گویم فاصله مهم نیست

مهم قلب ما دوتاست که نزدیک هم است

در همین بین از چشمانم

ناخواسته اشک سرازیر می شود

و به من می فهماند فاصله مهم است

که اینطور دمار از روزگارمان درآورده

و میگویم کاش زودتر تمام فاصله ها تمام شود ...

 

"سیما امیرخانی"

 

۲۱ شهریور ۱۸:۱۳ مری مریا
سلام عزیزم خوبی؟ خداروشکر ظاهرا شمال جا افتادی و روال زندگی رو دست گرفتی.🌸🙏🏻
آخیییی من چند سال پیش نامه های فروغ رو خوندم... چه ریاضت هایی کشییییید😒 
واقعا ما اگه وبلاگ نداشتیم ایییییین همه حرف تلنبار شده رو کجا میزدیم🙈❤️

ممنون جانم.

اوهوووم بزرگترین بدبختی کوروش خانواده ی نادانش بودن... 

ماهواره ات رو روشن نکن

کارتون انگلیسی بگیر براش بذار

قراره بچه تلویزیون نبینه شبکه های موزیک که پر از تغییر رنگ و صحنه هستن که خیلی آسیب زاست

بچه ها دوست دارن تلویزیون رو حالا که روشن میکنی لااقل هدفمند و بی خطرتر روشن کن


باشه نسیم.

البته جوجه پای تلویزیون نمیشینه.فقط اهنگاشونو گوش میده و قر میده.البته خوب گاهی چند ثانیه ای هم نگاه میکنه اما میگم کلا تلویزیونی نیست.کارتون ها رو هفته ی جدید سفارش میدم حتما

۲۱ شهریور ۱۸:۵۲ بانوی عاشق

ناخواسته اشک سرازیر می شود

و به من می فهماند فاصله مهم است


این دو خط رسما پدرم رادرآورد

خدا هدایتت کند که اشک را به چشمان بی گناهم آوردی


خداروشکر که حالت خوبه خیلی برات خوشحالم الان دم غروبه برات آرزوی خوشبختی میکنم چه اینجا تو آب و خاک مشترکمون،چه اون سر دنیا 

ای جانم عزیزم


گریه کن گریه قشنگه :)

مرررسسی واقعا...

خب خوشحالم که حال دلت خوبه و همسرجاان و جوجه جانت هم خوبن از شمال و خانواده لذت ببر و قدر دان روزهای خوبت باش.

ممنون رابعه جان

❤️❤️❤️

:))

۲۱ شهریور ۲۰:۲۷ آیدا سبزاندیش
امیدوارم هر چه زودتر یه گوشی بخری و برامون زود به زود پست بذاری و همیشه شاد و موفق باشی بلاگر جان

منم امیدوارم اما بیشتر سرابه :/

ممنون عزیز همچنین

سلام چقدر نوشته هات دلنشینه. امیدوارم هرروز رابطه  تون با همسربهتروبهتر بشه 

سلام قربانت.

آمین آمین

نزدیک تر بیا
بگذار یک بوسه
بچینمت ...

تلاشتون برای زندگی ستودنیه 
زندگیتون سبز سبز..تنور دلتون گرم گرم

جان جان جان


مرسی مارال جان

۲۱ شهریور ۲۲:۰۴ سارا میم
سلام سلام دوست دلبرم😍😍
ای جان ب پسرت ک داره کم کم مستقل میشه😍😍
پستت چ انرژی مثبت بود 😍 
الهی ک همه‌ کاراتون برا رفتن ب بهترین شکل و سریع انجام شه😍😍 

سلام قشنگ جان.

آره چقدر زمان زود میگذره...
آمین

سلام گلم بسلامتی که رفتی شمال.منم اومدن تهران وای که چقدر اسباب کشی سخته .عزیزم دخترم ازقبل هم کم غذا بود اما الان چند روزه هیچی نمیخوره چیزای مختلف براش میارم ولی حتی حاضرنیس یه لب بزنه خیلی کلافم وناراحتشم شما تجربه ای نداری راهنماییم کنی😗😗😗

به سلامتی عزیزم.تو خونه ی جدید روزای خوبی داشته باشی

مینا جان من یادم نمیاد دخترت چند وقتش بود اما برای بچه ای که بزرگتر از چهارده ماهه و بیشتر شیر میخوره تا غذا به تجربه ی من بهترین کار کم کم قطع کردن شیر و جایگزین کردن غذاست.
و یه قاعده ی کلی هست که نباید مجبوری به بچه چیزی بدی.به هر دلیل اگه چند وقت کم غذاست بهش اصرار نکن.خصوصا که الان جای زندگیتون عوض شده و این تنوع برای بیشتر بچه ها خوشایند نیست.شما روحیه اش رو شاد کن و زود به روال عادی زندگی برگرد هر ساعتی هر غذایی مایل بود بهش بده.برای غذا خوردنش جلو خودش تشویق نکن.خوشحالی یا ناراحتی نکن.کم کم خوب میشه.

بسلامتی تصمیم دارید برید انگلیس،چه عالی.من مهاجرت رو خیلی دوست دارم اما شرایطشو ندارم اصلا عوضش سفر روهم دوست دارم که اتفاقا پول اونوهم ندارم هه هه.انشاالله اتفاقات خوبی بیفته براتون.چه خوبه که هنوزم شوق نوشتن وبلاگ داری آفرین.جوجه یعنی تو یه اتاق دیگه میخوابه؟من دخترم ده ماهشه و بااینکه پیشم می‌خوابه هی نگاهش میکنم بااینکه قبلا براین باور بودم بچه باید جاش جداباشه اما اصلا آسون نیست

بله بهار جان اگه کارها درست بشن. ممنون.

امیدوارم شرایط سفر برات پیش بیاد.
من از وقتی خودمو شناختم شوق نوشتن داشتم ^_^
نه گلم تو یه اتاق.من رو تخت اون رو تشک پایین تخت.
آسون که نیست اما باید صلاح بچه در نظر گرفته شه.همش فکر میکنم بچه ی دومم رو زودتر جدا خواهم کرد...

سلام عزیزم
به خاطر همه خوشبها و دلخوشیهات خوشحالم
انشالله روز افزون باد

ممنون جانم

۲۲ شهریور ۰۷:۳۵ صبورا کرمی
واقعا خدا رو شکر میکنم که اوضاع بهتره

منم...

سلام بلاگر جانم.
خوبی عزیزم؟
ممم بهت حق میدم که روزای اول سردرگم بوده باشی..حالا هرچی که بگذره بیشتر جا میوفتی و چم و خم کار دستت میاد...
باز خداروشکر که جایی رفتی که خانواده ت هستن و این روزایی که همسر نیست احساس غریبی و غربت نمیکنی.
ممم میگم نمیشه یه جوری یه گوشی بخری؟آخه اینجوری باید خیلی سخت باشه بدون نت که.
چه خوب که کتابای جدید خوندی.میگم این کتابای نامه های فروغ به همسرش فقط نامه ست؟یا این که حالت رمان داره؟
میگما...چه خوب که با همسرت صحبت کردی و خیالشو راحت کردی...
گاهی وقتا مردا واقعا نیاز به تایید شدن دارن.من مطمئنم همین که گفتی در هر شرایطی دوسش داری و کنارش میمونی کلی خیالش رو راحت کرده و آرامش به دلش ریخته.....
انشاالله که کارای مهاجرتتون عالی پیش بره...راستی من تاحالا نمیدونستم کجا دارین میرین....تازه تو این پست فهمیدم.
همسرت کی باید بره کلا؟
انشاالله که خیره..
مواظب خودت باش عزیزدلم.جوجه ی خوشگلت رو هم ببوس.

سلام عزیز.

آره احساس غریبی نمیکنم.من کلا احساس غریبی نمیکنم.تنوع تو جای زندگی رو دوست دارم.البته دلتنگ خانواده و زادگاهم میشم اما مثل خیلی ها خودمو اذیت نمیکنم.

آره فقط نامه است اما نویسنده تلاششو کرده بر حسب تاریخ و ترتیب نگارش کتاب شون کنه برا همین یه جریاناتی توش دنبال کردنیه. 
جدی؟؟ چند بار گفته بودم.
همسر احتمالا حداکثر تا سه ماه آینده می‌ره.
آمین
مرسی جانم

خداروشکر که اوضاع روحیت بهتره 
وای من یه مدت معتاد میفا بودم الان ترک کردم خداروشکر 
عاشق بری رب خونگی ام وااای :)))

ممنون عزیز...

ترکت مبارک.. 
ای جان

امیدوارم در پناه خدا به تمام خواسته هات برسی
و روزای روشن و پر از امید و موفقیت در انتظارت باشه.
زندگی جدید توی شمال برات سرآغاز تمام خوبی ها باشه رفیقم.
دوستت دارم و برای همیشه خوشبخت بودنت دعا میکنم ❤❤❤

ممنون از محبتت عزیزم.


باورهای محدود کننده ات در مورد پول هنوز هست.

احتمالا خیلی هاش رو درست کردی و هنوزم چندتایی هست

از اون جوابت تو کامنتا که گفتی خریدن گوشی فعلا سرابه میگم

اینکه گفتی امیدوارم ولی فعلا سرابه نشون دهنده یه باور محدود کننده است که باعث این باور سراب بودن میشه

اینو گفتم که بدونی هنوزم باید کار کنی رو اعتقادات راجع به پول :)

آره راست میگی... مرسی

خیلی خوشحالم که رابطتتون داره بهتر میشه
راجع به جوابی که به اخرین نظرم دادی بهتره بگم اونقدرام پر از عشق نیستم
یه کینه  ی کهنه و چرکی دارم از تمام کسایی که دارن حق منو تو و خیلیای دیگرو تو این مملکت میخورن
وجالبیش اینه که عجیب این کینرو دوست دارم ونمیذارم خوب بشه

میفهمم ستاره... منم ازشون بیزارم.

بلاگر عزیزم هروقت برام درخواست دوستی فرستادی توی فیس..یه ندایی بده که بفهمم تویی، قربونت، موفق باشی، آرایشگری خیلی شغل باحال و خوبیه ، بخصوص اگر زن و شوهر هردو شاغل باشند اینجا درامد خوبی دارند، بعضی ها هم mobile hair dresser میشوند، دقیقا مطمئن نیستم ولی فکر کنم میروند خانه مشتری ها برای ارایشگری، اینجوری دیگه مالیات هم کم نمیشه ازشون. برای شهرهای کوچیک جواب میده چون مسافت کمه

لیلا جان خیلی چشم به فیسبوک نباشی حالا... من خیلی وقته دیگه نیومدم.اگه اوضاع اینترنتم درست بشه شاید باز برگردم..

چه باحال.. آدم هی بره خونه این و اون... هرچند من ترجیح میدم مغازه ی خودمون داشته باشیم..

سلام عزیزم چطوری؟
خب به سلامتی انگار جا افتادی توی خونه ی قشنگ جدیدت🎀
به نظر منم همسرت درست گفتن . 
جوجه چطوووره؟😍😍😍
میگم این کتاب نامه های فروغ که گفتی یهو دلم خواست بخونمش. حتما خیلی قشنگه
متن آخر پستت خیلی قشنگ بود خیلی نشست به دلم

سلام وکیل جان :)

جوجه عالیه... خدا رو شکر.
من خیلی دوستش داشتم.خیلی باهاش ارتباط برقرار کردم.خیلی عاشق تر شدم به فروغ.خیلی شگفت زده شدم از سطح اندیشه اش... 

آره به دل منم...

سلام خداروشکر که اوضاع داره خوب پیش میره
امیدوارم اتفاقای خوب بیفته براتون 😍

زنده باشی عزیزم

سلام 
خوبی؟
خوشی؟
ان شاالله که خیره براتون این جابجایی ها
خدا کنه وضعیت مملکت سر و سامون بگیره 
ولی با وضع فعلی که اغلب به فکر رفتنن
هی خدا 

راستی نفهمیدم دستم خورده رو تیک پیام خصوصی

خدا رو شکر که وضع رابطتون بهتره

سلام عزیزم ممنون.

آمین
آمین


چقدر خوشحال شدم بابت حال خوبت انشالله که همیشه خوب باشی دوست جان جوجه خان هم که دیگه مستقل شده بچلونش از طرف من با اون موهاش

ممنون عزیزم

سلاااام بلاگر جاان...
عنوان پستت،،خود پستت،،حال و هوای قشنگ پستت،،.....خلاصه میخوام بگم خوندنت کیف داد خیلیی...
چقددرر آزادو رها و بی فکرو قضاوت بیهوده درباره اوضاع وقتی آدم حرفایی ک دوس داره به کسی میزنه جلوی ساختن  کلی حال بدو لحظات بد گرفته میشه...
و این فاصله عجب درمان کننده و یادآور فراومش شده های قشنکمونه....
من تو خونه ماهواره ندارم،،و فقط واسه پخش موزیک فک کنم نیازه 😊  

سلام عزیزم... پس کی کامنتهات به آدرس وبلاگ مزین میشه دلم آب شد..

ماهواره.... از هر نظر بیخوده به نظرم.. کلا تلویزیون چیز بیخودیه.

سلام بلاگر، هلاک این استیکرای (استیکرن؟) لای پستتم.
چه خوب، بالاخره بعد از مدتها ته پستت شعر گذاشتی
قبلا همیشه میذاشتی
خیلی دوست دارم آخه😍
بلاگر همسرت زبان وارده؟ مشکل زبان نداره برای  اونجا؟

سلام عزیزم... استیکر شکلک یا چنین چیزی 😀

خیلی وقته دیگه خیلی شعر نمی‌خونم واقعا چه حیف...
وارد نیست در حال یادگرفتنه

سلام بلاگر
چند وقتیه دارم وبلاگتونو میخونم.چقدرررر خوبه اینجا
چقدر خوب مینویسی👌
براتون ارزوی موفقیت و خوشی دارم😍

سلام به تو عزیزم خیلی خوش اومدی :)


ممنون.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
سلام!
به وب من خوش آمدی.
مشخصات منو میتونی از قسمت *بلاگر شناسی* بخونی.
اگر که خاموش همراه منی خواهشا موقع پستهای رمز دار روشن نشو!
اگر وب داری و کامنت میذاری خواهشا آدرس بذار شاید لازم شد :)

دوست خوبم!
اینجا یه رسانه ی مجازیه اما یادت نره ما آدم های واقعی هستیم..
از شکستن دل همدیگه با حرفای نامناسب پرهیز کنیم.
هدف از ایجاد این وب صرفا ثبت دلنوشته های من و گهگاهی نوازش طبع لطیف شما با شعره.
تمام نیکی ها و بهترین های دنیا از آنِ شما و سرِ راهِ شما باشه.
ان شاء الله.
آرشیو مطالب
شهریور ۱۴۰۱ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۲ )
فروردين ۱۴۰۱ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۳ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۴ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۵ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۶ )
دی ۱۳۹۹ ( ۱۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۵ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۴ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۴ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
دی ۱۳۹۸ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۳ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
دی ۱۳۹۷ ( ۵ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۶ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۴ )
دی ۱۳۹۶ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
موضوعات
روزنوشت (۲۱۶)
شعر نوشت (۵)
پخت و پز نوشت (۴)
عکس (۱۰)
مناسبت نوشت (۵)
زبان در خانه (۱)
پیوندهای روزانه
اجاره مبله در تهران
گرسنه ها بخوانند :)
مامان-بابا ها بخوانند 2 :)
مامان-بابا ها بخوانند 1 :)
همه ی خانم ها بخوانند :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان