ناراضی نوشت...

سلام دوست جان ها...

این روزهای من دارن سخت و کند و در اوج نارضایتی بابت امتحانام میگذرن.

دوستم میگه مشکل تو اینه که خیلی کمال گرایی.بابا ول کن دیگه.راستش خودمم یه ذره به خودم میگم.هی میخوام توقعمو از خودم پایین تر بیارم اما باز میگم نه من پتانسیلشو دارم... اما روشم نادرسته که جواب نمیگیرم..

پایان سال نود و پنج تو اهداف امسال نوشته بودم معدل این ترمم بالای هفده بشه..

اما خوب هیچ چشمم آب نمیخوره..

امتحان دوشنبه ادبیات معاصر ایران بود.من سه فصل اولشو یه جور خونده بودم که کلماتش به قول شمس تبریزی مثل آب،مثل نان با زبونم آشنا شده بودن... تا نزدیکای آخر کتابم خوب خوندم.اما فصل آخرش دیگه یه عااالم اسامی بود.منتقدای بعد مشروطه،محققای ادبی بعد مشروطه،آثارشون و روزنامه هایی که مقالاتشون توش ب چاپ رسیده بود و این حرفا....

یکشنبه دیگه نزدیکای چهار صبح بود که به همسر که کنار من بیدار مونده بود گفتم وای دیگه رو کتاب بجای کلمه دارم آلبالو گیلاس میبینم..  اما با هر سختی بود تمومش کردم در حالی که بی میل و سرسری خوندم.

حالا شانسو ببیناااا انقدرم از اونجا سوال اومده بود... کلا از سی تا سوال بیست تاشو بی شک درست زدم اما ده تای دیگه رو ده بیست سی چهل کردم :/

 امتحان دستور نگارش انگلیسی هم سخت بود به نظرم.هیچ نظری ندارم که چطور دادم...

یه وقت میبینید شدم هجده یه وقتم میبینید افتادم...

امتحان فردامم غول مرحله است برای من.یک همین عنوان درسی رو ترم اول به زور پاس کردم،این ترمم نرفتم میان ترمشو بدم.خلاصه اوضاعش خیلی خرابه.راستش تو فکرم نرم الا سر امتحانش.. ولی هنوز تصمیم قطعی نگرفتم.شب دو تا نمونه سوالشو میزنم اگه دیدم میتونم ازش دوازده بگیرم میرم اگه دیدم اوضاع خیلی خرابه نمیرم.چون نخوندم اصلا... از طرفی دلم میسوزه برم در حد پاس شدن امتحانشو بدم کلی معدلم پایین بیاد.از طرف دیگه هم دلم هم برای شهریه ای که براش دادم میسوزه هم چون پیش نیازه برنامه ترم آیندمو بهم میریزه.باز ببینم تا فردا چه تصمیمی میگیرم...

بعد دیگه میره تا بیست و پنجم که اونو یه مقدار خوندم.البته بیشترش مونده که تو این پنج روز میخونم دیگه.

کلا یه ذره فکرای مالیخولیایی دارم.شلخته و بد تیپ شدم.خصوصا تو خونه.هر وقت میخوام با جوجه سلفی بگیرم از قیافه خودم اُغَم میگیره و پشیمون میشم.

خیلی ها رو میبینم که اصلا مثل من نیستن.

با وجود یه جوجه تو خونشون همیشه موهاشون قشنگ قشنگه.لاکشون به راهه.هیچ فرقی با قبل جوجه دار شدنشون نمیکنن.

باید دست از این خود شِت پنداری بردارم و بجاش انرژیمو بذارم رو بهتر کردن اوضاع...

الان دارم بادمجون برای میرزا قاسمی کباب میکنم.بصورت بچه بغل.

جوجه هم لا به لای پام میپیچه این پایین.سه دقیقه یه بار هم میاد بغلم.اصلا یه وضعیتی دارم.کلا خیلی زیاد میاد تو بغلم.منم محرومش نمیکنم و تا جایی که میخواد بغل میگیرمش.امیدم به این روانشناساست که میگن بچه هایی که تو سال اول خیلی بغل گرفته میشن شخصیت مستقلی پیدا میکنن و امنیتشون تامین میشه.

الان فرفر زنگ زد گفت میاد دیدنمون.. ای جانم.. برم دیگه... 

خدا حافظتون باشه...

به نظر منم توقعت از خودت بالاست
اینکه هم خانوم خونه باشی، هم همسر، هم مادر، هم دانشجو.... و بخوای وظایفت رو انجام بدی و در کنارش کلاس زبان و چیزای دیگه.......
خب همینطوریشم تو ماشالله خیلی پر کاری و باید بهت دست مریزاد گفت
ولی چون برای خودت هدف تعیین کردی و گفتی مثلا معدلت فلان شه.... خب انگار سخت گیرانه ست، اونم توو شرایط تو که داری دست تنها جوجه گوگولی رو بزرگ میکنی (منظورم اینه که مثلا خونواده ت نزدیکت نیستن که جوجه رو برات نگه دارن و تو یکم به کارات برسی)
تو همین طوریشم عالی هستی
ان شاءالله جوجه به زودی از آب و گل درمیاد، اون موقع بیشتر با اسباب بازی و کارتون و اینا سرگرم میشه و تو هم اون طوری که دلت میخواد به خودتو کارات می رسی

عزیززززم... مرسی که دلگرمم میکنی.

۲۰ دی ۰۸:۱۶ مامان دخترم
منم حرفای هدیه رو تایید میکنم
خواستم بگم دیدم تکراری میشه.

سخت نگیر جانا😜

مرسی مینا جانم.

یعنی تو هم هانا دنیا اومده بود اینجوری شده بودی؟؟ 
کی مینای قبلی شدی و تونستی از پس همه کارا بر بیای؟؟

۲۰ دی ۱۰:۲۸ اون روی سگ من نوستالژیک ...
سلام منم نظر دوستتو تایید میکنم تو انتظار زیادی از خودت داری، خوب بچه ات در سن حساسی که به مراقبت 100 درصدی نیاز داره، شوهرتم که همش سرکار، کار خونه هم هست، بعد تو چه انتظاری از خودت داری عزیزم؟ بدتر منی تو، کمال گرایی پدر ادمو درمیاره، از الان سعی کن که اعتدال گرا بشی، بین بد وبدتر بد رو انتخاب کنی، به خودت خیلی فشار نیار در این موقعیت، از خودت توقع 100 درصدی نداشته باش وقتی 100 درصد خودت در خدمت خودت نیس و در خدمت پسرت وشوهرت و خونوادت هست، 10 درصد هم وقت برا خودت نداری خوب چه کاری عذاب خودت؟ اتفاقا تو داری یه کار سنگین و خوب میکنی دراین موقعیتی که خیلی از زنها ناله میکنن از کمبود وقت نه کاری میکنن نه درسی میخونن  باوجود یه بچه 8ماهه وقت هیچی ندارن تو داری درس هم میخونی.
پس خوشحالم این روزهاتو مینویسی 4 خانم خانه دار یاد بگیرن الگو بشی براشون. وبهت یه خدا قوت میگم عزیزم تو میتونی پر توان ادامه بده:************

نوستاااال.. مرسی واقعا از حرفات... 

درسته کمی باید اعتدال گرا بشم و شرایطمو بپذیرم.

۲۰ دی ۱۱:۴۲ باران
عزیز دلم سلام
چطوری مامانی مهربون؟
من فکر میکنم توقعت از خودت بالاست چون قابلیت و تواناییش رو داری و این رو خودت میدونی. میدونی که میتونی. 

من همیشه به مادرانی که با وجود بچه کوچک کار میکنن یا درس میخونم احترام زیادی میذارم. هر کسی نمیتونه .
الهی موفق بشی و به همه خواسته های خیرت برسی عزیزدلم. 
الهی شاهد خوشبختی پسر گلت باشی و همه خستگی هات در بره... آمین
مواظب خودت و عزیز دل خاله باش :*

راستی ممنونم برای کامنتت. امیدوارم همه دوستان بخوننش. حرف حقه و گله هم نداره 

باران جونم.ممنون از محبتت‌.من خوبم شکر.


خواهش میشه زنده باشی

۲۰ دی ۱۱:۵۳ فری خانوم
منم میگم کمال گرا هستی
مگه چقدر توان داری
یه نفر هستی با کلی مسئولیت ... از خودت زیادی توقع نداشته باش که اذیت بشی ...
شکسته نفسی نکن .. من که نوشته هاتو می خونم فکر می کنم خیلی هم زرنگی و در هر موردی بهترین خودت هستی ❤

چقدر خوبه اینجا مینویسم... اینکه شما ها منو از بیرون میبینید و اینجوری ازم برداشت میکنید و من میتونم با یه دید دیگه به خودم نگاه کنم خیلی خوبه.

 ممنون عزیزم

۲۰ دی ۱۲:۰۸ بانوی عاشق
سلام عزیزم
منم قیافه م هپلی شده
تا من ی دونه دارم و کارم نمیکنم و درسم نمیخونم
دختر للغر قد بلند پارسال
شده مادر شکم شل و هپلی
خداکنه زودتر وزنم کم بشه و شکمم مث اولش سفت بشه

خدایی تو دیگه داری رسما پدر خودتو درمیاری گل من
کسی از ی مادر توقع نداره معدل هفده هجده بیاره،تو همین که روی خط فقر یمونی بسه و باعث افتخارهمه مادرایی😘

بانووووووو 😓😓 بیا ورزش کنیم شکممونو سفت کنیم.خود به خود سفت نمیشن.زایمانت طبیعی بود یا سزارین؟؟


خخخ مرسی واقعا ^_^

شما چه علاقه ای به درس خوندن داری ^_^
به نظرِ من َم از اون دسته مامایِ فعال و پر کارید ...
ایشالا تو امتحان ـآ با نمره های عالی موفق میشید ... من اطمینان دارم :***

آره دیگه... 

ممنون فدات شم

۲۱ دی ۰۹:۰۹ بانوی عاشق
من طبیعی بودم گلم
اصن دنیایی داشت سیر زایمانم

ای جان.

من عاشق اون دنیام...
هر وقت فرصت داشتی برام تعریف کن.خیلی دوس میدارم^_^

سلااام عشقم
همین الان رو صورتم یه ماسکه که دارم برات کامنت میزارم

دختر خوب کی بود که منو به زندگی امیدوار کرد و کلی بهم روحیه میداد
نبینم دیگه از خودت ناراضی باشیا
تو الانشم کلی جلویی به نظر من
واقعا میگما

 راستی از کامنتایی که برای دوستان میزاری احساس میکنم خیلی خیلی خیلی آرومتر و خانوم تر از قبل شدی
البته همه اینا رو بودیا ولی الان یه تر بهش اضافه شده

به به هلو خاااانم...

خجالت نمیکشی؟؟
آیا این درسته پیش یه مادر با این سر شلوغ میای پز ماسک گذاشتن میدی؟؟ برای من که رویا شده :/
هوووم... آخه قبلا همش حرکاتم رو به جلو بود.الان هرچی هم تلاش میکنم انگار رو تردمیلم.به جایی که میخوام نمیرسم..
ای جان.. میدونی چقدر من این جمله رو از دیگران میشنوم؟؟ چقدر آروم تر شدی،مهربون تر شدی،صبور تر شدی... همش بخاطر مامان شدنمه ^_^
زنده باشی عزیزم

سلام عزیزم جوجه خوبه؟ باور کن من هم مثل شمام من الان دخترم هفت ماهو نه روزشه پس کاملا درکت میکنم عادت بدى هم داره صبح که من بیدارمیشم اونم بیدارمیشه تا من قطره هاشو بدمو لباساشو عوض کنمو غذاشو بدم میبینم ظهرشده من هنوز صبحانم نخوردم, جلوچشمشم چیزى بخورم همش میادبغلم که منم میخوام بخاطرهمین 45کیلوشدم,یه لحظه که تنهاشم میزارم سرش به دردیوارمیخوره ,ولى به اینکه بدون شیر روپات میخوابه خوشبحالته دخترمن بجزشیرهیچ جورى نمیخوابه شده حتى یه ساعتم شیر خورده تاخوابش برده حالا به همه اینا چنگ,موکشیدن هم به کاراش اضافه کن خخخخ, راستى من اولا شیرخیلى بالا میاورد که بردم دکتر الان بهتره روزى دویاسه بار وقتى دمرمیشه کمى بالامیاره ایاطبیعیه ؟؟؟؟ببخش طولانى شد

عزیززززم... قربونت..

خوب یه هویج پوست بگیر بده دستش موقع غذا خوردنت.حالا هشت ماهش که بشه نون آزاد میشه.من الان نون سنگک یا بربری دستش میدم.. اما پسر منم موقع غذا خوردنم خیلی میاد پیشم.من بیشتر روزا فقط یه وعده غذا میخورم.بعضی روزام دو وعده.سه وعده دیگه رویاست برام:/ الهی بمیرم برات خیلی لاغر شدی که.من نمیرسم غذا بخورم چون کارای دیگه بیشتر از بچم نمیذاره.مثلا من خیلی همش در حال ظرف شستنم.یا کارای دیگه... چ فایده رو پام میخوابه نمیتونم بذارم پایین که.کاش بچت حداقل پستونک میخورد.من یه ماه اول گفته بودن ندید ممکنه سینه مادرو نگیره.اما بچه دومم حتما از همون اول پستونکیش میکنم...
چنگ و مو کشیدن جوجه منم داره.. عزیززززم... 
آره فدات طبیعیه.منم وقتی پسرم تازه شیر میخوره اگه به شکمش فشار بیاد یه مقدارشو بالا میاره.

بلاگر جان من رشته تحصیلیتو یادم رفته! 😯 نمیدونم شایدم هیچوقت نگفته بودی! 😯
توقع زیاد از خودت داشتن باعث میشه خودت و روحت آسیب ببینه،غمگین بشی و ...
سعی کن بیشتر واقع گرا باشی تا بیشتر آرامش داشته باشی 
سعی کن از الان و اکنون زندگیت لذت ببری 😄

عه گفته بودم.مترجمی زبان ^_^

اوهوووم :((
چشم چشم مرسی آرزو

۲۴ دی ۰۴:۱۷ مری مریا
واااییی عزیزم من تو کامنتای اینجا خوندم دانشجوی زبانی ، ای جان. منم تا یه ماه دیگه خدا بخواد معلم زبان میشم با اجازه🙈🙈
عه سلام و کلا همه چی یادم رفت. سلااااام مهربون. بلاگر یه نمه خستگی و نارضایتی توپستاته، توی پمپ انرژی و روحیه. حق داری بخدا. دانشجویی و کار خونه و جوجه داری و واقعا سخته. تا همینجاشم کلییییی خداقوت داره. من که همیشه بهت افتخار میکنم😍
کاش وقت بشه بیشتر به خودت برسی، چون اکثر ما خانوما وقتی از چهرمون رضایت داریم اصن دیدمون به دنیا عوض میشه، اصن لامصب دنیای ما خانما رو زیر و رو میکنه.انقدکه تاثیر گذاره.

آخی نر مری.. تو الان قشنگ تو رویای من ایستادی.امیدوارم منم یه روز شرایط تدریس برام پیش بیاد.خیلی مبارکت باشه.

ممنون عزیزم... 
چی بگم.درست میگی این به خودم رسیدنه هم ممکنه بهتر کنه حالمو اما خوب من از داخل خرابم انگار...

۲۴ دی ۱۳:۴۲ مری مریا
از ته ته ته دلم از خدا میخوام این روز رو تجربه کنی عزیزم. تو لایق بهترینایی😍😍

قربون ته ته دلت.ممنون از تو

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
سلام!
به وب من خوش آمدی.
مشخصات منو میتونی از قسمت *بلاگر شناسی* بخونی.
اگر که خاموش همراه منی خواهشا موقع پستهای رمز دار روشن نشو!
اگر وب داری و کامنت میذاری خواهشا آدرس بذار شاید لازم شد :)

دوست خوبم!
اینجا یه رسانه ی مجازیه اما یادت نره ما آدم های واقعی هستیم..
از شکستن دل همدیگه با حرفای نامناسب پرهیز کنیم.
هدف از ایجاد این وب صرفا ثبت دلنوشته های من و گهگاهی نوازش طبع لطیف شما با شعره.
تمام نیکی ها و بهترین های دنیا از آنِ شما و سرِ راهِ شما باشه.
ان شاء الله.
آرشیو مطالب
شهریور ۱۴۰۱ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۲ )
فروردين ۱۴۰۱ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۳ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۴ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۵ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۶ )
دی ۱۳۹۹ ( ۱۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۵ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۴ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۴ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
دی ۱۳۹۸ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۳ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
دی ۱۳۹۷ ( ۵ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۶ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۴ )
دی ۱۳۹۶ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
موضوعات
روزنوشت (۲۱۶)
شعر نوشت (۵)
پخت و پز نوشت (۴)
عکس (۱۰)
مناسبت نوشت (۵)
زبان در خانه (۱)
پیوندهای روزانه
اجاره مبله در تهران
گرسنه ها بخوانند :)
مامان-بابا ها بخوانند 2 :)
مامان-بابا ها بخوانند 1 :)
همه ی خانم ها بخوانند :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان