بی خواب نوشت...

چه ها سلام من دوباره اومدم.

پست قبلیمو خیلی هول هولکی نوشتم و بستم.الان باز برمیگردم همون روز.
اون روز با وجود اینکه فرداش امتحان داشتم و نخونده بودم صبحش با دوستم قرار گذاشته بودم بریم آرایشگاه.عصرشم خودش گفته بود میاد پیشم چون دلش برای جوجه تنگ شده.دیگه خلاصه من که از آرایشگاه برگشتم فورا یه مایه ماکارونی آماده کردم و آبکش کردن و دم گذاشتن خود ماکارونی رو به همسر سپردم و مشغول خوابوندن جوجه شدم.دوستمم ساعت چهار اومد.وای چقدر از هر دری حرف زدیم.چقدر خوشم میاد واقعا قلبا جوجمو دوست دارن.خدا کنه خودشونم که بچه دار شدن باز همینقدر پسرمو دوست بدارن ^_^ 
بعد رفتنش هم که خیلی طولی نکشید که فرفر اومد.واقعا در حد نیم ساعت.موقع رفتن میخواستم بگیرم بزنمش دیگه.بابا دلم تنگ شده.صد بار میگم برای شام اینا بیا.اینجوری دوست ندارم...
دیگه تا ساعت ده هم که ببرم جوجه رو بخوابونم با آبجیم چت میکردم.قراره برای عید جوجه لباس بفرسته و یه مقدارم لباس تابستونی... 
جوجه نهایتا ساعت یازده و نیم خوابید و من تا دوازده گوشی به دست تو اتاق مونده بودم اما بعدش همسر اومد دنبالم گفت میوه پوست گرفتم بیا بخوریم.اونجا بود که میخواستم یه صلوات محمدی بفرستم... آخه تو خونمون همیشه منم که میوه پوست میگیرم و آماده میارم.همسر این وظیفه ی خطیر رو تو مهمونی ها به عهده میگیره... ^_^ دیگه میوه زدیم و یه ذره گپ.اما من هیچ سرحال نبودم.یه کم تو خودم بودم.خوابم میومد اما بی خواب بودم.همسر دوست داره شبا که جوجه میخوابه به جبران این هشت ماه سخت که جوجه منو ازش جدا کرده بود برم شبا بشینم ور دلش.حتی اگه باهام حرف نزنه و مثلا سرش تو گوشی باشه.اما من باشم... دیگه این شبایی که جوجه شیر شب نمیخوره منم کنار همسر میشینم.خوراکی موراکی میخوریم.اینستا میچرخیم.اما خوب اون شب حال نداشتم.بیخودی موندم.دفتر رنگ کردنیمو آوردم و یه طرحو رنگ زدم تا ساعت سه و نیم شب :/
بعدم دیگه اومدیم بریم بخوابیم که همسر گرسنه بود و همونجور سرپا تو آشپزخونه دوتایی ماکارونی ظهر رو خوردیم.وقتی هم رفتیم تو اتاق جوجه بدخواب شده بود.مینشست گریه میکرد همش.اینجوری تا پنج صبح بیدار موندم.و دیگه پنج و نیم بهش شیر دادم باز خوابید.عوضش تا دوازده و نیم ظهر خوابیدیم.و آخر سر جوجه بود که از سر و کولمون بالا رفت دست تو گوش و دماغمون کرد و مجبوری بیدار شدیم.
یه کم عصبی شده بودم.همش میگفتم این چه مدلشه که پنج صبح بخوابیم این وقت روز بیدار شیم؟ و اونجا به خودم نهیب زدم دیگه آخرین بارت باشه اینجوری شب زنده داری میکنی...
امتحان چهارشنبه رو هم پیچوندم.باز اگه دو ظهر بود میرفتم اما تحفه هشت صبح بود :/ خدایا کمکم کن جبران کنم.
برای نهار همسر میرزا قاسمی درست کرد و واقعا به به.بچه پر رو انگار شمالیه ^_^ خیلی خوب درست میکنه.کلا من عاشق آشپزی کردناشم.خیلی غذایی که درست میکنه بهم میچسبه.
خدا کنه اونم خوابشو درست کنه بلکه حالا که رستوران نمیره بتونه یه باری از رو دوش من برداره... گناه دارم به خدا.بعضی اوقات که خیلی عادی مثلا میپرسه چای داریم؟ لیوان چایم تمیزه؟ یا فلان لباسم شسته شده است وحشی میشم یه لحظه.بخدا من یه نفرم! خیلی بدم میاد اگه کوچکترین انتظار اضافی ازم داشته باشه.بنظرم یه لحظه حتی حجم کارای من و خستگی من براش قابل درک نیست.... :(
دیگه عصر رو تنها بودم با جوجه.از ساعت هفت تا نه یکسره بغلم بود و نق میزد.حریره بادام و سوپ و پوره موز بهش دادم که البته به هرکدوم یه نوک زد.خیلی عالی غذا میخورداااا یه هفته است خیلی ادا درمیاره.
زرده تخم مرغم پختم نخورد.در حد سه قاشق خورد.دیگه از ساعت نه که بردمش برای خواب بالاخره یازده ازم جدا شد و خواب شبش شروع شد.
منم بدو بدو رفتم یه ذره موهامو اتو کشیدم.گل گاو زبون دم کردم.لبو پختم..آب پرتقال گرفتم و تو سینی با شیرینی چیدم.جهت شب نشینی با همسر شکمو ^_^ 
اما خوب ایشون لطف کردند ساعت یک و نیم شب تشریف آوردن :/  دیگه منم قاطی کرده بودم رفتم خوابیدم... و چه شب بدی بود... جوجه از سه شب تا پنج و نیم که شیرش بدم روزگارمو سیاه کرد...
امروزم عصر یه توک پا بیرون رفتم،یه سر کوچولو نیم ساعته به آبجیم زدم و برگشتم خونه...
جوجه از ساعت ده بهونه ی خواب گرفته و نق زده تازه الان که یک شبه خوابیده....  خدایا خدایا خدایا قسمت میدم یه کاری کن امشب بتونم بخوابم یه دل سیر...
که جوجم نصفه شب گریه نکنه...
من دیگه بیهوش میشم.شبتون خوش
جیگرم شرحه شرحه شد که 😕😕

بلاگر جانم خودت ک ماشاالله استادی ولی خواهشا عادت نده خودت و شوهرتو ک تا صبح بیدار باشید 
والا....چه کاریه....
تو هر وقت ک بچه ت میخوابه باید بخوابی...یا نهایتا به کارهات برسی
ک هم اعصاب بچه داری رو داشته باشی هم خونه داری هم همسرداری و کلا ریتم زندگیت بهم نریزه...
میتونی نیم ساعت یا یکساعت پیش یار بشینی نه دیگه اینقدر.

بعدم خودت تقسیم وظایف کن توی خونه.منکه شوهرم اهل این حرفا نیست ولی شوهر تو ک گاهی توی کارای خونه و پختن غذا مذا کمکت میکنه وقتاییکه خونه س یه کارایی رو بزار ب عهده ش...
دیدی ک ماشاالله به مردا هی باید بگی نباید منتظر بمونی ک خودشون انجام بدن.
اینطوری دیگه با فرمونهاش فوران نمیکنی...
اینروزا دائمی نیست...
جوجه ک بزرگتر بشه تو هم کم کم استقلالتو بدست میاری...
مگر اینکه یه جوجه ی دیگه جایگزین روزای الان این جوجه بشه
😆😆😆😆

و اما اینکه تو خیلی خوش شانسی دختر...توی اینروزا ک دوست گیر نمیاد تو حضوری و زنده با دوستات در ارتباطی و لذت میبری
قدر بدون ک دیگه دوست پیدا نمیشه.
یه عالمه انرژی مثبت و صبر و توان مضاعف واست میفرستم.
بگیر ک اومد😁
😄😆😉😇😍😛😜😗😘😚😙🙋🙌🙅🙆💃👄👍💞💖

خدا نکنه..

درست میگی کاملا...
مرسی مینا جون.

سلااااام عه دوتا مینا هست که 
من همون مینام که دخترم هفت ماهشه, میگم راستى شما مثل قبل بچه داشتن خونه ات مرتبه یا مثل من اگه کسى سرزده بیاد واویلاس

آره دو تاست. میشه از این به بعد کنار اسمت یه ستاره ای نقطه ای چیزی بذاری تشخیصت بدم؟؟

خخخ ما سر زده و غیر سر زده نداریم.در هر دو صورت هر کی بیاد باید یه قسمتی رو برای نشستن خودش مرتب کنه ^_^

۲۲ دی ۲۳:۱۴ soheila joon
ای جان 
اینارو ک میخونم واقعا ب این نتیجه میرسم که حق مادراس بهشت زیرپاشون 
من یه شب نخوابم چن روز طول میکشه لود شم چه برسه به این مدل خوابیدن 
رسما میمیرم 
خدا توان و صبرشو بهت بده الهی

خدا بهت یه بچه ی خوش خواب بده سهیلا...

۲۳ دی ۰۰:۵۳ مهتاب
سلااااااام بلاگر جووووون عهههههه چقدر دلم تنگ شده بود از وقتی رفتی اینستا کمتر میومدم اینجا سر میزدم چون دیر به دیر آپ میشدی یهوو امدم کلی پست خوندم 

سلام مهتاب عزیزم.

قربون دل شما برم من.

چه میکنه این گل پسر با مادرش

وای بلاگر رو پا خیلی بده
گل پسر منم همین مدلی بود
رو پا عادتش داده بودم
وااااای اگه بدونی تا چند سالگی رو پام بود 
آخرین شبی که داشتم بدون پا میخوابوندمش نمیدونی چه زاری میزد
چه تو رو خدا تو رو خدایی میگفت نیم وجبی
جیگرم له له میشد بخدا

به نظرم تا به حرف نیومده این عادتشو بگیر
بعدا که به حرف بیاد با حرفاش میسوزی😣😣😣

^_^


وای دریاااا... من میخوام این عادتم از سرش بندازم.ولی خوب تحمل گریه هاش اعصاب پولادین میخواد.حالا اول خواب شبش درست بشه....


۲۳ دی ۱۰:۰۹ سارینا2
سلام
سخت ترین بخش بچه داری به نظرم همین شب بیداریهاست

ولی خوب بعد از اینکه از شیر کامل بگیریش و البته کمی هم بزرگتر بشه یکهو می بینی راحت تا صبح می خوابه و از این نظر زندگیت عادی میشه

فعلا هر وقت که می خوابه اگر کار خیلی خاص و واجبی نداشتی شما هم بخواب زیادم به اینکه روزه یا شبه دقت نکن
 بعدا خودت درستش می کنی

من که بچم وقتی می خوابید یه نیم ساعت طول می کشید تصمیم بگیرم چی کار کنم برم نماز بخونم درسامو بخونم زنگ بزنم به مادرم یا اینکه برم بخوابم خلاصه هنوز تصمیم نگرفته بودم که می دیدم بچه بیدار شده و کاخ رویاهام خراب شده خخخخخ

واقعا همینطوره...


آره دیگه امیدوارم از دو سالگیش خوب بشه.

من اصلا عادت به خواب روز ندارم آخه.تازه جوجه در روز دو بار میخوابه.اونم رو پام و در جریانی که؟؟ نمیتونم زمین بذارمش.بخاطر همین بخوامم نمیتونم بخوابم.میمونه شب فقط.

خخخ وایی خیلی باحال بود.

۲۳ دی ۱۵:۵۴ ***مینا ***
 ولى خوشبحالت دوستات خوبن من باتوجه به اینکه بادوستام قدمت رفاقتمون زیاده ولى براهرباراومدنشون من باید سنگ تمام بزارم ازهمه لحاظ, ازیه هفته قبل تدارک ببینم وبابچه کوچیک واقعا برام سخته والان ارتباطم باهاشون کم شده واین تو روحیه ام تاثیربدى گذاشته 

خوب عزیزم شاید خودت سخت میگیری هان؟؟ من خودم کلا آدم سخت گیری نیستم.

بنظرم اونایی که شرایط منو تحربه کردن خوب درک میکنن.اونایی که نکردن یه روزی درک میکنن.اصلا برام مهم نیست کسی بگه فلانی شلخته است ^_^
من انقدر دوستام چیتان پیتان و خوشگل و خوش پوش و اهل آرایش پیرایشن با خودم فکر میکنم هرکی جای من بود عمرا بچشو نمیزد زیر بغل اونقدر ساده و بی آرایش پاشه بره خونشون یا دعوتشون کنه...

۲۳ دی ۱۸:۳۷ ***مینا ***
همش میترسم بگن خونه اش بهم ریختس واینکه متاسفانه همه دوستام مجردهستن وادم مجردهم کل وقتش به خودش اختصاص داره هریه دقیقه یه رنگ لاک یه ارایش نه مثل من لاک روناخنم تمام پریدن بتونم برابیرون یه ضدافتاب یه مداد بزنم خخخخ بعضى وقتامیگم نکنه کچل بشم ازبس ریزش موهام زیادشده درمیان اونا اعتمادبه نفسم صفره

چی بگم.به هر حال اگه دوستات صمیمی ان درکت میکنن.خلاصه میخوام بگم خودتو آزار نده.منم ریزش موهام وحشتناک بود.کوتاه که کردم چون دیگه نمیبندم و کلیپس نمیزنم و برای شونه شدن خیلی با برس درگیر نمیشم خیلی خیلی خیلی بهتر شده...

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
سلام!
به وب من خوش آمدی.
مشخصات منو میتونی از قسمت *بلاگر شناسی* بخونی.
اگر که خاموش همراه منی خواهشا موقع پستهای رمز دار روشن نشو!
اگر وب داری و کامنت میذاری خواهشا آدرس بذار شاید لازم شد :)

دوست خوبم!
اینجا یه رسانه ی مجازیه اما یادت نره ما آدم های واقعی هستیم..
از شکستن دل همدیگه با حرفای نامناسب پرهیز کنیم.
هدف از ایجاد این وب صرفا ثبت دلنوشته های من و گهگاهی نوازش طبع لطیف شما با شعره.
تمام نیکی ها و بهترین های دنیا از آنِ شما و سرِ راهِ شما باشه.
ان شاء الله.
آرشیو مطالب
شهریور ۱۴۰۱ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۲ )
فروردين ۱۴۰۱ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۳ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۴ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۵ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۶ )
دی ۱۳۹۹ ( ۱۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۵ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۴ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۴ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
دی ۱۳۹۸ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۳ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
دی ۱۳۹۷ ( ۵ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۶ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۴ )
دی ۱۳۹۶ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
موضوعات
روزنوشت (۲۱۶)
شعر نوشت (۵)
پخت و پز نوشت (۴)
عکس (۱۰)
مناسبت نوشت (۵)
زبان در خانه (۱)
پیوندهای روزانه
اجاره مبله در تهران
گرسنه ها بخوانند :)
مامان-بابا ها بخوانند 2 :)
مامان-بابا ها بخوانند 1 :)
همه ی خانم ها بخوانند :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان