سبزه نوشت...

سلام دوست جان ها...


احتمالا از اینستا حال نزار من و مصیبتی که سرم نازل شده رو میدونید... 

یعنی گل بودم به سبزه هم آراسته شدم رفتم پی کارم :|


تو پست های قبلی چند بار نوشته بودم پاشنه ی پام درد میکنه و این حرف ها اما خوب همش با خودم میگفتم طبیعیه دیگه.تو بارداری چیا که تجربه نمیشه.کمر درد و بی خوابی و نفس تنگی و گرفتگی عضله و تکرر ادرار و مرض جوع و درد و سوزش معده و هزاران جوایز نقدی دیگر .... حالا پا دردم روش :/ اما نمیدونستم دیگه این تو بمیری از اون تو بمیری ها نیست :(


شنبه بعد برگشتن همسر و خواب و استراحتش کتونی به پا کردم و آماده برای پیاده روی تجویز شده برای نزدیکی زایمان و در کنارش انجام کارهای عقب افتاده.

دیگه اول رفتیم تمام لوازم پزشکیا که ببینیم بخور سرد چی تو بازاره و خوب هیچ کدوم اونایی که دوستان تو اینستا داشتن و راضی بودن نبود.

بعد از اونجایی که یه ساله منتظریم یه پولی بیاد تو حسابمون و تصمیم داشتیم یخچال بخریم و انگار قراره به زودی زود واقعا بیاد , همسر گفت بریم باز یخچال ببینیم؟؟؟

 یعنی فکرشو کنید ما بین دو تا مغازه که تو یکیش من یه Beko پسندیدم و تو یکی دیگه اش همسر یه سامسونگ شهید شدیم رسما انقدر که رفتیم اومدیم و با فروشنده ها حرف زدیم...

آخرم من گفتم بِکو رو بگیریم و تمام و کشون کشون بردمش سمت ایستگاهی که میرفت خیابون سیسمونی...

خوب تاکسی که تا اونجا نمیرفت و ما سر یه چهار راهی باید پیاده میشدیم و کلی راه میرفتیم تا اونجا. و رفتیم...

قرار بود تخت پارک از تهران بیاره و آورده بود... یه دونش که هم بی ریخت بود هم شل و ول... 650 بود.

اون یکی محکم و خوب بود ولی اولا که مشکی بود دوما که یه کریر روش داشت... خوب من گفتم چ کاریه که پول اضاقی برا چیزی بدیم که استفاده نمیکنم. و نخریدیم...

دیگه خسته و کوفته از کلی سرپا بودن و راه رفتن باز کلی راه رفتیم که بتونیم یه تاکسی بگیریم...

ولی خوب سرخوش و دلخوش بودیم یاد پاهامون نبودیم :)

دیگه همسر گفت تو مرغی که پختی رو بذار برا فردا الان بیا ببرمت رستوران...

منم گفتم باجــــــــــــــــه ^_^

از تاکسی که پیاده شدیم کلی باز راه رفتیم تا به ایستگاه بعدی برسیم و خلاصه رفتیم و شام خوردیم و ترکیدیم :)

بعد من کشف کردم یه در پنهان داره که به دشوری میخوره و اینهمه مدت از نظر من دور مونده بود....

از اونجا که اومدیم بیرون من گفتم بیا تا خونه پیاده بریم...

آقا خدا رحم کرد شوهرم گفت بلاگر رحم کن بخدا زانوم درد میکنه.... طفلی من چند روزه گاهی مفصل زانوش ورم میکنه میخوابه...

گفتم باشه و اینگونه شد که باز تاکسی گرفتیم و برگشتیم...

همه چی شاد و شنگول بود تا یه ساعت بعدش که من دراز کشیده بودم تو رخت خواب و گفتم وای پام انگار خیلی درد میکنه هاااا... و تو خونه همش میلنگیدم... اما گفتم طبق معموله دیگه فردا خوب میشم...

اما دریغ و درد که اون فرداهه نیومد که نیومد...

یکشنبه صبح که پنج و نیم بود و همسر میخواست بره شرکت بیدار شدم و همینکه پامو زمین گذاشتم فریادم هوا رفت فهمیدم این دیگه دردی نیست که فردا خوب بشه...

سرتونو درد نیارم من تا ظهر که همسر برگرده فقط دو بار رفتم دشوری و هر دوبار زدم زیر گریه انقدر که اوضاعم داغون بود...

به آبجی هامم گفتم چ بلایی سرم اومده و خدایی بود که آبجی دخترش بعد از ظهری بود پسرشو گذاشت خونه و اومد یه سر ب من بزنه.

ظرفای آشپزی دیروزمو شست.رو گازمو دستمال کشید و برام سالاد الویه آورده بود و عصایی که شوهرش وقتی پاش شکسته بود استفاده میکرد.البته به اصرار من آورد ولی اصلا اندازم نیست.برای قد بلند هاست :((

دستش درد نکنه خلاصه نجاتم داد چون من از سالاده برای شامم هم گذاشتم...

همسر که برگشت و دید من انقدر داغونم بیدار موند تا چهار و بعدم رفت نوبت دکتر گرفت...

نه شب رفتیم ارتوپد و رسما هیچی به هیچی... گفت خار پاشنه است و الان بخاطر حاملگیت بهتره ریسک کورتون نکنی.بجاش یه هیدروکورتیزون نوشت و چهارتا دونه مسکن... همین :| گفت هیچ درمانی نیست که قطعی باشه و هر کاری هم برای باقی مرضا میشه پنجاه پنجاهه...


این شد که من برگشتم خونه و به دکتر میم پیام دادم که قرار بود یه درمان بهم بگه که سنتی طوره و گفت و یه کم وسیله لازم بود که من نداشتم...


دوشنبه که دیروز باشه دیگه تصمیم قطعیمو برای بیمارستان و مامای همراه گرفته بودم... خوب مامایی که کلاس میرفتم پیشش گفت سرم خیلی شلوغه و قبول نکرد همراه باشه.بیمارستانی هم که پیشنهاد میداد خوب بود اما تخت هیچ شرایطی همراه حتی خانم نمیذارن بیاد بخش زایمان مگر تو وقت ملاقات و منم که نمیخواستم اونقدر تنها باشم...


خلاصه که لازم بود دیروز برم پیش مامای جدید.غروب پام آروم تر شده بود.به فرفر گفتم بیکاره یا نه که اونم دستش درد نکنه با سر اومد دنبالم...

اول یه جفت کفه ی ژله ای طبی برای این خار پا گرفتم.دیگه از همونجا برای بعد زایمانم هم گن گرفتم...

بعدم رفتیم پیش ماماهه...

میگفتم پام درد میکنه نمیتونم ورزشای سرپایی رو انجام بدم میخندید میگفت خوب میشه :|

هزار تا ورزشی که بلد بودم رو دوباره بهم گفت و یه چیزایی هم گفت از عطاری بخرم که باید بشینم توش هر روز و ماساژها و مناطق طب فشاری رو مجدد گفت که من بلد بودم و گفت از امروز به نظر من هیچ کاری تو خونه نداری به جز همینا که من بهت گفتم :|

جوجه هم برای اولین بار بصورت بسیااااار شدید برای فرفر دلبری کرد... زیر دستش میزد میزد میزد.... یعنی فرفر غشیده بود... هم خنده اش گرفته بود هم تعجب کرده بود .. میگفت مگه میشه انقدر محکم؟؟؟ انقدر تند تند؟ عزیزززم :)

دیگه برگشتیم سمت ماشین که تو راه از عطاری اون چیز میزا رو خریدم و نوبت سونویی که گرفته بودم رو کنسل کردم چون ماما گفت زوده و بذار برا هفته 38.

بعدم رفتیم سمت ماشین...

مامور پارکینگ بهم میگفت رفتنی انقدر نمیلنگیدی رفتی چه بلایی سر خودت آوردی :|

دیگه گاز دادیم سمت خونه که بین راه یه پارچه فروشی بود ازش یه پارچه برای رو تشکی و رو بالشی جوجه خریدیم.

آبجی هم دیگه قول داده تا قبل به دنیا اومدن جوجه ترتیب تشک و بالششو بده . ماشالا خونسرده :)

دیگه دوباره از دیشب درد پا کشیدم از نوع شدیدش تا همین حالا....

درمان سنتی رو از دیشب شروع کردم و دعا میکنم تا قبل زایمان سرپا شم...

از صبح فقط کشون کشون و لی لی کنان و ناله کنان دو سه بار تا دشوری رفتم و یه بار آشپزخونه برای صبحانه...  کم کم داره گرسنم میشه... نهار ندارم... نمیدونم چ کار کنم اصن... خدا کنه زودی ساعت دو و نیم شه و همسر برسه :((



شماهام مواظب خودتون باشید... اگه سالم و سلامتید کیف کنید... اگه دردی نمیکشید شکر کنید... یعنی من اینجا نشستم با تمام ذوقی که دارم بخاطر سفارشهایی که اینترنتی دادم به دیجی کالا و نی نی کالا,همش خدا خدا میکنم امروز نرسه قبل برگشتن همسر وگرنه اصلا نمیدونم چجوری باید تحویل بگیرم :((


روز خوش :)

سلام بلاگرجان. امیدوارم پیامم روکه میخونی دردپات آروم شده باشه.عکس پاتو توی اینستادیدم دلم سوخت که این هفته های آخراین دردهم اضافه شد. 
بابت مامای همراه واقعاکارخوبی کردی. من رو. زایمانم هیچ کس همراهم نبوددردم هم شدیدبودماماهای دیگه هم توجهی نمیکردن واقعاسخت گذشت. امیدوارم این هفته های باقیمونده به خیروخوشی سپری شه. 
قراربودعکس چیزای تودلی روبزاری اینستا. من همچنان منتظرم:)

سلام خانمی..


آره تنهایی سخته.
آمین ممنون.

همچنان قراره... 

ای جان عزیزم اره میدونم خار پاشنه گرفتی سخته الان که میگی احساس میکنم پامو بذارم زمین دردم میاد نمیتونم راه برم😊😊😜خدایا چیییی میشد یه بلاگر میشد واحد بغلی ماااااا الان خب نیرفتم کمکش 😍
همچنان دعا میکنم عزیزم خوب میشی زودتر مغلوبش نشو😘

عزیزم.. خدا نکنه هیچوقت تجربه اش کنی.حتی فکرشم نکن😭

ای جان مرسی مهربون...

قربون تو😍

سلام مامان بلاگر
من هم خارپاشنه دارم و دیروز رفتم‌پیش ارتوپد و ی عالمه مسکن داد ، من احساس میکنم مسکن و این چیزا فقط لاپوشونیه ، الان خیلی عصبانیم که رفتم دکتر ولی هیچ اتفاق مثبتی رخ نداد 

سلام عزیزم.. 

وااای پس همدردیم که...
من مسکنا رو استفاده نمیکنم خوب برا چیمه.بقول تو فقط لاپوشونیه.
اما یه آقوی دکتری یه نسخه پیچیده دارم اونو انجام میدم.اگه دوس داری به تو هم بگم هان؟؟ به هر حال امتحانش مجانیه وقتی راه دیگه ای نیس

بلاگر جانم امیدوارم ک روش سنتی جواب بده و پات خوب بشه زودتر

تموم خریدای تو دلبم مبارک باشه عزیزم
ان شاالله ک با دل خوش استفاده کنی ازشون

چه عجب بالاخره ابجی خانوم یه تکونی خورد خخخخ
والا...


آمین گلم.


سلامت باشی...

دیوونه.دیگه اونقدرا هم نامرد نیس... بیخیاله یه کم.امروز هم نهار آورد

سلام عزیزدلم
الهی بمیرم که اینقدر درد میکشی. 
ای کاش کنارت بودم و برات نهار میپختم

بلاگر جونم درمان خار پاشنه ی پا فقط جراحیه. مسکن فقط دردش رو ساکت میکنه 
سعی کن زیاد راخ نری. کار خوبی کردی کفه ی طبی برای کفشت خریدی
مواظب خودت باش عزیز مهربونم 
:*

سلام باران جانی...

خدا نکنه دختررررر...
فدات شم خیلی ممنونم انقدر با محبتی...

دکتر گفت جراحی هم پنجاه پنحاهه.. حالا من دارم سنتی درمانش میکتم ببینم چ میشه.. خدا کنه موقتا حداقل دردش ساکت بشه تا بچمو یه کم بزرگش کنم.طفلی من تا میخواد بیاد مامانش تیمور لنگ شده.

ممنون شیرینم...

سلام بِلا جان
خدا سلامتی بده، انشالا که در پات برای همیشه بره پی کارش.
مامان من خارپاشنه داره، مسکن هم که فقط تسکین درده و درمان کننده نیس. تنها چیزی که باعث شد دیگه درد نداشته باشه پوشیدن دمپایی طبی مخصوص خار پاشنه تو خونه به طور مداوم و کفش طبی بازم مخصوص بیرون از خونه. ولی دیگه درد نداره مسکنم نمیخواد حتی.
دعا میکنم روزهای پیش روت با سلامتی و شادی همراه باشه.

سلام گلم.

ممنونم گلم آمین.
چ خوب... منم کفی مخصوص خریدم.نمیدونستم کفش و دمپایی مخصوص داره.
فدای تو بشم

سلام عزیزممم
وای عکسو که دیدم خیلی ناراحت شدم. واقعا درد میکشی ؛(
دعا میکنم این درد به کلللل بره و اروم بشه پات.
اخی عزیزم سیسمونی جوجه رو بگوووو ^_^ الهییی. از خرید وسایلش که میگی ذوق میکنم. کلا عاشق نی نی ام ^_^
افرین به فرفر بامعرفتتت

سلام عزیز...

قربونت بشم.. اره :(
آمین آمین
ای جووونم...
بله بله ^_^

سلام عزیزم
حالت چطوره؟
پات بهتره یا هنوز درد شدید؟ :((
من خودم این مشکلو دارم و این یک ماه چون خیلی بیرون رفتم و کوهنوردی و .... داره خیلی اذیت میکنه مثلا امروز دردش خیلی زیاد بود... برای من فقط پاشنه ی پای راستم هست..
سعی کن کلا خیلی روی پا واینسی تاان شاالله زایمان کنی و خیالت راحت شه...
اینکه گفتی اون بیمارستان همراه نمیذاره بیاد یعنی چی؟
یعنی شب نمیتونی همراه داشته باشی؟ آخه اینجوری ک نمیشه :/

سلام عزیزم...

با اینهمه استراحت بهتره.هنوز پاشنه رو زمین نمیاد ولی از دو روز پیش که پامو پایین آویزونم میکردم از دردش میمردم بهتره.
ای وای نازنینم جدی بگیرش... 
آره تلاشم همینه..
آهان چرا شب رو که دیگه زحمت میکشن...  مثلا از لحظه ای که پرونده ثبت میشه آدمو میبرن داخل برای درد دیگه هیچ کسو نمیبینی.خوب دیدی بعضیا شونصد ساعت درد میکشن.از اون طرفم برای طبیعی ها بعد زایمان تا واجب نباشه یا شب نباشه یا وقت ملاقات نباشه نمیذارن کسی بیاد.من میخوام موقع درد جز ماما همراهم شوهرمم باشه.یا بعدش فورا بذارن ببینمش...

دوباره سلام
این خار پاشنه چی بود دیگه این وسط

خوب من سر بچه اولم توی ماه 9 هر دو تا پام پر از دونه های قرمز شده بود و آنچنان خارشی داشت که اصلا نمیدونستم چه نوع خاکی بردارم بریزم توی سرم
دو هفته ای با این اوضاع بسیار عذاب آور طی کردم یعنی روزی چند بار میرفتم حمام دوش آب سرد میگرفتم بلکه دونه ها کمتر بخارن 

بعدش سر نوبتم رفتم دکتر که گفت حساسیت به هورمونای بارداری هست و داروی ضد حساسیت داد

خلاصه که دردای عجیب غریب توی بارداری همسایه دیوار به دیوار آدم هستن

بلاگر قبول دارم که آرامش توی بارداری خیلی مهم هست و باعث میشه بچه آرومتری به دنیا بیاد
منظورم این نبود کارهایی که الان روی بچه اثر داره رو انجام نده منظورم این بود که حرص اینکه حالا وقتی قدرت فهم پیدا کرد بچه خواهرم فلان رفتارو نشون میده اینم یاد میگیره رو فعلا نکن چون شما برای اون موقع که الان نمیتونی کاری بکنی 

خوب این چیزی نیست که الان حرصشو بخوری

ووی بلاگر راست میگی خیلی خونسرد بودم البته میدونی خیلی از نظر کاری سرم شلوغ بود از طرفی شهر خودم خیلی بزرگتره و وسایل بهتری اونجا میشد بخرم برای همین یه خرده صبر کرده بودم ولی بازم خیلی بیش از حد صبر کرده بودم

راستی بلاگر در رابطه با یخچال که گفتی
برادرم یخچال ساید بکو گرفته از کیفیت یخچاله راضیه (البته حدود یک ساله گرفته) ولی یه بار اسباب کشی داشتن می گفت جابجایی این یخچاله وحشتناک سخت بوده
می گفت 700 کیلو وزن بدنه اش بوده 

الان میگه این خونم رو که بخوام بفروشم با یخچال میفروشم بره 
دیگه این یخچاله رو جابجا نمی کنم

و تقریبا از کسایی که ساید دارن من پرسیدم همشون حتی اونی که یه زن و شوهر هستن هم میگن زیاد خوب نیست
میگن فضایی که در اختیار قرار میده یه خرده بیشتر از یخچال معمولیه و همشون میگن برگردن به گذشته دوقلو میگیرن

اینم نتیجه تحقیقات میدانی من

همسر من که هنوز هم احساس می کنه زوده برای یخچال گرفتن ولی به هرحال من تحقیقاتمو دارم انجام میدم خخخخخخخخخخخخ
فعلا به دو قلوی سامسونگ رسیدم بی خیال قیافه کاراییش مهمتره

خیلی مراقب خودت باش که با این درد پا یه موقع نیفتی زمین

راستی تبریک میگم قسمت خطرناک بارداریت گذشت

داروها رو با دکتر زنان حتما چک کن و بعدا بخور
البته این نظر شخصی من وسواسیه خخخخخخ

با آرزوی آرامش و سلامتی برای خودت و نی نی و همینطور همسر محترم

سلام عزیزم...

خروس بی محل بود دیگه :\
به قول یکی از بچه های اینستا،آدم تو بارداری فقط شاخ در نمیاره..
خوب ساری عزیزم حرف من این بود که بچه برای تربیت احتیاج نیس تا به سنی برسه که بفهمه ،همه چیز از اول تو ناخوداگاهش ثبت میشه.حرص نمیخورم باشه اما فکرشو میکنم دیگه...  فکرش که میاد نوشتنشم میاد ^_^
عه وا تو هنوز در حال تحقیقی؟؟ 
اوهوم منم قبول دارم جابجاییش ساده نیست.اما مثلا سی و سه فوتش فضاش عالیه.کلا تنها مشکلی که میتونم بهش فکر کنم همون جابجاییه..
دو قلو اصلا ب دلم نمیشینه.. یعنی هنوز میبینم یاد یخچال سردخونه میفتم خخخ خدا تو رو نکشه.حالا صرف نظر از قیافش واقعا فضاش حیف میشه تو خونه من. من نه از اونام که برا شش ماه سبزی بذارم فریزر مثلا .نه گوشت و مرغمو طولانی فریز میکنم.همش سعی میکنم تازه ترین حالتشو استفاده کنم.
حالا البته باید ببینم با حوجه روالم چقدر عوض میشه.
آخ پریشب من و همسر در حالی که کمکم میکرد برم دشوری نزدیک بود با هم پخش زمین شیم... 
داروهایی که ارتوپد داد رو میگی؟؟ اصلا نخوردم و نمیخورمشون :دی 
ماما هم دارو ننوشته.برای تسهیل و زود شدن زایمانم مثلا گفته روغن هسته انگور یا مویز با هسته بخورم،تو یه سری دونه های عطاری که جوشوندم هر روز بشینم.. این چیزا

ممنون فدای تو... سلامت باشی

سلااام مامان بلاگر، خوبی؟ الان بهتری؟؟ ای جونم به تو دلی که برا فرفر دلبری میکنه😍😍هووووم خارپاشنه😣میتونم تصور کنم چه شرایط مزخرف و گندیه😬، بگو آخه خار پاشنه رحم میکردی مامان بلاگر پا به ماهه. الار چه وقت دراومدن بود؟😒
یخچالم پیشاپیش مباااارک❤️

سلام گلم ممنون از احوال پرسیت. خدا رو شکر بهترم. خیلی دارم با پام مدارا میکتم که خوب شه.درد داره اما نه مث دو سه روز پیش..

خخخ همینو بگو... باز حتما توش مصلحتی بوده برای تو خونه موندن من.. وگرنه فکر کنم تا روز آخر من هر روز باید میرفتم بازار 😂😂😂
مرسی گلم تا ببینیم اصلا پولش جور میشه یا نه...

سلام

یادم رفت سوالتو جواب بدم

هزینه خون بند ناف و البته آزمایشهاش فکر می کنم حدود دو و نیم میلیون شد


راستی شما بنویس هرچه دل تنگت میخواهد من فکر کردم همزمان داری حرصم میخوری


همون داروهای ارتوپدی رو منظورم بود


یک ماه دیگه این موقع پسرت بغلت هست و تو میای پست میذاری "بی خوابی نوشت"

به روی ماهت :*

خیلی کار خوبیه خیلی... می ارزه آدم براش هزینه کنه.. ولی هنوز پول دستم نیومده که...

فکرمو مشغول میکنه اما حرص سعی میکنم نخورم.

آهان..

وویی آقا ایشالا پسرم با ادب باشه نه شب بخوابه یازده ظهر بیدار شه خخخ
منم بیام پست بذارم روزهای شیرین نوشت... من برم ب همین خیال باشم خخخ

بلاگر ایشالا زودی خوب بشی
خار پاشنه چیه؟ همون میخچه میشه یا اون یه چیز دیگه اس؟!

عزیزم ممنون.

نه گلم کاش میخچه بود :/

۳۰ فروردين ۱۸:۱۴ ستاره عبدالمیری
سلام 
بلاگر جان جویای احوالت هستم اما در اینستا بیشتر 
وای می فهممت سنگینی و سختی روزهای اخر و گرمای هوا واین معظل جدید خار پاشنه 
دردش طاقت فرسا هست 
بلاگر جان من پارسال یخچال ساید ال جی خریدم چشت روز بد نبینه وقتی می خواستن بیارن طبقه ی دوم یعنی قطعاتش رو از هم جدا کردن بعد باز هم به هم وصل کردن 
واقعا جابجاییش فوق العاده سخته 
ولی خوب راحتی و جا دار مزیتش اینه 
باز هم مراقب خودت و تو دلی عزیز باش

سلام خانمی

آره دیگه اینجوریاس احوالاتم...
مرسی از راهنماییت

سلام بلاگر جانم.
خوبی عزیزدلم؟
ببخشید که کوتاه مینویسم...آخه میترسم الانا میثم برسه.
درد پات بهتر شده عزیزم؟
راستش من در مورد خاپاشنه یه بار یه چیزایی از خاله ی مامانم شنیده بودم.چون خودشم این دردو داره داشت راه حلش رو میگفت.
میگفت من هر وفت خارپاشنه م عود میکنه یه بطری پلاستیکی نوشابه رو توشو پر از آب جوش میکنم و درشو میندم.
بعد میشینم روی مبل و بطری رو به حالت افقی میذارم زمین.بعد پامو از حالت پاشنه میذارم روش و هی قلش میکنم و عقب جلو میکنم.هر پا ده دقیقه.میگفت تو کاهش دردش خیلی موثره.حالا اگه هنوز خوب نشدی اینم امتحان کن.
وسایلای جوجه رسید؟تونستی تحویل بگیری؟

سلام گلم ممنون.

از اون شدت درومده بود اما امروز باز کلافم کرده...
منم دارم یه درمان مشابه انجام میدم گلم.. خدا کنه خوب شم.

آره رسید.خدا رو شکر با پیک اومد عصر رسید شوهرم تحویل گرفت...

وای عزیزم خیلی برات ناراحتم خار پاشنه دیگه چه صیغه ایه این وسط 
هر ازین باغ بری میرسد دیگه :/ 
دست آبجی جان درد نکنه :)

چی بگم سهیلا.. من خودمم ناراحتم..


فدای تو

سلام عزیزم پاتو تواینستا دیدم خیلی ناراحت شدم انشالله که تا الان خوب شده باشه
یخچال من ساید ال جی هست و 29 فوت بسیار بسیعر ازش راضیم شوهرم گونی گونی سیب  وپرتقال وکیوی موز...میخره میریزم تو کشوهاش از پایین تا بالا هم پر از مواد غذایی...فریزرشم پدرشوهرم ماهی یه گوسفند میخره نصفشو برای ما چرخ میکنااه و خوذشتی و ابگوشتی میچینم توش دیگه از سفزی بگیر تا انواع نان نمیدونم چرا بعضی ها میگن کوچیکه من که خیلی راضیم.

سلام گلم.. نه خوب نشده..

خوب بیست و نه خوب جا داره. اونی که ما دیدیم بیست و شش بود.باز بنظرم مناسب بود.
ال جی هم خوبه.البته من الان یخچالم ال جی هست .اصلا ازش خیری ندیدم متاسفانه.. تمام طبقه های فریزرش پوسته پوسته شده.تو جا میوه ای چیزی میذارم یخ میبنده. خوب هفت سال برای عمر یه برندی مث ال جی خیلی کمه بنظرم.

راستی برای حملشم از اسانسور بردیم خخخخخ

شماره مدیر ساختمونتونو بده ببینم :دی

۳۱ فروردين ۲۱:۵۱ همسایه بی سایه
همچنان ارادت دارمممم 😊👋
تو نمیتونی بدون درد و مرض و اینا بمونی نه؟ 😒 انقد آه و ناله و کولی بازی نکن 😁😂 اگه جای من بودی شونصد بار باز و بسته میکردن قلبتو فکر کنم میرفتی عضو داعش میشدی و انتقام میگرفتی از بشریت 😐😂
شرمنده اگه دیر به دیر کامنت میذارم... اما از اولین نفراتی ام که پست هاتو میخونه معمولا 😊
من منتظر توو دلی که سلام بر وی باد هستم... 😁 مخصوصا اولش که شبیه بچه موشه 😁😂

سلامت باشی...

یعنی دست رو دلم نذار که خونه😥😥😥
تو که رسما باید قلبتو بکنی بدی خر بخوره🙄 آخه اینم شد قلب؟؟
شرمنده نمیخواد باشی حالا...
بی ادبیات پسرم از اول برد پیته😃

خب درجه اشو کم کن یا زنگ بزن نمایندگی بیاد برات سرویس کنه...
اخی عزیزم هنوز پات خوب نشده خیلی ناراحتم میفهمم چقدر داری اذیت میشی...فکر کنم مال اینه که پیاده روی کردی ماه اخر و وزنتم زیاد شده طبیعیم میخوای زایمان کنی ورزشم میکنی همه به هم دست داده و اینطوری شده ایشالله که زود خوب بشه...تتراسایکلین بمال ببین خوب میشه یادم ما هرظوریمون میشد مامانم پماد تتراسایکلین یابتامتازون میزد زود خوب میشد.

درجش کمه...

وای خیلی داغونم عسل...  امشب بی طاقتم از درد.. پماد دارم براش اما اصلا خوبش نمیکنه بدترم شدم یه بار زدم...

عزیزم پات چطوره؟
درمانای سنتی ک گفتی بکنم کردی اثری داشته قربونت برم؟

نازنین جان نابوووودم... امشب جونم به لبمه دقیقا..

اونا طول میکشه.باید بیست و پنج الی چهل روز انجام بدم تا نتیجه بده.دارم انجام میدم فعلا که هیچی...
ماساژ هم که گفتی آره انجام میدم... باور میکنی وقتی درد دارم حتی تو بی حرکت ترین حالت هم همش دردش تو استخونم میره و میاد؟؟ نمیدونم اگه با این حال دردم گرفت چ کار کنم.. چجوری برم زایمان کنم.. بعدش چجوری خودم و بچمو جمع و جور کنم.. خیلی ناراحتم نازنین..

انشالله پات بهتر میشه عزیزم 
اگه با همون درمان های سنتی پیش بری و یکم استراحت کنی زود خوب میشه 

مواظب خودتو جوجه ام باش :)))))))))))

ان شاالله...


قربانت گلم.

دیدی گفتم همراه نمیذارن بیاد اینقدر با خواهرت سر این موضوع کشمکش نکن... نمیذارن خیلی رنج آوره برای همراه اما اگر سعی کنی نزدیک ساعت ملاقات زایمان کنی شاید بشه شوهرت رو زود ببینی
ولی اون بچشو زودتر می بینه
اصلا من نمی دونم تو چرا به این چیزا اینقدر فکر میکنی ... دوست دارم ها رو ول کن تخیل نکن اینقدر ... خیلی چیزهای مهم تر از اینا هست ... اینجوری هیچکدوم از خواسته هات عملی نمیشه دپرس میشی ... میشه یه کم عاقل بشی دم آخری احساسات رو بذاری برای بعد از برگشتن از بیمارستان؟ برای زمان و جایی که تو شخصا تو هیچیش صاحب اختیار نیستی این همه تخیل نکن
اینم یه مدل دیگشه
نمیدونم اگه با این حال دردم گرفت چ کار کنم.. چجوری برم زایمان کنم.. بعدش چجوری خودم و بچمو جمع و جور کنم.. خیلی ناراحتم نازنین..
بیخود ناراحتی ... درد جسمیت کمه که درد روحی هم بهش اضافه میکنی؟

چجوری سعی کنم نزدیک ساعت زایمان بزائم آخه مگه دست منه؟؟ منکه گفتم همه بیمارستانا اجازه نمیدن اما من میخوام اونجایی برم که اجازه میدن.

نسیم چرا شوهرم زودتر از من بچه رو میبینه؟؟ خوب من که طبیعی و به هوشم دیگه.تماس پوست ب پوست و این حرفا رو انجام میدن فکر کنم.باز باید بپرسم...
خوب بخاطر پام ناراحتم دیگه غیر طبیعیه مگه؟؟ مگه میشه بهش فکر نکنم وقتی درد پا همش با منه و منتظر درد زایمانمم هستم؟؟ 
من قراره مثلا از فاز نهفته زایمان با مامام ورزش کنم که تو حداقل زمان برسم به اون ده سانت و تموم شه بره.بعد من وقتی نمیتونم قدم از قدم بردارم خوب نمیشه و من بابت این حریان نگرانم.تو میدونی من چند ماهه زحمت کشیدم ورزشای خونمو انجام دادم حالا ناراحت میشم اگه دم آخری بیخودی دستی دستی نتونم با ماما همکاری کنم.
:((

بلاگر جان
میگم تو ک همه ی راه هارو امتحان کردی اون پشم هم ک بهت گفتم امنتحان کن.
من باز از مامانم پرسیدم
گفت پشم گذاشتم روی پاشنه ام
و یکی دیگه ام همون لیوانه ک بهت گفتم.
حالا اون لیوانه درد داره هیچی
اما پشم طبیعی اگه میتونی پیدا کن و جوراب پات کن و بزار روی پاشنه ت.مدام برار روش باشه تا زمان زایمانت.
ضرر ک نداره.

باشه گلم.. بذار ببینم از کجا میتونم پشم بیارم.عیب نداره قدیمی باشه؟؟

عزیزم نگران نباش موقع زایمان شرایط حوری میشه ک تو دیگ درذ پات رو فراموش میکنی و کلا بدنت روی زایمان متمرکز میشه .. دیدی ی وقتایی ادم ی درذ بزرگتری میاد سراغش و میگ وای فلان درد رو اصلا فراموش کردم.. پس نگران نباش

یا پیغمبر ^___^

قدیمی بودنش اشکال نداره اینکه پشم طبیعی و اصل باشه مهمه

آهان باشه مرسی

سلام بلاگر عزیز 
منم نسخه ی دکتر میم رو ازشون گرفتم ولی فعلا هنوز اجرا نکردم 
ممنونم که مهربونی 
امیدوارم زود حال درونی و جسمیت خوب بشه بلاگر جان 

سلام به روی ماهت بانو..


عه :)

فدای تو...
آمین تو هم زود حوب شی...

سلام بلاگر جان
امیدوارم مشکل پا کمرنگ بشه و زایمان بی دردسری داشته باشی.
خوش خبر باشی..

سلام ماجده ی قند عسلم :)

آمین مرسی گلم...

بچه اش رو زودتر می بینه یعنی زودتر از اینکه تو رو ببینه بچه اش رو می بینه... هیچ جا نمیذارن موقع زایمان شوهر باشه مگر زایمان در آب
آره همینکه منتظر درد زایمانت هستی غیر طبیعیه ... از کجا میدونی تا اون موقع پات خوب نشه
با ماما هم قرار نیست بدوی وقتی درد پا باشه ورزشش رو طوری هماهنگ میکنه که اذیت نشی
این همه آدم طبیعی زایمان کردن و خیلی راحت رفتن دو ساعت بعد هم خیلی راحت زاییدن و تموم نه ماما داشتن نه هیچکس کنارشون بوده نه ورزش کردن نه هیچ جینگولک بازی دیگه ای ... ممکنه تو یکی از همین مدلا باشی که احتمالش زیاده به خاطر وزن کمت کوچیک بودن بچه ات و فعالیت زیادت تو دوران بارداریت اما با این تفکرات بیخودی و بیجا و مسخره تمام اتفاقات بدی که نباید بیاد و قرار هم نیست که بیاد رو به سمت خودت جذب میکنی
برای زایمان راحت باید روحت در آرامش باشه باید ریلکس باشی و بیخیال هر وقت هم که درد زایمان اومد نفس های عمیق شکمی بکشی و رو فرایند زایمان تمرکز کنی نه روی درد و خار پاشنه زایمان هم خیلی سریع و راحت اتفاق می افته
اما با این خزعبلاتی که الان داری دائم بهش فکر میکنی و هنوز نیومده غصه اش رو میخوری سزارین نشی خوبه
من واقعا افکار و دغدغه های این روزهای "تو" برام عجیبه فکر میکردم قوی هستی و بلدی افکارت رو به سمت درست و آرامش بخش هدایت کنی به جای نشستن و جذب اتفاقات بد از جمله خار پاشنه

آهان متوجه شدم.

بله حق با تو هست..

ایشالا همینطور میشه...

میدونم فداتشم دردش خیلی بده... :((من امشب میخوام با روغن سیاه دونه چرب کنم ببینم تاثیر میذاره یا نه..اگر بهتر بودم فردا میام برات مینویسم
ولی عزیزدلم سعی کن ب هیچ چیزی فکر نکنی ک بگی اگر دردم شروع شد پام درد میکرد چکار کنم بعدا اگر خوب نشم چکار کنم...کلا سعی کن ب همه چیز مثبت فکر کنی...
معمولا درد توی لحظه ی اول اونقدر شدید نیست ک نتونی هیچ کاری بکنی چون از قبل خرده دردات شروع میشه و کم کم امادگیشو پیدا میکنی...بعد هم ک نی نی میاد ان شاالله تا اونموقع درد پاشنه ت تموم شده...بعد هم ک دیگه تنها نیستی مامان هست خواهرا هستن خود همسر هست همه کمکت میکنن...

برای اون کامنت بالایی هم ک برات نوشته بودم عزیز سعی کن از اول دردات نری بیمارستان ک بخوای تنها باشی بذار بییشترشو توی خونه باشی و موقعی ک دردت شدیدتر میشه بری ک دیگه ماماهم همراهت هست ان شاالله ک همسر هم میتونه بیاد ولی اگر اگر اگر نشد سر این چیزا اصلا خودتو ناراحت نکن فقط ب ماما بگو بچه ک بدنیا اومد سریع بذاره توی بغلت تا پوستتون باهم تماس پیدا کنه...

مواظب خودت باش قربونت برم

عزیزم امیدوارم بهتر بشی تو هم...

باشه چشم :)
آمین.

بازم چشم خانمی...

تو هم همینطور.

سلام مامان بلاگر حالت جطوره؟خوندم پستت رو خیلی ناراحت شدم که چنین مشکلی برات پیش اومده .دعامیکنم که برای زایمانت مشکلی نداشته باشی وبه بهترین شکل ممکن وباخاطره خوش گل پسرت رو دراغوش بگیری. ویکی ازبهترین خاطرات زندگیت باشه.

سلام عزیز.

ممنون از دعا و انرژی مثبتت :*

۰۳ ارديبهشت ۱۳:۲۳ بهار ◕‿◕
بلاگر جان الان پات چطوره عزیزم؟
بهتری؟
جوجه خوبه؟
مشکلی نداره؟

سلام گلم..

هی هستم..
پامم بهتر شده اما اونیکی پامم درد میکنه دیگه...
جوجه هم نمیدونم... سونو دادم گفت وزنش خیلی کمه باید سونو رنگی بدم..
مرسی از احوال پرسیت

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
سلام!
به وب من خوش آمدی.
مشخصات منو میتونی از قسمت *بلاگر شناسی* بخونی.
اگر که خاموش همراه منی خواهشا موقع پستهای رمز دار روشن نشو!
اگر وب داری و کامنت میذاری خواهشا آدرس بذار شاید لازم شد :)

دوست خوبم!
اینجا یه رسانه ی مجازیه اما یادت نره ما آدم های واقعی هستیم..
از شکستن دل همدیگه با حرفای نامناسب پرهیز کنیم.
هدف از ایجاد این وب صرفا ثبت دلنوشته های من و گهگاهی نوازش طبع لطیف شما با شعره.
تمام نیکی ها و بهترین های دنیا از آنِ شما و سرِ راهِ شما باشه.
ان شاء الله.
آرشیو مطالب
شهریور ۱۴۰۱ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۲ )
فروردين ۱۴۰۱ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۳ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۴ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۵ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۶ )
دی ۱۳۹۹ ( ۱۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۵ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۴ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۴ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
دی ۱۳۹۸ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۳ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
دی ۱۳۹۷ ( ۵ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۶ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۴ )
دی ۱۳۹۶ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
موضوعات
روزنوشت (۲۱۶)
شعر نوشت (۵)
پخت و پز نوشت (۴)
عکس (۱۰)
مناسبت نوشت (۵)
زبان در خانه (۱)
پیوندهای روزانه
اجاره مبله در تهران
گرسنه ها بخوانند :)
مامان-بابا ها بخوانند 2 :)
مامان-بابا ها بخوانند 1 :)
همه ی خانم ها بخوانند :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان