دیدار نوشت :)


سلام دوست ها Balloons

بلاگر کبیر به اتفاق تو دلی وروجکش گزارش میکنند Red Hair

جونم براتون بگه که از جمعه یه عدد مهمون عزیز داشتیم :) خاله ی تو دلی اومده بود اینجا... و من هم رفته بودم خونه ی خواهرم و چتر طور داشتم زندگی میکردم ^_^ تو این چند روز فقط بحث سر این بود که من اگه طبیعی زایمان کنم آن حیوان دراز گوشم :| (لذا بدین وسیله از مادران خواننده خواهش میکنم نظرات کارشناسیشون درمورد زایمان طبیعی و سزارین رو بهم بگن) دیروز هم که کلا همگی با هم زدن به جاده به سمت منزل بابا و الان رسما *همه رفتن کسی دور و برم نیست* به جز این *دلبرم دلبر , که خانه خرابم کرده* و هر چقدر منتظر میشم وول بخوره حسابی و اصلا بزنه منو ضربه فنی کنه خیلی موذیانه و زیر آبی حرکت میکنه
راستش من از وقتی بچه بودم تو خونمون مسافر بوده.. مثلا پنج سالم بود که سه تا آبجی هام راههای دور دانشجو بودن.بعد فکر کن اینا هر وقت میومدن باید برای من ته تغاری سوغاتی میاوردن... بعد دیگه ازدواجهاشون که باز راه دور بودن و همیشه وقت اومدن هدیه میاوردن.. اصلا انگار قرارداده که یکی که از راه میاد برای من چیزی بیاره ...  دیگه این بار هم یهمینطور بود ^_^

گفته بودم مامان برای اون دوست کلاس زبانم یه شیشه گلپر بفرسته.یه بار تو حرفاش گفته بود خیلی دوست داره و خوب طعم گلپری که آدم خودش آسیاب میکنه کجا و اون گلپری که تو بازاره کجا :|
دیگه یه عالمه آبنبات چوبی با طعم شیر که نوستالژی کودکی هامه
و دیگه انواع پرندگان محلی که من عاشقشونم ^___^
و یه خوراکی های دیگه که آبجیم درست کرده بود :)
و مهمتر از همه اینکه واقعا چند وقت بود دلم ماهی سفید خواسته بود.برای همین اصلا تو پست قبلی شوهرم قرار بود ماهی بخره.درسته که سفید نبود اما خوب گفت همینم خوبه.. بعد دیدم آبجیم دو تا ماهی سفید هم آورده برام خوب انقدر خوشحال شدم ^_^
تو این سه روز درگیر یه جریانی هم بودیم.یه دوست مشترک داریم من و آبجی که دخترش یازده ماهشه و زنگ زده بود خونه ی آبجی که اتفاقی من جواب تلفن رو دادم.میگفت باردار شده ناخواسته و خوب زنگ زده بود بپرسه چجوری سقطش کنه :| خوب من مدام فقط بهش میگفتم اینکارو نکنه.اونم هی میگفت من بچه نمیخوام. این دوستمون خیلی از نظر مالی خوبن خیلی... یعنی خیلی خیلی اما باز خودش میره سر کار و فقط میگفت اینبار دیگه به من مرخصی زایمان نمیدن.بعد که آبجیم اومد با اونم حرف زد و آبجی چند تا راه بهش پیشنهاد داد البته تشویقش نکرد فقط جواب سوالاشو داد.دیگه من مدام بهش پیام میدادم که یه دونشون رو هم جواب نمیداد البته :| همش بهش میگفتم که نکنه این کارو درست نیست .از شانس جالب دفعه ی دوم هم که زنگ زد با آبجی حرف بزنه آبجیم رفته بود خرید و من جواب دادم...
دیگه کلی حرف زدم براش .از زندگی دیگران مثال زدم.حتی بهش گفتم فوقش کارتو از دست میدی تو که محتاج پولش نیستی...
دیگه گفت فکر میکنم و قطع کرد.
حالا امروز بهم پیام داد.. گفت الان که به حرفات فکر کردم خیلی هم خوشحالم بچم از تنهایی درمیاد و دیگه به سقط فکر نمیکنم و ازت ممنونم و این حرفا :) انقده خوشحال شدم
خلاصه که یه جوجه قراره به جمع جوجه های دنیا اضافه بشه :) هر چند که سالهای اول دهن مادرش سرویسه اما دیگه الان باید پای این اتفاق می ایستاد :)

از حال تو دلی هم بگم کـــــــــــه الان تو هفته ی 17 میباشیم ^_^
عزیزم تا آخر این هفته اش حدود 14 سانت میشه و 145 گرم :)
هر وقت فکرشو میکنم خدایا یه دونه ی کنجد بود برای قد و بالای سه چهار میلی متریش ذوق میکردم بعد الان مثلا اینقدری میشه یه حال جالبی میشم :)
این هفته مژه هاش روی پلکش تشکیل میشن.استخونهاشم سفت میشه.
شنبه صبح که بیدار شدم یه چیزی سمت راست دلم وول خورد اما دیگه بعد اون حس نکردمش.. الان نمیدونم تو دلی جانم بوده یا نه...
هر روز دیگه با انگشتام رو شکمم ادای راه رفتن درمیارم بهش میگم مامانی بیا یه ذره با هم قدم بزنیم... بیا یه وولی تکونی لگدی چیزی از خودت نشون بده ؟ اما خیلی چموشه فداش بشم. قشنگ به خودم برده
هر بار سفره پهن میکنیم شوهر نگاهم میکنه میگه ای خدا یعنی تا یه سال دیگه یه بلاگر کوچولو همین بغل میشینه کنارمون؟؟ میگم خوب فعلا که یه شوهر کوچولو قراره بشینه
امروز همسر رفته بود برای تولدِ خجسته و میمون و مبارکم گوشی که خواسته بودمو بخره...
اما صاحب مغازه کلا رایشو زده و گفته فقط اگه میخوای پولتو دور بریزی اچ تی سی بخر...
بعدم کلی تبلیغ گلکسی اس سِوِنِ اج رو کرده >_<
شوهر هم الان تقریبا جفت پاش تو یه کفشه که بذار گلکسی بخریم فوقش خوشت نمیاد میفروشیمش :/
خوب من برای چی باید گوشی رو که میدونم خوشم نمیاد بخرم آخه؟ بابا من استحکام گوشی برام مهمه. گلکسی رو که نوک دماغشو بگیری نفسش میره
بهش گفتم دو روز بهم مهلت بده باز فکرامو بکنم بعدش بخر... الان تو آمپاس شدیدم خلاصه
با این که خوشم نمیاد اما حداقل اگه قرار شد اچ تی سی نخرم باز ترجیحم اینه آیفون بخرم.حداقل از سامسونگ بهتره که. چراشم نمیدونما اما یه دشمنی عجیبی با سامسونگ دارم اصن
دیگه همینا دیگه... هر چی حرف بود زدم..
یکی دو روزه حالم نرمال نیست.. معدم یه جوریه.سوزش داره یه ذره... از خوراکم سیر نمیشم. اشتهامو از دست دادم.. با لذت نمیتونم بخورم...
یکمی تهوع دارم... و خلاصه سیستمم قاطی کرده...

هوووم تولدمم که بیخ گوشمه و هنوز هیچی نخریدم... اصلا نمیدونم امسال چی بخرم؟ هرچند که همسر جانم عصر کاره :( همش تنهام یعنی...
چند سالی بود روز تولدم میرفتم آرایشگاه موهامم درست میکردم اما فکر نکنم امسال انجامش بدم... خوب برم موهامو درست کنم بیام خونه ای که نه شوهرم هست نه آبجیم نه کس دیگه ؟؟
آخی من چقدر طفلونکی هستم امسال...
خوب دیگه مواظب خودتون باشید...
من برم لالا بنمایم ^_^


اره برو درست کن فقط واسه دل خودت . لباس قشنگ ببوش عکس بگیر .صبح برو ارایشگا ک شوهرتم ی فیضی ببره

نمیدونم... شایدم بزنم بیرون با کسی...
حالا میشینم فکر میکنم...
نمیذارم خشک و خالی رد شه بره :)

۱۰ آذر ۰۷:۳۷ مامان دخترم
اهم اهم...
اینجانب یک عدد سزارین کرده اعلام مینمایم ک سزارین بهترین کار دنیاست ^___^
هرکس هم میگه بده بیخود میگه.
والا منکه نه سختم بود نه عوارض واسم داشت و نه هیچی.
منم اول کری میخوندم ک طبیعی و اینا بعدش تا موقع زایمانم میگفتم هرچی شد...مهم نیست طبیعیم شد شد.
اما وقتی از ساعت 3 صبح تا 7 توی زایشگاه روی تخت خوابیده بودم تا دکترم بیاد و اونجا دیدم وضع و اوضاع طبیعی ها رو به زمین و زمان چنگ میزدم ک فقط سزارین بشم و دست ب دامن وروجکم شده بودم ک تو رو خدا تکون نخور و همینطور در همین وضعیت بمون تا من سزارین بشم.
اینم ک میگن زایمان بدون درد و امپول بی حسی و اینا هممممش کشکه هممممش

مینا دوس دارم بزنمت کبود شی...
خخخ گفتم تجربه بگید نگفتم منو بترسونید که ^_^
که اونطور...
یعنی تو تا لحظه ی آخر نمیدونستی قراره طبیعی دنیا بیاری یا سزارین؟ بعد آزاد بودی خودت تصمیم بگیری؟
دکتر من اصلا اجازه ی سزارین نمیده و خوشبختانه از اون رشوه بگیرها هم نیست.. میگه طبیعی بهتره مگر اینکه برای وضعیت مادر و جنین مناسب نباشه.یعنی اگه من به خواست خودم بخوام سزارین شم باید دکترمو عوض کنم حتما.. کلا الان خیلی سخت میگیرن...

خیلیییی زوده واسه لگد بچه اتتتتت اخه لگد از هفته بیست به بعد ولی زیر دلت حسش شاید بکنی مثل نبض ولی اونم مونده شایدم تا ٢٤هفته هیچی متوجه نشی ،ولی منتظر لگد نباش چون واقعا خیلی زوده برای لگد و حرکت های کاملا  بخای حسش کنی باید تا هفته٢٠شایدم ٢٤صبر کنی 

حالا لگد رو شوخی میکنم اما اون حرکات ریز حباب مانند و بال زدن پروانه و این صحبتا دیگه علم میگه از هفته ی هفده میتونه شروع بشه.البته کمتر کسی که برای اولین بار مادر میشه تو هفته های اول حس میکنه .اکثر دوستای من الان ازشون سوال میکنم از هفته ی هجدهم یا نوزدهم دیگه وولل های جوجشونو حس کرده بودن..

سلام بر بلاگر اعظم و تو دلی هیفده هفته ای نازش.
خوبی عزیزم؟
کیه تولدت آیا؟؟؟؟
پستت رو بسی دوس داشتم.خوب پس با خواهرجان هم دیداری تازه کردی.چه خوب....
خوراکیای از شمال رسیده هم نوش جون خودت و تو دلیت باشه عزیزم.
منم عاشق ماهی سفیدم.اصلا مگه میشه آدم شمالی باشه و عاشق ماهی سفید نباشه؟؟؟؟؟؟
گلپر دوس ندارم.نمیدونم چرا نمیتونم با طعمش کنار بیام خخخخخ.
آخیی عزیزم اولین حرکت تودلی حتما برای مادر باید خیلی شیرین و لذت بخش باشه و قند تو دل آدم آب میشه کیلو کیلو.
خوب در مورد زایمان طبیعی و سزارین که من نظر کارشناسی ندارم چون خودم انجامش ندادم..
اما نظر همینجوریمو بخوای به نظر من سزارین بهتره.اونم تو بیمارستان خصوصی.
خوب اینجا ایرانه...
من اصلا از این آدمای غرغرو نیستم که بخوام بگم آی ایران اله و بله و این حرفا....
اما خوب باید واقع بین بود دیگه.این ماهاییم که مردم ایران رو تشکیل دادیم....و متاسفانه متاسفانه آدمای توی شغل های مختلف آدمای جالبی نیستیم!نمیگم همه مون ها...منظورم کلیه..
خوب من با این که خیلی هم به بچه و اینا علاقه ندارم اما خیلی تو پیجای بارداری میچرخم و اطلاعاتم رو بالا میبرم در مورد همه چیزش...
والا من خودم شخصا زیاد ندیدم کسی زایمان طبیعی کرده باشه و خیلی راضی باشه.
شاید تو خارج از کشیور زایمان طبیعی بهترین اتفاق زندگی یه مادر باشه اما میدونم که اینجا نیست.
و اگه روزی حق انتخاب رو به خودم بدن و پول هم توی جیبم باشه قطعا سزارین با بی حسی تو یه بیمارستان خصوصی رو انتخاب میکنم.
در مورد برخورد بد ماماها با زنای زائو زیاد شنیدم و این منو میترسونه.
آدم لوسی نیستم اما وقتی فکرشو میکنه میبینم طاقتشو ندارم وقتی دارم درد زایمان میکشم کسی بخواد بهم غرغر کنه و تشر بزنه...
البته خوب این حرفای من کلیت نداره و ممکنه یکی زایمان طبیعی کرده باشه و خیلی هم راضی باشه....
ولو این که یه بیمارستان تو تهران هست خیلی برخورد پرسنلش خوبه...کلاسای آمادگی برای بارداری دارن...موقع زایمان همسر میتونه کنار زنش باشه..با هم آهنگ گوش بدن....دوش آب گرم بگیرن و خلاصه اینجور چیزا....اونجوری ممکنه خوب باشه....
یه سری  مادرا هم هستن که میگن دوس داریم همون لحظه که بچه مون به دنیا میاد حسش کنیم و این حرفا...
در کمال شرمندگی باید بگم که من جزو اون یه سری آدما نیستم و با خودم میگم خوب حتی اگه زایمانم سزارین هم باشه بالاخره که بچه مو میارن پیشم و میبینمش....هرچند الان سزارین با بی حسی اون مشکل رو هم حل کرده و همون لحظه نینی رو میذارن رو سینه ی آدم.
خوب چقدر حرف زدم...
خلاصه که فقط نظر شخصی خودمو گفتم.تاکید میکنم نظراتم کاملا شخصی بود و برداشت های خودم.
اما خوب به نظرم اگه یه روزای خواستی صد در صد طبیعی زایمان کنی و علاقه هم داشتی حتما مامای خصوصی بگیر برای خودت.گویا این ماهای خصوصی خیلی باعث قوت قلب و دلگرمی میشه و میتونه اون لحظات با تکنیک هایی که میده باعث تسریع و بهبود روند زایمان بشه....
برات بهترین زایمان رو آرزو دارم بلاگر جونم.حالا هرجوری که قراره باشه.

بلاگر اعظم هم بد اسمی نبود هااا :) آدم یاد آمون ها میفته ^_^ سلام ما دو تا به روی ماهت عزیزم.
خوبم شکر.
اگه خدا بخواد شنبه :)
آره ^__^ موقع رفتنش این که دیگه تا عید هیچکدومشونو نمیبینم کلی غمگینم کرد :( عیدم اگه من برای زایمان برم شمال وگرنه باز نمیبینم :(
قربونت...
دیروز همسر میگه خوب ماهی های جنوب خیلی خوشمزه ترن بذار دیگه از اینا بگیریم.راستم میگه ماهی های جنوب لذیذ ترن اما من میگم خوب ماهی سفید تو این دوری به من حس نزدیکی میده.نمیتونم دلم نخوادش :)
میدونی بنظرم گلپرهای بیرون بوی پای مردای سیبیلو رو میدن که از صبح تا شب تو کفش بوده.اصلا نمیتونم تحملشون کنم >_< اما گلپرهایی که خودمون میکنیم از گیاهش و آسیاب میکنیم رو دوس دارم.مصرف خاصی ندارم که فقط تو انار دون کرده و اگه نمک سبز نباشه رو پرتقال اونم خیلی کم.. زیادش خوشایند نیست.
وووویی آوا خیلی خیلی :) امروزم یه خبرایی تو دلم بود اما نه به وضوح اون روز ...
بیمارستان خصوصی رو باهات موافقم آوا.البته کلا اینجا ایرانه من همیشه وحشت اینو دارم بعد زایمان بیان بگن یه دستی.. پایی ..گوشی چیزی در حین زایمان از بچت کنده شد :|
اما خوب زایمان طبیعی برای خود جوجه خیلی بهتره.من دلم میخواد درد رو به جون بخرم اما اول صلاح جوجمو در نظر بگیرم اما همسر از وقتی حرفای آبجی ها رو شنیده میگه نه سزارین کن بره پی کارش من بچه رو اگه قراره به قیمت ناقص شدن و عذاب تو باشه نمیخوام... باز ببینم چی میشه.
خوب تو بیمارستان خصوصی دیگه خبری از اون برخوردهای بد نیست آوا. خیلی هم نازتو میخرن.واقعا نمیدونم چرا؟؟
منم طاقتشو ندارم و هرکی برام تعریف میکنه فلان حرفو پرستار یا ماما بهم زد میگم مطمئنم من جای تو بودم تا کشون کشون نمیبردمش پیش رئیس ول نمیکردمش..
البته میدونی که من چند بار بیمارستان دولتی بستری بودم.از خدمات این بیمارستانی که اینجاست خیلی راضی هستم.پرستاراش هم خیلی خوبن.یعنی رسیدگی میکنن اما خوب اینجوری نیستن که خوشرو باشن.من تحمل آدمای یبس رو ندارم >_< برای زایمانت سعی کن خودتونو بیمه تکمیلی کنید... خیلی خوبه :)
اوووف دلم از اون بیمارستانا خواست.اسمش چیه؟
میدونی الان چند وقته شماره ی بهترین ماما همراه اینجا رو دارم اما چون هنوز تکلیفمو نمیدونم که اینجا زایمان میکنم یا شمال پیشش نرفتم :(
خدا از دهنت بشنوه ممنون از دعات :)

۱۰ آذر ۰۹:۰۴ من بانو
چه خوب که اینقدرامیدداری ....روزتولدهم مث بقیه روزاست...تولدت مبارک.تندرست وشادموفق باشی

اوهوم آدمی با امید راهشو پیدا میکنه :)
برای من روز تولدم مث باقی روزا نیست... خوب در جریانی که خدا عسلی مث منو تو اون روز آفریده چجوری خاص نباشه ^____^ ووویی خخخ

فدای تو بشم .تو هم همینطور گلم

۱۰ آذر ۰۹:۳۱ فاطمه یعقوبی
هعی حیف که از وجود منم محرومی
آب و هوای خونه مون طوفانیه در حد طوفان نوح :)))) 

واقعا ...

ای داد بیداد.. سوار کشتی شو خودتو نجات بده تو :)

۱۰ آذر ۱۱:۱۴ آبان ...
تولدت پیش پیش مبارک 
یع چیزی منم با همسرت موافقم ..سامسونگ بهتره 😊
زایمان هم من تو اطرافیانم هم طبیعی دیدم هم سزارین ..بستگی داره به اینکه دکترت چی برات تشخیص بده ولی طبیعی خیلی بهتره ..از خیلی جهات ...مواظب خودت تو دلی جان باش 

فدای تو بشم مرررسی :)
اون کمربند من کوووو ؟؟؟؟ خخخ
که این طور.. آره منم میدونم که طبیعی بهتره اما خوب وقتی خواهرای خودم انقدر زایمانهای سختی داشتن یه ذره هول میشم...

۱۰ آذر ۱۱:۱۷ بانوی عاشق
عزیزم چقدر از تعیفت درمورد کوچولوت لذت بردم
چ حس نابی رو داری تجربه میکنی
یکی از دوستان نزدیکم به تازگی مامان شده هنوز ی ماهشه
دخترداییم هم الان دوماهشه و این ینی الان همه نگاه ها به منه :(
چقدر بده همه ازت بپرسن نی نی نداری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آخه زشته تو روابط بقیه سرک میکشن

خدا نی نی تو برات نگه داره
دستت درد نکنه که با حرفات جلوی مرگ ی بچه رو گرفتی
بزرگ شد از دیدنش چقدرکیف میکنی ها :)

تولدت مبارک مامان بلاگر

بانو جانم هرگز به خاطر نگاه دیگران مادر نشو.صلاح خودت و زندگیت و اون بچه ای که قراره بیاد رو در نظر بگیر.
اگه به نگاه دیگران بود الان این باید بار دومی میشد که من منتظر بچه بودم :)
منو هررربار ازم میپرسیدن میگفتم من خودم بچم.یا رک میگفتم هنوز با شوهرم به این نتیجه نرسیدیم که بچه دار شیم.یا مثلا فرصت زیاده.. همه رو هم با لبخند ولی محکم میگفتم...
مردم فضولن دیگه همیشه باید سرشون تو یه چیزی باشه... تو تحت تاثیر کسی قرار نگیر :)

آمین ممنون :)
دوستم خودش این انتخابو کرد نهایتا .دست اون درد نکنه که میخواد اینهمه سختی بکشه با دو تا بچه کوچک و از سقط منصرف شد.

قوبونت :)

خیلی برات خوشحالم بلاگر:) خدا رو شکر که رابطه ات با همسر انقدر خوب شده. خدا را شککککرررر

ممنونم ازت عزیزم :*

ووووی خاله فدای این تو دلی چموش بشه :* 

سلام عزیزدلمممم
خدا رو شکر که حالتون خوبه و همه چیز روبراهه

خیلی خوشحال شدم که نظر دوستتون در مورد سقط بچه عوش شد. خدا رو شکرررر

تولدت رو پیشاپیش تبریک میگم مامانی مهربون. الهی سال های سال سالم و شاد و خندون باشی خانومی... آمین 

خدا نکنه باران گلم :)

سلام به روی ماهت :)

اوهوم منم خوشحالم :)

ممنون از تو عزیزِ دلبرم :*

۱۰ آذر ۱۲:۵۳ نگین ...
سلام عزیز دلم 
خوشحالم که خوبی :)

فدای نی نی بشم من :)
سلامت باشید

عزیزم تولدت هم مبارک پیشاپیش:)


سلام به روی ماهت :)
فدای تو :)

خدا نکنه ^_^

ممنون از لطفت عزیز قشنگم :*

۱۰ آذر ۱۲:۵۵ سارا میم
چ خوب ک نظر دوستت عوض شد 😍😍

میگم من اچ تی سی دارم. ام 9 پلاس .یه ساله دارمش و خییییلی راضیم ازش.پارسال دو ملیون و صد خریدم و الان قیمتش نصف شده 😰😁😁 
شوهرم گلکسی داره و باهاش کار کردم و بازم میگم اچ تی سی 😍

اوهوم :)

ایول.. اصلا هر چی تو بگی ^__^ میدونی> اینا که همش میگن سامسونگ بخاطر اینه اچ تی سی دست نگرفتن.اما تو گوش مبارک شوعر جانم نمیره که :|

من به عنوان یه سزارینی میگم صبر کن تا ماههای آخر بعد تصمیم بگیر
هر دو مدل همه جوره داشتیم سخت و آسون
خیلیها طبیعی خیلی راحت زایمان کردن خیلیها زجر کشیدن و سزارین هم همینطور
من هم کلا اعتقادم اینه که هرچیزی به طور طبیعی بهترین حالتشه ولی دکترم اصلا به زایمان طبیعی اعتقاد نداشت خودش 4 ماه قبل از من زایمان کرده بود سزارین و میگفت مگه خلی که دوست داری طبیعی زایمان کنی
اونوقت مامایی که تو بیمارستان به ما درس مادر و کودک داده بود و خودش هم با ما باردار بود میگفت مگه دیونه این که برین سمت سزارین خودش هم طبیعی زایمان کرد
ماهی سفید هم نوش جونت
برای این دوستت هم برای یلدا از حالا شروع کن از اینا درست کن
http://www.cheftayebeh.ir/2013/12/blog-post_18.html

یعنی حاضرم تا آخر عمرم بدون گوشی و تکنولوژی بمونم اما سامسونگ دست نگیرم تا این حد از سامسونگ بیزارم
به شوهرت بگو اچ تی سی بگیر اگر خوب  نبود می فروشیمش

ته تغاری لوس

دقیقا آبجی های من خیلی بد و سخت زایمان طبیعی کردن...
واقعا بعضیا که طبیعی رو راحت زایمان میکنن خیلی برام جالبه...

قربونت جای تو خالی :)
برای کدوم دوستم؟؟ همین که بارداره؟

آخ حرف منو زدی.. اتفاقا شوهرم زبله میگه سامسونگ رو بگیریم اگه راضی نبودی دو سه ماه دیگه میفروشم برات اچ تی سی میخرم :|
کلا که من خودم از اچ تی سی راضی بودم اما میترسم این ده که دارم اصرار میکنم بزنه و مزخرف از آب دربیاد بعد دیگه هی شوعرم بگه دیدی بهت گفتم ؟

^_____^

^____^
من سزارینی بودم چون بچه به شکل عرضی توی شکمم بود یعنی سرش توی یه پهلوم و پاهاش توی پهلوی دیگه ام بود.
این از موارد نادر بارداریه.
منتهی هر لحظه ممکن بود ک بچه بچرخه واسه همین خدا خدا میکردم نچرخه توی لحظه ی اخر :)
زمان منم خیلی سخت گیری میکردن واسه طبیعی منتهی شکر خدا مال من سزارین بود.
یادمه روز زایمانم ک توی زایشگاه منتظر دکتر بودم خیلی گرسنه ام بود همینطور تشنه ام.
واسم ابمیوه اوردن اومدم بخورم یادم افتاد شیرینه ممکنه بچه تکون بخوره و بچرخه
هیچی دیگه از ترسم نخوردم و تشنه لب زایمان کردم خخخ

وای مررردم از خنده که لب تشنه زایمان کردی.. 

پس که این طور....

هیییییییییی(ازین خنده لوسا خخ)

اخه مشکل تشنه لبی اون لحظه نبود مشکل این بود ک تا اخرشبش هم اجازه ندادن اب بخورم >_<

بله اینجوریاست بلاگر جان.
همه چیز دست خداست و از قبل تعیین شده...
این ماییم ک از همه جا بیخبریم.
هرچی اون بخواد همون میشه
^_^
اونم ک قربونش برم بد واسه بنده اش نمیخواد :)
توکل ب خودش.
یهو دیدی توی ماه اخر حتی روزهای اخر بچه چرخید
،کیسه اب پاره شد
زبونم لال بند ناف پیچید گردن بچه،
بچه توی دل مامانش پی پی کرد
و هزار هزار علت ناگهانی ک باعث میشه سریع سزارین بکنن.
پس هیچی معلوم نیست :)

شکرگزاریو انجام میدی یا نه؟


درسته گلم همه چیز دست خداس.



آخ بترکی اینا چیه میگی ؟؟؟؟ 
خدا نکنه.

وای مینا من نتونستم. تو ادامه بده.هروقت شروع کنم بهت میگم.

اینکه طبیعی زایمان کنی یا سزارین بستگی به شرایط ماه ِ اخر ِت داره. اینکه همه چی طبیعی و اکی باشه و سر بچه رو به پایین باشه و خیلی موارد دیگه.

بستگی به بدن ِ مادر داره. ممکن ِ طبیعی خیلیییی براش راحت باشه و برعکس. و ممکن ِ سزارین براش راحت باشه و برعکس!

میدونی به نظرم همه چی ُ بسپار به زمان و توکل به خدا.


من از قبل از بارداری همیشه میگفتم طبیعی زایمان میکنم. برای ِ همین طبیعی زایمان کردن هم خیلی بدن م ُ اماده کردم. بهت که گفته بودم باشگاه میرفتم تا بدنم نرم بشه و لگنم اماده زایمان. اگه بدن خشک باشه خب معلوم ِ که ممکن ِ زایمان طبیعی سختی داشته باشی. البته ی ِ دوره ورزش ُ کنار گذاشتم ولی خیلیییی پیاده روی رفتم مخصوصن ماه آخر.
بعدم اینکه خیلیییی دعا میکردم و سوره انشقاق میخوندم که زایمان راحتی داشته باشم. طبیعی و راحت.
ببین برای ِ زایمان طبیعی باید اطلاعات ِت کافی باشه. باید حساااابی بدن و خودت ُ آماده کنی.
خدا رو شُکر همین طور هم شد. من کلن دو ساعت طول کشید از وقتی که بستری شدم تا وقتی که زایمان کردم. البته باید اینم بگم نیم ساعت ِ اخر واقعن درد کشیدم ولی وقتی نی نی به دنیا اومد همه دردا تموم شد! اصلن انگار سبک شدم :) میدونی موقع زایمان به بعد ِش فکر میکردم! به اینکه قرار ِ این دردا تموم شه.

درست که میگن سزارین راحت ِ ولی خب عوارض ُ درد بعد از زایمان هم داره. من از زایمان واقعن میترسیدم! یعنی شبی نبود که این ُ نگم! که میترسم! ولی هزاااار برابر ِش از سزارین و بیهوشی ُ بی حسی می ترسیدم :)))))

ان شالله چه طبیعی چه سزارین زایمان میکنی، هم خودت، هم نی نی صحیح ُ سالم باشید. 3>

چشم.همه چیزو میسپارم ب خدا .

مرسی که اینهمه اطلاعات و تجربه برام نوشتی..
فدای تو.

۱۰ آذر ۱۶:۱۶ soheila joon
من که طبیعتا نمیتونم نظر بدم در مورد زایمان 
اما با استناد به چیزایی ک دیدم و شنیدم بنظرم زایمان طبیعی تو بیمارستان خصوصی و خیلی عالی ،خوبه 
دوست من میگه هر کدوم از اشناهام که طبیعی زایمان کردن یه نقصی دارن 
یا مامانا ی نقصی پیدا میکنن 
مثلا میگف دختر عمه ام موقع زایمان که سرشو مامائه فشار داده رد انگشتاش رو سرش مونده هنوز 
به قول مامان بزرگم زنی که طبیعی زایمان میکنه عین دیواریه که یه آجر از زیرش برمیداری 
اون دیوار دیگه دیوار نمیشه دیگه نمیشه بهش تکیه کرد 
ولی خب بازم به خودت بستگی داره و دکترت. 

گوشیم من سامسونگ دارم اما متنفرم از سامسونگ 
اونم چون همه دارن 
انتخاب بعدیم برای خرید گوشی حتما یا آیفونه یا اچ تی سی
ب حرف اون آقام گوش ندین 
به قول وحید فروشنده وقتی جنسی تو مغازه اش میمونه تبلیغ میکنه ک بخری 
چون جنس خوبش همیشه مشتریشو داره جنسی که رو دستش مونده رو باید تبلیغ کنه بره چون موندنش تو مغازه ضرره
جنس خوب دیگه نیاز ب تعریف نداره رو هوا میبرن

من که نفهمیدم حرفتو سهیلا.اولش گفتی طبیعی خوبه بعد ترورش کردی ..

دیوار و آجر چیه .اونجوری که مادرای قدیمی باید آوار میشدن با هفت هشت تا زایمان...
ب حرف اون آقا گوش ندادیم ^_^

خیلیا نفخ رو میذارن پای تکون بچه هوا از زیر بچه تو روده رد میشه تو فکر میکنی بچه تکون خورده

منم تو ماههای اول بارداریم یکی از دوستام از شمال اومد و برام دو تا ماهی سفید آورد تو این ماهها هم که قراره استخون بچه سفت بشه هی خروس محلی خوردم .... ایییییییی ... دیگه هرگز لب نمی زنم دوست نداشتم
اما هومان ماشالله خیلی قویه یعنی الان ضرب دست و پاش خیلی زیاده دردناکه واقعا همه هم میگن خیلی قویه بعد میگن مال خروساست که خوردی
تو هم که پرنده محلی گیرت اومد حسابی بخور
ترشی معده ات هم چاره داره تو اینترنت بگردی می تونی درمانش رو پیدا کنی
به شوهرت بگو اگر قراره سامسونگ بخری اصلا نخر ... راحت... زیر بار سامسونگ نرو .... سونی چرا نمیگیری؟
زایمان طبیعی در آب ندارین اونجا؟
اون زایمان رو اجازه میدن شوهر کنار آدم باشه و من هدفم اون مدل بود ولی هفته های آخر هومان وزن نمیگرفت دکتر گفت بذار درش بیاریم بیرون وزن بگیره که همینم شد رضایت دادم دیگه ولی ناراحت بودم

اون پوست مرکبات شکری رو گفتم برای اون رقیب جان درست کنی همون که براش گلپر آوردن
یعنی حاملگی رو مغزت تاثیر گذاشته؟
نمیگیری چرا؟
اون دوست مشترک تازه باردارت رو ما میشناسیم مگه که براش سفارش یلدا بدیم؟
اون دوست تازه باردارت هم بعد از زایمانش وقتی دهنش سرویس شد دعاهای الانش رو پس میگیره بعد که بچه هاش بزرگ شدن و دید چقدر برای بچه ها خوبه که تنها نیستن دوباره دعات میکنه

الان دیگه مطمین شدم تکون تو دلی نبوده.. وگرنه اینهمه روز باز یه حرکتی میزد دیگه..

عه خروس خوبه که... حتی اگه فقط آبپز باشه کنار سس پیاز و انار خوبه...
نسیم من خودم تو تمام فامیل و دوستان ب سنگینی دست معروفم اما آبجیای بی ادبم همیشه دردشون که میاد ربطش میدن به یه چیز بی ادبی خخخ 
دیگه اچ تی سی رو خریدیم آخ جووون
نسیم باورت میشه تا شش ماه پیش داشتیم؟ الان دیگه برش داشتن.
خیلی کچلی اصن... بعله که میشناسید صد بار درمورد دوست مشترک نوشتم.
خخخ 

۱۰ آذر ۲۱:۲۶ سارینا2
سلام
خوبی؟
میگم من فکر کنم برای پست قبلت کامنت گذاشتم ولی الان ندیدمش شایدم نذاشتم:-\ 
اینم البته یه بار خصوصی ارسال شد فکر کنم:-\ 
در مورد تولد
ما تولدهامونو میذاریم اولین پنجشنبه بعد از تولد برگزار می کنیم وسط هفته حسش نیست هردو میخوایم بخوابیم صبح بریم سر کار
شما هم میتونی زمانشو جابجا کنی
ولی کلا آرایشگاه رفتن اگر طولانی باشه فکر کنم فرآیند غیر ضروری باشه توی شرایطی که شما هستی
در مورد زایمان هم توی ایران من خودم سزارین رو ترجیح میدم عذاب میدن آدمو
خیلیا رو هم دیدم کلی درد طبیعی رو کشیدن آخرش هم به یه دلیلی سزارین شدن یعنی دو تا درد برای یه بچه

پرستارا حتی بعد سزارین هم چندان خوشرفتار نیستن چه برسه به طبیعی با اون تایم طولانیش
خطراتی مثل فشار به سر بچه و مشکلات دیگه به دلیل اهمال کاری کادر پرستاری و پزشک هم که بعید نیست
اگر به تیم پزشکیت خیلی اعتماد داری و میتونی خودتو بسپری دستشون برو سمت طبیعی ولی اگر دکترت زیاد هم زایمان طبیعی انجام نداده زیاد بهش فکر نکن
در مورد شهرت هم اگر جایی که هستی امکاناتش خوبه و مادرت میتونه یکی دو ماه بیاد توی شهر خودت زایمان کن آدم خونه خودش یه خرده راحت تره و شوهرتم که پیشت هست اونم خیلی مهمه
در مورد گوشی هم دوستای من هر کلی اچ تی سی خریده حالا گذاشته کنار رفته سامسونگ گرفته البته خودم هیچکدومو نداشتم که اطلاعاتم دقیق باشه ولی دارندگان سامسونگ راضی ترن
مال خودم ال جی هست که زیاد راضی نیستم

سلام دختر... اخه توی کچل برای دو تا پست پشت سر هم کامنت خصوصی گذاشتی... نتونستم تایید کنم که..

چ باحال.. خوب برای منی که شوهرم هیچ روز آف نداره شنبه و پنجشنبش فرقی نمیکرد..
آرایشگاهم نرفتم.خودم خودمو دلبر کردم ^_^
درمورد زایمانم اگه طبیعی شد حتما یه ماما همراه میگیرم.راست میگی در مورد اوضاع پرستاری.البته تو بیمارستانای خصوصی خیلی هم دلبر و خوش خلقناااا نمیدونم چرا تو دولتی اونجوری ان.البته نه همه..
دکترم خیلی خوبه و دیگه سنی ازش گذشته و با تجربه اس.
اتفاقا ترجیحم همینه که همینجا زایمان کنم.البته مامانم نمیتونه یکی دو ماه پاشه بیاد پیشم ..
که اینطور مرسی عزیزم.

وا منکه گفتم زبونم لال و اینا :/

عه!!!
من فکر کردم شروع کردی!
من در حال انجامم : )

عه گفتی ؟؟ خخخ باشه


شروع میکنم..

سلام بلاگر جان
سوغاتی هات مبارکت باشه... خوراکی جات هم نوش جونت
در مورد گوشی، منم هیچوقت از گوشی های سامسونگ خوشم نمی اومد ولی الان خودم گلکسی دارم!!!!! نمی تونم بگم ناراضی ام ولی خب هنوز نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم و دوسش داشته باشم
هر گوشی ای توو یه سری مشخصات قوی عمل کرده و توو یه سری هم ضعیف
ببین اولویت خودت چیه
در مورد زایمان هم به نظر من باید دید چی پیش میاد، از الان نمیشه تصمیم گرفت
من هم زایمان طبیعی پردرد دیدم و هم سزارین پردرد
ولی ان شاءالله که توو زمان مناسب بهترین تصمیم رو می گیری و از نتیجه هم راضی خواهی بود
خیلی مواظب خودتون باشید

هدیه ی نازم مرسی از نظرت.


ای جانم...
تولدت مباااارک انشاالله 100ساله شی ، نه 120ساله شی ، نه 120سال کمه،  همیشه زنده باااااااااشی👸👸👸
من تقریبا همه مدل گوشی داشتم آخری سامسونگ بود که صفحه اش سوخت یهو این که تازه دارمhtc و برعکس فروشنده مورد اطمینانمون کلی تعریف کرد اگه تهران هستین آدرس بدم هر مدل که میخواین حداقل بدون دوز و کلک  فروشنده ها از اونجا بخرید

مرررررسی...

اگه تهران بودم حتما ازت آدرس میگرفتم اما دیگه خریدم..فدای تو

۱۱ آذر ۰۰:۳۸ پرنیان
مادر خانمی بهت توصیه میکنم برای انتخاب طبیعی یا سزارین تاپیک «خاطرات زایمان من» مربوط ب نی نی سایت رو بخون چندین صفحه خاطرات و پیشنهادات در مورد زایمان طبیعی یا سزارین ،توی گوگل هم سرچ کنی بهش میرسی،واینکه اگر طبیعی رو انتخاب کردی کلی راهکار و ورزش داره ک دکترت قطعا بخوبی راهنماییت میکنه.

عزیزم خیلی مرسی. انقده این تاپیک خوب بود که به خودم دیدم ساعت هاست دارم میخونم و اشکامم میچکن...

میبوسمت کلی

سلام بربلاگرجان وتودلیش. چقدرروزهازودمیگذره انگارهمین چندروزپیش بودخبربارداریتودادی والان رفتی توهفته هفدهم. :)
خداروشکراون خانم ازفکرسقط بچش بیرون اومدچون قطعابعداپشیمون میشد. 
تولدتم پیشاپیش مبارک. روزتولدت حتماآرایشگاه برو
درموردزایمان هم من توسن18سالگیم پسرموکه سه کیلوونیم هم بودطبیعی آوردم چون واسه سزارین کسی رونداشتم که بعدش ازم مراقبت کنه امازایمان طبیعی بعدش مادرراحت تره. البته ببین شرایطت چطوریه ومیتونی طبیعی بیاری یانه. طبیعی هم به هرحال دردخودش روداره. 
امیدوارم تودلی زودتربیادتوبغلت

سلام عزیزم.. راست میگی واقعا... 

بخاطر تبریک تولدم ممنون عزیز.
وای تو هجده سالگی مادر شدددددی؟؟ خوب ای جووون چه باحااال ^_^

۱۱ آذر ۱۴:۳۷ معشوقه ...
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
سلام عزیزم.اخیییی تو دلی ۱۷ هفتش شد. چه تند تند دارع بزرگ میشه.
درمورد زایمان نمیدونم. من مامانم هرسه تامونو سزارین کرده چون به قول خودش اصلا تحمل درد و... نداشته 
خیلی هم فرق نداره مگر درمواردی که مثلا یکیش قطعا باید انجام بشه. البته به نظر من.
من شخصا باشم سزارین میکنم.*** ** ***** *** **** **** ****** ********* **** ******* **** *** ******* *** ** ***** ** **** ***** * **** **** ** ***
حالا انشاالله هرکدوم برات بهتره و به صلاحته همون بشه

+عزیزممم مرسی که به فکرمی و حالمو پرسیدی. اره اعصاب نداشتم وبمو ترکوندم.درگیرم بلاگررر خیلی درگیرم با خودم این روزا. دوس داشتم یکی بود نجاتم میاد از اینهمه فکر از این همه دوراهی..کاشبرمیگشتم به یک ماه پیشم و ارامشم

سلام گلم. تازه الان که دارم تایید میکنم اولین روز هجده هفتگیشه عسلم..

واااای خدا نکشتت سارینا. خخخخ خوب عوضش من از جای بخیه سزارین خوشم نمیاد.باز اونکه تو گفتی راه حل داره اما جای سزارین نه..
معشوقه جوونم از صمیم قلبم آرزو میکنم برگردی و دقیقا جایی وایسی که دوست داری..

بلاگر در نقش یک ناجی:-D
عاغا من سزارین کردم و بیشترتر میپسندمش
خوشحالم که خواهرت رو دیدی...ما که نه خواهر داریم نه میبینیمش چه کنیم^_^
خواهر من میشی بلاگر؟شکلک یه میترای مظلوم;-)

آیفون رو عشقست,بچسب به همین دختر

و دیگر اینکه تولدت پیشاپیش مبارک عشقم:-* تودلی رو ببوس از طرف من:-*

دارام دارااااام :-)

عجب...
دیوونه... معلومه که میشم ^_^
چسبیدم اچ تی سی .

ممنون گل جان .

سلام بلاگر جان، قبل از هر چیزی بگم که بی غرض ورزی دارم مینویسم، و در واقع دوستانه دارم میگم، نه هیچ چیز دیگه ای.
بلاگر جون، من بهت گفته بودم که رعایت کنو ورزش نرو، گفتی بابا چرا تو ایران اینجوریه و میشه ورزش کرد، در صورتی که من بخاطر احتیاط و احتمالات اینو گفتم، درسته که میشه ورزش کرد، ولی چه اشکالی داره احتیاط کنی، کما اینکه بعدشم وقتی رفتی سونو، دکتر گفته جفت یه کم پایینه، که خب باید مراقب فعالیت هات باشی، یا خیلی از موارد دیگه که چون میخونمتو میبینم دارم میگم، به جای اینکه سعی کنی نظر مخالف بدی، یه کمی هم راجع به اون دیدگاه که از نظرت قابل قبول نیست فکر کن، جواب دادن رو همه میتونن جواب بدن یا به قولی همجوابی کنن، دیدگاهها هم متفاوتن، خب آدم زیاد خود رای نباشه بهتره، تو جسوری، این خوبه، ولی تا جایی که بهت لطمه نزنه، نمیخوام نصیحت کنم، اینجا یه فضای مجازیه، من فقط به خاطر خودت گفتم، به خاطر صلاحت توی مراحل زندگیت، موفق باشی دوست من.

سحر جونم ممنون ب فکر منی.

عزیزم درمورد جواب کامنت قبلیم اگه احساس کردی دارم جسورانه و بی پروا صرفا جوابی میدم که بخوام  حرفی رو حرفت زده باشم دچار سو تفاهم شدی عزیزم.
ورزش تو بارداری حرف من نیست که گلم حرف علمه.میخواستم بگم اگه مادر بارداری سالمی داشته باشه خیلی هم اشتباه میکنه که ورزش نمیکنه و فقط بخور بخواب نیگذرونه نه ماهش رو. اگه صرفا ب ورزش باشه که اینهمه مادری که ورزشای حرفه ایشون رو حتی ادامه نیدن تو بارداری الان باید بچه هاشون از دست میرفت.
من اون موقع که گفتم برم استخر دکترم درمورد جفت پایین بهم چیزی نگفته بود ضمن اینکه اصلا وقت و فرصتش هم نشد که برم و مساله ی الانم ربطی ب ورزش نداره.
باز ممنون که رک حرفتو زدی. از من ب دل نگیر نظرات مخالفمو.من فقط نظرمو میگم و هرگز قصدم بجه پرو بازی نیست ... ^_^

راستی بلاگر جان، در مورد سزارین یا طبیعی هم نظری ندارم، چون اطلاعاتم در حد شنیده ست، و خودمم تجربه شو ندارم،، ولی خب فکر میکنم در نهایت تصمیمت سزارین میشه، الهی همیشه خوش باشی.

مرسی عزیزم

بلاگر جان من تو تلگرام عضو یه گروهم که یه سری دوستای مجازی هستیم
گویا توام قبلا عضو بودی ولی بعد لفت دادی
فاطی،ترکان،صبا،بهار و ... 
حاللا اشکال نداره آدرس وبلاگتو بهشون بدم؟ همش سراغتو میگیرن

وااای آرزو جانم حتتتما بده ادرس رو 🙂

۱۲ آذر ۲۳:۰۱ خانوم خونه
سلام جیگر جان...خوبی خانوم خوشگله ؟
چون تولد تو و ابجیم توو یه روزه همیشه یادمه....اومدم بهت تبریک بگم خانومی...الهی که سال دیگه با توو دلی نازنازیت یه جشن توپ بگیرین و کلی کیف کنید...
همش از سر و کولتون بره بالا و بچسبه بهتون...
به به خوراکی های خوشمزه و ... دست مامان و ابجیت درد نکنه...

سلام قند عسل جان..

وای چ باحاااال. مرررسی گلم..ووویی من قوبون تو دلی ♥
بللله ^_^

سلام بلاگر جان مامان شدنت مبارک.آفرین که از سقط جنین جلوگیری نمودی هر چند واقعا دهن مامانش سرویس میشه ولی اینا پس لرزه خوردن خربزه اس خخخخخ.اچ تی سی نخر اصلن به درد نمیخوره زود میسوزه.آیفون خوبه تایید میکنم.راستی تولدت مبارک مامانه آینده❤️

سلام به شما ممنووون.

دقیقا :-)
قبلا هم اچ تی سی داشتم خیلی راضی بودم..
آیفون ایشالا گوشی بعدی ^_^
قربون شما ممنون 

زاد روزت مبارک جانان جان

عشق جان... فدای تو بشم.

۱۳ آذر ۱۱:۳۵ یاسمین .خ
با سلام اینجانب طرفدار سرسخت سامسونگ هستم! :/
چرا آخه دوس نداری؟ من اولین برند موبایلم سونی بود که اصلا راضی نبودم. اما بعد که سامسونگ گرفتم الان خیلی سالِ برندمو عوض نکردم و خیلی هم راضی ام. اتفاقاً که تیر ماه امسال هم همسری هدیه تولدم برام سامسونگ گلکسی اس 7 ادج خرید ^_^
این چند ماه هم کُلی راضی ام ازش :) خیلی خوبه حرف نداره... اصلا گوشی عیونی ه! اما خُب یه چیزی بگم؟!
اینکه آیفون از سامسونگ بهتره توش هیچ شکی نیس! و به نظرم اگه قراره برای گوشی هزینه زیادی کرد آیفون مناسب تره.
منم الان پشیمون نیستمآ خیلی ازش راضی ام خیلی دوسش دارم خیلــــــــــــــــی...
ولی شاید اگه وسعمون میرسید آیفون میخریدیم.
خُلاصه که هر چی میگیری پیشاپیش مبارکت باشه :*

و اما تو دلی جانی که شُما این همه ازش تعریف میکنی دلِ منو آب کرده :))) ای جآن مُژه هاش پس قراره رشد کنه... وووووووی خُدااااااااااااااااااا ^_^
ایشالله که خدا حفظش کنه گُلم :* هم اونو هم مادرش رو :*

عزیزم کاره خوبی کردی دوستت رو از تصمیم به سقط پشیمون کردی. 
من نمیدونم چجوزی اصلا به این موضوع فکر میکنن آخه :( چجوری دلشون میاد یه موجود کوچولوی زنده رو بُکشن :(
بازم خدارو شکر که منصرف شده...

چه سلامی چه علیکی اون تپانچه ی من کو اصن ؟؟؟ :-)

خوبه که راضی هستی از موبایلت عزیزم.ایشالا گوشی بعدیت آیفون باشه.باز از سامسونگ بهتره .
از قیافه ی همیشه تکراری و فرت و فرت پرچمدار روونه بازار کردن و منوی خسته کننده و ناز نازی بودن سامسونگ بدم میاد.
من گوشی چند سال پیشم اچ تی سی بود.تو دو سالی که دستم بود بارها از روی عصبانیت پرتش کرده بودم تو دیوار و آجرای شومینه.
خدا دزدشو از وسط نصف کنه پوست کلفتی بود برا خودش..

ووویی اصن تو دلیم خیلی دلبره خاله یاسی... 
مرررسی

خوب چ بگم..  

۱۳ آذر ۱۴:۴۹ معشوقه ...
جر میدم خودمو :| کامنت من کووو بااااز ؟ :((

یا حضرت عبااااااس :-)

۱۴ آذر ۱۵:۲۶ soheila joon
من خودم تایید کردم طبیعی رو 
ولی نظر دوستم بر اساس تجربه اشو گفتم بهت مجیدجان خخخخ

آهان باشه ...

۱۶ آذر ۱۲:۲۷ سارا مجیدی
سلام بلااااگر عزیزم تولدت مباااارک ایشالا سال دیگه 3 نفری ی جشن توپ بگیرین
من اصلا راجع به بچه و زایمان نمیتونم نظر بدم چون نه تجربه کردم و نه بلدم چیزی! دیگه تا موقع به دنیا اوردنش من حرفی نمیزنم راجع به این قضیه. فقط من بفهمم دختره یا پسر و سالمه برام کافیه!!
خوب کردی اچ تی سی خریدی. راستش منم یک ماه پیش سامسونگ خریدم اما اصلاا به دلم نمینشست ولی دایی هم خیلی گوشی خوبی بود و همه چیزی عالی اما الان دست همههه سامسونگ میبینی اصلا از چشم ادم میفته! دیگه بالاخره گوشی جدید از لندن رسید و باز با گوشی سابقم دارم حال میکنم هیچی ایفون نمیشه! htc هم خدایی هر کسی دستش نمیگیره و گوشی باکلاسیه. مبارکت باشه. مدلشو نگفتی؟!
اون دوستتم که گفتی وضعشون خوبه و بچه دار شده ، نباید غصه بخوره که. الان دوست مجید که هم سنن بچه دومش در راهه و ناخواسته هم بوده و وضع مالیشم اصلا خوب نیس من برا اون خیلییی غصه میخورم چون تازه بچش یک سالش شده! از حکمت خدا سردرنمیاریم. خداروشکر که دیگه قانع شده دوستت. اصلا مگه میشه با حرفای دلنشین تو، سرعقل نیومد!!بس که جیگری شما

سلام سارای قشنگم.

مررسی عزیزم ایشالا.
جنسیتشو دو هفته دیگه میگم خیالتو راحت میکنم اصن..
اوهوم اچ تی سی جونم دوس داشتنیه.فکر کنم تو پستم گفته بودم پرچمدار فعلی رو گرفتم دیگه؟ اچ تی سی10
وای وای وای خدا بهشون رحم کنه.خدا کنه دست و بالشون باز بشه یه کم.
ووویی مرسی خوب قند عسل جان ^_^

۱۹ آذر ۱۸:۵۱ سارینا2
سلام بلاگر
چه خبر خوبی؟
از تو دلی و اچ تی سی دلبرت چه خبر

چقدر به این واژه دلبر برای اچ تی سی خندیدم مبارک باشه ان شاءالله همیشه باهاش خبرای خوب بشنوی و جاهای خوب بری عکسای قشنگ بندازی

اسم بچه انتخاب کردی راستی یا مثل من دقیقه نودی هستی و برا همه چی تصمیم می گیری به جز این؟!

سلام سارینا جانم.

ما خوبیم و اچ تی سی دلبرمم معرکه است.دوستش دارم.
آمین ممنون عزیزم.
جونم برات بگه که دقیقه ی نودی که هستم و درش شکی نیست اما در مورد اسم نمیذارم تا اون آخر. یه لیست داریم اما انتخاب نهایی نکردیم.جنسیتش که مشخص شه باز یکم نظرات رو میپرسم بعدش تصمیم میگیریم.

۱۹ آذر ۱۸:۵۸ سارینا2
راستی الان یادم نیست این واژه دلبر رو برای اچ تی سی استفاده کرده بودی یا چیز دیگه ای
به هر حال واژه جالبی بود


آره خود خودش بود ^_^

۱۹ آذر ۱۹:۰۴ سارینا2
چقدر تکه تکه نوشتم
زیاد دنبال پرستار خوش اخلاق نباش چه توی بیمارستان دولتی و چه خصوصی
نمیدونم کارشون زیاده یا کسی بهشون یاد نداده
اغلبشون بی حوصله ان
مزیت سزارین اینه که کمتر باهاشون تعامل می کنی و مجبور نیستی زیاد تحملشون بکنی
وگرنه به سزارینی ها هم زیاد محل نمیذارن خیالت راحت
کل زمانی که تنها می بینیشون از زمان به هوش آمدنت تا رفتن توی بخش هست
دیگه بقیش رو یکی همراهت هست

راستی سزارین چه ضرری برای بچه داره که گفته بودی عوارضش برای بچه زیاده؟


چی بگم ؟؟ پس چقدر بد که اینطوره..


مطمینی من گفتم عوارض سزارین برای بچه زیاده ؟؟؟

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
سلام!
به وب من خوش آمدی.
مشخصات منو میتونی از قسمت *بلاگر شناسی* بخونی.
اگر که خاموش همراه منی خواهشا موقع پستهای رمز دار روشن نشو!
اگر وب داری و کامنت میذاری خواهشا آدرس بذار شاید لازم شد :)

دوست خوبم!
اینجا یه رسانه ی مجازیه اما یادت نره ما آدم های واقعی هستیم..
از شکستن دل همدیگه با حرفای نامناسب پرهیز کنیم.
هدف از ایجاد این وب صرفا ثبت دلنوشته های من و گهگاهی نوازش طبع لطیف شما با شعره.
تمام نیکی ها و بهترین های دنیا از آنِ شما و سرِ راهِ شما باشه.
ان شاء الله.
آرشیو مطالب
شهریور ۱۴۰۱ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۲ )
فروردين ۱۴۰۱ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۳ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۴ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۵ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۶ )
دی ۱۳۹۹ ( ۱۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۵ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۴ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۴ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
دی ۱۳۹۸ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۳ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
دی ۱۳۹۷ ( ۵ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۶ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۴ )
دی ۱۳۹۶ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
موضوعات
روزنوشت (۲۱۶)
شعر نوشت (۵)
پخت و پز نوشت (۴)
عکس (۱۰)
مناسبت نوشت (۵)
زبان در خانه (۱)
پیوندهای روزانه
اجاره مبله در تهران
گرسنه ها بخوانند :)
مامان-بابا ها بخوانند 2 :)
مامان-بابا ها بخوانند 1 :)
همه ی خانم ها بخوانند :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان