شکرانه نوشت :)

نتیجه تصویری

سلام عزیزانم :)

حدود نیم ساعت به اومدن همسر مونده و من واقعا بدو بدو تصمیم گرفتم که پست بذارم :)

خوب از چهارشنبه ام خبر خاصی نیست. کلاس زبانمو رفتم و برگشتم.. الانم کلی تکلیف دارم ..  البته همینجوری خشک و خالی هم نبود.بعد کلاس گرسنگیمو با صدای بلند اعلام کردم و اون رقیب شماره یک که هماهنگ کرده بودم این ترم با هم باشیم گفت بیا بریم بیرون.
دیگه منم که همسر ساعت ده شب برمیگشت گفتم بریم ^_^
ماشینشو عوض کرده بود و گفت بذار بهت شیرینیشو بدم.
رفتیم دور دور کردیم.
بعدم رفتیم یه رستورانی.
جوجه سفارش دادیم و کلی طول کشید آوردن.با هم گپ زدیم خیلی.با هم آشنا تر شدیم و همه چیز از اون دو تا همکلاسی عادی بودن خارج شد دیگه.مثلا من فهمیدم دوستم هنرمنده.دف میزنه.و دستی هم به نوشتن داره.از خانواده هامون کم و بیش گفتیم و شام خوبمونم خوردیم و منو رسوند خونه.

برای پنجشنبه صبح نوبت دکتر داشتم :)

فکر کن نوبتم ده و نیم صبح بود اما مثل اینکه یه عمل پیش اومده بود برای دکتر و دیر اومد و منم که دیدم قراره حالا حالا ها منتظر بمونم رفتم برای خودم آبمیوه و بیسکوئیت خریدم و بعدم گفتم برم بازار یه کم بچرخم ببینم چه خبر؟ :دی

جالب این که تو یه بوتیکی که فکرشم نمیکردم یه چیزایی به چشمم خورد و رفتم داخل.

دو تا پانچو برداشتم پرو کردم.

یکی بافت بود و از بالای شکم یه دکمه میخورد و جلوش باز و دور یقش یه چیزایی شبیه خز بود که قشنگ بود خصوصا طرح بافتش اما به درد خیلی قلمبه ها میخورد نه اونایی که مثل من تازه انگار هسته ی آلبالو قورت دادن ^_^

یکی هم جلو بسته بود.یه جنس پاییزه ی یه ذره کِشی با حاشیه های بافت سولاخ سولاخی ^_^ که من اینو برداشتم رنگ قهوه ای سوختشو. و از شانس خوبم قیمتش از نود به پنجاه شکسته بود که جنسای جدیدشون برسه :)

بعدم از همون جا دو تا شلوار خریدم.شلوار بارداری نیستن اما خیلی مناسبن.از یه طرف زیپ میخورن  و دورشونم کشیه و وقتی شکمم قلمبه میشه راحت میتونم کششو بدم زیر شکمم .یکی مشکی برداشتم یکی هم نخودی ^_^

و برگشتم مطب.
همسر زنگ زد و جوابشو که دادم میگفت
 _
بلاگر جونم؟؟
+گفتم جان؟
_دوستم داری؟
+بله عزیزم.
_خیلی دوستم داری؟
+خیلی عزیزم.
_خیلی عاشقمی؟
+خیلی عزیزم.

_خوب عاشق جان! کلیدتو باز جا گذاشتی خونه.الانم من میخوام برم شرکت.خوبه پشت در بمونی عشق از سرت بپره؟؟


دیگه من داشتم از خنده میمردم.
و قرار شد ببینم آبجیم اینا هستن که من برم اونجا یا کلیدمو بده دست همسایه؟
و خوب آبجیم بود...

 تازه حدود یک و نیم بود که نوبتم شد.

یه کیلو از وزنم کم شده بود و فشارمم پایین بود.البته خوب داشتم از گرسنگی میمردم و از وقت نهارم گذشته بود.
بعدم یهو گفت خوب بپر رو تخت.
گفتم من؟؟؟؟؟؟
گفت بله شما :)
دیگه پریدم و یه مقدار با شکمم ور رفت و یه فشارایی داد :/ بعدم گفت خوب الان صدای قلبشو گوش میدیم.
اون لحظه هر چقدر که ذوق داشتم همونقدر دلم پیش آقای همسر بود که میدونستم میمیره برای بودن تو اون لحظه :)
بعدم صدای قلبشو یه عالمه گوش دادیم و گفت خیلی هم تند تند و سرحال میزنه ^_^
و من همونجا خدا رو کلی شکر کردم و نیشم تا بناگوش باز بود :)
و دیگه آزمایش و سونوگرافی غربالگری رو برام نوشت.و نامه ی واکسن کزازمو نوشت که یه ماه بعد بزنم.و قرص آهنمم عوض کرد بلکه اون جریان گلاب به روییم بهتر بشه :)

بعد همه ی اینا زنگ زدم همسر و داشتم همه چیزو مو به مو براش میگفتم .هی کیگفت فخر فروش! به چه حقی تو تنها گوش کردی صدای قلبشو؟ پس من چی؟

دیگه انقدر نالید و نالید که دیدم گناه داره.تو مطب سونو گرافی که خیلی هم خلوت بود و منشی گفت یه کم صبر کن بفرستمت داخل گفتم نه برای شنبه بهم نوبت بده.خوب شنبه همسر هم هست و یه کم دلش باز میشه دیگه :)

بعدشم تا برگردم خونه ی آبجی صدای قلبش تو سرم بود.
گلهای تو بلوار قشنگ تر شده بودن.
مردم مهربون تر .
شهر تمیز تر.
هوا مطبوع تر.
و همه چیز یه جور دیگه بود...

خیلی خوشحالم خلاصه :)

از امروز هم تا آخر هفته همسر بیشتر خونه است و خوش میگذره حتما...

برای امشب دارم به سینما فکر میکنم.. ببینم نظرش چیه حالا :)

جمعه ی خوبی داشته باشید. نبینم دلتون بگیره هاااا . دوستتون میدارم :*


سلاااااام :)))
وای بلاگر دیدی چقدر صدای قلبش باحاله؟
به هرچیزی شبیهه غیر از صدای قلب خخخ
من صدای قلبشو ضبط کردمو اوردم واسه شوهرم.چون اونموقع تهران بود و امکان اومدن همراه من نبود

لباسات مبارک...ان شاالله بسلامتی بپوشی

یعنی اون مکالمه ی تلفنیتون منو کششششت خخخ

عاقا من صبح دلم داشت میگرفت ک الحمدلله ب خیر گذشت :)

خوشحالم ک خوشحالی : *

سلام :)
خیلی :)
آره اولین بار که شنیدیم شوهرم میگفت انگار قطار داره رد میشه اما همونم خیلی برامون هیجان داشت ^_^
عه آخی :)

سلامت باشی.

وای منم کشت خیلی باحال سر صحبتو باز کرد :)

عه اصلا نذار بگیره.

فربونت :*

می دونی منم که این پست را می خوندم لبخند می زنم ..از بس که توش خوشبختی بود ..الهی 
چه مامانی ...چه پدری ..ای جانم ..خوش به حال تو دلی :)))

ای جانم.
این دوره ی بدتو میگذرونی آبان و من مطمئنم منم میام از این بهتر ها رو تو وب تو میخونم :)

ابجی خدا رو شکر ،ولی خیلی زودددد نیستتتتت برای گوش دادن قلبش با دستگاه پزشکی؟؟؟؟؟؟؟!!!!!از ٤ماه میزارن دکترا از هفته ١٥،١٦اونم حالا خیلی ااا نمیتونن بشنون !!!

قربونت عسل.
نه عزیزم زود نیست تعجب کردم از حرفت.من اولین بار هفته ی ششم شنیدم صدای قلبشو البته مثل حالا جون دار نبود :)
کلا اولین سونو رو حدود هفته ی ششم تا نهایت هشتم میرن دیگه.که صدای قلب رو بشنون و ببینن حاملگی توی رحمه یا نه و وضعیت جفت چطوره :)

۰۷ آبان ۱۶:۰۲ معشوقه ...
عزیزم اول از همه خریدات مبارک باشه.خرید کردن عااالیه😍😍 من پانچو پاییزه خییییلی دوس دارم ولی ندارم و جرات خریدشم ندارم چون حس میکنم بهم نمیاد. ولی بقیه که میپوشن لذت میبرم
واااای صدای قلب نی نی👧
💞 چه حس خوبی
نمره زبانت چند شد؟ چون با هیچی رفتی کجنکاوم بدونم😂 اخه خیلی هیجان داره اینجور مواقع...خودم مثلا امتحانایی ک براش زیاد اماده نبودم یا نخوندم و امتحان دادم رو برای نمره هاش بیشتر هیجان دارم . 
الان تهوعت بهتره؟ 😍

سلامت باشی عزیزم :)
خوب یه بار پرو کن. منم اصلا پانچو دوست ندارم اما خوب اولا این رو دوست داشتم بعدم که میدونی انتخاب دیگه ای نداشتم.واقعا برای بیرون به بن بست میخوردم اگه نمیخریدمش.
ووویی ^_^

هوم چهارشنبه لو نداد نمره ها رو گفت شنبه میگم :| خدا کنه زیادم آبرو ریزی نشده باشه :)
امروز خوب بودم تا ظهر اما بعدش خیلی بد شدم. الانم چون معدم پاک پاک شده از ظهر یه ظرف عدس پلو گذاشتم جلوم که بخورم ^_^

وووووی دلم ضعف رفت ... صدای تپش قلب نی نی 
خدا رو شکررررر. خیلی خوشحالم که همه چی خوبه 

خوب راست میگه دیگه عاشق جان. مواظب کلیدت باش :)))

الهی همیشه مثل امروز خوشحال باشی... آمین 

قربونت برم باران جوووونم
خدا رو شکر :)

خخخ واقعا که .آیا این طرز خبر دادن درسته ؟

ممنون گلم ..

ای جووووونم صدای قلبش^-^ 
واقعا برای مادر چی قشنگتر ازین؟
هر ماه و هر روز با این تو دلی فسقلی چیزای هیجان انگیز میبینی من میخام هر وقت مامان شدم حسامو بنویسم تو ی دفتر 
هوووم چقد احساساتی شدم :)

پانچو دوست 
اما بهم نمیاد چون لاغرم 
ی بار اصفهان دلم رف برا پانچو سنتی ها خریدم بعد دیدم واقعا بهم نمیاد دادمش به خواهرم 


^_^
هیچی اصن... خدا کنه سالم و سلامت باشه :)

هوم منم مینویسم سهیلا جونم :)

چقدر همه پانچو دوست..
پس تو هم حامله که شدی میپوشی :)
آخی عزیزم :(

اره گلم منم ٦هفته شنیدم ولی با دستگاه سونو دیگه ،نه دستگاه وامپایر دستگاه پزشکی ،با دستگاه پزشکی از ١٥هفتع میزارن تو مطب ،دکترت دستگاه سونو داره؟

والا یه دستگاهی بود که سرش همون غلتک سونو بود اما صدا از یه دستگاه خیلی کوچیکی پخش میشد.
یعنی دیگه مانیتور و این چیزایی نیست .فقط مربوط به قلبه.
وای یعنی اینم با امواج کار میکنه؟
نگرانم کردی.آخه دکتر هر جلسه ی معاینه از این استفاده میکنه. اگه امواج داره دفعه ی بعد جیگر دکترو درمیارم >_<

نه امواج نداره حتی سونو هم امواج نداره یعنی ضرر نداره برای جنینت همون وایپر هست که گفتم ،پس دکتر تو زودتر میزاره چون معمولا هفته های پایین با سونو میشه شنید چون خیلی کوچیکه بچه پیدا کردنش سخته که بشه با این دستگاه قلبش رو شنید معمولا دکترا از ٤ماه ب اون ور میزارن با این دستگاه 

سونو که دیگه ضررش ثابت شده هستی عزیزم.من الان ناراحتم.فکر نمیکنم فردا که برم جنسیتش معلوم باشه هنوز برای همین حتما یه ماه دیگه میگه برم برا جنسیت.ماههای آخرم که برا غربالگری دوم میرم میشه چهااار بار! خوب خیلی زیاده دیگه :(  البته همش دعا میکنم فردا بچم یه خودی نشون بده که دکتر جنسیتشم بهم بگه و خلاص شم...
آهان دکترم اول با دست کلی رو شکمم ور رفت و فشار داد که جای تو دلی رو پیدا کنه ...

نه گلم ضرر نداره به هیچ وجه  من از خیلی دکترای خوب و سرشناس پرسیدم حتی تو اینستا تو پیچ های پزشکی هم میزارن که سونو ضرری نداره ،فقط میگن زردی میاره گلم از دکتر بپرسی میگه ،برای فردا هم جنسیت بگه زیاد روش حساب نکن،جنست از هفته ١٥به بعد دقیق میشه مال خیلی ا تو هفته دوازده گفتن اشتباه شده من خودم تو دور و برم زیاد دیدم تو ١٢گفتن بعدش اشتباه شده ماه های بالا ،هنوز اندام های تناسلی بچه ات ،از هفته سیزده میخاد کم کم خودشون رو به نمایش بزاره واسه همین نمیشه اعتماد کرد خیلی ب جنسیت غربال اول 

پس تو کشورای اروپایی بیخودی محدودیت تعداد سونو هست؟

عجب :( پس هیچی دیگه :(

۰۷ آبان ۱۷:۵۷ یا فاطمة الزهراء
وااای از خنده مردم سر مکالمه تون :)) عالی بود
ان شا للّه همیشه شاد باشید
نمیاین این ورا؟ :دی
سینما رفتین بیا بگو فیلمش چطور بود :دی
خریداتم مبارکت باشه
راستی خوب شد دوست شدین خیلی هم عالی :) خصوصا اگه هر جلسه از کلاس برسونه تو رو عالیه :)) 

زنده بمون ... تو با این چشمات الان حیفه کشته بشی بخاطر مکالمه ی ما :)
به به خوشامدی :)
اون ورا :/  هنوز برنامه ای نداریم...

فعلا که همسر خوابه.تا بیدار شه و حمام و فلان و اینا ... خوب فکر نکنم بریم.

سلامت باشی.
خخخ طفلی قبلا بارها گفته بیا برسونمت من نذاشتم.گناه نکرده که... خونش اون سر شهره من این سر شهر :)

یه پیچ تگت میکنم بخون خیلی خوبه ،اونجا توضیح میده که چرا سونو ضرر نداره ،اره زیاد روش حساب نکن برای فردا بگه هم حدسی از رو ضربان قلبش میگه که میبینی هفته های بعدت رفتی برعکس شد خیلی ااا رو میشناسم تا ٦ماه یه چیز گفتن جنسیت رو ماه ششم چیز دیگه اشتباه سونو تو جنسیت تازگیا زیاد شده ،من نزدیکترین فامیلم ٧ماه بهش گفتن پسر ،ماه ٨گفتن دختر و دختر هم شد !تا این حد اشتباه هست هر چی دیرتر بری دقیقتر  میگه ،راستی کشور سوئید هم مثل ایران سونو محدودیت نداره اصلا براشون چون میگن ضرر نداره ب انتخاب مادرهه  چند بار بره ارایشگر من خاهرش اونجاس من از اونجا میدونم ،ولی از بقیه کشورا بیخبرم ،اینجا هم میگن فقط زردی میاره برای بچه !!!

باشد مقسی :)

حالا اگه بهم گفت فردا ازش میپرسم که از رو جای بی تربیتیش میگه یا از ضربان قلبش.دیروز دکترم گفت اگه اصرار داری جنسیتشو بدونی بفرستم یه سونو تو تهران که تو این هفته اونا میگن بهت.منم گفتم نه بااااو .همینجا میرم...

من آبجیم انگلیس هست. برای جفت بچه هاشم نمیدونم فقط دو بار مجاز بود یا سه بار.
برای دخترش سونوی جنسیتش یه احتمال ضعیف داد دختره اما گفت مطمئن نیستیم دیگه هم اجازه ی تکرارشو نداشت و تا ماه آخر اصلا مطمئن نبود واقعا دختره.
خوب برای من علم اکثر کشورها نسبت به دو تا کشور خیلی قابل اعتماد تره.حالا حتی اگه واقعا مضر هم نباشه باز احتیاط لازمه.زردی خودش کم چیزی نیست که.پسر خواهرم داشت واسه زدیش از دست میرفت مامانش مرد و زنده شد تا از بیمارستان مرخصش کردن..

راستی سونو ٤بعدی همون سونو رنگی ضرر داره هااا ،ولی اونم خیلی ااا تمایل ندارن برن چون هزینه اش خیلی بالاس نیازی هم نیست رف بعضی ااا که جنینشون خدا نکرده مشکل داره،یا جنسیت بچه تا اخر ماه مشخص نمیشه یا وزنش با سونو نمیخونه ماه ٨مجبور میشن میرن ،بعضی هم پولشون زیاده خخخ میرن ماه ٨بچشون رو ببینن اون ضرر داره 


آره میدونم اونو..
به نظرم همه ی جنینا وقتی شبیه همن و اینهمه هم فیلم تو اینترنت هست از جنین و حرکاتش و ایناش برا چی آدم بره چهار بعدی؟

نه چهار بعدی که نیاز نمیشه انشالله برات ولی بعضی ااا ضروری میرن دیگه ،اره اینجا دکتری که دکتر میگه دو تا هست دکتر شاکر و دکتر کرم نیا ،میگن بعد میزنن زیرش خخخخخ یعنی تو دوازده هفته گفتن ،بعد ماهای بالاتر میری یه چیز دیگه میشه میگه من نگفتم ،مخصوصا دکتر شاکری یعنی فقط و فقط اسم در اورده تو کل طهران ولی درصد اشتباهش هم زیاد میشه ،بعد میزنه زیرش میگه اصلا نگفتم تو شهر خودتون برو راحت بلاخره میفهمی دیگی چه زود چه دیر کن الان ٦ماهم نمیدونم چیه ،همین که سالمه شکر خدا اون مهم و ارزش داره بلاخره دیر و زود میفهمیم فقط سالم باشن بقیه اش مهم نیست هر چی باشه عزیز دلمونه دیگه 

عجب...
خوب شد پس عجول نیستم منم...
وویی چه باحال تو الان تو ماه ششم نمیدونی جنسیت بچتووووو؟
ای جانم خدا نگه داره اون عزیز تو دلتو :*

نه تو غربال دوم رفتم گفتن پاهاش بسته اس دیگه نرفتم بعدش دکترم گف سالمه شکر خدا بمون برای اذر ماه برای غربال سوم  میگن بهت ،عجله ندارم بدونم فقط مهم برام سالم بودنشه ،همچین تو دلی تو رو هم خدا حفظ کنه

آخی عزیزم... هر چی هست با حجب و حیاست بچه ات :)

چه مکالمه ی باحالی بود:)

جوووووووووون^_^
صدای قلبش:))))

آره خودش هنوزم چند بار تو روز میگه حال کردی چجوری بهت خبر کلیدو دادم؟


جووون :)

سلام بلاگر جاااان
خداروشکر گوش شیطون کر انگار سرحالی
ان شاالله دیگه خوب خوب بشی و با تودلی همش عشق و حال کنی
دوستم جان برام دعا کن منتظر یه اتفاق خوبم😊
خوش بگذره عزیزم

سلام عزیز دلم..
ویارم هست هنوز شیرین جون اما وقتی پست رو مینوشتم خیلی انرژی داشتم :)
آمین ممنون.

ای جانم.هر چی خیره برات اتفاق بیفته عزیزم.

سلام بر جیگرجیگرا...خوبی عزیزم؟بهتری؟
میدونی که من بچه دوست نیستم زیاد اما همیشه فکر میکنم روزی که صدای ضربان قلب بچه م برام بخش بشه از هیجان سکته میکنم!!
حتما کلی حس خوبی داشتی اون لحظه..خداروشکر.خداروشکر که قلب نینیت انقدر قشنگ میزنه.آدم اون لحظه رو با هیچی نمیتونه عوض کنه واقعا..
آخیی طفلکی همسری..اونم دلش میخواست بشنوه خوب.حالا ایشالا این دفعه با هم میرین.
انقدرم به ضرر سونو فکر کن.این سونوهای معمولی ضرر نداره.بعضی دکترای زنان هستن که برای مادرای باردار رو هربار که میرم دکتر تو همون مطب خودشون سونو میکنن...اگه مشکلی بود که این کارو نمیکردن.
منم پانچو پاییزی دوس دارم خیلی.مبارکت باشه.
اما به نظرم برای خانومای باردار خوبه و آدمای لاغر.من خودم احساس میکنم اگه بپوشم خیلی گرد و قلبمه میشم و دوس ندارم گرد دیده شم.اما خوب آدم باردار باشه موضوع فرق میکنه.اون موقع تازه گشنگم هست.
خوب باشه از این به بعد کامنتای پست همیدیگه رو تو وب خودمون جواب میدیم مگر این که حرف خاص و جیک جیک خصوصی داشته باشیم که اون وقت میریم تو وب هم میگیم.حرف خوب بود.قبوله.

سلام عزیزم :) تو چطوری؟
آخی چه باحال :)
خیلی خوب.. واقعا :)
تو سونوی اولم شنیده ها اما دیگه دوست داره هر بار اونم باشه :)
نمیدونم والا. شایدم اینطوره.

سلامت باشی عزیزم :)
خوب به خیلی لاغر ها هم نمیاد.انگار که رو یه تیکه چوب پرده کشیده باشی...

عه مرسی که قبولیدی :)

در مورد ماهواره هم من حرفتو قبول دارم.
به قول تو وقتی اطرافیان همه دارن و بعدا قراره مثلا با دختر خاله یا پسر خاله ش بشینه کارتون نگاه کنه و اینا خوب چه کاریه جمع کردن و اینا..
به نظرم همون که بچگی آموزش درست داده بشه و درست استفاده بشه کفایت میکنه.
من برعکس تو اصلا رو این موضوع حساس نیستم.چون یه سری چیزا تو جامعه هست..چه آدم بخواد چه نخواد..پس بهتر که به جای دور کردن استفاده درست رو یاد بدیم.
فدات.
نگران نباش مامان بلاگری جون.

اون نظر قطعیم نیستا... فکرم بود که وقتی اینجوریه ماهواره جمع کردنه سخت میشه.
باز بالاخره مادر باید از همه ی راههای اشتباهی که ممکنه بچه توش بیفته محافظتش کنه . هر چی هم که تو جامعه مساله ی جا افتاده ای باشه.

حالا ببینیم تا اون موقع چی پیش میاد برامون :)

قربونت:*

اِی جونمـ صدا قلبِ نی نی ^___^
ایشالا که  همیشه سالمـ و سلامت باشه و
به خــیر و خوشی دنیا بیاد ... الهی :*

مکالمه ـتون خیلی دلنشین و بامزه بود :))
شما همیشه کلیدا رُ جا میذارید؟! :دی

خریداتون َمـ مبارک
ایشالا به دلِ خوش بپوشید ^_^

^___^
آمین .ممنون عزیز دلم.

من فیلم شدم این وسط اما آره باحال بود :)
همیشه که نه اما سابقه ی درخشانی در این زمینه دارم ^_^

ممنون عزیزم.
سلامت باشی.

خوشالم که بالاخره یه یار پیدا کردی و خریداتو کردی :)
حالا خریدات کامل شده یا نه ؟ :)

راستی یه مارک محصولات بچه تو ذهنم بود منشن کنم
واسه سیسمونی اگه خواستی ، خودم روغنشو استفاده کردم :)))))
احتمالا ام بشناسی ... mustella خیلی دوسش دارم گفتم به توأم بگم که بچه داری :دی

یار کجا بود؟ تنها خرید کردم که :|
آه نه دوست دارم یه کالج هم بخرم.خوب من از پارسال یه نیم چکمه مانند خوب دارم برا زمستون.کتونی هم دارم.حالا کالج هم شاید خیلی مناسب این فصل نباشه دیگه اما دلم میخواد بخرم یه مشکی چون کالجام همشون رنگی هستن .

ای جانم مرسی. یادداشتش میکنم یه جایی... قراره آبجیم سیسمونی بچه رو بخره و اگه تا قبل تولد کسی اومد ایران بفرسته برام اگه هم نیومد پست کنه برا همین من تا دیدن خریدای اون صبر میکنم و چیز خاصی نمیخرم :) این مارک رو نگه میدارم برای روز مبادا :)

میگن روزی یه دونه گردو بخوری بعدا ترک بارداری نداری رو شکمت 
خواهرشوهرم انجام داده گفت انجام داده و ترکی اضافه نشده رو شیکمش

عجب....

مرسی که گفتی

اوممم به به
این پست پر از حس خوشبختی بود
وویی یاد روز اولی افتادم که صدای قلب دخملمو شنیدم,چشام پر از اشک شده بود,خیلی حس خوبی بود,خیلی

مکالمه ی جناب شوهر با شما یه دنیا لایک داشت;-)

خوشحالم که انقد خوشبخت میبینمت عزیزم,کاش همه همینقد خوب شه حال خودشون و زندگیشون
ببخش گاهی نیستم,فصل مدارس شروع شده و تکالیف دخملک زیااااااده,باشگاه بردن و آوردنشم با منه,باشگاه رفتن خودمم هست به انضمام کارای خونه
خلاصه ببخش نبودنامو:-*
دوستتون میداریم رفیق کبیر جان:-*

ووویی عزیزم...  چقدر باحال...

آره بلا گرفته خوب سر کارم گذاشت :/

ممنونم میترا جونم.آمین

آقا نمیبخشم :( خیلی دلم برات تنگ میشه خیلی :( آی عزیزم تو هم مثل آبجی منی که.درکت میکنم. خیلی دوستت دارم واقعا وقتی نیستی دلم برات تنگ میشه.
میبوسمت :*

سلام بلاگرجان مهربون ومامان. چطوری؟پستت بهم انرژی داد. الان هفته چندمی؟آخه تاهفته شانزدهم معمولافقط باسونوصدای قلب بچه رومیشه شنید. 
چه خوب یه مغازه پیداشدواسه بارداری بتونی خریدکنی مبارکت باشه. بلاگرجان قلبادوست داری بچت دخترباشه یاپسر؟
ایول تلاش میکنی ودرس وزبانت رورهانکردی این تودلی ملوست فردایه مامان تحصیل کرده میخواد. مراقب خودت باش

سلام آزاده ی نازنینم :) خدا رو شکر من خوبم. ببخش دیر تایید میکنم نظرتو :)
الان هفته ی سیزدهم :)  نمیدونم جریان اون صدای قلب چیه که تو مطب شنیدم.ماه بعد که نوبت دارم میپرسم.
آره و جالب اینکه اصلا مغازه ی لباس بارداری و این حرفا نیست...
آزاده ی گلم قلبا از خدا یه بچه خواسته بودم و هرگز جنسیت خاصی ازش نخواستم.برای همین الانم هر چی که باشه از ته قلبم دوستش دارم.تو سالهای قبل دختر خیلی دوست داشتم.اما احتمالا بچم پسره ^_^
امیدوارم به سرانجام برسونم این راهو :) ممنونم از تو.میبوسمت :*

سلام بلاگر جون، انشالله همیشه انقدر خوبو سر حال باشی، راستش من نی نی ندارمو نمیدونم ضربان قلبش توی سونو چجوریه، اما  اینو میدونم که اون لحظه یه حس نابو فوق العاده ست، خیلی پستت انرژی مثبت داشت، آدم با خوندنش یه حال خوبی میشه، تماس تلفنی همسری و حرفاش واسه کلید هم خیلی بامزه بود

سلام به روی ماهت سحر جونم.
واقعا ممنونم ازت :)  دقیقا لحظه ی نابیه :)  امیدوارم هر وقت خودت و همسرت صلاح دونستید خدا بهتون یه گوگولیشو بده که کلی از بارداریت لذت ببری...
خدا رو شکر .من واقعا چی میخوام جز اینکه وقتی حالم خوبه حال دوستامم خوب باشه؟ :)

آره.موش بخورتش اصن ^_^

۰۹ آبان ۰۶:۴۱ یا فاطمة الزهراء
شهر شما که ترافیک نیست بذار برسونه
به تنبیه وقتی که رقیب بود :))))) 

دیوونه :/

هنوزم رقیبه.دشمن نبود که بیچاره :)

فدای خودت و دل مهربونت و تو دلی خوشگلت
وقتایی هم که کمرنگ میشم مدام بیادتم گلم:-*جات توی اعماق دلمه بلاگر عزیزم:-*شدی یکی از بهترینای زندگیم و خودت خبر نداری جیگر:-*

خدا نکنه عزیزم. فدای تو...

واقعا منم همین حس رو به تو دارم میترایی :)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
سلام!
به وب من خوش آمدی.
مشخصات منو میتونی از قسمت *بلاگر شناسی* بخونی.
اگر که خاموش همراه منی خواهشا موقع پستهای رمز دار روشن نشو!
اگر وب داری و کامنت میذاری خواهشا آدرس بذار شاید لازم شد :)

دوست خوبم!
اینجا یه رسانه ی مجازیه اما یادت نره ما آدم های واقعی هستیم..
از شکستن دل همدیگه با حرفای نامناسب پرهیز کنیم.
هدف از ایجاد این وب صرفا ثبت دلنوشته های من و گهگاهی نوازش طبع لطیف شما با شعره.
تمام نیکی ها و بهترین های دنیا از آنِ شما و سرِ راهِ شما باشه.
ان شاء الله.
آرشیو مطالب
شهریور ۱۴۰۱ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۲ )
فروردين ۱۴۰۱ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۳ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۴ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۵ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۶ )
دی ۱۳۹۹ ( ۱۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۵ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۴ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۴ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
دی ۱۳۹۸ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۳ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
دی ۱۳۹۷ ( ۵ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۶ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۴ )
دی ۱۳۹۶ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
موضوعات
روزنوشت (۲۱۶)
شعر نوشت (۵)
پخت و پز نوشت (۴)
عکس (۱۰)
مناسبت نوشت (۵)
زبان در خانه (۱)
پیوندهای روزانه
اجاره مبله در تهران
گرسنه ها بخوانند :)
مامان-بابا ها بخوانند 2 :)
مامان-بابا ها بخوانند 1 :)
همه ی خانم ها بخوانند :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان