آنچه گذشت نوشت

سلام عزیزانم.

و اما اثاث کشی..

هیجاناتش برام کلا شد استرس. جمعه عصر کارگرهایی که صحبت کرده بودیم باهاشون با یه خاور اومدن و من هم زودتر رفتم خونه ی جدید که تمیز کردن رو شروع کنم.

اثاث رو آوردن اما چه آوردنی..  درسته که یه درس حسابی گرفتم و دیگه تا آخر عمرم فهمیدم دقیقا باید چجوری اثاث کشی کنم اما خوب تلخ بدست اومد تجربه هه..

با کارگرا دعوام شد. من نمیفهمم درست انجام دادن کاری که داری پولش رو سر سفره ات میبری چرا برای خیلی ها انقدر سخته؟

برای آدم یه کار میکنن اما پیشاپیش طلبکارن.میگم اقا کارتن های اتاق خواب رو تو هال نذار.میگه من فقط تا همینجا میارم بعد خودت مرتب کن.میگم اما اقای فلانی صاحبکارتون به من گفته هر کارتنی رو جای مناسبش میذارید.میگه پس برو ب خودش بگو بیاد جا به جا کنه..

صاحبکار جوون مرد گنده رو دعوا میکنه بعد طرف از حرصش کارتن شکستنی های منو میکوبه..

بعد اون یکی مبل رو وسط راه پله چپه میکنه و از روکش میذاره زمین .

هم موقع اوردن لباسشویی هم یخچال میکوبه به کچبری اوپن و اصلا انگار نه انگار..

تو جا بجایی تخت یکی از کشو ها رو میندازن و ریلش میشکنه..

بدتر از همه گازی که پنجشنبه بیشتر از دو تومن پولشو دادیم شوهرم نیگه اقا تنها بلندش نکن میشکنه.اقا میگه من کارم همینه. و بلند کردن و طاقت تیاوردن و چپه کردنش از روی خاور به روی زمین همزمان میشه...

یعنی ما فقط جنگ و دعوا داشتیم جمعه..

واسه هر چی هم حرف خسارت زدیم یه حرف روش زدن. چمیدونم تخت که ریلش سه تومنه نهایت.. سقف اشپزخونه پایینه تقصیر ما نبود.. گاز هم جیزی نشده که.بغلش یه ضربه خورده معلوم نیس .مبلا هم که اینا تو هر اثاث کشی ممکنه اتفاق بیفته ..

حالا گاز چون جعبه اش پلمپ بوده و یه سری ایرادای دیگه داره که ما نمیدونیم بخاطر زمین خوردنه یا تو بارگیری نغازه اونجوری شده رفتیم ب مغازه داره گفتیم قیافه ی ننو که دید فورا گفت خانم شما اگه به خاطر گاز اخم کردی من برات ده بار عوضش میکنم و کلی خندیدیم.

اما خوب تا دو روز دیگه گاز ندارم.سالی یه بار ابحیم اینا میان اینم که اوضاع خونه ی منه..  و خوب نمیتونم چیزی بپزم که. از فردا فقط گفتم دیگه هزینه ی پذیراییتا اخر هفته با من..

خلاصه این جوریا دیگه..

هر روزم از صبح تا غروب کار میکنم باز انگار نه انگار.. اصلا همش میگم مگه من اینهمه وسیله داشتم آخه؟؟؟

تا امروز آشپزخونه رو کامل چیدم و نصف هال و یکی از اتاق خوابا رو نرتب کردیم..

هنوز یه عالمه کار ریز دارم.. 

خدا کنه گازم زود برسه فقط اگه سه شنبه هم بیاد عالی میشه.ترحیح میدم تو خونه خودم ب سلیقه ی خودم پذیرایی کنم تا اینجوری:/

پست رو با گوشی نوشتم .شاید خیلی اشتباه تایپی داشته باشه.بعدا اصلاح میونمشون.

روز خوبی پیش روتون باشه. ♥




سلام بلاگر جانم..
خوبی عزیزم؟
خسته نباشی بانو جان..
واقعا میفهمم که اسباب کشی چقدر فشارو استرس داره..منم هربار تجربه ش میکنم..
متاسفانه کارگرا کم توشون خوب پیدا میشه که واقعا بخواد نون حلال بگیره..
نمیگم همه شون اینجورینا...اما خوب بیشترشون مدعی و طلبکارن..
دقیقا برای ما هم همین پیش اومد...توی این اسباب کشی وسایل و کارتن هارو میکوبیدن  وسط هال و من اگه میگفتم فلان کارتن رو بذارین تو اتاق خواب غرغر میزدن و میگفتن ما تا همینجا میاریم و خودتون بذارین..
یخچالمو هم انقدر به در و دیوار کوبیدن تا بالا آوردن که گازش رفت و صدهزار تومن مجبور شدیم گاز بزنیم بهش...
خلاصه که این مشکلات برای همه هست.اما غصه خوردن که انقدر اعصابت خورد شد و اسباب کشی راحتی نداشتی....
ایشالا که گازت هم زود بیاد که بتونی راحت غذا درست کنیو  از خواهرت اینا پذیرایی کنی.
خونه هم که انقدر کار داره..حالا باید کم کم بچینی..خودت رو اذیت نکن..کم کم بچین.اگه نزدیکت بودم حتما میومدم کمکت..
هرچند خودمم زیاد تو این کارا خوب نیستم و موقع اسباب کشیام اگه مامانم نباشه عملا هیچ کاری از پیش نمیبرم.خخخخخ.
خلاصه که دلم برات خیلی تنگ شده بود.خوب کردی پست گذاشتی....
مواظب خودت باش.روزت خوش.

سلام خانمی ممنون.

واقعا که.. میدونی همه ی مشاغل بی وجدان دارن.خیلی ناراحت کننده است..
خندیدم به آخر کامنتت مرسی از لطفت.

عزیزم خیلـی ناراحت شدم :(
حباب اینا نپیچیدی به پایه و اطراف ـه وسایلت ؟! :(
الهـــــی ...
همسرت دعواشون نکرد ؟! بیشعورا ...
واقعا که لقمه اشون حلال نیس :(

منم...

عزیز چند روز قبلش طرف اومد وسایل رو نگاه کرد گفتم دور مبلا سلفون میکشم گفت اصلا نمیخواد من همینجور تمییز تحویلت میدم.
برای یخچال اینا هم حباب پیدا نکردم راستش..
چرا همسر دعوا کرد اما سه متر زبون داشتن ماشالا.

خسته نباشید خواهر بلاگر و همسر محترم.
والو هیچکی مثل خود آدم دلش برا اموالش نمیسوزه، خوب گاهی وقت ها اجتناب ناپذیر ه این چیزا، اما مهمتر از همه چیز سلامتیه خواهر،رنج این چیزا دو سه روزی خاطر را مشوش میکند.
پس دل خوش دارید و با همسر ادامه حیات  دهید به خوبی و خوشی.( اثرات خواندن گلستان سعدی)😂

سلامت باشید..

دقیقا من ازشون پرسیدم برای زن و بجه ی خودشونم همینجوری جا به جا میکنن؟؟
خوب اخه گاز و یخچال پولشون یه تومن دوتومن نیست که ادم براشون ناراحت نشه.حالا شما که دست یه خانم محترم بگیری بری زیر یه سقف بعد ببیتی زحمتای چتد ماهتو که برلی پول وسیله کشیدی یکی بیاد هدر بده میفهمی حال منو.. البته ان شاالله که برید تو خونه ی خودتون و بخاطر اثاث کشی این مسایل پیش نیاد وگرنه گریبانها میدرید و نعره زنان به سوی بیابان میدوید ^_^

۰۴ مرداد ۱۰:۰۳ زینـب خــآنم
ای واااااای ، چقد اینا روی اعصاب بودن ، حق داری هرچقد حرص خوردی  : |
خب پولشون ُ کمتر میدادی لااقل ، بی انصافا  : /

خیلی زینب جان :/

من نبودم وقتی شوهرم حساب کرد باهاش هنوز نپرسیدم کامل داد یا نه

اااااا 
ینی چی خو خسارت میگرفتی ازشون 
ما این اسباب کشی خیلی مواظب بودیم چون سابقه این بی مسئولیتی کارگرا رو داشتیم و حداقل هر  دو سال اسباب کشی داشتیم 
یه موکت دم در پهن کردیم منم هی بهشون دستور میدادم 
میگفتم میای داخل کفشاتونو در بیارین و براشون دمپایی گذاشتم 
از اون طرفم کارتنارو میزاشتن وسط من و خواهرم جابه جا میکردیم 
هرکدوم مال اشپزخونه بود یه شال روی اپن انداخته بودیم میزاشتیم رو اپن و اتاقا هم جدا میکردیم که موقع چیدن سردرگم نشیم جون سابقه این سردگی هم داشتیم 
یبار اسباب کشی تخت دونفره رو گذاشتن تو حیاط اخر و بعدش سنگین بود نشد بیاریمش داخل شبش بارون اومد و تخت باد کرد و بغلای تخت تا اخری که فروختیم جا نخورد 

وای بیچاره تختتون :/

دیگه در جریان حساب کتاب نیستم عزیز.
اوووه من میگفتم با کفش تو نیاید که دیگه سرمونو میبریدن حتما

وووی چه اوضاعی..
من تا حالا توو عمرم اسباب کشی نکردم، جای تو بودم میپریدم رو هوا هلکوپتری همشونو قلع و قمع میکردم😠

صفا آوردی بابا.. آفتاب از کدوم طرف درومده

چی بگم دیگه.. 

خسته نباشی

فدایت

من اینجا خونم جوش اومد دیگه چ برسه ب تو فقط در یک جمله خلاصه میکنم "تو روحشون" 

بخش اصلی و سختی خونه آشپزخونه اس ک انجام دادی خداروشکر بقیشم انجام میشه غصه نخور 

خونسرد باش عزیزم..


آره عزیزم..

عجب کارگرای حاضرحواب و بی مسوولیتی :-! 

خیلی خواهر.. خیلی..

چه کارگرای بی ادبی
خیلی خانوومی که سرشون داد نکشیدی شاید هم کشیدی :-) :-) 
کاش نزدیکت بودم عزییییییزم

اوهوم..

داد نکشیدم عسل..
واقعا..

۰۴ مرداد ۱۸:۱۸ سُـرور ..
سلام بلاگر جانم اول از همه خسته نباشید ، بوس و بغل و ماچ 
مجددا و برای چندمین بار مبارک باشه ، الهی که لحظه های خوبی داشته باشید ، 
منم والا اینجا همراه با تو‌حرص میخوردم ، چقد بی شخصیت بوده که جوابتو هم داده ، ‌شانس شما قلدرم بودن :/ 

سلام عزیزم.

ماچ و موچ و این صحبتا ^_^
قلدر رو واقعا خوب اومدیااااا 😉

میشه حالا همهء این مشکلات که تو هر اثاث کشی هست رو ول کنی و برای خودت و خواهرهات یه روز خیلی رویایی بسازی تا هم از فکر اینکه نتونستی ازشون پذیرایی کنی دربیای هم اینکه خستگی خودت در بره و دوباره روحیه بگیری

منم تو اثاث کشی قبلی فریزری که یه هفته بود خریده بودم و یه سال هم منتظر بودم تا بخرمش رو زدن یه طرفش رو فرو رفتگی ایجاد کردن استفاده هم کرده بودم نمی تونستم عوض کنم
پس تو خوش شانس بودی که یه گاز تازه و سالم گیرت میاد

بلاگر کوچولوی سه چهارسالهء دوست داشتنی و سرحال و خوشگلمون چی دلش میخواد الان تو این بلبشو بازار؟

خب یکی دو روز طول کشید تا ول کردم ^_^

همه همینو میگن که شانس آوردم :/

بلاگر درونم الان دلش آشپزی میخواد اما اون روز که کامت گذاشتی و خوندم اما نتونستم تایید کنم دلش میخواست همه چیزو ول کنه دو ساعته بیاد شیراز فیس  تو فیس باهات گپ بزنه و برگرده :)

۰۴ مرداد ۲۳:۱۷ ستاره باران
خدا ازشون نگذره ببین چقد اعصاب خوردی کردن ...

:((

پس حسابی خسته نباشی عزیزم :)))

واااا چه کارگری! :|

ممنون گلم.


اصلا یه اوضاعی :/

سلام دوست خوب من
خوووووبی 
ببخش که مدتی نیستم
اینترنتم مشکل پیدا میکنه
اللن اومدم اولین پیت خوندم دیدم اثاث کشی کردین گفتم کامنت بدم و تبریک بگم
امیدوارم روزای خوشی رو درکنار هم بگزرونید و پر از اتفاقای خوب و خوش
وای چه حرصی خوردی سر جابجا کردن اثاثیه 
حقم داشتی 

سلام عزیز دل من.
ممنون :)

عین خودمی عیب نداره ^_^

ممنون گلم..
دیگه گذشت دیگه :(

۰۶ مرداد ۱۴:۰۴ رها مشق سکوت
از اسباب کشی نگو که دلم خونه
این سالها همش اسباب کشی کردم و همش رو هم دست تنهای دست تنها بودم و  و هر کدومشون خیییلی خیلی برام طول کشیده
بدترین اسباب کشی مال سه سال پیش بود، یخجال و فریزم داغوووون شد، بهشون کارتن هاشون رو داده بودم ولی دیگه موقعی که وسایلو چیدن ندیدم که کارتنها رو گذاشتن رو یخجال و فریزر یا نه، در لباسشویی ناززززنینم ترک بدی برداشت، پایه های گازم رو شکستن
هنوز وقتی به در یخچال نگاه میکنم یا لباسشویی رو میبینم دلم میگیره
تازه جالبیش اینه که بعدا فهمیدم کارتن یخجال، فریزر و گازمم خودشون برداشتن و هرچی پیگیری کردم دیگه نشد ازشون بگیرمش برای اسباب کشیایی بعدیم، یعنی زیر بار نرفتن که برداشتنش

اما اسباب کشی قبلیم، کارگرا به شدت خوب و با انصاف و با وجدان بودن، با دل و جون مواظب همه چیز بودن، اینقدر خودشون خوب بودن، وقتی یه کارتن وسایلم از دست یکیشون اتفاقی افتاد و دیدم طرف خیلی ناراحته و هی اصرار میکنه باز کن ببین چی شکسته ، اصلا نذاشتم کارتنا رو باز کنه

وای خدا جون..
رها جانم یه جور تعریف کردی دلم خون شد اصلا :(

باز خدا رو شکر بخاطر اثاث کشی آخرت .امیدوارم خیلی زود صاحب خونه شی خلاص شی :)

۰۶ مرداد ۱۴:۵۶ رفیعه رجعتی
خخخخ خاهر منم اسباب کشی داش!داغووون بودااا:)) ولی عاخه این همههه وسایلی ک سالی ی بارم استفاده نمیشن لازمه؟!(تورو نمیگماااا این عروس جدیدایی ک ازدواج میکنن و وسایلایی میگیرن ک تا اخر زندگیشون ب اندازه انگشتای دستشون هم ازش استفاده نمیکنن!)

واقعا هم من از اون وسایلی که میگی ندارم..
دوست دارم آدم خونه زندگی و وسایلش گرم و صمیمی و ساده باشن تا تجملی و اضافه.

۰۶ مرداد ۱۵:۳۲ عروسک مخملی
خسته نباشی مامان اینده جاان.(گل)

قوبون تو :*

۰۶ مرداد ۱۷:۱۹ خآنوم چی
سلااام. خسسته نباشی:*
اینا کارگر بودن یا صاحب اثاث؟!! :|
امیدوارم حالاحالاها دیگه اسباب کشی نکنید و این خونه پر از شادی باشه واستون:*:*

سلام خانمی
چی بگم :|

آمین خدا از دهنت بشنفه :)

کامنت من اینجا ثبت نشده؟ :((


من تازه دارم تایید میکنم عسل.. اگه باشه الان تایید میکنم .

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
سلام!
به وب من خوش آمدی.
مشخصات منو میتونی از قسمت *بلاگر شناسی* بخونی.
اگر که خاموش همراه منی خواهشا موقع پستهای رمز دار روشن نشو!
اگر وب داری و کامنت میذاری خواهشا آدرس بذار شاید لازم شد :)

دوست خوبم!
اینجا یه رسانه ی مجازیه اما یادت نره ما آدم های واقعی هستیم..
از شکستن دل همدیگه با حرفای نامناسب پرهیز کنیم.
هدف از ایجاد این وب صرفا ثبت دلنوشته های من و گهگاهی نوازش طبع لطیف شما با شعره.
تمام نیکی ها و بهترین های دنیا از آنِ شما و سرِ راهِ شما باشه.
ان شاء الله.
آرشیو مطالب
شهریور ۱۴۰۱ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۲ )
فروردين ۱۴۰۱ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۳ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۴ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۵ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۶ )
دی ۱۳۹۹ ( ۱۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۵ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۴ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۴ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
دی ۱۳۹۸ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۳ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
دی ۱۳۹۷ ( ۵ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۶ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۴ )
دی ۱۳۹۶ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
موضوعات
روزنوشت (۲۱۶)
شعر نوشت (۵)
پخت و پز نوشت (۴)
عکس (۱۰)
مناسبت نوشت (۵)
زبان در خانه (۱)
پیوندهای روزانه
اجاره مبله در تهران
گرسنه ها بخوانند :)
مامان-بابا ها بخوانند 2 :)
مامان-بابا ها بخوانند 1 :)
همه ی خانم ها بخوانند :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان