پست آخر نوشت...

سلام عزیزان :)


حس پستهای آخر سال بهم دست داده :)

نمیدونم شاید چون امشب آخرین شبیه که زیر سقف این خونه سرمونو رو بالش میذاریم.

خوب من تقریبا همه چیز رو جمع کردم. توجه نمودید؟؟  تقریبا ^_^

خوب دیروز که از هفت صبح بیدار بودم و بعد از کلاس کله ی سحر رفتم خونه ی خواهرم که اون دو تا آبجی دیگه رسیده بودن و دیدار تازه کردیم و ماچ و موچ و بگو و بخند بعدش هم که من برگشتم خونه تا به کارهام برسم..


و خلاصه تا غروب یکسره سرپا بودم... همسر جانم هم این روزها احساس میکنم از هیچ تلاشی برای رفتن روی اعصاب من فروگذار نمیکنه

حالا بعدشم میاد به آدم آویزون میشه عذر خواهی و اینا هاا اما خوب تو همین دو روز به قول گلی عزیزم گاهی دلم خواسته سیخ داغ بکنم تو چشمش

از چهار جلسه غیبت زبانمم استفاده کردم و امروز بعنوان آخرین جلسه تا فاینال که هفته ی بعد برگزار میشه قرار بود یه کنفرانس فرمی درباره ی یه جای عجیب تو ایران بدیم و من هم که اینهمه سرم شلوغ بود اصلا وقت این رو نداشتم برم بشینم چند تا مقاله از نت دربیارم و حالا بخونم و یکی انتخاب کنم..

مستقیم رفتم وبلاگ دکتر کچلمون :) و پست ریگزار جن رو دوباره خوندم و رفتم همونو گفتم خیلی شیک خیلی هم استقبال شد :)


دیگه الانم با نظم و ترتیب یه جا نشستم و منتظر عمو قالیشویی ام که بیاد ببره این جرثومه های چرک رو 

هنوز تو آشپزخونه کار دارم.. همه چیز رو تمیز تمیز دارم میبرم..  هوم میخوام یه فکرهایی هم برای شیشه های حبوبات بکنم.. یعنی میخوام براشون ظرف جدید بخرم و چیزهایی رو هم که تو شیشه نگه میدارم مثل بابونه و بهار نارنج و نشاسته و این صحبتا شیشه هاشونو قشنگ کنم..

البته اینا که میگم واسه دو ماه بعده چون الان که اصلا وقت ندارم

و اینکه اگه میدونید چه اسپری رنگی برای شیشه مناسب میباشه راهنمایی بفرمایید :)


از اونجا که همسر بعد تصادف دیگه همسر بشو نشد :)) بنده ی خدا البته و شوهر آبجیمم که همین چند ماه پیش تو پاش پلاتین گذاشت و هنوزم کاری بکنه پاش ورم میکنه و دیگه کس دیگه هم نداریم امسال قرار شد کارگر بگیریم. خوب براش 250 کنار گذاشته بودیم و کلی هم پیشاپیش به من یکی زور داشت >_<

حالا دیروز یه آقایی اومد گفت اول باید وسایل رو ببینم...  هیچی دیگه گفت 400 میشه!!!

خوب این چه وضعشه؟؟؟؟  این ماه اوضاعمون خیلی خراب میشه :| بعد من با کدوم پول سفر برم دیگه؟؟؟

میدونم تا همینجاشم تو این پست سگ داره میزنه گربه میرقصه اما اینم بگم و برم..

من و آبجی تو روزای معمولی با هم خوبیم.. اما هروقت از شمال مهمون میاد یا وقتی دوتایی میریم اونجا اصلا دیگه نمیتونیم همو تحمل کنیم..

همیشه یه بحثی بینمون پیش میاد که اگه من بخوام دنبالشو بگیرم واویلا میشه اما خدایی هربار آخرش میگم بی خیال... ادامه نمیدم که همونجا تموم شه..

دیروز تو خونه اش میگم بچه ها اومدن خونه ی من دوست دارم غذای تکراری درست نکنم بعد میگه تو اصلا لازم نیست فکر مهمونی باشی به خونه ات برس.میگم خوب من تا شنبه خونه رو مرتب میکنم و تمام میشه.نهایتا فرشا رو یکشنبه میگیرم که تا اون موقع بچه ها پیش تو میمونن..

میگه نه کلا من نمیذارم بیان خونه ی تو..  حالا اینا شوخی اینا نیستااا... کاملا جدیه.. مثلا میخواد بگه چون باید به مهمونا خوش بگذره همش خونه ی من باشن که پذیرایی و آشپزیم بهتر از توئه.. خوب منم ناراحت شدم و یکم بحث کردیم :(

کلا متاسفانه همیشه یا ناخودآگاه انرژی منفی میده یا از اینکه آدم رو با یه چیز آزار دهنده اذیت کنه خوشش میاد..

یهو به آدم میگه این چه مانتوی مسخره ایه پوشیدی :| ابروهات چقدر زشت شده :|

هر چی هم من نقطه ی مقابلش میشم و هر بار ازش یه تعریفی میکنم اصلا انگار نه انگار..

اصلا مدیریت روابطمون گاهی از دستم در میره.. گاهی باهاش بحث میکنم... خوب نمیشه که به اسم کوچیکی و بزرگی یکی همش آدم رو بکوبه :(

واقعیتش اینه ماها تو عقاید و افکار و همه چیزمون یه تفاوت صد و هشتاد درجه ای داریم و تنها پیوند خونیه که اون عشق رو بینمون نگه داشته..

رسما مامان دوممه و میدونم اینو اما گاهی از دستش عاصی میشم واقعا :(

حالا خواهر اینام یه سفر دو روزه رفتن و باز فردا برمیگردن همینجا و احتمالا تا آخر هفته میمونن :)

خدا کنه فرشا رو شنبه عصر بیارن تحویلمون بدن که دیگه پرونده ی اثاث کشیه بسته شه کاملا :)

روز خوبی داشته باشید :)

در پناه خدا باشید :)


سلام..
خسته نباشی عزیزم...
اوه اوه اون پست ریگزار جن خیلیییی خوبه..
کارگر بیاد کلا بهتره عزیز ب هیچ کسی هم فشار نمیاد الان هم همه کمرا خیلی داغونه..کارگرا میان همه رو هم سر جای خودشون میذارن..

در مورد خواهرتم اون احساس بزرگ تر بودنه براشونه ی سری حرفارو گوش کن ی سریارو هم نه ولی توی ظارهر بگو باشه و لبخند ولی کار خودتو بکن...
ولی من خودم بهیچ عنوان قبول ندارم کسی ک سنش بالاتره دلیلی نمیشه پذیرایی و اشپزیش بهتر باشه...

سلام فدات شم :)

آره واقعا جالب بود :)

خوب بیان 200 بگیرن دیگه ^_^

خواهرم... بذار هیچ چی نگم :|

دلم گرفت
یعنی تا کی دیگه پست نمیذاری ؟ :-(

عه دلت نگیره بابا.. تا فردا که مرتب سر میزنم نظرامو تایید میکنم. فردا ظهر کلا میریم..
دیگه من تا خونه رو نچینم نت رو فعال نمیکنم.. باز از خونه ی خواهرم دو سه روز اول سر میزنم نظرا رو تایید میکنم.
یه یه هفته شاید نباشم یا خیلی کمرنگ باشم..
الانم میتونم برم برای خط اون خونه ثبت نام کنما اما چون تو بی نتی حواسم به کارام جمع تره میگم اول به خونه برسم..

۳۱ تیر ۱۳:۵۸ معشوقه ...
سلام عزیزم.
پس بالاخره جمع کردی وسایل رو ؛)
خسته نباشی :*
وای من خیلی از دست ادمای انرژی منفی زجر میکشم. من خودم اصلااا اینجوری نیستم که بخوام به ظاهر کسی ایراد بگیرم ولس متاسفانه دور و برم خیلیا هستن که مدام به ابروی آدم یا لباس ادم یا چسزای مورد علاقه ادم عیب میذارن. یا تا باهاشون میری خرید هی میگن اییی این چیه ووووی اون چیه پسندیدی .....
400 تومن؟ اقا من خودم میام میبرم وسایلتونو :دی

سلام خوشگل خانم..
جمع کردم نهایتا دو تا کارتن دیگه بزنم :)
فدای تو :*

اوهوم :(( بدترش وقتیه که فقط همون یه آدم اصرار داره یه چیزی در تو بده..

آخه تو جون داری؟؟ چقدر خندیدم..

۳۱ تیر ۱۴:۱۲ آیدا سبزاندیش
سلااااام.اول اینو بگم که اسپری اکرولیک میزنن به شیشه ها.اسپری رنگی هستن اینا که باید طوری اسپری بزنی که شره نکنه. بعد اینکه همه چی درست میشه میری ایشالا خونه جدیدت جا گیر میشی خیالت راحت میشه همه چی عاااالی پیش میرهههه  . 

سلام به روی ماهت :)

ممنون که گفتی :)
فقط با شست شو نمیره دیگه نه؟؟؟

ممنوووون عزیزم :)

۳۱ تیر ۱۴:۳۰ soheila joon
بلاگر :(
کوفت نگیری خب دلمون تنگ میشه دیگه 
خواهشا تو دو روز سعی کن هیجانو فشرده تجربه کنی زودتر بیایاااا کتک میخوری وگرن 

فدات بشم خوب با این مهربونی خاصت ^_^

زود میام بابا اصلا نمیفهمید رفتن و برگشتنمو :)

۳۱ تیر ۱۴:۵۶ ⓜⓘⓝⓐ💋 ..
هوووومممممم...بلاگر جانمممممم
بالاخره موسم رفتن رسید...
ان شاالله بایه عالمه عشق مضاعف وارد خونه ی جدید بشید.

مردا همینن دیگه...تو شرایط حساس اعصاب خورد کن میشن...
خودت یه جوری مدیریت کن دیگه

400؟؟؟
300 بده خودم میبرم.
در ضمن مقطوعه...چک و چونه ام نداریم
 حتی شما دوست عزیز  :)

آجیتم ... بیخیال یه سریا اخلاقشون خاصه دیگه
جیگرتو بخورم ک اینقدر قشنگ برخورد میکنی باهاش :)

نمک در نمکدان شوری ندارد
دل من طاقت دوری ندارد

تمام.

ادبیاتت تو حلقم.. موسم رفتن ! :دی

آمین مرسی عسل.

من که فقط سفارش خوراکی میدم :)

قبوله قبوله ^_^

قربونت.. آره دیگه.. :(

دیوونه ای بخدا..

۳۱ تیر ۱۴:۵۷ جوجو کوچولو
وای  نوشته بودی پست آخر من سه تا سکته پشت سر هم زدم خب :(
زود بیا باشه؟؟؟؟؟؟ 

چه باحال :)

چشم :)

سلام بلاگر جانم.
وایییی که با عنوان پستت گریه م گرفت....ینی چی پست آخر نوشت؟؟؟؟؟؟؟؟
دختر سریع خونه رو جمع و جور کن و بیا.باشه؟
خسته نباشی.ایشالا که اسباب کشیتون راحت و بی دردسر باشه.
وووییی چهارصد تومن؟چه زیاد...اما خوب لازمه دیگه واقعا.بعضی چیزا واقعا سنگینه...گاز و لباسشویی و یخچال و اینا حتما کارگر نیاز داره...
ایشالا خونه ی جدید پر از خیر و خوشی باشه براتون..
کاش ما هم امشب شب اسباب کشیمون بود.اما همچنان لنگ در هوا آویزونیم...
منم اگه خدا بخواد برم خونه ی جدید میخوام یه چند تا چیزو عوض کنم...خوب میشه ها.
خلاصه که حسابی دلم برات تنگ میشه تا نت رو وصل کنی.
با خبرای خوب برگردی گلم.
روزت خوش.

سلام خانمی.
چقدر حساس شدید بابا ^_^
باشه :)
آمین برای شمام همینطور :)
خوب ما تا حالا برای جابجایی کارگر نیاورده بودیم.. شوهرم که خودش پهلوونه ماشالا اما الان دیگه کمر درد داره و آرنجشم هنوز بخاطر تصادف..  باقی هم دوست و همکارای شوهرم بودن.اما الان که خودش نمیتونی چیز سنگین بلند کنه میگه روم نمیشه بگم همکارام بیان که راستم میگه :)
بابا لنگ در هوا کجا بود.. چقدر زود طاقتت تموم شد زندگی عادیتو بکن خونه هم پیدا میشه.
به سلامتی..

قربانت.. زود میگذره .روز بخیر

۳۱ تیر ۱۵:۰۱ ستاره باران
آفرین بلاگر زرنگ ... خسته نباشی ما برا اسباب کشی که کارگر گرفتیم مامانم اومد خونه جدیدمون تا کارگرا همه چیو جای خودش بذآرن دیه لباسشویی و یخچال و ... وسط خونه ولو نکنن ..گفتم به توعم بگم شاید کمی کارهاتون آسون تر شد ...

قربانت :)
همین برنامه رو داشتم عسل خانم مرسی که گفتی :)

۳۱ تیر ۱۵:۰۲ مهرداد
خوبه
کارگر ۴۰۰ ، هممممم کمی زیاده، همسایه بودیم کمک میکردم ☺
 هممممم، همسرا رو نمیدونم، ولی بعضی وقت ها منم رو اعصاب خواهرم میرم  ولی از دوست داشتن زیاده😀
خوب منم همیشه با برادر کوچکم بحث میکنم ولی انصافا ۱۸۰ درجه اختلاف نداریم .
پیروز و پایدار باشید ، 
خونه ی جدید امیدوارم اتفاقاتی خوب بیافته و آومد داشته باشه...
برادر همسر جان خواهر بلاگر ، هوای خواهر بلاگر رو بیشتر داشته باش (بیشتر  با اعصابش بازی کنید)😂 باشد که رستگار شوید.

فقط کمی؟

کلا این تخصص مردهاست.. برادر و شوهر نداره گمونم :دی
خدا رو شکر همیشه خوب باشید :)

آمین ممنون :)
من که نفهمیدم الان به کدوم یکی از بستگانم پیغام دادید اما برید از خدا بترسید :)))

۳۱ تیر ۱۵:۰۵ گلی ^__^
عجب خری هستی خو
پست آخر نوشت هم شد عنوان؟؟؟
حس کردم داری میری بمــیری خخخ
یه لحظه بغضم گرفت کچل هق هق

عزیزم قشنگ تونستی منو درک کنی الان یا خدا بیشتر بذاره تو دامنت؟^_^

خوش بحالتون کع فقط وقتی مهمون میاد نمیتونید همو تحمل کنید
من و گودزیلا که هیچوقت نشده با هم بسازیم:|

قول بده زودی بردگردیا:*

خاک تو مغززززززززت بی ادب :))

من تا حلوای تو رو نخوردم کجا برم بمیرم آخه :)
مردشور اون بغضتو ببره که یه کیلو به خاطرش بد و بیراه گفتی ^_^

بابت خواهر میگی که درکت کردم یا نه؟
همیشه یه خواهر دیوونه میشه دیگه.. تو خونه ی شما هم تویی ^_^

باوشد :)

۳۱ تیر ۱۵:۱۰ دکتر میم
ایشالا بسلامتی توی خونه جدید :-)

ممنون :)

سلام عزیزدلم
خسته نباشی خانومی. عوضش چند روز کارهات تموم میشن و راحت میشی
سعی کن زود برای خونه جدید نت جور کنی گلم. دلمون برات تنگ میشه

سلام باران جونی.
ممنون. آره دیگه :)

چشم :)

۳۱ تیر ۱۶:۰۰ گلی ^__^
قربونمم برو:))))


نه بابت شوهرت بود خخخ

لبد تو خونه شماهم تویی:دی

باشه ^_^

آهان.. خوب من خیلی حرص و جوش نمیخورم تو خودتو ... مینمایی :)

نه دیگه اشتباه کردی ^_^ من عسل خونه ام :)

۳۱ تیر ۱۶:۵۱ خانوم خونه
واقعا ابجیت انقدر رک میگه؟با خودش نمی گه ممکنه تو ناراحت بشی ؟
عزیزم زیاد به خودت فشار نیار...
ایشالله به سلامتی میرین خونه جدید

آره همینقدر رک :|  هوم نمیدونم با خودش چی میگه :)
باشه :)

فدات بشم

سلام بلاگر جان.
سمبل استرس رو خوب اومدی.واقعا هم همینطورم.خودم از خودم بدم میاد وقتی اینجوریم...
خوبی عزیزم؟مجددا خسته نباشی.
نه من سر به هوا نگاه نمیکنم خونه رو.اما از اونجایی که معیار های من با همسرجان فرق داره..اون به یه چیز دقت میکنه و من یه چیز دیگه...درنتیجه اون خونه ای که به نظر من خوبه به نظر اون خوب نیست و برعکس..
خوب من یه خونه ی یه خوابه پسندیده بودم...اتاق خوابشم در حد معقولی بزرگ بود و اجاره شم همش صد تومن در ماه...ینی در کل خوب بود دیگه....صد تومن برای اجاره عالیه...من توقع داشتم میثم همونو همون موقع قولنامه کنه اما بهونه ی حموم دستشویی رو گرفت و گفت حمومش خوب نیست.درصورتی که اون خونه کلی دلباز بود.من بدبختم که از صبح تا شب تو خونه ام دیگه....باید پنجره ش ویوش خوب باشه.درصورتی که ویو اصلا برای میثم مهم نیست.چون همش یکی دوساعت در روز خونه ست..اونم عصرا..دیگه نورو پنجره و اینا واسش مهم نیست.
بگذریم..
در مورد بچه که حرفات کاملا درسته...یکی دوسالی مهمون اتاق خوابه ماست..ینی یه اتاق خواب بزرگ جوابگوئه کاملا...
منم سیسمونی رو نمیخوام خیلی تجملی و زیاد بگیرم..چون بچه س دیگه...هی بزرگ میشه و اون لباسا براش تنگ...حتی چیزای غیر ضروری رو که ممکنه حتی یکبارم استفاده نشه نمیگیرم...خوب طفلک مامانم باید بده دیگه...درآمدی هم که نداره..باید وام بگیره و ..
بابامم که میدونم عمرا کمکی بکنه..میشناسمش که میگما...
خلاصه که اینطور.من حتی کالسکه هم نمیخرم.چون میدونی که من کلا نمیرم تنها راه برم..میثمم که اهلش نیست...مثلا بچه رو بذاریم تو کالسکه و بریم خرید و راه رفتن و مسافت طولانی.هرجا بریم با ماشینیم دیگه.عوضش براش یه صندلی ماشین خوب میگیرم....
دیگه همینا....منم برم الان با حوله حموم نشستم و دارم کامنت میذارم.خخخ.برم لباس بپوشم...

سلام گلم.

پس بهترین کار همون لیست نوشتنه از آپشنایی که میخواید یه خونه داشته باشه..

انشالله با دل خوش بری خونه جدید اجی جون ،زود برگرد پیشمون عزیزم 

قربونت خانمی

۳۱ تیر ۱۸:۱۳ عروسک مخملی
سلام مامان اینده
ووووییی مرررسییییییییییییییی....خیلی خوشحالم کردی عزیزجان.(قلب)(قلب)

فدای تو خانمی

۳۱ تیر ۱۸:۱۷ الوچه بانوو
قر قر قر ابجیمون داره میره ب سوییییی روزای خوب
نوشتنم تو حلقم:)

اوووووه دست سووووت اصن یه وضعی

۳۱ تیر ۱۹:۰۷ سُـرور ..

پست آخر !؟؟؟

میکشمت :|

عزیزم زود برمیگردی دیگه.. خب بسلامتی ایشالا که همچیز خیلی خیلی خوب پیش بره؛ خونه جدید هم چند باره مبارک باشه؛ ایشالا شاد باشید.. خوش بگذرونید.. با کلی ارزوهای قشنگ و شیک.. عرضم به حضور مبارکو خوشگلت که ما نفری 450 دادیم به این آقایون..کمرشون شیکست با اون دهن روزه و گرما  :|

تازه من فکر میکنم حقشون بیشتر ازینا بود, ولی خب همینقد گرفتن..

آبجیتم که من براش هلاکم اصلا :|



عه تو هم ؟؟

 ممنون از لطفت..  عزیزم خوب طبقه ای حساب میکنن .الان برای شما چند طبقه جا به جا کردن؟

منم قبلش دلم میسوخت سرور اما با حرکتی که کردن اصلا دیگه دلم صاف نیست.

یعنی منم الان باید در حال اثاث کشی می بودم ها
خدا رو شکر نیستم
خب چرا به یکی از این حمل بارها زنگ نمیزنین بیان اثاثتونو ببرن؟
4 تا کارگر هم می فرستن با یه راننده 200 تومن هم هست مثل اینکه تو دو ساعت ... بیشتر بشه ساعتی زیادش میکنن
چه خبره 400
تو روزنامه آگهی زیاد میزنن
 
منم این ماه فکر میکردم هم باید پول اثاث کشی بدیم هم بنگاه ولی نشد کلی کیف داره... ما چون کل خانواده مون لی لی پودی هستیم هیچوقت خودمون اثاث کشی نمیکنیم کمک میگیریم

خریدن اون شیشه ها رو فراموش نکنیا تو خونه جدید کلی حال آدمو خوب میکنن

در مورد خواهرجان هم چاره اش فقط رک بودن تو هست یعنی تو هم باید رک از احساس واقعیت بعد از حرف های اون حرف بزنی
صداقت معمولا ارتباطها رو درست میکنه
یعنی وقتی اون شکلی گفت از تمام چیزهایی که تو قلب و مغزت اتفاق افتاد باهاش حرف میزدی میگفتی تو منظورت اینه؟ ولی منم دوست دارم از خواهرهام پذیرایی کنم و بعد با اون ها هم مطرح میکردی مطمئنا خواهر ها برای اینکه دل تو نشکنه به خواسته ات احترام میذارن
رو خواسته ات پافشاری کن و در مورد بیان احساست صادق باش
به مرور خواهرت از رفتارش در مقابل تو مراقبت میکنه
نباید کوتاه بیای فقط چون کوچکتری

وای بلاگر من دلم برات تنگ میشه ها زود بیا


یکی دو جا زنگ زدیم وقت نداشتن نسیم جان. اینو یکی بهمون معرفی کرد.

فراموش نمیکنم عزیز. شیشه هایی که به خشک و این حرفا هم توش ریختم میخوام خودم رنگی منگی کنم..
هوم نسیم خواهرمو قبلا گفتم انا مثلا به شوخی میگه اره دقیقا منظورم همین بود :/
ما که بحث میکردیم خود خواهر بزرگم رسید گفت جریان چیه ابحی گفت هیچی میخوام کل هفته نگهتون دارم خواهر بزرگه گفت نمیشه که عزیز ما میخوایم خونه بلاگرم بریم.. حالا که البته من گازم جور نشده و اصلا اومدنشون تا حالا منتفی شده.

ووویی ^_^

با دل خوش بری توی خونه جدیدت گلم
تابرگردی من دلتنگت میشم
زودی برگرد
خودتم زیاد خسته نکنیا, کار همیشه هست
تی فدا :-*

قربونت برم میترا جونم..

من که میگم این بلاگر سادیسم داره تو عنوان گذاری پست  اذیتمون میکنه.
به خیر و خوشی
برای تلفن زودتر اقدام کن، حالا نت خواستی دیرتر وصل کن..

عه فهمیدی ؟؟ :-)

قربونت.
تلفن ردیفه :-)

سلام
خسته نباشی
نصف کارهات انجام شده مونده اون نصفه خوبش
خوب جابجایی تنوع خوبیه در عین حال که دردسره
تا یه مدت روحیه ات خوب میشه
هوای شوهرتو داشته باش مردا معمولا کم طاقت تر از خانوما هستن توی شرایط غیر عادی
گاهی جر و بحث های بیخودی که سر بی حوصلگی اتفاق می افته تا مدتها انرژی منفی میاره تو زندگی آدم
خوش باشی

سلام عزیز آره جا به جایی خوبه..

چشم عزیزم.

۰۲ مرداد ۰۲:۰۱ الوچه بانوو
منم رکم!البته خودم نمیدونستم دیروز الهه میگفت اگه کسی نشناستت ک تو دلت هیچی نیست از حرفات ناراحت میشه:( 
هیچوقت فک نمیکردم اینجوری باشمااااا فکرم راجبه خودم عوض شد:))))
اما سعی میکنم ک ایرادای کسیو مخصوصا تو سلیقه نگم چون حس میکنم طرف ناراحت شده بعدش عذاب وجدان میگیرم:|
400تووومن؟؟؟؟ بیااا من خودم برات جمع و جووور کنم ختر و تمییز کنم ک از برنامه شمال و دیدن منم نزنی^_____^
زودی بیاها:(

منم رکم عزیز اما این اخلاق رک بودن نیست..

من اگه کسی نظرمو بپرسه مثلا میگم من نمیپسندم برای خودم اما به تو میاد.یا خوشرنگه اما برات گشاده. ایراد واقعیشو خلاصه.
اما مشکلم چیز دیگه است..
عه قراره همو ببینیماااا.. 

به سلامتی اسباب کشی کردی بلاگر جانم؟
خسته نباشی بانو...

بله عسل

۰۲ مرداد ۱۲:۲۱ زینـب خــآنم
انشالله هرچه زودتر ساکن بشی ُ ب یک آرامشی برسی ، و این خونه واستون سراسر برکت ُ خوشی باشه  : )

آمین عزیز دلم 

به به ب سلامتی رفتین پس
خوشحالم ب خواستت رسیدی
شوهر هم درست میشه الان احتمالا خیلی گرفتار شده تو این اوضاع
میگم بلاگر جونم من گوشیم سوخته کمتر میتونم بیام ببخشید کامنت نمیذارم
ایشالا خونه جدید براتون شادی،آرامش، پول و برکت فراوون، بچه سالم و صالح و خلاصه خوشبختی ای که انتظارش رو داری رو بچشی.

اره سارا جونن.

فدات بشم.
عه گوشیت سوخت؟؟ ای بابا
قرباتت خانمی

۰۳ مرداد ۱۲:۲۱ ᓄـــომlἶհεـــلیـפــہ
الان ک دیگ مستقر شدی خونه جدیدت عزیزمممممم

ایشالا خونه خوبی براتون باشه پر از اتفاقات خوووووووووووب :))))

بععععله

 آمین ممنون

خسته نباشیییی دلاور

مرسی پهلوان

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
سلام!
به وب من خوش آمدی.
مشخصات منو میتونی از قسمت *بلاگر شناسی* بخونی.
اگر که خاموش همراه منی خواهشا موقع پستهای رمز دار روشن نشو!
اگر وب داری و کامنت میذاری خواهشا آدرس بذار شاید لازم شد :)

دوست خوبم!
اینجا یه رسانه ی مجازیه اما یادت نره ما آدم های واقعی هستیم..
از شکستن دل همدیگه با حرفای نامناسب پرهیز کنیم.
هدف از ایجاد این وب صرفا ثبت دلنوشته های من و گهگاهی نوازش طبع لطیف شما با شعره.
تمام نیکی ها و بهترین های دنیا از آنِ شما و سرِ راهِ شما باشه.
ان شاء الله.
آرشیو مطالب
شهریور ۱۴۰۱ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۲ )
فروردين ۱۴۰۱ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۳ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۴ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۵ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۶ )
دی ۱۳۹۹ ( ۱۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۵ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۴ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۴ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
دی ۱۳۹۸ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۳ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
دی ۱۳۹۷ ( ۵ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۶ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۴ )
دی ۱۳۹۶ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
موضوعات
روزنوشت (۲۱۶)
شعر نوشت (۵)
پخت و پز نوشت (۴)
عکس (۱۰)
مناسبت نوشت (۵)
زبان در خانه (۱)
پیوندهای روزانه
اجاره مبله در تهران
گرسنه ها بخوانند :)
مامان-بابا ها بخوانند 2 :)
مامان-بابا ها بخوانند 1 :)
همه ی خانم ها بخوانند :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان