سلام :)
این دو سه روز که کولر درست شده هرشب قبل خواب میگم خوب.فردا فلان کارو میکنم.بهمان جا رو جمع میکنم.. یادم باشه فلان چیزو انجام بدم:|
بعد هر روز عصر همین موقع ها باز هیچ کاری نکردم :|
دقیقا عین همون که تو پست قبل گفتم.. *بکوب دورِ خودم میچرخم*
خوب اولین خونه ای که اسباب کشی کردم بهش , از یه واحد به واحد کناریش بود.
نه کارتنی نه چیزی..
خیلی شیک در دو تا واحد رو باز گذاشتم و دونه دونه وسایلم رو چیدم جای جدید..
دومین بار انقدر ذوق داشتم داریم میریم یه محله ی عالی و حیاط خلوت هم داشت و من خیلی خوشم اومده بود اصلا نفهمیدم چجوری وسایل رو زدم زیر بغل و رفتم:|
سومین بار هم من کاری نکردم.شوهرم وسایل رو جمع کرد خواهرام پهن کردن..
حالا این دفعه ی چهارمه..
امروز داشتم فکر میکردم اگه یه تازه عروس مثلا بهم بگه راهنماییش کنم برای اثاث کشی دقیقا چی دارم بگم؟؟
خودم الان تازه عروس محسوب میشم اصلا ^_^
میرم اتاق میگم خوب اینجا چی جمع کنم برم آشپزخونه.
میرم آشپزخونه باز چیزی جمع نمیکنم :))
هر کی جای من بود الان دو تا کارتن جمع کرده بود اون اتاق خواب که استفاده نمیشه رو هم که کلا موکتاشم جمع کرده بود :|
ولی خوب من هنوز اندر خم یک کوچه ام..
بعد الان فکر میکنم میگم قشنگ تا یه هفته ی دیگه باید خالی کنیمااااااا.ولی باز خونسردیمو حفظ میکنم..
اصلا مگه روایت نداریم عجله کار شیطونه ؟؟ :دی
خوب دیشب که همسر اومد یه ظرف بستنی دستش بود..
دوستش براش خریده بود از کافه ی سر راه برگشتنشون. ایشون هم چون بی من چیزی نمیخوره (اصلا بلاگر به فدایش) نوکشو خورده بود و باقی رو گذاشته بود برای من..
دیگه همین باعث شد من انرژی لازم در زمینه ی همسر داری رو هم دریافت کنم و دیگه کلا مثل قبل بشم..
نطقمم باز شده بود و اول براش کتاب خوندم بعدش هم برنامه های سفر شمال رو براش گفتم و لیست خرید تحویل دادم ^_^
و همه جوره از فرصتِ دست داده بهره گرفتم :)
حالا احتمالا دفعه ی بعد بستنیشو تنها بخوره
روز خوش و خداحافظتون :)
+ صُبحی که بوسه ام نَدَهی بی طُلوع باد
روزی که عاشِقَت نَشَوَم بی شُروع باد! فرامرز عرب عامری
+ بلاگر کبیر رو در اینستا دریابید :)