شبِ بد نوشت :|

سلام..

اصلا قصد پست گذاشتن نداشتما اما گفتم تا تازه است بنویسم این پست رو..

دیشب بعد وب گردی فراوان کم کم به این فکر بودم برم بخوابم که صدای در اومد!

درِ واحدمون..

صدای اینکه کسی با در ور میره !

انقدری مطمئن بودم که هر آن منتظر بودم در باز بشه و با خودم گفتم ببین چی شده همسر دو شب از شرکت برگشته و میخواد کلید بندازه بیاد داخل!

اما در باز نشد!

ترس برم داشت.سریع پیامک زدم همسر کجایی زود جواب بده؟

وقتی جوب داد که شرکتم چی شده دیگه قلبم شروع کرد به گرومپ گرومپ زدن..

دوباره صدا اومد !

صدای خوردن چیزی به جا کفشیمو شنیدم.. یعنی یه کم مونده بود بزنم زیر گریه .چاقویی که باهاش هندونه بریده بودم برداشتم و منتظر شدم .

صدای موباییلم که درومد صدا قطع شد..

اما ترس من قطع نشد..

همسر سفارشاتی کرد و دیگه صدایی نبود اما من از ترس تا صبح اوقات ناخوشی رو گذروندم..

همش گوش به زنگ که برمیگرده؟

به این فکر میکردم که تا حالا دو بار پشت در بودم و همسایه با ابزار برام درو باز کرده شاید باز هم کسی بتونه..

به این فکر کردم که نکنه من کلید رو روی در که جا گذاشته بودم کسی برداشته از روش تکثیر کرده..

و کلی خزعبلات دیگه که خواب رو به چشمام حروم کرد..

به همین خاطر وقتی خوابیدم دیگه اذان صبح رو داده بودن و نتیجه اش این شد که یک و نیم بیدار شدم.. در کمال تعجب دیدم همسر کنارمه..

چند دقیقه طول کشید تا موقعیتم رو بفهمم . ساعت رو باور کنم و همسر رو بیدار کنم و بگم دیرش شده و ساعت سر کار رفتنش گذشته :(

اون طفلی کلی هول هول فقط این شلوار رو کشید پایین اونیکی رو کشید بالا و دِ بدو...

منم کسل بودم.. گیج بودم..

یکسره نشستم سر وبم و این وسط فقط نهار خوردم اونم ساعت چهار:(

خلاصه که اون از دیشب این از امروز..

اونم از امتحان زبان فردا و در حد مرگ خوندنم مثلا :|

اما الان دیگه واقعا میخوام تا ساعت ده یکسره فقط بخونم..

خدا رو شکر از امشب دیگه تنها نیستم..


+ If you can dream it,you can do it


۲۸ خرداد ۱۸:۳۹ زینـب خــآنم
ینی میگی دزد بود اومده بود خونه ات ؟؟؟
خب ب شوهرت نــگفتی ؟؟
با صاحب خونتون صحبت کنین از این درای محافظ آهنی جلوی در خونتون نصب کنین ، خیلی امنیتش میره بالاتر ، میتونی وقتایی ک خونه تنهایی خودت از داخل قفلش ُ بزتی
واییی دزد خیلی بده ، ما متاسفانه تجربش ُ چندین بار داشتیم ...

من نمیدونم کی بود..
چرا دیگه به شوهرم گفتم...
ما یه ماه دیگه از اینجا میریم..

۲۸ خرداد ۱۸:۴۳ جوجو کوچولو
واااااای یا خدا :$ 
من و خواهرم یه بار تنها بودیم صدا اومد ولی قطع شد بازم سکته کردیم
الهی بمیرم :( 

>_<

وای خوش بحالتون دو تا بودید.. هر چند منم دوستم تا صبح بهم پیام داد اما خوب اگه یکی میومد تو من تنها بودم :|
خدا نکنه

۲۸ خرداد ۱۸:۴۵ من یک معشوقه هستم ...
وای من میترسم ؛((
چشمی نداره درتون؟ زنجیر پشتش نداره که مثلا زنجیرشو بندازی؟
به نظر من چون تو یک هفته درمیون شبا تنهایی حتما باید پشت درتون حفاظ میله ای بذارید...
من بودم همه رو زنگ کش میکردم تا یکی بیاد پهلوم خیلی میتسم ؛(

پشت در خونه ی ما اومدن تو میترسی؟
داره چشمیش بالاست ترسیدم تا برم پشت در و ببینم یکی بیاد تو >_<  نه زنجیر منجیر نداره
وای راست میگی.. حالا این خونه که گذشت..

ساعت دو شب به کی زنگ میزدم آخه :/

وااااای چقد خوفناک ...
جمله آخر رو نفهمیدم چطوری دیگه تنها نیستی ؟ دیشب یه نفر بهتون اضافه شد ؟ :دی 
چقد زود فهمیدی :)))

>_< خوفناک اصلا برای یه لحظش بود

عه منظورم اینه شوهرم دیگه شبکار نیست..
 :(

۲۸ خرداد ۱۸:۵۵ یا فاطمة الزهراء
الهی بگردم 
خو کشل اس میدادی من :|
من ماه رمضون کلا شبا تا صبح بیدارم
حرف میزدیم ترست میریخت
منم تجربه مشابه داشتم فقط من فکر کردم بابامه در رو باز کردم :)) جنابان دزد ترسیدن د درو لابد فکر کرده بودن منم چاقو به دستم :)) 

یکی از بچه ها داشت اس میداد اتفاقا.. یادم رفت اینو تو پستم بنویسم گیر داده بود زنگ بزن 110 شاید رفته با یکی دیگه برگرده خخخ نرگس جان بابت دلداریت خسته نباشید میگم دوباره :))

واااای باورم نمیشه خخخ

((: اولین پستت بوداینقدکوتاه بود

محض تنوع بود ^_^

سلام عزیزم 
وای بلاگر من جای تو سکته زدم و اگه جات بودم کلی کولی بازی درآورده بودم حتما 

مواظب خودت باش :(

سلام عزیزم..

خوب شد شماها نبودید با من دسته جمعی میمردیم قبل وقوع حادثه ای :)

فدات شم :)

اون طفلی کلی هول هول فقط این شلوار رو کشید پایین اونیکی رو کشید بالا و دِ بدو...
هههههههههههههههههههههههه خیلی خوب بود(-^〇^-)

^_^

مگه در ا تو قفل نمیکنی، به این راحتی باز نمیشه.

همیشه نه.. اما معمولا قفل هست..
به هر حال تصور اینکه کسی قصد داره در رو باز کنه و بیاد تو ترسناکه نیست؟؟

دیووونه ی کچل:)
مگه دزد هم ترس داره آخه؟
اونی که باید بترسه آقا دزده اس
من اگه جای تو بودم میرفتم پشت در
مطمئن باش یه موجود شاخدار اون پشت انتظارت رو نمیکشید
با کوچکترین سر و صدایی که ایجاد میکردی اون فلنگ رو میبست

وای طفلی همسرت:))))))
چیقده خندیدم خخخ

نداره ینی؟؟؟؟؟؟؟
خخخ
خوب دیگه به این گانگستر بازی ها فکر نکردم..

:)))

وای خدا من همینطوری پستتو خوندم و لرزیدم....
کلا آدم ترسویی نیستم که از تنهایی و اینا بترسما...اماخوب دزد ترس داره دیگه...
ولی خوب تو خیلی بهتر از منی..من انقدر لوسم که اگه اندازه ی تو ترسیده بودم حتما همون موقع شب زنگ میزدم و یکی رو میکشوندم خونه مون.
خدا کنه دیگه پیش نیاد..
به نظرم از این در آهنیا بذارین خیلی امنیتش بالاست.
من مامانم همیشه خونه هایی میگیره که در آهنگی داشته باشه...بنده خدا خیلی از تنهایی و دزد و اینا میترسه...همیشه ی خدا این در آهنگی خونه ش از تو بسته ست.

منم آدم ترسویی نیستم اون لحظه بیشتر از دزدی اینا به قتل فکر میکردم و مورد اذیت واقع شدن >_<
 خدا کنه.. حالا تا دو هفته خیالم راحته..

آره اونا خیلی خوبن..

۲۸ خرداد ۲۲:۵۶ آوو کادو
فیلم ترسناکی بود برا خودش!! :-0 
:-))

واقعا :))

خیلی وحشتناکه خداییش...
عزیز همیشه ی همیشه خونه تنهایی درو از داخل قفل کن کلید و هم بذار روش بمونه خیلی مطمئن تره...

امتحانتم ک الهی خیلی خوب بدی..
برات دعا میکنم خانومی.. :)

باشه :)

ممنون از دعای خوبت :)

وویی چه ترسناک 
البته منم شوهرم گاهی شیفت شب وایمیسته و برام موارد خوفناک زیاد پیش اومده که من ربطش میدم به روح  یا از ما بهترون,چون اون اتفاقا محال بود از انسان سر بزنه 

خیلی شبای بدی بود

امیدوارم دیگه تجربه ش نکنی بلاگر جون 
یعنیا هلاک اون چاقو برداشتنتم,دم دست بود یا رفتی از آشپزخونه برداشتی؟

ووووویی >_<
حالا من از جن اینا نمیترسم.. میترسما اما انقدر بهم استرس نمیده وقتی به خدا پناه میبرم..

آمین عزیزم :)
نه دم دستم بود من چسبیده بودم زمین اون لحظه ^_^

۲۹ خرداد ۰۲:۱۵ ماهی قرمز
وای چه استرس بد بوده :|

خعلی :|

وای چقدر وحشتناک..
دختر سریع میزنگیدی به پلیس یا شوهرخواهرت بیان جلو در ببینن چه خبره..

دو شب بود..
میترسیدم خیلی شلوغش کنم خبری نباشه مزاحم همه شم :|

۲۹ خرداد ۰۸:۱۱ مهسا ر ب
ترستو الان درک می کنم حسابی،از ترسم اومدم وبلاگ خونی که یادم بره اما بدتر شد خب
آخه من صبحا نیم ساعتی سر کار تنهام توی چهار طبقه و چون دوربین داریم خیالم راحته داشتم لباس عوض می کردم و آهنگ گوش میدادم که در آسانسور خودبخود باز و بسته شد و بعد کل برقا قطع شد یعنی قلبم وایسادا، برگشتم دیدم دوربینام قطع شده
....
الان برقای اضطراری رو فعال کردم به اداره برقم زنگ زدم
همش دارم صوات می فرستم

واااای دختر چه لحظه های بدتری داشتی تو !!

سلام
حرف خاصی نداشتم گفتم یه پست بذارم از ترس بیای بیرون
راستش من مواقعی که میرم سر کار پرستار میاد خونه بچه ام رو نگه داره بعد من میخوام در جریان امورات باشم و ضمنا چک کنم پرستار با بچه بد اخلاقی نکرده باشه
برای همین یه دوربین گرفتم 
کاملا قابل جابجایی هست و نیاز به نصب نداره با مموری فکر کنم 700 تومن اینا شد
اگر خواستی یه دونه از اونا برای جلو درتون بذار
اگر بخوای به دیوار نصب میشه
من روی یه پایه گذاشتمش 
اگر صدا یا حرکتی باشه همه رو با ساعت و دقیقه ثبت می کنه
و مهمتر اینکه یه برنامه ای داره روی گوشی که بریزی اگر وای فای روشن باشه همزمان که شما داخل خونه هستی میتونی رو گوشی تصویر بیرون خونه که دوربین داره 
میگیره رو ببینی
و مطمئن بشی که توهم هست یا واقعیت و بر اساس اون تصمیم بگیری 
ضمنا بگم که اصلش این دوربین برای اتاق بچه هست که اگر توی شب توی یه اتاق دیگه باشه مادر بتونه با گوشی گاهی چک کنه بچه رو و ضمنا در صورت گریه بچه روی گوشی مادر آلارم میده

به نظرم قبل بارداری باید برای این موقعیتها یه تمهیداتی بیندیشی
یا موقع اجاره اگر بتونید از این خونه ها بگیرید که درب ضد سرقت داره یا از اون در فلزی ها که روی در میاد اگر از این دوربینها هم بگیری که هر خونه ای بری میتونی ببریش
خوبه حرف خاصی نداشتم خخخخخخخ
موفق باشی 


سلام عزیزم :)
عجب چه باحال!
اما خوب به درد من نمیخوره مگه اینکه در مورد همون جریان بچه که البته من بیشتر به بلند گو فکر کردم تا حالا. حالا نمیدونم اسم با کلاسش چیه :دی
اما خوب از اتاق بچه به همه جای خونه یه پخش کننده های جمع و جوری گذاشته میشه که اگه قربونش برم گریه کرد من هر جای خونه باشم بشنوم ^_^

:))

۲۹ خرداد ۱۵:۵۴ ⓜⓘⓝⓐ💋 ..
ازین ب بعد شبایی ک تنهایی
از ذاخل خونه کلید خودتو بکن توی قفل و بزار همینطور بمونه
احدالناسی دیگه نمیتونه درو باز کنه ;-) 

گاهی درو قفل میکنم اما چون شوهرم شش صبح میاد نمیتونم کلید رو پشت در بذارم..

۲۹ خرداد ۱۸:۳۴ ندا بانو
وااای چ ترسناک 😥
میرفتی جلو در الکی میگفتی الو 110 😁😁😁😁

خخخ ایول :))

۲۹ خرداد ۱۸:۴۰ رها مشق سکوت
مامانم تازه اسباب کشی کرده بود، که یه روز صبح که بیدار شد دید در خونه بازه. در صورتی که شب ها همیشه عادت داشت درو قفل کنه و این کار رو چندبارم چک میکنه. فردای همون روز داد براش یه در آهنی برای جلوی خونه درست کردن. عید رفته بودم چند روزی خونشون، من و مامانم بودیم، تو آپارتمانشونم هیچکس نبود، از ترس شبا اون دره رو هم رو خودمون میبستیم و قفل میکردیم. به مامانم میگفتم اگه یه وقت زلزله بیاد، همینجا موندگار میشیم D:
من و آقای خوب یه مغزیه قفل در داریم، تو هر خونه ای که میریم، اولین کاری که میکنیم اینه که مغزی رو عوض میکنیم و بعد که داشتیم از اون خونه بلند میشیدیم، مغزی اصلی ور میذاریم رو در خونه. اینجوری حداقل خیالمون راحته که کلید خونه دست هرکسی نیست!

وای خـــــــــــــــدا!!  من یه وقتایی مثلا در واحد رو شده باز گذاشتم رفتم تا پایین و برگشتم بعدش یه چاقو برمیدارم کل خونه رو میگردم :|
جای مامانت که  بودم وسیله ها رو میذاشتم و در میرفتم :|

دقیقا ما هم مثل شما مغزی اختصاصی خودمون رو داریم اما راستش من انقدر فراموش کارم و چند بار جا گذاشتمش پشت در و رفتم بیرون آخر همسایه ها اومدن دادن بهمون دیگه این بار صد در صد باید عوضش کنیم ^_^

۲۹ خرداد ۱۸:۴۲ رها مشق سکوت
یه چیز دیگم یادم رفت بگم، من چون خودمم خیلی شب ها تنهام همیشه گوش به زنگ میخوابم. ولی همیشه شب ها درو قفل میکنم و پشتشم همیشه کلید رو میذارم. موبایلمم دم دسته که اگه یه وقت اتفاقی افتاد سریع بتونم تماس بگیرم.

خوب من این آپشن گوش به زنگ خوابیدن رو ندارم.. به قدری خوابم عمیقه که قابلیت اینو دارم یه بمب کنارم بترکه و بیدار نشم :|
کلید رو هم بخاطر اینکه شوهرم صبح خیلی زود میرسه نمیتونم بذارم پشت در :)
خلاصه مه و خورشید و فلک دست به دست دادن دیگه :))

بلاگر جان شما ماشالله با دل و جرأتی
ولی کلا صحنه ی عمیقا ترسناکی بود
امیدوارم دیگه پیش نیاد

من از ترس کم مونده بود قالب تهی کنم بابا ترجیح میدادم تو یه اتاق با یه مار حبس میشدم :)

ایشالا :)

سلام
بلاگر جان می بینم که حسابی همه دارن راهکار میدن و شما هم که تا الان هیچکدوم رو اجرایی ندونستی
خوب کم هزینه ترینش همون کلید گذاشتن توی در بود که شما میگی همسرت صبح زود میاد

خوب عزیزم یه بار خوابت ری استارت بشه اشکال  نداره که
ایشون زنگ میزنه شما پا میشی در رو باز میکنی و از خواب پادشاه ششم شروع کن دوباره
یا اصلا ساعتت رو میذاری رو زنگ اون موقع با زبان ساعت بیدار میشی و به همون شکل عمل می کنی

به جاش با خیال راحت می خسبی

موفق باشی


سلام..
میبینی؟؟ خخخ اصلا لاینحله ^_^

نه عزیزم معلومه که اشکال نداره اما خوب من مث خرسه خوابم :)
منو یا کسی باید بیدار کنه یا خواب میمونم تااااا مثلا یهو بیدار شم ببینم دوازده ساعته خوابیدم ^_^
بعد فکر کن من یک شب خوابیده باشم شوهرم شش صبح بیاد بنده ی خدا هی زنگ بزنه در بزنه همسایه ها بیدار شن و من نه :))

حالا از خدا هم پنهون نیست از تو چه پنهون ترجیح میدم یکی بیاد نصفه شب سرمو بیخ تا بیخ ببره اما خوابم از وسط نصف نشه.

خلاصه اینجوری :)

۲۹ خرداد ۱۹:۲۴ جوجو کوچولو
امتحان زبانت چی شد عزیزم؟

نمیدونم :|
سخت بود یه مقدار :(

سلام عزیزدلم
وووی یاد شوخی که همسرم باهام کرد و حسابی ترسیدم افتادم. فکر میکنم براتون نوشته بودم 
کلا ترس اومدن دزد تو خونه خیلی آزاردهنده س. خدا رو شکر که بخیر گذشت 
ان شالله امتحانت رو خوب داده باشی عزیز مهربونم :*

سلام باران عزیزم..
هوم من یادم نیست که :(

بله خدا رو شکر :)

ممنون عزیزم :)

ای جان...نترس عزیزم یکم سر و صدا میکردی طرف میذاشت و میرفت.. ما کازرون ک بودیم دوبار ی همچین اتفاق های مشابهی افتاد .. منم بار اول از ترس داشتم میمردم و زنگ زدم ب اوشون و اوشون خودش رو رسوند خونه و معتقد بود من زیادی حساسم و چیزی نبوده .. اما بار دوم ک صدا شنیدم دیگ قوی بودم و خوب برخورد کردم

دیگه من اون موقع لالمونی گرفته بودم اتفاقا :|

ایول بابا چه قوی شدی یهو :)

۰۱ تیر ۰۴:۱۸ الوچه بانوو
انابل 2:)))))
ژوووون میخواستی آغوش همسرو بطلبیااا شیطووون:)

[آیکون خجالت و این حرفا]

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
سلام!
به وب من خوش آمدی.
مشخصات منو میتونی از قسمت *بلاگر شناسی* بخونی.
اگر که خاموش همراه منی خواهشا موقع پستهای رمز دار روشن نشو!
اگر وب داری و کامنت میذاری خواهشا آدرس بذار شاید لازم شد :)

دوست خوبم!
اینجا یه رسانه ی مجازیه اما یادت نره ما آدم های واقعی هستیم..
از شکستن دل همدیگه با حرفای نامناسب پرهیز کنیم.
هدف از ایجاد این وب صرفا ثبت دلنوشته های من و گهگاهی نوازش طبع لطیف شما با شعره.
تمام نیکی ها و بهترین های دنیا از آنِ شما و سرِ راهِ شما باشه.
ان شاء الله.
آرشیو مطالب
شهریور ۱۴۰۱ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۲ )
فروردين ۱۴۰۱ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۳ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۴ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۵ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۶ )
دی ۱۳۹۹ ( ۱۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۵ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۴ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۴ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
دی ۱۳۹۸ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۳ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
دی ۱۳۹۷ ( ۵ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۶ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۴ )
دی ۱۳۹۶ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
موضوعات
روزنوشت (۲۱۶)
شعر نوشت (۵)
پخت و پز نوشت (۴)
عکس (۱۰)
مناسبت نوشت (۵)
زبان در خانه (۱)
پیوندهای روزانه
اجاره مبله در تهران
گرسنه ها بخوانند :)
مامان-بابا ها بخوانند 2 :)
مامان-بابا ها بخوانند 1 :)
همه ی خانم ها بخوانند :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان