طاقت بیار نوشت !

درود و عرض ادب :)


از محبتتون برای پست قبل ممنونم عزیزان.. شماها منابع بزرگ انرژی هستید برای من :)

فقط دلم از یه پنج شش تا کامنت تو پست قبل گرفت واقعا ... که هیچ کدومشونم تایید نکردم.. چون نمیخواستم همه برن اسم اون دوستانم رو بخونن.
البته از خود اون عزیزان ناراحت نیستم.علت اشاره ام به این جریان تو این پست هم اینه که فکر میکنم شاید اینا سوالای فقط پنج شش نفر نباشه..
انواع کامنتا با این جملات که واقعا راضی هستی طلاق بگیری؟
یعنی تو دوست داری طلاق بگیری؟
یعنی تو طلاق میخوای؟
و اینکه واقعا فکر میکنی طلاق بگیری زندگی بهتری در انتظارته؟

عرضم به حضور انورتون که بانوان عزیز شما خودتون به عنوان زن از طلاق خوشتون میاد؟
اگه نه که حتما قابل درکه منم دوست ندارم:/
اما مگه ماها تو زندگی هامون هیچوقت پیش نمیاد کاری رو علیرغم خواستمون انجام بدیم؟ کاری رو بکنیم که حس میکنیم بهتره در حالی که برامون ممکنه سخت هم باشه.. ؟
من هم به جدایی از این جهت نگاه میکنم.. دنبال یه زندگی عالی بعدش نیستم.من دنبال آرامش هستم..  یا حد اقلش اینه دنبال اینم آدمی که برام مهمه آرامشمو ازم نگیره و همه چیزِ یه زناشویی و رابطه رو جلو چشمم زیر پاش نذاره..
چرا فکر میکنیم زن حق نداره اینا رو بخواد؟
چرا خودمون رو لایق یه زندگی خوب ندونیم؟
چرا اگه زن در حقش جفا شد بی مهری شد خشونت شد و دم نزد میذاریم پای صبوریش نمیذاریم پای حقارتش؟
چرا اگه زن تاب نیاورد مشکلاتی رو که امیدی به حل شدنشون نیست میذاریم پای دیوونگیش که از چهار دیواری خونه ی شوهر زده بیرون نمیذاریم پای عزت نفسش؟

خلاصه اینکه نه.. من دلم طلاق نمیخواد.. اما اگه تنها راهی باشه که برام بمونه با غمِ زیاد میپذیرمش.

و این با غم زیاد یعنی میدونم شبای زیادی از دلتنگی و گریه نفسم میگیره اگه چنین چیزی پیش بیاد.
یعنی میدونم ممکنه یه زن مطلقه چه مشکلاتی داشته باشه.
که میدونم ممکنه با خانوادم دچار مشکل شم.. یعنی غم همه ی اینا هست...

خوب این شفاف سازی رو همینجا میبندم.. *خواهشا دوستا تو کامنتها به این جریان اشاره نکنید. نمیخوام جبهه سازی کرده باشم علیه اون دوستان که از قضا یکی دو تاشون خیلی هم دوستانِ جانی هستن :)

خوب دیگه چون نمیدونم چجوری حرفامو ادامه بدم بریم سراغ + نوشت :)

+ خیلی وقته که از یه درد تو ناحیه ی حدودا چهارانگشتِ باز زیرِ پسِ گردنم متمایل به سمت دست راستم عذاب میکشم.. {آدرس ^_^} خوب همیشه نیست که اما تو عید نوروز به اوج خودش رسید و دقیقا از همون سمت مماس میشد به همون نقطه تو قفسه ی سینه ام.. شمال یه دکتر رفتم گفت آزمایش مینویسم برای تراکم استخوانت اما خوب چون وقت نشد و به تعطیلی خوردیم گفتم وقتی برگشتم خونه ی خودم دوباره میرم دکتر.
خلاصه که هفته ی پیش رفتم..
صدای قلبمو گوش داد و یه مقدار هم معاینه ی فیزیکی کرد.. خوب این دکتر اینجا رییس نظام پزشکیه و خیلی تشخیصش سر زبونهاست و سالی یه بار هم میره آمریکا برای به روز کردن علمش..
آخر سر گفت اسپاسم عضله است و فقط درمانت ورزشه.البته به دوری از گوشی و لب تاپ هم اشاره کرد... بعد منم تا اونجا بودیم سریعا جریان اون بیماری برادر و خواهرم رو تعریف کردم و گفتم به خودم مشکوکم که گفت دختر جان! برای خودت بیماری مجازی درست نکن! گفتم آزمایشی هست که مطمئن شم؟
گفت گیرم که رفتی آزمایش دادی گفتن فلان ژنت مشکل داره میخوای چی کار کنی؟ وقتی قابل درمان نیست چرا بیخود بری چند میلیون پول بدی که بشنوی بیماری؟ گفت در عوض فکرت رو مثبت کن و هرچی رو که خدا برات در نظر گرفته با جان دل پذیرا باش ضمن اینکه اصلا شما بیمار نیستی ^_^ در مورد احتمال ابتلای بچه ام هم پرسیدم گفت یک در خیلی میلیون چنین چیزی ممکن میشه.باز بسپرش دست خدا.بعدشم یه نوار قلب برای دردهای همچنانی قلبم دادم و گفتم اکوم افتادگی دریچه میترال رو نشون داده.گفتن اکوت غلط کرده :) شما تپشهات بسیار عصبی هست و این باعث دردته و دریچه ات سالمه :)  خلاصه اون بیماری مهمه رو خیالم ازش راحت شد :)

+ اینهمه کرم فلان و بهمان میزنیم صورتمون جوون بمونه بعد با این همه شب بیداری ها کلی به این پوست بدبخت ضرر میزنیم :(

+ بعد دو هفته باشگاه رفتم.. من از اونام که ورزشکار نیستم اما ورزشکاران را دوست دارم :/

+ تصمیم دارم مانتو های قدیمیم رو از دور خارج کنم... امروز رفتم خیاطی و اندازه ها و مدلمو دادم بعدش رفتم پارچه خریدم.خدایا دستمزد خیاطه زیاد نباشه.. هفتاد تومن پول پارچه دادم.خیلی ظلم میشه اگه از مانتو حاضری گرون تر دربیاد :/

+ برنامه ی بادمجون سرخ کنون و پیاز سرخ کنون دارم یکی دو روز آینده :)

+ خوب دیگه ساعت چهار و ده دقیقه است.. صبح بخیر ^_^ من برم بخوابم Zzz



آقااا ببخشید زینب من واقعا منظوری نداشتم از اون حرفم که بهت گفتم درباره ی طلاق،شرمنده تروخدا.ببخشید واقعا.قصدم ناراحت کردنت نبود.

هوم. باشه ناراحت نشدم خیلی.. احساس کردم به نظرتون حتما خیلی سنگدلم یا خیلی زندگیم برام بی ارزشه  حتما در حالی که اینجوری نیست واقعا :*
قربانت :*

۱۵ ارديبهشت ۰۴:۵۴ یا فاطمة الزهراء
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
** *** ** ** **** **** *** * *** *** *** *** *** **** ** 

دیووووونه :)

خیلی با حرفات موافقم 
من خودم ازون آدمام که وقتی زنی رو میبینم ک با هر چیز بد شوهرش کنار میاد و همه تحسینش میکنن من سرزنشش میکنم تو دلم 
دیالوگ سریال شهرزاد که میگه چرا تو این دوروزه دنیا اذیت کنیم خودمونو 
البته منظورم ب تو نیست که بی خیال زندگیت شی 
کلا میگم ^_^
بلاگرجان در نهایت تاسف و تاثر باید عرض کنم پول مانتوت از مانتو حاضری بیشتر درمیاد خخخ 
اما خوبیش اینه که فیت تنته و همون مدلیه ک میپسندی مدلای بیرون خیلی اجق وجق شده 
اسم بادمجون و پیاز سرخ کرده میاری جان از کف میدم :)
شبا صورتتو قبل خواب با چی میشوری جانم؟

:) متوجه منظورت شدم سهیلا جانم.

وای چه بد. میدونی فکر نمیکردم پول پارچه انقدر زیاد بشه اما دو متر و سی سانت باید میخریدم :/
حوصله نداشتم برم بگردم مانتویی که دوست دارمو پیدا کنم.
شکمو... ا
اگه آرایش روزم در حد پنکک باشه با شیر پاک کن. اما اگه کرم پودر باشه با شامپو بچه.گاهی هم که اصلا آرایش نداشتم تو روز نمیشورم فقط کرمامو میزنم..

بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
سلام زینب جانم...
صبحت بخیر بانو..
اول از همه شرمنده که نتونستم تو پست قبلیت همراهت باشم...
این قطعی نت انقدر منو درگیر خودش کرده که الان سه روزه روز و شب ندارم..میدونم شاید مسخره به نظر بیاد اما خوب برای منی که تمام دلخوشیم هم نته و نوشتن و کامنتا و دوستام قطعی نت ینی تعطیلی زندگی....
خلاصه که بعد از هزاربار تماس گرفتن با پشتیبانی الانم برگشتن بهم گفتن مودمت خرابه....خوب به وای فای وصل نمیشه و روی حالت بریج که میذارم به طور موقت وصل میشه...الانم با همون حالت موقت در خدمتم...
نمیدونم چی بگم..******* *** ***** ***** **** **** * ********** **** ******
********
امیدوارم که الان حال دوست عزیزم بهتر باشه....همیشه خوب باش بلاگر جان....
یه دنیا دعات میکنم و هربار که خودم تو تنهایی اتاقم شبا دلم میگیره یاد توام میوفتم..ایشالا که دیگه هیچ وقت دلت نگیره...
ما مگه از زندگی چی میخوایم جز آرامش؟که سالهاست داریم دنیال آرامش میدوییم و ...

سلام آوای قشنگ.

دشمنت شرمنده پستتو خوندم متوجه شدم.کاش حل بشه..
من خوبم عسل :)
ممنون از دعا :*

۱۵ ارديبهشت ۰۸:۳۹ ⓜⓘⓝⓐ💋 ..
بلاگر جان
قطعا شوهرت حرفها و خواسته های تورو میدونه
قطعا میدونه چی اذیتت میکنه.از چی ناراحت میشی یا حتی چکار کنه تو خوشحال میشی
اما این فرو رفتن توی لاک خودش این بیخیالیا این بی تفاوتیاااا...نمیدونم علتش چیه!
مگه یه ادم چقدر میتونه خودشو بزنه ب اون راه؟؟؟!!!!
اصن انگار توی یه عالم دیگه ست!!!
حتما فضولیه ولی تن ب بچه دار شدن نده بلاگر
اونم سختیای خودشو داره هاااا
ببین ادم هم توی دوران بارداری نیاز ب حمایت داره هم بعدش...بچه داری یه نفری آدمو داغون میکنه و میپیچه بهم...
اونوقت تازه یه نفر دیگه ام بواسطه ی شیری ک از تو میخوره باهات ناخوداگاه شریک میشه تو غم و غصه...این میشه یه عااااالمه مشکل توی اینده ی بچه.
همون خدایی ک داره تلاش تو رو برای نگه داشتن زندگیت میبینه،صبوریتو میبینه،همون کمکت میکنه منتهی اون صبرش زیاده.

علتش اعتیاد به گوشیه عزیزم که اونم به خاطر بی هدفی شخص خودشه.وگرنه آدمی که برای زندگیش مقصد و مقصودی در نظر بگیره انقدر وقتشو تلف نمیکنه که.


سلام بلاگر جونم
فقط میخوام بگم با قسمت اول پستت.... میدونی که حرفای دلمو زدی... چقدر از این حرفا شنیدم و می شنوم!
دقیقا همینایی که گفتی... مرسی که حرف ِ دلمو زدی
بعدشم...
شما لطفاً اون دکتر رو بیار من میخوام دستو پاشو ماچ مالی کنم!! والا
می تونست الکی با آزمایش و عکس و هزارتا چیز دیگه خرج الکی برات درست کنه اما نکرد... یعنی اینجور آدما رو باید سر تا پاشونو طلا گرفت
خدا حفظش کنه
خوشحالم که احتمال ِ اون بیماری از بین رفت
میگم بلاگر! نشونه هایی که از درد سمت راست گفتی چقدر شبیه همین نشونه های منه؟! که سمت راستمو درگیر کرده بود و هنوزم کامل خوب نشده
چه کار خوبی کردی دادی واست مانتو بدوزه.. دستمزدشم هرچقد شد فدای سرت، مهم خودتی، انشالله خیلی ناز و گوگولی میشن و به خوشی ازشون استفاده میکنی

سلام قشنگ خانم..

میدونم میدونم که شرایط تو که براش اقدام هم کردی چقدر سخته.. واقعا اسمت همیشه تو دعاهام هست هدیه.. قوی باش تو..
دقیقا خیلی عشق بود.. با شوهرم رفته بودم انقدر به جفتمون انرژی خوب داد که ا مدیم بیرون گفتم بیا ماهی یه بار بیایم اینجا..
اره هدیه جانم بهم گفت بخاطر اینه که موقع کار با موبایل و لپ تاپ خیلی سرت پایینه.بعدم که باید اعصابتو اروم کنی.. 
فدای سرم اما خوب باید از خرج دیگه بزنم که پول اینو بدم دیگه :/ خدا پولدارمون کنه ^_^

سلام بلاگر جونم  واااای دقیقا منم وقتی به گردنم فشار میاد اون قسمت در حد مرگگگگ درد میگیره من که مشکلم چیز دیگس خداروشکر تو خیلی جدی نبود و حل میشه چقد دکتر خوبی بوده ها کاس میتونستم برم پیشش من یه دوتا بزنه پس کلم بگه انقد حرف مفت نزن😃 من به تو افتخار میکنم دوست کدبانویم😉

سلام شیرین جانم. جوابی که به نظر هدیه دادم رو در مورد درد بخون.


عسلم اگه پس گردنی میخوای خوب به خودم بگو. نمردم که. محانی هم میزنم :دی
فدای مهربونیت.

۱۵ ارديبهشت ۱۰:۰۷ زینـب خــآنم
منم واقعا شرمنده ام ، فک نــمیکردم حرفم ناراحتت کنهـ ، فک میکردم شاید بخاطر اینک ی مدت خیلی روت فشار بوده می خوای تصمیم عجولانه بگیری
بهرحال ببخشید ، اصلا و ابدا قصد ناراحت کردنت ُ نداشتم و نـدارم  : *
با همه اینا ، اگ ب تصمیم قاطع برسی ، فک میکنی شوهرت بپذیره ؟
با این چیزایی ک گفتی بعید میدونم  : /
اینا همه عصبیه بلاگرچان ، هم اون اسپاسم عضله دستت هم تپش هات
منم ی مدت قبل از کنکور خیـــــــلی دست درد میشدم ، پیش ارتوپد ُ همه رفتم ، تهشم گفتن فقط عصـبی
فقط باید سعی کنی آرامش خودت ُ حفظ کنی ، اینقدم قرص ُ دارو دوا نـریز تو اون معده بیچاره ات  : |
ب قول عزیزخدابیامرزم مادر سرطان همش از غم ُ غصه اس  ; )
البته دور از جونت ها ، ینی میگفتن هر دردی بیاد سراغ آدم همش از غم ُ غصه ُ فکر ُ خیال ِ ...

عزیزم.. دشمنت شرمنده من فقط نوشتم که کسی دچار سو تفاهم نشه از پست قبلم.

و جواب سوالت : من تو پستم نوشتم امیدوارم شوهرم خودش به این نتیجه برسه.. اما خوب تا وقتی اینطوره معلومه به این نتیجه نمیرسه. تو چند تا پست قبلم گفتم شوهرم همه جا رو میسنجه. یکی از چیزایی که نمیخواد با طلاق پیش بیاد جوابیه که باید به این و اون بده. همینجوریش وقتی منو ناراحت میکنه مامانش بهش میگه شیرمو حلالت نمیکنم. فکر کن بهشون بگه طلاق دادم خوب اونوقت خیلی تحت فشار میره.. بخاطر همین ترجیح میده به من فشار بیاره تا خودش بره لای منگنه :(
و اینکه من حال و اعصاب دادگاه و برو بیاهاش و قاضی های بی عدالتش و مهریه نفقه اجرا گذاشتن تااااا ایشون رضایت بده برای طلاق رو ندارم..
قرص و دارو نداد. دقیقا گفت ارامشتو حفظ کن. و ویتامین ب هم بهم داد. شش تا امپول که سه تاشو زدم.
واقعا حرفش درست بود.. روحش شاد

اخ این حس خیال راحتی که چیزیت نیس چقد خوبه،
من تو ی سایتی بدن سازی خوندم بهترین ساعت خواب شب ۱۰تا ۲شبه، بعدم تو تی وی دیدم دکتر کردوانی ک ۸۷سالشه میگه من سالهاست یازده میخوابم ۳صبح بیدار میشم‌. 
بنظرم پیشنهاد خوبی میاد، میخوام امتحان کنم.

واقعا.. خدا رو شکر..

وای اون دکتره خیلی باحال بود. هزار ماشالا بهش نمیومد در شرف نود سالگی باشه.
خوب اخه من نمیتونم رود بخوابم اصن.. 

۱۵ ارديبهشت ۱۱:۵۱ من یک معشوقه هستم ...
سلام ابجی گلم...
درمورد پست قبل چیزی نگفتم چون خب من هنوز به اون درجه نرسیدم بخولم توی این چچیزا نظربدم ولی حس کردم چچقدر خوبه که تو به شرایط بد عادت نمیکنی....خیلی خانوما عادت میکنن...ولی تو روح و قلبتو زنده نگه میداری..نمیدونم تونستم منظورمو بگم یا نه ^_^
از طرفی هم ناراحت شدم نه تنها برای خودت برای شوهرت هم که شاید راه درسته زندگیشو گم کرده... 
بعدشم مطمینم تو هر تصمیمی بگیری کلی روش فکر میکنی....چون نه هوای چیزی و کسی برداشته ت که بخوای زودی طلاق بگیری و هم اینکه مطمینم اون ته دلت هنوز عشق هست...کسی که این جوره بی گدار به اب نمیزنه..
بعدشم توچجوری میتونی شبا اینقدر بیدار بمونیییی؟؟؟؟ من دوازدهه شب غش میکنم...
.تو تابستون فقط گاهی به اینکه شب خوابم نبره مبتلا میشم.

سلام گلم.. اره معشوقه جانم ته دلم عشقه.. ته دلم امیده که دیگه بس کنه دیگه یه کم واقعا زندگی کنه و برام آسایش فراهم کنه.

بعدشم خوش به سعادتت که شب غش میکنی. البته تو در طول رو  همش فکر کنم داری فعالیت میکنی حسابی خسته میشی دیگه..

نیازی نیست من بگم کسی تا تو شرایط تو قرار نداشته باشه نمی تونه درست قضاوت کنه
از اینکه تو این خراب شده زن مجبور باشه منتظر بمونه تا شوهرش بگه باشه بیا بریم دادگاه متنفرم
برای همین به دختران عزیز دم بخت همیشه سفارش میکنم به جای مهریه حق طلاق رو بگیرن

در مورد قلبت هیچی نیست قلبت هیچیش نیست فقط شکسته و درد میکنه همین
هیچ دکتر قلبی نمی تونه هیچ تشخیص درستی برات پیدا کنه خود من سالها قلب درد کشیدم و دکتری نبود که نرفته باشم ولی خوب نشد تا وقتی تو کلاس معرفت تمام خشم های زندگیم رو از خودم خارج کردم و بعد از اون دیگه دردی در قلبم وجود نداشت
البته هنوز هم وقتی یکی خیلی زجرم بده قلبم درد میگیره ولی خیلی کم پیش میاد و خیلی طولانی نمیشه و اصلا هم دائمی نیست

چی بگم جز اینکه شجاع باش
و اینکه این تنها شاد بودن درست ترین راهیه که داری طی میکنی و عوارضش هم همش درسته ... درسته

چه توصیه ی باحالی میکنی :)

قلبم این یه ساله خیلی بازی درآورده سرم :(

باشد :)
عوارضش درسته ؟ :/ خوشایند نیست اما :(

و من چقدر عاشق این نگرشتم که زن باید از حق و حقوقش دفاع کنه... بیگ لایک  داری شما 
چه دکترت باحاله,خدا پدرش رو بیامرزه که الکی خرج نذاشت رو دستت 

بعد از دو هفته رفتی باشگاه؟مگه روزایی که میری باشگاه حال روحیت بهتر نمیشه؟خب بیشتر برو دختر 
من اگه یروز نرم باشگاه مریض روحی میشم اصن,الان ۱۵ ساله نان استاپ ورزش میکنم و بشدت حالمو خوب میکنه 

مانتوت پیشاپیش مبارک,انشاالله گرون در نیاد پول دوخت;-)

بعله خوب مگه غیر اینه ^_^
واقعا هاااا :)

وای میترا؟؟ باورم نمیشه بابا تو ورزشکاری پس؟
من زیاد همچینی زبل نیستم تو ورزش.. باورت میشه تو باشگاه اصن وسط کلی زور زدن حوصلم سر میره همش خمیازه میگیرم؟؟
تازه خیلی بدنم ضعیفه.. همش در حال گشتن دنبال یه رشته ای ام که زیاد زور مور نخواد.. بخدا گاهی که دارم پرس پا میزنم میخوام اون زیر بشینم گریه کنم >_<

قربونت :*  دقیقا در اومد صد تومن.. سی تومن میگیره بدوزه.. خدا کنه خیلی خوب شه که دلم از پولش نسوزه :)

چقد بدن این مرد ـا ، انگار یادشون میره یه موقعـی ای له له زدن که این همسرشونو که اونموقع دختر آرزو ـاشون بود رو بیارن تو خونشون ... خیلی بدن ، خیلییییییی منم انقد از این چیزا میترسم ، که مشکل پیش بیاد و سرد شم یا شوهره سرد شه و ... !

حرف دلمو زدی ریحانه.. چقدر بی معرفتن اون آدمایی که حکایتشون خر از پل گذشتنه :(

عزیزدلم سلام
با حرف هات موافقم خانومی. به این هم باور دارم که بی گدار به آب نمیزنی و بسادگی تصمیم نمیگیری 

خدا رو شکر که بیماری که حدس میزدی رو نداری. خیلی خوشحال شدم از این خبر.
امان از تنش های عصبی که مادر همه بیماری هاست :(

قربون اون آدرس دادنت باید خودت هم حدس میزدی که درد گردنت بیشتر بخاطر خم کردن سرت روی گوشی و لپ تاپ باشه. هههه البته من چون دچارش شده بودم الان میدونم ( چقدر باهوشم ) 

سلام باران عزیزم.
هوم ممنونم که روم حساب میکنید :)

هوم منم خوشحالم:)
بسوزه پدرش اصن :(

اینهمه آدرس دادم باز میگی گردنم باران؟؟ گردن نیست کت و کولمه و سمت راست قفسه سینه ام :) بخاطر همین من فکرشم نمیکردم ربطی به سر به زیر بودنم داشته باشه ^_^

۱۵ ارديبهشت ۱۹:۵۶ خانوم خونه
اصلا ماشالله ماشالله خانومه با منطقی هستی عزیزم 

عزیزم مرسی :))
یکی اون اسپند رو بیاره اصن :)

۱۵ ارديبهشت ۲۲:۳۵ یا فاطمة الزهراء
ماشالله نظرات دوستان چه طولانی بودن :))

:)) چطور مگه ؟

خب خداروشکر قلبت مشکلی نداشته :)))
ایشالا همیشه سلامت باشی عزیزم؛ )

قلبم تو نوار تپشهاش عادی نیست که اونم اگه خونسرد بشم درست میشه ایشالا :)
قربون تو دخمل

چه بامزه^_^چطوری موقع زور زدن خمیازه ت میگیره آخه؟خیلی باحالی تو دختر 
خب شاید این ورزش رو دوس نداری که بی میلی یا وسط پرس پا زدن گریه ت میگیره 

من از ۱۵ سالگی بمدت ده سال تکواندو کار میکردم و کمربند مشکی تکواندو هم دارم 
بعدش که بچه دار شدم و دیگه نشد تکواندو برم,اما بعلت خراب شدن هیکلم بعد از زایمان یمدت ایروبیک رفتم و طی
 سه ماه شدم همون   میترای قبل از زایمان 
الانم مدتهاست پیلاتس کار میکنم و عاشق این ورزشم,الانم دارم دوره مربیگری رو میگذرونم تا عنقریب بعنوان مربی پیلاتس مشغول بکار بشم 

کلا تنها دلخوشی من توی زندگی دخترم و باشگاه رفتنه

اگه توی شهرت پیلاتس هست یمدت برو,شاید توام مثل من عاشقش بشی و ادامه ش بدی 

پس پول مانتوت صد شد,چه خوب^_^بیرونم همین میشه دیگه,تازه تو الان یه برد کردی که مدل دلخواهت رو میدوزی برای خودت 
به شادی بپوشیش گلم:-*

خودمم خندم میگیره اما این مدلی ام دیگه :/ 

خوب گفتم که من کلا بدنم همیشه خسته است حال ورزش نداره خخخ
وااای میتراااا چه باحالی تو خوب چرا حامله شدی ادامه ندادی هیچ منعی نداشت که.. من جای تو بودم تا حالا شوهرمو به چهار قسمت مساوی تقسیم کرده بودم..
اره پیلاتس هست یادت نیس پارسال میرفتم کلی تشویقم میکردی؟
خیلی اما برام سخت بود.. خیلی پا درد گرفته بودم..
قربونت عسل.

۱۶ ارديبهشت ۱۲:۲۷ پونه پلویز
ساعت چهار صبح پست گذاشتی0_______o
چرا برا پوستت چیزای طبیعی لستفاده نمیکنی عایا؟؟؟:)البته منم بیخوابی م....تو پوستم:دی
بادمجون سرخ کرده^_____^
تو قابل ستایشی عزیز دلم چون داری سعی مکنی تو احساست تعادل ایجاد کنی جای کنار کشیدن:)
بنده شما رو دوست:*

اوهوم :/

مثلا به جای کرم دور چشم چی بزنم ابا؟؟  طبیعی هم استفاده میکنم گاهی ماست؛گاهی بخور بابونه؛گاهی ماساژ یخ؛لیمو اینا.. 
اما کرم خوب بهم ثابت شده یه چیز دیگه است. الان چهارماهه لایه بردارم رو سر وقت میزنم.غیر ماسکای طبیعی هفته ای یه بارم ماسک گلی میذارم. یه پک کرم شترمرغ هم گرفتم که هرچی ازش بگم کم گفتم.. بی نظیره..
بادمجونو میخوام کباب کنم برای میرزا فریز کنم.
بنده به قربون تو

۱۶ ارديبهشت ۱۷:۰۹ پونه پلویز
شتر مرغ و خودشو میزنی به پوستت!؟؟:)))))
من ی کرم میخوام جوشای زیر پوستیمو ببره -___-

آزه از کجا فهمیدی ^_^

ببین پونه لایه بردار خیلی خوبه و همون بوخور بابونه.. من الان سطح مماغم که یه عالمه از این جوشای چربی داشت و اینا کاملا صاف و یه دست شده :)

بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
میدونی چیه ****؟ گور بابای دنیا! پاشو یه کیک خوشمزه بپز و با شیر یا چای بخور. گور بابای حرف مردم! گور بابای هر چی میخواد تو حالت بد باشه!!
تو سالمی، خوشگل جوانی هنرمندی همین الان اگه بری تو ی کشور خارجی میتونی حرف بزنی ب راحتی تو خونواده داری تو خونه داری تو تو تو!! 
گور بابای همه نداشته هات!! 

بعضی وقتا اینجوری فکر کن. 

عاشقتم یعنی :)

من خیلی اوقات اینجوری فکر میکنم نرگس نازم اما خوب اونجوری بودن انرژی زیادی میگیره قبول؟  خوب گاهی یهو آدم یه جورایی وا میده خوووو
اما ممنونم ازت که انرژی میدی و این چیزای خوبو یادم میاری..

اصلا خودم و خودت رو عشق است ^_^

۱۷ ارديبهشت ۰۱:۰۹ دختر ـــَ ک
من خیلی موافقم
زن و مرد نداره همه ما آدمیم و یک حق هایی داریم. منظورم اینه همه ما شایسته بهترینها هستیم و در کسب این شایستگی ها خودمون هم تاثیر داریم.
تو همیشه تلاشت رو کردی. تازشم تو خیلی توانایی داری بلاگر. روحتم خیلی بزرگه. چه تنها چه با همسرت من به تو و اینکه آیندت روشنه خیلی اطمینان دارم.

دخترک توجه کردی گاهی یه کامنتایی میذاری اصلا توش اثری از خشونت نیس؟
اینا از دستت در میرن آره :)))

خوبه که متوجه حرفم شدی دقیقا همینه..
ووویی من برم دو تا بالانس بزنم ^_^ قربونت :*

۱۷ ارديبهشت ۱۱:۰۹ دختر ـــَ ک
این یعنی گاهی هم کامنتایی میزارم که پره خشونته؟:دی

با اجازه ی بزرگترا بله :/

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
سلام!
به وب من خوش آمدی.
مشخصات منو میتونی از قسمت *بلاگر شناسی* بخونی.
اگر که خاموش همراه منی خواهشا موقع پستهای رمز دار روشن نشو!
اگر وب داری و کامنت میذاری خواهشا آدرس بذار شاید لازم شد :)

دوست خوبم!
اینجا یه رسانه ی مجازیه اما یادت نره ما آدم های واقعی هستیم..
از شکستن دل همدیگه با حرفای نامناسب پرهیز کنیم.
هدف از ایجاد این وب صرفا ثبت دلنوشته های من و گهگاهی نوازش طبع لطیف شما با شعره.
تمام نیکی ها و بهترین های دنیا از آنِ شما و سرِ راهِ شما باشه.
ان شاء الله.
آرشیو مطالب
شهریور ۱۴۰۱ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۲ )
فروردين ۱۴۰۱ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۳ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۴ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۵ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۶ )
دی ۱۳۹۹ ( ۱۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۵ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۴ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۴ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
دی ۱۳۹۸ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۳ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
دی ۱۳۹۷ ( ۵ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۶ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۴ )
دی ۱۳۹۶ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
موضوعات
روزنوشت (۲۱۶)
شعر نوشت (۵)
پخت و پز نوشت (۴)
عکس (۱۰)
مناسبت نوشت (۵)
زبان در خانه (۱)
پیوندهای روزانه
اجاره مبله در تهران
گرسنه ها بخوانند :)
مامان-بابا ها بخوانند 2 :)
مامان-بابا ها بخوانند 1 :)
همه ی خانم ها بخوانند :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان