دل نوشت :(

سلام.

هشدار : با حال غمگین مینویسم.اما دوست دارم شما همتون شاد باشید.اگه از پیش ناراحتید لطفا به جای خوندن پست من و ناراحت تر شدن برید یه خوراکی خوشمزه بخورید :)


یه کلیپی بود زیرش نوشته بود اوضاع زن و شوهر های امروزی..

دو تا گربه بودن که صورتاشونو هی به هم میمالوندن و لوس بازی های ملوس.

بعد یهو شروع کردن پنجول کشیدن و و تو سر و روی هم زدن :/


یعنی کاملا من و شوهرم رو به تصویر کشیده بود..

خوب دلیل من کاملا معلومه.. شرعا و فانونا زنجیر اسارت به پامه اما شوهرمو نمیدونم واقعا انگیزش از این زندگی چیه؟؟

حتی براش مهم نیست با همین بی عشقی.. با همین سردی.. با تنفر حتی بچه بسازیم :/

تو دلم میگم از همه ی دوستات هم دوره ای هات و هم سن و سالهات که عقبی یعنی انقدر میخوای بی هدف و فلاکت بار ادامه بدی که یه روز به خودت بیای ببینی همه جوره از بچه ی خودتم عقبی؟؟؟


حس میکنم هرچی به تنها شاد بودنم ادامه میدم بیشتر ازش دور میشم...

هر چی بیشتر سعی میکنم دلیل خوشی و غم من نباشه بیشتر از چشمم میفته..

خوب من در طول روز عموما حالم خوبه.میتونم تمرکز کنم رو همه چیزایی که آرومم میکنه اما شب که میشه...

خوب من به خاطر تو تنهام لامصب...

بخاطر تو از باشگاه و کلاس و پیاده روی و خونه ی آبجی و همه ی کارایی که برای شاد بودنم میکنم همچین که میخوام برگردم خونه احساس گرما میکنم.میدونم که دارم برمیگردم جهنم..

چی میشد یه روز مرد و مردونه میومدی میگفتی من و تو به درد هم نمیخوریم.. آماده شو میریم دادگاه...

یه روز قبل اینکه دیر بشه..

دلم برات میسوزه...

انقدر درگیری... انقدر گُمی... که حتی از پس حال خودت برنمیای.. حتی خودت رو دوست نداری... حتی خودت رو خوشبخت نکردی هیچوقت..

چجوری بخوام منو دوست داشته باشی و خوشبختم کنی؟

تو حتی برای دل خودتم درگیر حرف این و اونی..

چجوری بخوام هی در مورد کارای من حواست به حرف مردم نباشه؟

همیشه به همه میگم و خودم هم همیشه حواسم رو وقت گلایه کردن معطوف اخلاقای بد خودم میکنم که حواسم جمع شه..

اما خوب هر جوری نگاه میکنم این بد خلقیم... این که از کوره در برم... اینکه بخوام عشقم رو بکنم زیر خاک همش از تو به من رسیده..

واقعا تو زندگیم هیچ چیز جز زندگی کنار یه مرد واقعی نمیخوام..

مرد برای من تعریفای خودشو داره...

تا بهت گفتم گفتی آره من مرد نیستم.نامردم... دیگه چی بگم؟ چی بگم وقتی نگفتی برات چی کار کنم که مردت باشم؟ که دلتو آرووم کنم؟ چی بگم وقتی خودت قبول داری ؟


امشب فال حافظ گرفتم و ...

* خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی...


+ خدا جانم منو از این تاریکی و غم نجات بده..

+ خدا جانم میدونم خیلی زندگیای گوه تر از مال من هست.. هنوزم میدونم چه چیزهایی زیادی از لطف تو دارم.. هنوز شکرگزارم..

+ امروز امتحان میان ترم زبان داشتم.معلمم میگه ازت انتظار نمره ی کامل دارم..

+ امروز 5 تا شاخه رز هدیه دادم.. به کسایی که بهم درس زبان دادن تا حالا.. اونقدری خوشحال شدن که قیافه هاشون دیدنی شد..


+ من از این حالِ بی کَسی سیرم...

+ جان در اندازه های پایم نیست...

 " علیرضا آذر "


۱۴ ارديبهشت ۰۷:۲۹ پونه پلویز
چقدر دوست دارم ب حال خیلی از دلا گریه کنم این چند روز فقط دوستامو دیدم ک دنیا باهاشون جنگ شروع کرده و تو راهش دارن ذره ذره از بین میبرن!! نمبدونم خدا کی میخواد ی نگاهی ب دلای ادما بکنه:(
سعی کن ب خوشحال بودنت تنهایی ادامه بدی چون دیگه راهی نیست :| همسرت بی توجه تر از اونیه ک ب حال تو فکر کنه:(

گریه نکن پونه جانم..
هممون باید بتونیم از پس این زندگی ها بر بیایم.. میدونم آدم خیلی اوقات کم میاره.. من خودم هزار بار خسته شدم اما نهایتا باید به تلاشمون ادامه بدیم..
خدا تنها مهربونه عالمه باور کن :)


۱۴ ارديبهشت ۰۸:۰۳ یا فاطمة الزهراء
غصه نخور عزیز دلم ان شاءالله در نهایت عاقبت بخیر میشی و همه حسرت زندگیت رو میخورن :) 


دنبال این نیستم کسی حسرتمو بخوره.. چرا اصن کسی باید حسرت بخوره؟؟  ان شاالله هممون عاقبت بخیر شیم..
من به یه سهم کوچک آرامش که همیشگی باشه راضی ام واقعا...

عزیزم حتما تو اوج عصبانیت گفته من مرد نیستم و نامردم,وگرنه فکر میکنم بدترین مردای عالم هم دوست ندارن همچین نگرشی از طرف خانومشون روشون باشه 
چی بگم!!!! فقط میتونم آرامش دل و زندگیت رو از خدا بخوام 
همین اندک کارم را پذیرا باش دوستم :-*

آره خوب تو عصبانیت گفته.. اما خوب چه فرقی میکنه وقتی بالاخره آروم شد هم هیچ چیزی خلافش نه گفت  و نه عمل کرد؟

ممنونم..

این محبت های بی نهایتت رو ,رو چشمم میذارم میترا جان:*

۱۴ ارديبهشت ۰۹:۰۹ بابا لنگ دراز
واسه حل مشکلتون میتونید برید پیش مشاور.میتونه کمکتون کنه.البته قطعأ باید اراده ی حل مشکل رو داشته باشیدا.هر زن و شوهری مشکلات و دغدغه های خودشونو دارن،فقط مهم اینه ک چجوری باهاش کنار میان و پشت هم می ایستند.
به کسی ک خیلی با همسرتون جوره و همسرتون قبولش داره،حرف بزنید تا وساطت کنه!مادرشون یا پدرشون یا خواهرشون!!اصن خودتون بشینید خیلی آروم و منطقی باهاشون بحث کنید تا حل بشه.

ولی مشاور خیلی خوبه.
امیدوارم مشکلتون حل بشه.
یا علی

اراده ی حل مشکل رو خوب اشاره کردید.. این یه جای ضعف مشاور رفتن های ما بوده همیشه..
همه ی این راههایی که میرید رفتم ... خیلی زیاد هم ...

مشاور هم.. بگیر نگیر داره اصن. خصوصا تو محیط اینجا.. بعضی ها به اسم مشاور پول میگیرند که خودشون توانایی مدیریت زندگی و رابطه ی خودشون رو ندارن..
 ممنون از پیشنهاد ها به هر حال..
در پناه خدا باشید :)

چقدررررر بده که زندگی به این مرحله عذاب آور برسه :((((
کاش اینطوری نمیشد 
کاش قبل اینکه دیر میشد به خودمون میومدیم

همه ی زندگی های جاهای عذاب آور دارن..
برای بعضی ها زود گذره .برای بعضی ها نه..
برای بعضی ها واقعا بغرنجه برای بعضی ها نه..
اما قطعا برای همه هست ..
مال من از بعضی های دوم شده متاسفانه..
کاش...

بلاگر جان خیلی وقته وبلاگت و به صورت خاموش دنبال میکنم
اما این پستت یه غمی توش داشت که باعث شد قفل زبونم بشکنه و برات کامنت بذارم
بیشتر از این غمگین شدم که شما با عشق و دوستی این زندگی رو تشکیل دادین و حالا به اینجا رسیدین
دلم یه جوری شد که ورق روزگار چقد عجیب برمیگرده و حال و احوال تغییر میکنه
امیدت به خدا باشه
خودش بهترین حال و برامون رقم میزنه

چقدر حال آدم خوب میشه که یکی بیاد به آدم بگه تو منو نمیشناسی اما منم تو ناراحتی کنارتم :)
ممنون که روشن شدی برای این پست دوست بزرگوارم :)
امیدم به خداست :)
ان شاالله

۱۴ ارديبهشت ۱۰:۳۹ اون روی سگ من نوستالژیک ...
عزیزم میدونم سخته تو بارها تلاش کردی سعی کردی اما بازم اون هیچ واکنشی نشون نمیده، نمیدونم شاید از راهی که جواب بگیری وارد نشدی هنوزم اون راه هست و تو ندیدیش بیشتر از هرچیزی واقعا منم داره دلم به حال این مرد میسوزه، که تلاشی نمیکنه برای بهبود حال خودش و حال توروهم خراب کرده.

چقدر این حرفاتو دوست داشتم :)
شاید هنوز راهی هست که من پیدا نکردم.. واقعا جالب بود :)

یکی از الطاف خدا همین روحیته که حداقل میتونی بدون اون برای چند ساعتم شده شاد باشی کاش حداقل خودش میفهمید داره با خودش چیکار میکنه دیگه تو که جای خود داری...خدا به هممون کمک کنه

واقعا همینطوره..
کنار لطف خدا البته تلاش خودمم دخیله شیرین جانم :)
آمین

۱۴ ارديبهشت ۱۰:۴۵ εℓï -`ღ´- εɓï
نمیدونم چ حکمتیـه ایـن آقـایـون خیلی دیر به خودشون میان درست وقتی که هم مارو سرد کردن...هم انگیزمونو از دست دادیم...

ان شاءالله که واسه شما اون روز زودتر برسه :) :*

خیلی دیر برای من دیگه مطرح نیست.. یعنی الانشم دیره اما.... الانم به خودش بیاد از هیچی بهتره :)

قربونت برم عسلم :*

نمیدونم چرا یاد داستان طوقی افتادم :/
رها شدن و این داستانا

:/
چقدرم مربوط :|

سلام بلاگر جونم
اول میخوام چیزای خوبو بگم... گل هدیه دادنت عاااالی بود، یعنی قشنگ می تونم تصور کنم چه حس خوبی به طرف مقابل منتقل شده
این که شکرگزاری اینم عااااالیه، هرکسی قدرت ِ شکرگزاری رو نداره
اما...
خیلی خیلی نگرانتم... می دونم چقدر خوب بلدی عاشقی کنی، میدونم طبع لطیفی داری، میدونم توقع زیادی نداری از شوهر و زندگیت...
خواهش می کنم یه فکر اساسی کنید... این راهی که شما دوتا دارید میرید تکرار مکررات و دور ِ باطله!
هربار یه کوچولو اوضاع خوب میشه اما دوباره تهش میشه همونی که اول بود! هی برمی گردین سر پله ی اول
باور کن نمیخوام موج منفی بدم و یا ته دلتو خالی کنم، ولی باور کن من و همه ی دوستات نگرانتیم
میدونم که خودتم می دونی، اما ازت میخوام تا این مشکلات حل نشده به فکر ِ بچه دار شدن نباشید، چون اونی که این وسط بیشتر از همیشه اذیت میشه خودتی
دلم میخواد نوشته هات پر از حسای خوب و خاطرات قشنگ و عاشقانه های مخصوص خودتون باشه
دلم میخواد شاد ببینمت بلاگر

سلام هدیه ی عزیزم.
ممنون که نگران منی.. واقعا میفهمم حرفتو..
ممنون از حرفای خوبت :*

عزیزدلمممم :(((

نمیگم با صبوری سعی همه چیز رو درست کنی چون به اندازه کافی صبور هستی
نمیگم باهاش دقیق حرف بزن و مشکلات رو موشکافی کنید چون با هم در مورد مشکلاتتون حرف میزنید 
نمیگم زندگی های بد تر از این هم هست چون هر کسی مشکلاتش برای خودش مهمه 
نمیگم برای خودت خوش باش چون معلومه که خوش بودن رو کنار همسر و شریک زندگیت میخوای
آه چقدر بده که حرفی برای گفتن نیست :(
فقط میتونم برای قلب مهربون و زندگیت از خدا بهترین ها رو بخوام

ممنونم ممنونم ممنووووونم که هیچ کدوم اینا رو بهم نمیگی باران..
واقعا محبت کردی :))

و ممنون از دعای خوبت :)

:’(

عزیززززم :*

عزیز جانم...
راستش من که تجربه ی زندگی مشترک نداشتم ولی خب میتونم درک کنم شرایطت سخته. .
از خدا میخوام کمکت کنه..به شوهرت هم کمک کنه..
حیف اون قیافه ی قشنگت نیست که بخوای با غصه خوردن چین و چروک بندازی توش؟! :)))
خودت رو اذیت نکن..درست میشه :)

مرسی نگار جان خدا به هممون کمک کنه :)

قیافه ی قشنگم :(

قربونت :*

۱۵ ارديبهشت ۰۰:۰۲ دختر ـــَ ک
کاش میتونستم بلاگر
میتونستم یه کاری کنم واست
یه مرحمی چیزی
خیلی متاسفم:(

عزیزم...
این حرفات نهایت محبتت رو میرسونه .

۱۵ ارديبهشت ۰۹:۱۱ زینـب خــآنم
تایید نـکردی یا نـرسیده کامنت من ؟؟  : |

تایید نکردم عزیزم.

داستان اینه که دو نفر تو سطوح نزدیک به هم ازدواج میکنن و خیلی هم از اول همه چی خوبه بعد یکی تو زندگی روحش هی رشد میکنه و بزرگ میشه اون یکی نه بعد از چندسال اونی که رشد کرده دیگه نمی تونه طاقت بیاره
بعد میبینه حالا اون یکی دیگه داره پر و بال رشد کردنش رو هم می چینه
اونوقت دیگه حس قفس و اسارت و این چیزا میاد سراغ آدم
درست هم هست
تو از خیلی چیزهات گذشتی خودت هم میدونی
مهم ترینش درس خوندنت بود
از خانواده ات دور شدی
از آرزوی مادر شدن چشم پوشی کردی
عشق دادی و عشق دادی و امنیت نگرفتی
در یک کلام اصراف شدی
امیدارم شوهرت اینا رو درک کنه و اونقدر دوستت داشته باشه که خودش قید و بندش رو از پاهات باز کنه

چقدر خوب همه چیزو کنار هم میچینی تو :/

اون * اسراف رو میذارم به حساب اشتباه چاپی :))

خوب دعا کن شوعرم درست بشه بیدار بشه ... >_<

۱۵ ارديبهشت ۱۳:۵۱ اون روی سگ من نوستالژیک ...
هوووم میدونم راهشو پیدا میکنی و تو میتونی:*

:)

۱۵ ارديبهشت ۱۴:۱۰ مسافر دنیا
سلام هم وطن
تصادفی به وبلاگت سر زدم و از خوندن دلنوشته هات هم ناراحت شدم و هم یاد اون حرف مهم استاد شاهین فرهنگ افتادم که میگه : مرد و زن دو جنس متفاوتند و اگر نتونند خصوصیات ذاتی همدیگه رو بشناسند نمی تونند مکمل هم باشند.
ویژگی هایی که در آفرینش هر کدوممون هست .
اگر بشناسیمشون دیگه باهاشون نمی جنگیم.
اگر دوست داشتی سخنرانی های استاد رو در مورد تفاوت های مرد و زن دانلود کن و گوش بده.
مطمئن هستم مفیده و اونوقت به آرامش خواهی رسید
خیلی دور نیست
تلاش کن

سلام به شما :)
ای بابا چه جای بدی به وبلاگم رسیدید :(
گل گفته اون جناب دکتر..
مشکل الان من اما شناختن شوهرم نیست.. کم کتاب نخوندم واقعا تو حیطه ی رابطه شناسی یا در مورد مرد ها .. هر چند که دانش انسان هیچوقت کامل نمیشه اما فکر نمیکنم مشکل من الان عدم شناخت تفائت هامون باشه.. مشکلم صرفا یه عدد بازیه  و اعتیادی که در پیش اومده :/

در هر صورت ممنونم از دلسوزی و پیشنهادتون :)

اسراف رو اصراف هم مینویسن مثل هلیم و حلیم  من از کلمات پیش نویس برات فرستادمش 
دعا کردن الکیه مگه وقتی براى یکی میخوای دعا کنى درستش اینه که هرکارى هم درراستاى اجابت دعا از دستت بربیاد بکنى اگر نکنی دیگه اسمش دعا نیست.

اون اصراف معنیش با اسراف فرق میکنه گلم.. 

اهان.. خوب هر کاری میتونی بکن :)

منکه هنوز امیدوارم بلاگر!

با امید زنده ایم دیگه :)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
سلام!
به وب من خوش آمدی.
مشخصات منو میتونی از قسمت *بلاگر شناسی* بخونی.
اگر که خاموش همراه منی خواهشا موقع پستهای رمز دار روشن نشو!
اگر وب داری و کامنت میذاری خواهشا آدرس بذار شاید لازم شد :)

دوست خوبم!
اینجا یه رسانه ی مجازیه اما یادت نره ما آدم های واقعی هستیم..
از شکستن دل همدیگه با حرفای نامناسب پرهیز کنیم.
هدف از ایجاد این وب صرفا ثبت دلنوشته های من و گهگاهی نوازش طبع لطیف شما با شعره.
تمام نیکی ها و بهترین های دنیا از آنِ شما و سرِ راهِ شما باشه.
ان شاء الله.
آرشیو مطالب
شهریور ۱۴۰۱ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۲ )
فروردين ۱۴۰۱ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۳ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۴ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۵ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۶ )
دی ۱۳۹۹ ( ۱۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۵ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۴ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۴ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
دی ۱۳۹۸ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۳ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
دی ۱۳۹۷ ( ۵ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۶ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۴ )
دی ۱۳۹۶ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
موضوعات
روزنوشت (۲۱۶)
شعر نوشت (۵)
پخت و پز نوشت (۴)
عکس (۱۰)
مناسبت نوشت (۵)
زبان در خانه (۱)
پیوندهای روزانه
اجاره مبله در تهران
گرسنه ها بخوانند :)
مامان-بابا ها بخوانند 2 :)
مامان-بابا ها بخوانند 1 :)
همه ی خانم ها بخوانند :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان