لبخندانه نوشت :)

دیروز :

از خونه میزنم بیرون.. میگم امروز از کدوم مسیر برم..؟ با خودم میگم کوچه ی ششم :)

لبخند زنان دارم قدم میزنم.ساعت رو نگاه میکنم و میگم کاش زود تر بیرون اومده بودم که دیر نرسم.

همینجور که نفس میکشم و راه میرم یهو احساس مستی میکنم..

نفسمو عمیق تر میکنم که عطر اقاقیاهای کوچه به مشام جانم برسه.. نوازش کنه روحمو.. دست بکشه رو سیاهی های وجودم.. زیبا کنه منو :)


حتی اگر
زنبق ِ کبود ِ کارد
بر سینه ام
گل دهد-
می خواهم خواب اقاقیا را بمیرم
در آخرین فرصت گل...

میخوام سوار تاکسی بشم که فقط عقب کنار دو تا مرد جای خالی داره..

از لحظه ای که در رو باز میکنم و اصلا به خودش زحمت نمیده اون یه وجب فاصله ی بین خودش و دوستش رو پر کنه میفهمم این از اون مرداس که آدم میخواد خودشو از شیشه ی تاکسی پرت کنه بیرون و خدا نکنه یه مسیر یه ربعه مثلا کنارشون باشی .. دیگه به هر حال یه راهی پیدا میکنن که یه دستی به سر و روت بکشن و ذات مرد و مردونگی رو شرمنده ی کمبودهاشون بکنن..

مرددم اما دیرم شده .همیشه از اینکه به وقتم احترام نذارن بدم میاد.. همیشه به وقت دیگران اهمیت میدم..

اول کیفم رو میذارم کنار پاش بعد میشینم..

کیف بزرگم اصلا نذاشت کوچکترین تماس چندش آوری داشته باشم و حال خوبم خراب نشد.. پیاده شدم و برای اون مرد دعا کردم.. که آدم بشه :)

وارد آرایشگاه شدم و کارهامو انجام دادم..

با حال بهتر زدم بیرون و اینبار کوچه ی دوم رو برای رسیدن به خونه امتحان کردم..

اول کوچه پارکه و یه قسمتی از مسیرم رو از داخل پارک رفتم.چقدر گل کاری ها چشم نواز بود :)

حاشیه ی کوچه رو یه عالمه بوته ی یاس از پارک جدا کرده..

یه عالمه غنچه ی یاس و یه چندتایی هم که باز شده بودن و انقدری عطر داشتن که من حالم عالی بشه..

انقدری حالم خوش بود که وقتی رسیدم بوسه ای از سرِ مستی به لبِ یار زدم و این حرفا :))


گفتم شما رو هم تو این حال خوب شریک کنم ^_^

**********************************************************

امروز :


هرچند که سر ظهر بیدار شدم اما هیچ کسل نبودم..

اصلا سر از پا نمیشناختم بهترین جمله است برای بیان احوالات امروزم ^_^

حمام گرفتم و بعدم موهامو آقای یار سشوار کشید با برس گرد که کلی گشنگ شدم ^_^

بعد با حوصله شروع کردم آماده شدن...

مانتو و مقنعمم برای اتو شدن دست همسر رو بوسیدند :)

با وسواس تمام یه آرایش مناسب کردم و از همون کوچه ی شش قدم زنان رفتم تا کلاس زبان ...

اینقدری که من عاشقانه زبان رو دوست دارم کسی هست دوستش داشته باشه؟؟


بزرگترین عضو کلاس بعد من همش هفده سالشه >_<

مامان بزرگ کلاسم اصلا :/

یه استاد جدید هم دارم... به دلم نشسته ^_^

امیدوارم عالی پیش بره کلاس..

امیدوارم عالی باشم :)

************************************************************

شده یه جوری بشید حوصله ی بیشتر کارا رو نداشته باشید؟؟

من الان اونجوری ام...

نه دوست دارم غذا بپزم ... نه جارو کنم.. حتی حمام امروز رو به عشق کلاس زبان رفتم.. بدتر از همه هم ظرف شستنه >_<

برای همین امروز فقط نهار درست کردم و شام نداشتیم..

همسر که رفت شرکت عین دیوونه ها تو خونه بلند بلند گفتم وای مامان گشنمـــــــــــــــه...

ندا اومد مامان برات چی کار کنه؟ پاشو یه لقمه حناق کن نکبت :/

***********************************************************

ما برای بچه های نداشتمون گاهی ساعتها میشینیم فکر میکنیم چه اسمی انتخاب کنیم؟؟

از وقتی با هم دوست بودیم همینجور بودیم..

مثلا شش هفت سال پیش یادمه که تصمیم گرفته بودیم یه دختر داشته باشیم یه پسر به اسم های هنگامه و امیرعلی...

بعد ازدواج من منصرف شدم.. گفتم اسم هنگامه رو اونجور که باید دوست ندارم و امیرعلی هم بخاطر اینکه تصمیم صد در صد گرفتم اسم عربی نذاریم منتفیه...

بعد ها تصمیم گرفتیم دو تا دختر داشته باشیم یه پسر.ترنم و تبسم تکلیفشون روشن بود اما سر پسر به توافق نرسیدیدم.پافشاری من روی کورش بود و همسر به بردیا اصرار داشت.البته روی اسم آرش تقریبا اتفاق نظر داشتیم .

بعد تر ها گفتیم یکی از دختر ها اسمش تیام باشه...

بعد ترمه از آب دراومد.و همونجور ترمه باقی موند.منم برای خواهر ترمه ترنج رو پیشنهاد دادم ..

و این همینجور مونده بود تا همین چند هفته پیش..

یهو گفتم آقا؟ خوب الان توجه کردی هر کس اسم انتخاب میکنه میگی یعنی چی مثلا میگه پادشاه فلان... بانوی بهمان..

بعد از ما پرسیدن بگیم معنی اسم دخترمون یکیش یه جور پارچه ی نفیسه اونیکی هم یه میوه ایه کمی از گریپ فروت تلخ تر و ترشیش از لیمو کمتره؟؟؟  (من اسم ترنج رو از اسم یکی از دوستان وبلاگی خوش ذوق و خوش قلمم برداشتم.هنوزم عاشق این اسمم.خوب لطافت داره برام.اما دوست دارم لطافت تو معنیشم باشه)

دیگه شوهرم قاط زده..

این چند روز هی اسم پیشنهاد میده.. بعد اینا مثلا : پری دخت / پری وش/مه دخت/مهوش

بعد من هی میگم دخت نداشته باشه.ماه نداشته باشه.پری نداشته باشه.

میگه بابا همون ترمه و ترنج اصن...

چی کار کنیم ما آخه با اسم بچه های نداشتمون؟؟؟

:)))  بعدها ازتون خواهم خواست برام لیست اسامی بفرستید  و ما رو در این امر مهم یاری دهید :))

*****************************************************************

کتاب شازده کوچولو رو شروع کردم.. چقدر شیرینه :)

دیگه پست رو میبندم... مواظب خودتون باشید :)



عزیزم ^_^
خیلی خوشحالم وقتی انقدر حالت خوبه و انرژی داری :)))

ایشالا همیشه خوب و خوشبخت باشی :))

اسم دخترت رو بذار نگار :دی

ممنون نگار عزیزم :))


نگار همیشه اسم مورد علاقم بوده و هست.. اتفاقا خیلی هم بهش فکر میکنم.. اما اسم تکیه.. یعنی انقدر قشنگه راحت نمیشه یه اسمایی برا خواهر برادرش انتخاب کرد که بهش بیاد.. اگه بتونم یه دختر و پسر باهاش پیدا کنم به همسر میگم :)

شده یه جوری بشم حوصله بیشتر کارا رو نداشته باشم؟؟ تقریبا همیشه :)))) از درس خوندن بگیر تا کارِ خونه :) ظرف شستن که مصیبت عُظمی ست -_-
بردیا خیلییییی قشنگه! در دوران تین ایجری تصمیم قطعی بنده جهت انتخاب اسمِ پسرم بردیا بود ^_^

خخخ عاشقتم یعنی :)

قشنگه .. مناسبه اما من دوستش ندارم.. آهنگش به دلم نمیشینه...

سلام صبح بخیر خدمت بلاگر عزیز و خوبم..
اصلا از عنوان پستت معلوم بود که پستت قراره حس خوب و مثبتی داشته باشه....
اول صبحی با خوندنش کلی سرحال شدم...
در مورد تاکسی هم ...من بیشتر مواقعی که سوار شدم با آقاهای باشخصیتی هم مسیر بودم....ینی هم درست و حسابی مینشستن و هم این که خیلی حواسشون بود که جمع و جور بشینن که من راحت باشم.حتی یادمه یه بار یه مردی به خاطر من مچاله شده بود تو پنجره..حالا منم هی میدیدم خنده م میگرفت..اصلا داشتم میپوکیدم از خنده...خخخخ.
اما خوب همون یه بار خاطره ی بد توی ون حالمو میگیره هروقت بهش فکر میکنم....

خوب روز اول کلاس زبان رفتنت هم مبارک باشه خانوم مامان بزرگ.خخخ از همه بزرگ تری جدی؟من یکی بدم میاد از همه کوچکتر باشم تو یه جمعی...یکی هم بزرگتر...
ایشالا موفق باشی گلم.

خخخ جدا میشینین اسم انتخاب میکنین؟من و میثم تاحلا این کارو نکردیم...شما چه زن و شوهر با ذوقی هستینا...
ولی خداییش اسمای انتخابیتون قشنگه همه شون.البته به نظر من آرش و کوروش خیلی قشنگه....

و این که دقیقا منم حال تورو دارم...چند روزه که دلم میخواد هیچ کاری نکنم.مثلا جارو نشم..شام درست نکنم....خلاصه منم چند روزه به مرض هیچ کاری نکردم دچارم.به زور خودمو بلند میکنم و کارامو انجام میدم.

سلام به روی ماهت جوجه جونم :)
:)))
خوش به حالت واقعا...  برای منم پیش اومده با مردای خوب تو تاکسی باشم اما مردای بد انقدر زیاد بودن که همیشه هول و ولاش تو دلمه :/

قربونت :) فکر نکنم هیچکس خوشش بیاد اختلاف سنیش با همکلاسیاش زیاد باشه اما چه میشه کرد من باز هم خدا رو شکر میکنم و نمیذارم این یه چیز منفی باشه و آزارم بده :)

آری میشینیم اسم انتخاب میکنیم :)  خوب ما جفتمون همیشه عاشق بچه بودیم ..

فرقمون اینه وقتی من حال انجام کاری ندارم انجامشم نمیدم اما تو باز زبلی >_<

و در مورد کامنتت در مورد پستم.
مرسی که خوندی بلاگر خانومی...
من اصلا به گوشی میثم حساس نیستم...حتی از این که تمام وقت گوشی دستشه و اخبار میخونه ناراحتم نیستم...
من منظورم کلی بود...وگرنه اصلا در اون حد نیست که بخوام بلایی سرگوشیش بیارم..یا جتی وقتی حرف میزنم و سرش تو گوشیشه بازم ناراحت نمیشم.خخخخ الان میگی این دیگه کیه...
ولی خوب من منظورم کلیه...میثم زیاد از حد کم و حرف و آرومه...منم کم حرفم...برای همین زیاد وارد دنیای هم نمیشیم مثل بقیه ی زن و شوهرا..و میدونم که این خیلی بده...

۲۴ فروردين ۰۸:۲۷ ستاره ی باران جاودان
خوبه که خوب شدین شاید من یه سر بیام اونجا ^_^ البته از اونجایی که بیشعورم یهویی دیدی یه سرم شد یه هفته موندم :))

^_^ ای جان جدی؟؟
آقا هر وقت خواستی بیای از یه ماه قبلش باید به من خبر بدی ^_^
قدمت رو چشم عزیزم :)

۲۴ فروردين ۰۸:۵۲ ⓜⓘⓝⓐ💋 ..
سلام :-) 
اول صبحی شاد شدم با پست پراز انرژیت
با خودم گفتم ببین چقدر ساده میشه آدم فول بشه.
وقتی میخوندمت همش جلوی چشمم بودی ک چطور سرخوشانه و لبخند زنان داری میری.

بنظرم از خود بچه ها بپرس چی دوست دارن اسمشون باشه ;-) 
تا حالا ب این فکر نکرده بودی نه؟

ترمه هم یکی از گزینه های روی میز من بود
خیییلی عاشقشم اما همسرمان نپذیرفت.
شهرزادم از بچگی دوست داشتم.
دیگه دم دمای ب دنیا اومدنش بین ( نیلا) و اسم الانش مونده بودیم ک ...

نکنه خبریه ؟ هاااا؟ کلک ....راستشو بگو ;-) 

سلام به روی ماهت گلم..
هوم خدا رو شکر :)
بله بله ساده میشه اما ماهاییم که اجازه میدیم عوامل بیرونی تر بزنن به شادی درونمون :) عوامل بیرونی همون شوعر منظورمه ^_^

یعنی برم تو این پیشنهادت ^_^  چجوری از خودشون بپرسم ؟؟

عه داشتی اسم بچه ی منو میدزدیدی ؟؟ :)))

خیر؟؟ از شش سال پیش یه خبرایی بوده یعنی ؟ :))

۲۴ فروردين ۰۸:۵۹ پونه پلویز
Sedna(یعنی سجده کننده در برابر خداوند) خوبه؟؟؟
خواهر شوهر کوچبکم پریشب گفت خوشم اوند ؛دی
من چقدرررر از این مردا متنفرممممم چقدرررررر:||||خدا این حا های خوبتو همیشگی کنه فرزندم:)
من گاهی حوصله بیدار شدنم ندارم چ برسه ب کار کردن :)))#

معنیش قشنگه اما من دنبال اسمی هستم که هم آهنگ خودش قشنگ باشه هم معنیش..  سدنا خوش آهنگ نیست یه جوریه :/

منم همونقدر.. باور کن... کلا از جنسشون خوشم نمیاد.. آدم نمیتونه شوهر و بابا اینای خودشو دوست نداشته باشه اما کمتر مردی هست که منش و اخلاقش باعث شه ازش بدم نیاد.

ممنون مادر ^_^

خخخ شما دیگه دست منو از پشت بستی ^_^

سلاممم به به انقد قشنگ از کوچه ها گفتی دلم خواست اونجا قدم بزنم ...
اسم انتخاب کردن واقعا سخته مخصوصا اسم دختر من دو تا اسم پسر دوست دارم رادوین و راستین اگه اسم دختر تو همین راستا سراغ داری بگو بی زحمت😁

سلام جوووونم :)
آخی :)

بعله من خودم اگه طبیب باشم برم سر کچل خودمو دوا کنم واقعا :)

سلام عزیزم 
چقد پستت باحال بود 
منم این روزا عصرا همش در حال نفس کشیدن تمیز و حال کردن با گل و بلبله توی کوچه خیابونه :)))
اسمایی که گفتی همشون قشنگه 
میدونی بنظرم اسمای قدیمی و تاریخی و ابهت داره مثل همین کوروش و ارش خیلی قشنگن 
اسمایی که من با شوهرم به توافق نرسیدم ولی میذارمشون چون قراره بزایمشون !!(لغت ابداعی خودم بود خخخ)
دانیال و دلارام 
یا 
بنیامین و بارانا 
عاشقشونم ینی:)

سلام گلم :)
مرررسی :)
عزیزم خیلی خوبه :) تو که تازه عروس هم هستی اصن ناخود آگاه پروانه ایه نگاهت به همه چی :)
اوهوم واقعا کورش و آرش قشنگن.. شوهرم میگه انقدر عظمت اسمشون زیاده خصوصا کورش نمیتونم فکر کنم اسم نوزاد کورش باشه :/
چی شد اون خط؟؟؟ o_O
وای بنیامین و بارانا عالیه.. من باران رو دوست دارم خیلی... شاید مثلا بشه باران و بردیا :)
عزیزم ...

ترمه و ترنج که خیلی خوبه..
ترمه که اسمش میاد حس ارزشمند بودن میده. ترنج هم.. 

آره خوب خوبن اما... معنیشون جالب نیست به نظرم .. :(

۲۴ فروردين ۱۱:۰۴ زینـب خــآنم
اتفاقا منم دیروز از کنار ی درخت اقاقیا رد شدم ، هنو گلاش کاملا باز نشده بود وهمشون غنچه بودن ، منتظرم باز بشن ُ همش سر صبحا توی کوچه نـفــــــــس بکشم 
شما با هم دوست بودین قبلا ؟؟
چند سال ؟!  : )
من اسم بچه هامو انتخاب کردم ب پدرشونم اصن کار ندارم  : دی

آخی :)  جدی؟ اینجا همشون باز شدن :)

بله بودیم :)

یک سال و هفت ماه :)

آفرین .. منم همش بهش میگم اسم گذاری بچه باید با مادرش باشه اما خوب اینم در نظر دارم که اونم خوشش بیاد :)

۲۴ فروردين ۱۱:۱۵ اون روی سگ من نوستالژیک ...
منکه پسرم امیرعلیه ولا غیر، داداششم امیر هرچی:))))) خلاصه باید یه امیری توش باشه.
واسه دختر قبلنا یلدا رو دوست داشتم بعدش نفس، اما دیه ازشون خوشم نمیاد نمیدونم چرا انتخاب اسم دختر خیلی سخته خدایی.
یه دبیر تاریخ خوش ذوق داشتیم که همسرشم دبیر زبان بود.
این اقای تاریخ بسیار خوش صحبت و با مطالعه بود و با منم خیلی جور بود یه جورایی واقعا با عشق میرفتم سرکلاسش، میفهمید مخاطب صحبتهاش توی کلاس من و دوستیمم فقط انگاری دغدغه اینو داشت که  وطن پرست باشیم و...
بعدش یبار داشت قضیه بچهای کوچشون رو تعریف میکرد اسم بچهاش رو گفت، شیرین و فرهاد:))))))))
جالب بود شاید تک تک این اسمها جدا قشنگ نباشه اما با هم کلی مفهوم و عشق داره:))))

عه چه باحال :))
من امیر هوشنگ رو هم دوس دارم .. خیلی بامزه اس :)
 شیرین و فرهاد جفتشون تکی تکی هم قشنگن :)
حالا من یه دایی زن دایی دارم اسمشون یوسف و زلیخاست ^_^

بزار نیما.  اسم گل پسرتو. چطوره

نیما فوق العاده است و مورد علاقه ام :)
اما اسم یکی از اقوام نزدیکه :(

بابت اون قسمتهای اول که خوبه خدا رو شکر قدر این لحظات رو بدون و اجازه بده این قلب باز همیشه باهات باشه تا از همیشه لحظاتت لذت ببری
من آرزو به دلم مونده یه بار یکی لباسهای منو اتو کنه همش من باید مال بقیه رو اتو کنم چه معنی میده آخه که شوهر آدم اتو کردن بلد نباشه یعنی به خاطر همین یه مساله همیشه مادر و خواهر همسرم رو سرزنش میکنم که اجازه نمیدادن خودش لباساشو اتو کنه
اما در مورد اسم بچه باید بگم رسما خلی
شما اول بچه رو به وجود بیار بعد اسمش بهت الهام میشه اگر قلبت همچنان باز بمونه بعد می بینی اونقدر به دلت می شینه که نگو به فکر ست کردن اسم هم نباش اصلا وقتی برای دومی تصمیم گرفتی و جنسیتش معلوم شد اونوقت خیلی اسم پیدا میشه تازه اونموقع ممکنه از این فکر مسخرهء ست بودن اسم هم دربیای
از الان تو هرچقدر هم اسم انتخاب کنی هرچقدر هم به دلت بشینه بازم وقتی بچه ات رو باردار شدی نظرت تغییر خواهد کرد
من خودم صدتا اسم در نظر داشتم که اتفاقا یکیش بردیا بود برسام بود سانا (موهبت الهی) بود ماهان بود هومان هم شاید 17-18 سالم بود رو شخصیت یکی از رمانهام گذاشته بودم ولی اصلا یادم نبود تا وقتی باردار شدم و دنبال اسم میگشتیم که یه دفعه چشمم خورد به هومان تو کتابچه اسم و اونقدر به دلم نشست و اونقدر روحم باهاش پرواز کرد که به همسر گفتم و ایشون هم بی هیچ مکثی عاشقش شد
پس بیخیال اسم شو و به خودش فکر کن
آقای سلطانی یه سری سی دی داره در مورد بارداری های موفق اگر دوست داری بگیرشون من گوش ندادم اما تو قسمت ارتباط با ما میتونی سفارش بدی برات بفرستن
یه کتاب هم هست "تولدهای جادویی" مال دیپاک چوپرا از قبل از بارداری بهتره اینا رو بخونی و یه سر و سامانی به تغیه ات بدی
تغذیه ات اگر درست برنامه ریزی بشه و تو بدونی چی باید بخوری و چقدر و چه جوری باید بخوری دیگه از بیحوصلگی برای غذا درست کردن در میای و هر روز دقیقا میدونی چی باید بخوری براش وقت میذاری و یکی از لذتبخش ترین کارهات میشه غذا درست کردن و آروم و با حوصله خوردنش
می ری سبزیجات میخری و هر روز یه مدلش رو در کنار گوشت و مرغت درست میکنی و نوش جان
از میزان برنج و نون کم میکنی و به میزان خورشتت اضافه میکنی
تغذیه ات رو بهتره قبل از بارداری یه سر و سامون بهش بدی اینجوری اصلا نمیشه ها

رو حال خوبم تمرکز کردم نسیم.. با شوهرمم چیزی پیش میاد اما باز سعی میکنم از درون خودمو نبازم :)
آخی :) بخدا من انقدر دیروز بالا پایین پریدم قیافمو شبیه گربه ی شرک کردم تا همسر قبول کرد اتو بزنه :) خدا رو شکر تیپ خودشم اسپرته من زیاد دست به اتو نمیشم :)
تازه فهمیدی من خلم ^_^
بابا الهام اینا چیه ؟ :/  نمیدونم شایدم راست میگی آبجی منم مث من خل بود همش برا دختر نداشتش اسم انتخاب میکرد اما یهو که جنسیت بچش معلوم شد یه اسمی گذاشت که ما فکرش رو هم نمیکردیم .. گیر هم داد که این به دل من نشسته :/
وای تو چقدر ماهی که اینا رو به من میگی.. حتما حتما سفارش میدم .اون کتاب رو هم حتما میخرم..

وای نگو تغذیه که داغونم... خیلی تنبلم سر خورد و خوراک.. اما باشه درستش میکنم. مشکل اصلیم از سر صبح شروع میشه که نمیتونم بیدار شم واسه همین صبحانه نمیخورم نهارم تا درست شه کلی طول میکشه واسه همین انقدر دیر میخورمش که عملا شب وقت شام سیرم یا وقتی گرسنم میشه هیلی دیرتر از اونه که پاشم اشپزی کنم.یه مدت درست شده بودمااا .. باز اینجوری شدم..

۲۴ فروردين ۱۲:۴۵ دختر ـــَ ک
حالا بزار نینی بیاد ببینین دختره یا پسر بعد اسم میزارین دیگه:دی
فکر کنم موضوع هاتون ته میکشه گیر میدین به اسم بچه

خوب ذوق دارم کچل..

یه همچین جیزی خخخ

۲۴ فروردين ۱۳:۵۵ ماهی قرمز
همیشه به لبخند :) اوووووووم ...اسم ؟؟؟ خیلی سخته انتخاب اسم :|

ممنووووون..

آره پای بچه ای که قراره همیشه صداش بزنی وقتی میاد وسط واقعا سخت میشه..

قشنگ معلومه ی تصمیمایی دارینا! تبسم قشنگه ترنم رو دوس ندارم دیگه اسم بچه همسایه ترنمه بزرگ شده چندش شده خوشم نمیاد!!!میدونی ک نظر من خیلی مهمه!! حالا کی خاله میشیم؟!!

چشم بسته غیب گفتی.. من که تو اخرین پست نود و چهارم گفتم دیگه نود و پنج وقت نی نیه :)


خخخ بچه ی همسایتون چقدر روت تاثیر گذاشته .. 

۲۴ فروردين ۱۵:۲۴ جوجو کوچولو
چشام درویشه راحت باش :دی
اممممم بزا فک کنممممم
آهان 
مهبان
امممم آهان مهبان
یه اسمیم شنیدم از نظرم خیلی قشنگ اومد فک کنم عاشقش بشی --》 مهبان 
:))))
آریانا
سپینود
شیدا
عسل
نازنین
مهبان
مهبان
مهبان
نسترن
توسکا
نگین
مهبان
مهبان :دی

دیوونه ..

دیووونه..
دیوونه ..
خیلی باحالی. پس تصویب شد دیگه... مهبان...

هوم ممنون از لیست..

سلام عزیزدلم.
ظهرت بخیر.
خوبی حیگرم؟
اهوم..نذار این حس بهت غلبه کنه...تا چند وقت دیگه مدرک زبانت رو میگیری و این خیلی عالیه من کلی برات خوشحالم...
نمیدونم چرا من بچه دوس ندارم..اصلا برام شده کابوس..
میدونی هیچ وقت نشده از یه بچه ای خوشم بیاد..یا مثلا دلم آب بشه و بخوام بچلونمش..بخوام باهاشون حرف بزنم...بخوام وارد دنیاشون شم...یا مثلا بغلشون کنم..
خوب همه ی نشونه های کافی نیست برای این که من کلا بچه دوست نیستم؟
اما برعکس من میثم بچه دوست داره...میدونم که همین الانم دلش میخواد بابا بشه..
اما خوب با توجه به این که من بچه دوست نیستم و در عین حال خودخواهم نیستم...حداقل باید صبر کنم شرایط درست بشه بعد بجه بیارم دیگه...
که اینجوری نه درحق میثم و نه در حق اون بچه ی بیگناه ناحقی نشه...
اووف چی گفتم...
پریشونم چند وقته...بهونه میگیرم هی...
بیخیال..
روزت قشنگ عزیزدلم.

اوووه کو تا مدرک زبان.. 

وای چرا اخه.. من اون نگاه معصومشون.دست و پای کوچولوشون.بوی خوب تنشون.لحن صحبتشون اینا رو عاشقشونم..
حالا مهم هم نیست بجه ی دیگران رو دوست نداشته باشی.. بچه ای که مال خودت باشه یه دنیا عشق با خودش برات میاره.
من به فدای تو بشم.. پریشونی هاتو بیرون بریز از دلت.. 

عه نکنه ما با هم فامیلیم
راستی یه اسم دختر و پسر میگی که به نیمای منم بیاد

^_^

نگار... نریمان

سلاااام بلاگر...😊
امیدوارم هررر روز اینقدر پر انرژی باشی... 
ممنون که کلی حس خوب انتقال دادی 😘
منم کلی عاششششق زبانم 😍
اسم ترنج یه سرزندگی خاصی توش داره و اسم ترمه هم یجورایی خاصه و ترنم هم یه حالت رمانتیک داره...حال کن توصیفات رو 😃
مرض حوصله ی هیچ کاری رو نداشتن از اون درداییه که بی درمون مونده هنوز 😁
امیدوارم برای نی نی های داشته تون اسم انتخاب کنین 😊😘

سلام عسلم.. ممنون..

قربانت خوشحالم دریافتش کردی .
جدی یعنی ترمه و ترنج گشنگه؟؟

عه تو هم ا  این مرضا داری؟؟
مرسی عزیز.

بزایمشون ینی زاییده شدن توسط من :)

اهان 

۲۴ فروردين ۱۷:۱۸ ⓜⓘⓝⓐ💋 ..
شوهر من میگه میخوام اسم پسرمو بزارم رستم ک هیشکی جرأت نکنه صداش کنه 
(@^▽^@)

اونجوری باشه منم میذارم اسفندیار..

وااااااای چند وقته اینجا نیومدم!! (شکلک ناراحتی و خجالت)
سلاام بلاگر جووون:*
از همین پستت به منم یعالمه حس های خوب منتقل شد:)
من از همون دوران مجردی دوست داشتم دوقلو داشته باشم. دختر و پسر.. اسماشونم مِیسا و میثم :دی یه دونه هم پسر تکی دیگه به اسم مهرداد:دی
الان هنوزم دوقولو میخوام اما با اسمای جدید امیرعباس و ضحی. اون تک پسره هم هنوز هست اما اسمش شده امیررضا :))
اینا اسمای توافقی بود! ولی هنوزم عاشق اسم میسا و مهردادم!

آخی.. خجالت نداره که حتما سرت شلوغ بود.. مرسی که بالاخره اومده .

سلام به روی ماهت..
خدا رو شکر..

من اسمهای اولی که انتخاب کرده بودی رو خیلی خیلی دوست داشتم..
زیاد موافق اسمهای عربی گذاشتن نیستم در جایی که خودمون اینهمه اسمهای اصیل و نجیب و نیک داریم.اما سلیقه ایه.
هر چی میذاری ایشللا بچه هات خوشنام باشن :)

و من بسیااار خرسندم  از این حال خوب شما ( ووول چه ادبیات خوبی دارم) :))

سلام عزیزِدل
حالم حتی از شنیدن و خوندن کارهای اینجور به اصطلاح مردها بد میشه . خدا شفا بده

در مورد اسم ماندا چطوره؟ بانوی کورش بزرگ. میتونی مانی هم صداش کنی 

من جگر شما و ادبیات شما رو بخورم :)

سلام به روی ماهت..
ای بابا.. آمین.
ماندانا اسم دوست بسیار صمیمی منه.. در کل هم ترجیح و اولویتم با اسمهاییه که دو سیلابی باشن.
ممنون اما از پیشنهادت :)

سلام بلاگر جان

حالم بهتر میشه میبینم حالت خوبه عزیزم

______

اسمشون رو نباید مرد گذاشت! اینا از مردونگی فقط مردونگی فیزیکیشو دارن... یا خود خدا چی گفتم!!!!!!!! D:

____

اسم بچه...

بهش فکر نمیکنم :(

میدونی که اوضاعمو

امیرارسلان دوس دارم :*

سلام سرور قشنگم..


فدای مهربونیت بشم.
وووویی خیلی سنگین بود ;-)

به موقعش فکر میکنی..
خیلی قشنگه.. خیلی با ابهته :)

به به چه حس لطیفی داشت اول پست 
اسم گل اقاقیا رو امروز از تو یادگرفتم و بسی ممنونم چون همین امروز داشتم از جناب شوهر میپرسیدم اسم این گل چیه 

خخخخخ برای بچه هایی که هنوز دست به تولیدش نزدین هی اسم انتخاب میکنین؟^_^ من اسم ملینا رو پیشنهاد میکنم برای دختر و ایلیا برای پسر مثلا;-)

♡♡

جدی؟؟ چه خوب.. 
بله برای بچه هایی که تولید نکردیم ;-)
ملینا رو بنا به دلایلی دوس ندارم اما ایلیا قشنگه..

۲۴ فروردين ۱۹:۱۴ ⓜⓘⓝⓐ💋 ..
ینی چی بلاگر هی نیستی؟؟؟؟
أه.
هی نصفه شبا ک همه خوابن میااای؟!
خو روزام بیا یه دوکلوم صوبت کنیم..‌.
هی فرت وفرت میرمو میام میبینم نههههه...
خبری نیس (C_C)

بیا منو بزن شما ;-)

آره دیگه اون آقا پلیسه که بچه ها شعرش رو میخونن منم ;-)
ساعت نه و نیم بیا صحبت کتیم خوبه؟؟

۲۴ فروردين ۱۹:۱۹ خانوم خونه
اصلا من فدای پست نوشتنت...دوق داشتنت ...
قربونت برم عزیزم...
ایشالله همیشه همینجوری سرحال باشی...
یه جین نی نی ناز و گوگولی هم بیاری. ...خخخخخخ

من اصن جگرتو ببلعم ...

ممنون قربونت..
یه جین^_^
اگه وضع مالیم خوب باشه دوست دارم چهارتا بچه داشته باشم اما فعلا نظرمون رو سه تا هست..

۲۴ فروردين ۲۰:۰۷ ⓜⓘⓝⓐ💋 ..
صوبت خاصی ندارم میگم ینی دم دس باش
(◍•ᴗ•◍)❤

کچلی دیگه...

روزگار اونطوری که تو میخای میچرخه؟

نه عزیزم روزگار هیچ وقت صد در صد به میل ما نمیچرخه اما من دارم یاد میگیرم بابت اون قسمتهای کوچکش که بودنشون بین همه ی ناملایمتها نعمته شاد و شکرگزار باشم..

دیدن و فهمیدن همون چیز کوچیکا شاد نگهم داشته...

آره به نظرم ترنج قشنگه...آدم یاد شخصیت داستان ها هم میفته 😊
از اسم های فانتزی خوشت نمیاد؟
مثل آنیسا, پارمیدا و ... ؟ 
بعله جیگر منم دچار این مرض میباشم...اصلأ مگه میشه نبووود 😃😊 از اون مرض های شیرینم هست گاهی 😝😃

:/ نه اونجور اسم ها رو دوست ندارم هرچند اکثرا معنی های قشنگی دارنااا اما نه دوست ندارم.. دوست دارم اسم یه لطافت و آرامش قشنگی توش باشه :)

کجاش شیرینه آدم از کار و زندگی میفته هزار تا کار رو هم تلمبار میشه وقتی میخوای انجامشون بدی باس بعدش بری بیمارستان >_<

من چن روزه انرژی دارم ولی راه بیرون ریختنش رو گیر نمیارم نمیفمم چی خوشالم میکنه
چه گلایی چه قشنگ تعریف کردی انگار خودمون وسط پارک بودیم انگا وسط خونه شونه زدن موهات ُ دیدیم حتی خخخ :))
اووووم بنظرم همه باید برای اسم بچه هاشون همین قد تلاش کنن مامان و بابای من برای اسم ما فک نکنم تلاشی کرده باشن ولی اسمامون خوبه بنظرم خودمون دوسشون داریم
ایشالله بچه های خوبی بیارین به دنیا با اسمای خوب تر :)

دوستاتو دعوت کن با هم برقصید :))
عزیزم ^_^
آره خوب از وظایف والدین اسم خوب انتخاب کردنه :)
مامان اینای تو رو نمیدونم اما سن مامان اینای من زیاد تر از اونه که بگم اون سال که منو به دنیا میاوردن از این احساسات شمع گل پروانه ای داشتن.. میفهمی؟ منظورم اینه آدمای قدیمن..  بابام گیر داده بود اسممو بذارن خدیجه.بعد همه مخالف بودن.خواهرام متفق النظر برام یه اسم انتخاب کردن.بعد دنیا که اومدم بابا رفت به سلیقه ی خودش شناسنامه گرفت یه اسم دیگه گذاشت.البته خدا رو شکر قشنگه من اسممو دوست دارم.اما الان مامانم اینا منو به همون اسمی که انتخاب کرده بودن صدا میزنن و کاری به اسم تو شناسنامه ام ندارن :)

بچه های خوب :))  ممنون از دعای قشنگت :*

خیلی کم پیش میاد که توی یه پست این همه انرژی باشه :-)

خیلی خوشحالم که منتقل شد :))

خدا رو شکر که خوبی :)
ترنم و تبستم عربی هستن. بر وزن تفعل 
الان ارمان هات رو ریختم به هم؟؟ :))

ای خدا تو با من چه کردی نرگس؟؟

آره عربی هستن .. چقدر هم ساده :) الان به این فکر میکنم چجوری نمیدونستم :/

ممنون که گفتی هرچند که برای نام گذاری دیگه دوستشون نداشتم اما خوب شد که گفتی :)

پس باید برم تو کار درست کردن تغذیهء تو
از این به بعد کامنت های غذایی میذارم
الان وقت ندارم میام حالا
تجربیاتم رو برات می نویسم اگر دوست داشتی استفاده کن

ای جوووونم...
من عاشق تجربیات تو هستم اصن :))

۲۵ فروردين ۰۱:۴۶ ستاره ی باران جاودان
بله که جدی :)) چشم خبر میدم عشقم :*
کی بشه شماها بیاین خونه من تهران بریم برای تو لباس بارداری بخریم :) بعدش بریم خرید برای نی نی ^_^

:))
ووویی :))))

۲۵ فروردين ۱۴:۵۵ ماهی قرمز
اهوم :)
مثلا اسم دختر برادرم  بعد از کلی از این سختی ها در دقیقه ی نود شد آنا خانم :)

آخی خدا حفظش کنه..

۲۷ فروردين ۲۲:۱۸ εℓï -`ღ´- εɓï
^_^


همـش حـس خـوب بـود..حرفـی نـدارم...مخصوصـا قسمت نی نی و اسم و این صوحبتا وووووووشش>_<  *_*

ایییی جوووونم...

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
سلام!
به وب من خوش آمدی.
مشخصات منو میتونی از قسمت *بلاگر شناسی* بخونی.
اگر که خاموش همراه منی خواهشا موقع پستهای رمز دار روشن نشو!
اگر وب داری و کامنت میذاری خواهشا آدرس بذار شاید لازم شد :)

دوست خوبم!
اینجا یه رسانه ی مجازیه اما یادت نره ما آدم های واقعی هستیم..
از شکستن دل همدیگه با حرفای نامناسب پرهیز کنیم.
هدف از ایجاد این وب صرفا ثبت دلنوشته های من و گهگاهی نوازش طبع لطیف شما با شعره.
تمام نیکی ها و بهترین های دنیا از آنِ شما و سرِ راهِ شما باشه.
ان شاء الله.
آرشیو مطالب
شهریور ۱۴۰۱ ( ۱ )
مرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
خرداد ۱۴۰۱ ( ۲ )
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۲ )
فروردين ۱۴۰۱ ( ۳ )
بهمن ۱۴۰۰ ( ۳ )
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
شهریور ۱۴۰۰ ( ۳ )
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
خرداد ۱۴۰۰ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۴ )
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
اسفند ۱۳۹۹ ( ۵ )
بهمن ۱۳۹۹ ( ۶ )
دی ۱۳۹۹ ( ۱۱ )
آذر ۱۳۹۹ ( ۸ )
آبان ۱۳۹۹ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۹ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۹ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۵ )
فروردين ۱۳۹۹ ( ۴ )
اسفند ۱۳۹۸ ( ۴ )
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
دی ۱۳۹۸ ( ۴ )
آذر ۱۳۹۸ ( ۴ )
آبان ۱۳۹۸ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۸ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۸ ( ۶ )
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
خرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۸ ( ۳ )
اسفند ۱۳۹۷ ( ۳ )
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
دی ۱۳۹۷ ( ۵ )
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۷ ( ۴ )
مهر ۱۳۹۷ ( ۴ )
شهریور ۱۳۹۷ ( ۴ )
مرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
تیر ۱۳۹۷ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۷ ( ۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۹ )
فروردين ۱۳۹۷ ( ۶ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۴ )
دی ۱۳۹۶ ( ۹ )
آذر ۱۳۹۶ ( ۲ )
شهریور ۱۳۹۶ ( ۲ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۲ )
فروردين ۱۳۹۶ ( ۸ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۸ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۸ )
دی ۱۳۹۵ ( ۶ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۹ )
مهر ۱۳۹۵ ( ۶ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۶ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۸ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۱۶ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۱۵ )
موضوعات
روزنوشت (۲۱۶)
شعر نوشت (۵)
پخت و پز نوشت (۴)
عکس (۱۰)
مناسبت نوشت (۵)
زبان در خانه (۱)
پیوندهای روزانه
اجاره مبله در تهران
گرسنه ها بخوانند :)
مامان-بابا ها بخوانند 2 :)
مامان-بابا ها بخوانند 1 :)
همه ی خانم ها بخوانند :)
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان